تریاککشیدن به روش پیشخدمت محمدرضا شاه! / سکههای طلا پای بساط منقل و بافور چاکران پهلوی
تاریخ انتشار: ۱۰ تیر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۴۱۰۳۰۳
تاریخ پهلوی سرشار از صفحات تاریکیست که خوانش آنها اگرچه تلخ اما ضروریست تا قدر انقلاب اسلامی بیشتر دانسته شود. "بزم طلا در محفل پیشخدمت تریاکی شاه" پهلوی از جمله همین صفحات است.
سرویس سیاست مشرق – "احمدعلی مسعودانصاری" از نزدیکان دربار پهلوی و پسرخاله فرح پهلوی است.
او که مورد تفقّد شاه پهلوی بوده است از دوران نوجوانی خود تا هنگام انقلاب را در دربار به سر برد و پس از انقلاب نیز به خارج از کشور رفت و روابط نزدیکی با ولیعهد پهلوی داشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مسعودانصاری که گرایشات مذهبی و اسلامی دارد اما بعدها دچار اختلافات زیادی با خانواده پهلوی شد و از همین رو به دهها سال رابطه خود با این خاندان پایان داد و مدتی نیز به ایران بازگشت.
او کتابی دارد با عنوان "سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی" که در آن به قضایایی درباره پهلویها و اختلافات خود با ولیعهد شاه مخلوع اشاره دارد و ضمن آن، خاطراتی از دربار پهلوی در زمان رژیم طاغوت و سلوک درباریان را نیز نقل میکند.
در لابهلای نوشتههای مربوط به مسعودانصاری در این کتاب البته خاطراتی نیز به چشم میخورد که اگرچه موجب تلخکامی و تأثر میشود اما سبب عبرت است و معیار بسیار مناسبی به دست میدهد برای مقایسه بین آنچه مردم ایران با انقلاب 57 بدست آوردند با آنچه در دوران ستمشاهی بدان مبتلی بودند...
آنچه در ادامه میخوانید بخشی از خاطرات مسعودانصاری در همین کتاب راجع به "امیرهوشنگ دوَلّو" پیشکار و همدم تریاکی شاه پهلوی است. البته آنچه که ضرورت بازخوانی خاطرات مسعودانصاری را موجب شده است لزوما اعتیاد و تریاکی بودن پیشکار شاه نیست!
ادامه این ماجرا را از زبان آقای مسعودانصاری در کتاب "سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی" بخوانید:
"یکی از نزدیکترین دوستان شاه را باید همین امیر هوشنگ دولو دانست که معروف بود در معاملات قاچاق تریاک و خاویار و خیلی کارهای دیگر دست دارد. او اهل بازی ورق و این حرفها نبود و بیشتر یک آدم محفلی و منقلی و اهل بزم به شمار میرفت و آنطور که گفته میشد وسایل بزم و زن بازی شاه را فراهم میکرد. دولو مخصوصاً در سفرهای زمستانی شاه به «سن موریتس» سوییس همراه همیشگی بود و هرجا هم که میرفت بساط تریاک و منقل او به راه بود و یک بار هم در فرودگاه زوریخ نزدیک بود به اتهام قاچاق تریاک دستگیرش کنند که شاه شخصاً او را با خود به داخل هواپیما برد و غائله موقتاً خوابید اما خبر آن درز پیدا کرد و بالاخره به دستور شاه و از طریق دیپلماتیک اقدام گردید و پرونده مختومه شد.
دولو به علت نزدیکیاش به شاه یکی از با نفوذترین آدم ها به شمار میرفت و با وجودی که هیچ وقت شغل رسمی و طراز اولی نداشت و در ظاهر حکم پیشخدمتی شاه را داشت، با این همه از هر وزیر و وکیلی نفوذش بیشتر بود و تمام رجال مملکت هوای او را داشتند و تملقش را میگفتند. میگویند دولو در جریان انقلاب مقداری تریاک از کشور خارج کرد. او اساساً عاشق این کار بود و میشود او را یکی از کلکسیونرهای تریاک دانست که انواع آن را در اختیار داشت.
درباره دولو بد نیست این را هم بدانید که در خانه او و در کنار منقلش همیشه یک بشقاب پر از سکه طلا میگذاشت تا هرکس بخواهد به جای نقل و نبات آنرا بردارد و در جیب بگذارد و از همین میشود، فهمید که ثروت این به ظاهر پیشخدمت شاه، سر به کجاها میزد. "[1]
درباره امیرهوشنگ دولو و افتضاحات او البته اطلاعات تاریخی و گزارشهای بیشتری هم هست که میتوانید در اینجا بخوانید.
دقت شود که باید با شهامت این بخشهای تاریک از تاریخ ایران را خواند و از آنها درس گرفت و به قیاسات عقلانی رسید.
کما اینکه از همین روست که مقام معظم رهبری نیز تأکیدات فراوانی بر مطالعه و خصوصا خوانش تاریخ دارند.
امیرهوشنگ دوَلّو
میتوان این تکه از تاریخ ایران را مثل قصه حتی برای کودکان خواند و به جوانان یادآوری کرد که در مملکتی که در عصر پهلوی با مشکلات عدیده در نان شب و امنیت مواجه بود و نرخ فقر مطلق (فقری مساوی با گرسنگی) در آن به گواه نهادهای جهانی بیش از 6 درصد بوده است؛ اما پیشکار شاه به صرف رساندن تریاک و منقل و بافور به شاه (گزارشات فراوانی در تاریخ وجود دارد که به علاقه شاه پهلوی به دولو و مصرف تریاک صحّه میگذارد) به مقامی میرسد که در کنار منقل مواد خود یک ظرف پر از سکّههای طلا میگذارد تا همپالکیهای او از این طلاهای حق مردم! بعنوان نقل و نبات استفاده کنند.
رخدادی که اگرچه به لحاظ سیر زمانی در نزدیکی ما رخ داده اما نظیر آن حتی در تاریخ هم کم است و فقط در زندگی سلاطین افسانهای نظیر شدّاد و بهرام گور که به طلا علاقه داشتهاند دیده میشود.
ولی تاریخ به ما میگوید هنگامی که یک "اعلیحضرت" بر مسند حکومت قرار گیرد، صدای انتقاد در نطفه خفه شود و رفتارهای طاغوتی و فساد بر حکومتیان عارض شود؛ آنگاه حتی افسانههای ظلم و دنیاخواهی طواغیت عالم نیز مجددا تکرار و مردم به سختترین و تباهترین روزگار گرفتار میآیند.
حقیقتی که خمینی عزیز در مقابل آن بپا خواست و مردم ایران را از آنچه که فقط تکّهای از آنرا در بالا خواندیم رهایی بخشید.
محمدرضا پهلوی، کیومرث جهان بینی، امیرهوشنگ دولو، امیرخسرو افشار و غلامعلی سیف ناصری در مسافرت تفریحی به سوئیس
***
1_ https://jamejamonline.ir/fa/news/782181
منبع: مشرق
کلیدواژه: کرونا محمدرضا پهلوی رژیم پهلوی تاریخ انقلاب اسلامی مشرق نیوز تریاک تریاکی سکه های طلا کتاب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۴۱۰۳۰۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سرک کشیدن در موبایل همسر باعث قتل شد!
۲۶ فروردین امسال، صدای درگیری و فریادهای زن و مردی جوان در یکی از خیابانهای شمال تهران توجه رهگذران را به خود جلب کرد. رهگذران که شاهد درگیری بودند، ناگهان با صحنه تلخ و عجیبی مواجه شدند.
مرد جوان گوشی تلفن همراهی در دست داشت و زن جوان با اصرار از او میخواست گوشیاش را پس بدهد اما در یک لحظه مرد عصبانی دست به جیب شد و با بیرون آوردن یک چاقو ضربات متعددی به زن جوان زد و پا به فرار گذاشت.شاهدان بلافاصله با اورژانس و پلیس تماس گرفتند و زن جوان به بیمارستان منتقل شد اما ۱۹ ضربه چاقو او را به کام مرگ کشاند. گزارش قتل زن جوان به بازپرس سالار صنعتگر اعلام شد و تیم جنایی تحقیقات خود را برای شناسایی و دستگیری عامل جنایت آغاز کردند.
هویتی برای قاتل
با حضور کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در محل، مشخص شد محل سکونت زن جوان چند خیابان پایینتر از محل قتل بوده است. یکی از شاهدان در تحقیقات گفت: زن جوان اصرار داشت که گوشی تلفن همراهش را از قاتل بگیرد اما او ممانعت میکرد و میخواست محتویات داخل گوشی را ببیند. به همین دلیل مقتول به دنبال مرد جوان میدوید و فریاد میکشید.
خیلی زود محل زندگی مقتول و خانوادهاش شناسایی شد و در تحقیقات از آنها مشخص شد مقتول مدتی قبل از همسرش جدا شده و با فرزندش زندگی میکرده است. مدتی قبل او با مردی به نام پژمان آشنا شد.
اما بعد از چند ماه زن جوان تصمیم به جدایی گرفت اما مرد جوان موافق جدایی نبود. با این اطلاعات احتمال ارتکاب قتل از سوی پژمان قوت گرفت و کارآگاهان با دریافت عکس وی و نشان دادن به شاهدان ماجرا مطمئن شدند که قتل از سوی او رخ داده است.
همچنین کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت در بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محل درگیری تصاویر ضارب را بدست آوردند که با تطبیق عکسی که از پژمان در دست داشتند، تأیید میکرد که او قاتل فراری است.
دستگیری در شمال
با شناسایی هویت قاتل، تیم تحقیق راهی محل زندگی او شدند، اما مرد جوان آنجا را ترک و فرار کرده بود. تحقیقات برای شناسایی متهم ادامه داشت تا اینکه رد او در یکی از شهرهای شمالی کشور بدست آمد. کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت، پس از هماهنگیهای قضایی، راهی محل مخفیگاه متهم شده و او را بازداشت کردند.
متهم پس از انتقال به پایتخت، به قتل ناخواسته زن جوان اعتراف کرد. پژمان، برای تکمیل تحقیقات به دستور بازپرس شعبه هشتم دادسرای امور جنایی پایتخت به اداره آگاهی منتقل شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
نمیدانستم مرتکب قتل شدهام
مرد جوان که به اتهام قتل بازداشت شده، مدعی است پس از ضربه زدن به زن جوان و هنگام فرار از اینکه زن مورد علاقهاش به قتل رسیده بود، اطلاع نداشته و بعد از دستگیری متوجه شده است.
با مقتول چطور آشنا شدی؟
۵ ماه قبل در یکی از خیابانهای شمال تهران با او آشنا شدم. رابطهمان اوایل در حد تلفن و پیامک بود، اما کم کم قرار ملاقاتها شروع شد و مدام همدیگر را میدیدیم. به خودم که آمدم متوجه شدم او را خیلی دوست دارم و او همان زنی است که سالها دنبالش بودم.
با این همه علاقه چرا او را به قتل رساندی؟
قصدم کشتن نبود. اصلاً نمیدانستم که او را کشتهام. وقتی او را زدم و فرار کردم نگران حالش بودم اما جرأت نمیکردم تماس بگیرم.
میدانستم پلیس در تعقیبم است و میترسیدم که لو بروم از طرفی هراس این را داشتم که بشنوم او کشته شده است.
چرا تلفنش را گرفته بودی؟
شک کرده بودم. رابطه ما خیلی خوب بود اما از یک هفته قبل از قتل همه چیز تغییر کرد. رفتارش سرد شده بود و تلفنهایم را پاسخ نمیداد. از هر ۱۰ پیام یک پیام را جواب میداد. پیگیر رفتارش شدم و او گفت که دیگر نمیخواهد با من ادامه دهد و خواست که با او تماس نگیرم.
چرا؟
خودم هم نمیدانم، رابطهمان خوب بود و حتی قرار بود با هم ازدواج کنیم. اما یک دفعه تغییر کرد، احساس میکردم شخص دیگری وارد زندگیاش شده است و باید به این موضوع پی میبردم.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
به مقابل خانهاش رفتم و از او خواستم گوشی تلفن همراهش را بدهد تا آن را بررسی کنم. تصور میکردم اگر پای شخص سومی در این میان باشد، بیشک پیامها یا تماسهایش را در گوشی میبینم. اما او نمیخواست تلفنش را ببینم و زمانی که گوشی او را به زور گرفتم، تا چند خیابان آن طرفتر دنبالم آمد.
چرا چاقو داشتی؟
چاقو را بردم تا او را بترسانم و بتوانم گوشی تلفن همراهش را بگیرم و با بدست آمدن رمز گوشی، وارد آن شوم و بفهمم که آیا به من خیانت کرده است یا خیر.
چند ضربه به او زدی؟
نمی دانم، خیلی عصبانی بودم. پلیس میگوید که ۱۹ ضربه زدهام. آن زمان چون حالم را نمیفهمیدم، به یاد ندارم چند ضربه زدهام.
منبع: روزنامه ایران