متهمان قتل پزشک سرشناس تهرانی پای میز محاکمه/عروس خانواده برای کشتن پدرو مادر همسرش،آدم اجیر کرده بود
تاریخ انتشار: ۱۷ تیر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۴۷۲۳۱۴
مأموران کلانتری ۱۰۳ گاندی وقتی در جریان شلیک شبانه قرار گرفتند، به خانه موردنظر رفتند و با پیکر خونین دکتر محمود باستانی ۶۲ساله که مشاور عالی رئیس بیمارستان فیروزگر بود، روبهرو شدند.
همسر این پزشک که هراسان بود، به مأموران گفت: من و همسرم در خانه تنها بودیم که صدای زنگ در شنیده شد و مردی که لباس آبی بر تن داشت، خودش را مأمور سازمان آب معرفی کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جسد با دستور قضائی به پزشکی قانونی منتقل شد و پلیس به بررسی دوربینهای مداربسته پرداخت و شماره پلاک خودرویی را که متهمان با آن گریخته بودند، بهدست آورد.
در بررسیهای بعدی مشخص شد دکتر محمود باستانی و همسرش از مدتی قبل با عروس خانوادهشان به نام فریبا اختلاف داشتند و فریبا بهتازگی از برادرزن دکتر باستانی جدا شده بود.
با این اطلاعات فریبا ۵۰ ساله بازداشت شد و به اجیرکردن سه مرد برای قتل مادرشوهر و خواهرشوهرش که همسر دکتر محمود باستانی بود، اعتراف کرد.
او گفت: من و همسرم همیشه باهم اختلاف داشتیم. ما اختلاف سنی زیادی با هم داشتیم و همسرم به بیماری اماس مبتلا بود. او همسن پدرم بود و من علاقهای به او نداشتم. رفتارهای مادر و خواهرشوهرم باعث شد از هم جدا شویم. دختر ۲۳سالهام با من زندگی میکرد. من به فکر انتقام افتادم و تصمیم گرفتم مادر و خواهرشوهر سابقم را بکشم اما مردانی که برای قتل اجیر کرده بودم، اشتباهی شوهر خواهرشوهرم را کشتند.
با اطلاعاتی که مأموران پلیس به دست آورده بودند، سه روز بعد سه قاتل اجارهای ردیابی و بازداشت شدند. آنها بعد از تکمیل تحقیقات مقدماتی در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند.
در ابتدای جلسه اولیایدم برای متهمان حکم قصاص خواستند.
سپس متهم ردیف اول به نام جمشید ۲۹ساله گفت: من در مترو دستفروش بودم و چند بار فریبا را در مترو دیده بودم. او میدانست شرایط مالی بدی دارم و برای هزینههای بیماری قلبی و کلیوی همسرم به پول نیاز دارم. بههمینخاطر به من پیشنهاد داد تا برایش کار کنم. او اولینبار گفت میتوانی درخت قطع کنی؟ منظورش را نفهمیدم و بعد از مدتی با من تماس گرفت و از من خواست به خاطر اختلافهای خانوادگی خواهر و مادرشوهرش را بکشم.
متهم ادامه داد: من ماجرا را با دو نفر از دوستانم به نامهای سعید و ایمان در میان گذاشتم. قرار بود فریبا مبلغ ۳۰ میلیون تومان به ما بدهد. ما با پنج میلیون تومان دو اسلحه برای خودم و سعید خریدیم. قرار بود در این ماجرا ایمان راننده باشد و به او پنج میلیون تومان پول بدهیم. سهم من و سعید هم قرار بود ۱۰ میلیون تومان باشد. حتی فریبا عکس خواهرشوهرش و همسر او یعنی دکتر باستانی را ازطریق واتساپ برایم ارسال کرده و گفته بود بعد از قتل آنها باید به اکباتان و به خانه مادرشوهرش برویم و او را هم بکشیم تا با ما تسویه حساب کند.
جمشید در ادامه گفت: مدتی قبل فریبا از من خواست نقشه را اجرا کنم اما من ترسیدم و نقشه را اجرا نکردم. تا اینکه آخرین بار از من خواست تا هرچه زودتر نقشه را اجرا کنم. طبق نقشه ایمان با ماشین ما را مقابل خانه دکتر باستانی رساند و خودش منتظرمان ماند. ما خودمان را مأمور سازمان آب معرفی کردیم و وارد خانه شدیم. ما تصمیم به قتل نداشتیم. میخواستیم همسر دکتر باستانی را که خواهرشوهر فریبا بود بدزدیم و به خانه یکی از دوستانمان ببریم و بعد از گرفتن پولی در ازای آزادیاش او را تحویل فریبا بدهیم تا خودش او را بکشد؛ اما وقتی وارد خانه دکتر باستانی شدیم، با او درگیر شدیم. ما طلاها را از همسرش گرفتیم اما دکتر مقابل در رفت و شروع کرد به فریادزدن. همان موقع سعید چند ضربه با اسلحه به سر دکتر زد و من که ترسیده بودم، چند تیر به سر او شلیک کردم و فرار کردیم.
سعید نیز اتهام معاونت در قتل و سرقت مسلحانه را گردن گرفت؛ اما ایمان مدعی شد در این جرائم دستی نداشته و فقط راننده بوده است.
وقتی نوبت دفاع به فریبا رسید، منکر معاونت در قتل و سرقت مسلحانه شد و ادعا کرد از نقشه قتل بیاطلاع بوده و هیچ مشکلی با مادر و خواهرشوهرش نداشته است.
در پایان جلسه قضات دادگاه جمشید را به قصاص محکوم کردند. قضات دادگاه سعید را به خاطر معاونت در قتل و سرقت مسلحانه و نگهداری سلاح به زندان محکوم کردند اما ایمان از دستداشتن در این اتهامات تبرئه شد.
پرونده فریبا نیز برای تکمیل تحقیقات به دادسرا برگردانده شد؛ اما با اعتراض اولیایدم به حکم صادره پرونده در دیوان عالی کشور تحت رسیدگی موشکافانه قرار گرفت و درحالیکه حکم قصاص جمشید تأیید شده بود، حکم متهمان ردیف دوم و سوم شکسته شد و آنها در شعبه همعرض بار دیگر از خود دفاع کردند.
پرونده این بار به شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد و متهمان پای میز محاکمه رفتند در ابتدای جلسه سعید در جایگاه حاضر شد و گفت: جمشید از من خواسته بود تا در این ماجرا به او کمک کنم. من همراه جمشید به خانه دکتر باستانی رفتم و وقتی او فریاد کشید، ترسیدم و فرار کردم. من در قتل دستی نداشتم و جمشید به دکتر شلیک کرد. او نقشه سرقت را کشیده بود.
ایمان نیز گفت: من راننده آژانس بودم اما میدانستم آنها قرار است دست به قتل بزنند و حتی صدای شلیک گلوله را نیز شنیدم. وقتی دوستانم هراسان از خانه خارج شدند بهسرعت از آنجا فرار کردیم و آنها اسلحه را در کانال آب انداختند.
سپس وکیل اولیایدم گفت: دو متهم حاضر در دادگاه از نقشه قتل اطلاع داشتند و به همین خاطر از قبل اسلحه و شوکر خریده بودند. حتی متهم سوم که مدعی است فقط راننده آژانس بوده آنها را به محلی برده تا اسلحه و شوکر تهیه کنند و نمیتواند دستی در این ماجرا نداشته باشد. او ادامه داد: فریبا اسم آنها را بهعنوان فروشنده درخت کاج در گوشی موبایلش ذخیره کرده و این نشان میدهد آنها از این رمز و نقشه قتل اطلاع داشتهاند.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا برای دو متهم حکم صادر کنند. به پرونده فریبا نیز بعد از تکمیل تحقیقات رسیدگی خواهد شد. منبع: روزنامه شرق
منبع: ساعت24
کلیدواژه: دکتر باستانی میلیون تومان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۴۷۲۳۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شیطان با نقاب خواستگار
به آنها نزدیک میشوم و بعد از پایان کارهای اداری پرونده، از مادر و دختر میخواهم تا علت حضورشان در اداره چهارم پلیس آگاهی را که اداره رسیدگی به پروندههای فقدانی است، برایم توضیح بدهند.مادر آهی میکشد و میگوید یک ماه است که به خاطر این خانم خواب و خوراک نداریم، آبرویمان رفته و همسرم مرا مقصر میداند و فکر میکند به خاطر بیتوجهی و نظارت ضعیف من این اتفاقات برای دخترمان افتاده است.به خدا از نظر من همهچیز طبیعی بود و دخترم هم مثل سایر دانشآموزان سرگرم درس و مدرسه بود. من یک درصد هم حدس نمیزدم زیر این ظاهر آرام و سربهزیر، یک موجود سرکش پنهان شده که از ۱۱سالگی مشغول گفتوگوی تلفنی و مجازی با پسری است که کیلومترها با تهران فاصله دارد .دو سال پنهانی با هم در تماس بودهاند و در این مدت آن پسر عکسهایی از خودش برای آیدا میفرستد که دخترم فکر میکند با یک جوان تحصیلکرده و مرفه سروکار دارد. بالاخره این فرد موفق میشود دخترم را فریب داده به شهر محل سکونتش در شرق کشور بکشاند. باورتان نمیشود من و پدرش تا امروز که همکارانتان خبر پیدا شدن آیدا را به ما دادند، چه شرایط سختی را پشت سر گذاشتیم. فکر اینکه چه بلاهایی ممکن است سر دخترم آمده باشد و اینکه اصلا او را دوباره زنده و سالم میبینم یا نه، مرا دیوانه کرده بود.من نمیدانم دیگر چه چیزی باید به شما بگویم. لطفا از خودش بپرسید که نتیجه خوشباوری و اعتمادش به یک پسر غریبه چه بود و در این مدت چه شرایطی داشت؟
بعد از این حرف مادر، نگاهی به دخترک میاندازم که همچنان از شرم سرش را پایین انداخته است. مادر باعصبانیت میگوید: تو که با این رفتارهایت ثابت کردی خیلی جسور هستی و سر نترسی داری، حالا خجالتی شدی؟برای خانم مشاور تعریف کن چه اتفاقاتی برایت افتاده است. اشک در چشمان آیدا حلقه میزند و میگوید: من که گفتم پشیمانم. خانم به خدا من به اصرار دوستم با آن پسر حرف زدم، وگرنه من اصلا چه میدانستم که دوستپسر یعنی چه؟دوستم اصرار کرد و من هم وارد رابطه تلفنی با او شدم و بعد هم از طریق فضای مجازی با هم در ارتباط بودیم تا اینکه بعد از یکی، دو سال اصرار کرد برای دیدنش بروم. من با توجه به عکسهایی که برایم فرستاده بود، فکر میکردم آدمحسابی و تحصیلکرده است و خانواده خوبی دارد. پنهانی راهی شهر محل سکونتش شدم اما همین که به کوچه و محلهشان رسیدم، نظرم عوض شد؛ وارد خانهشان که شدم یک خانه ۳۰متری کثیف و بههمریخته بود.مجید به همراه مادرش زندگی میکرد. اولین صحنهای که با آن مواجه شدم، مادرش بود که یک گوشه خانه نشسته بود و مشغول وزنکردن و بستهبندی مواد شیشه بود. بعد از یک روز اقامت در آن خانه متوجه شدم مجید هم به شیشه اعتیاد دارد و چندین بار موقع مصرف شیشه در صورت من هم فوت کرد و قصد داشت مرا هم معتاد کند. فکرش را بکنید من با چه ذهنیتی راهی آنجا شده بودم و حالا با چه آدمهایی سروکار پیدا کرده بودم .نه راه پس داشتم، نه راه پیش؛ از ماندن در آنجا احساس خطر میکردم و نمیدانستم قصد آنها از کشاندن من به خانهشان چیست؟ ازسوی دیگرروی تماس باوالدینم وبرگشتن به خانه را نداشتم.چند روزی به همین منوال گذشت وهمکاران شما برای بردن من آمدند. من واقعا خوشحالم و امیدوارم والدینم مرا ببخشند. من روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشتم و از صمیم قلب از اینکه از خانه فرار کردم و خام وعدههای یک پسر معتاد شیشهای شدم، متاسف و پشیمانم.امیدوارم مادر و پدرم مرا ببخشند و فرصت دوبارهای به من بدهند تا همان دختر خوب و عاقلی که از من انتظار داشتند، بشوم. من با این سن کم، زندگی در کنار یک پسر معتاد و مادرموادفروشش را تجربه کردم و این چیزی است که تا آخرعمر ازذهن من پاک نخواهد شد.امکان داشت اتفاقات بدتری برای من بیفتد. من خوب میفهمم که اینجا بودنم درست مثل عمر دوباره است.
حامی نوجوانان باشید
سرگرد سمانه مهربانی، رئیس اداره اجتماعی وفرهنگی پلیس آگاهی تهران دراینباره میگوید: دوران بلوغ و نوجوانی حساسترین مرحله رشد فرزند شماست؛ دورانی که فرزند بیتجربه شما باید دست دردست شما آن را پشت سربگذارد .شما بهعنوان والدین باید با مطالعه و ارتقای سطح دانش و آگاهی خود برای رویارویی با چالشهای پیشرو آماده باشید. پیش از بزهدیدگی فرزند باید او را با ویژگیهای دوران بلوغ و نوجوانی آشنا سازید. به فرزندتان بیاموزید احساسات و گرایش وی در این سن نسبت به جنس مخالف فقط تمرینی برای نقشهای بزرگسالی است وهرگز نباید با جدیگرفتن این احساسات و تمایلات، آینده درخشان تحصیلی شغلی و عاطفی خود را با مشکل مواجه سازد.در صورت ناتوانی دربرقراری ارتباط صحیح با فرزند و احساس خطر نسبت به رفتارهای مشکلآفرین وی سریعا با یک مشاور متخصص درامور نوجوانان مشورت کنید.دوست فرزند خود باشید تا در صورت بروز هرگونه مشکل یا چالش در زندگی شما اولین کسی باشید که موردمشورت و درددل قرار میگیرد.درغیر این صورت فرزند شما به دوستان و همسالان خود روی میآورد که با راهکارهای ناپخته و اشتباه؛ فرزند شما را هرچه بیشتر در پرتگاه سقوط و چرخه باطل اشتباهات قرار میدهند.