بیوک میرزایی: فکر میکنم نقشهای منفی بیشتر به من میآید
تاریخ انتشار: ۲۲ تیر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۵۱۳۳۱۲
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از تسنیم، سریال "برادر" یک اثر مناسبتی است که برای اولین بار در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۵ از شبکه دو سیما به نمایش درآمد. در این سریال قصه زندگی تاجر خوشنامی به نام «حاج کاظم پهلوان» روایت میشود که به همراه پسرانش در کار تجارت برنجاند و بر اثر خباثت چند تاجر و دلال، به دردسرهایی میافتند و به شکل ناخواسته درگیر معضل قاچاق برنج میشوند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این بازیگر پیشکسوت تأکید میکند امثال کسانی که او نقشش را بازی میکند در جامعه ما کم نیستند. او همچنین تصریح میکند همه کاراکترها از جمله اسدی به عنوان یک دلال و قاچاقچی برنج، یکسری ویژگیهای مثبت و منفی را با هم دارند و نمیتوان گفت یک انسان به شکل مطلق سفید یا سیاه است.
میرزایی که سالها است بیشتر ایفاگر نقشهای منفی است تأکید میکند دوست دارد نقشهای متفاوتتری را تجربه کند اما به خاطر فیزیک و چهرهاش بیشتر نقشهای منفی به او پیشنهاد میشود. بازیگر سریال برادر، همبازی شدن با بازیگران جوان را از جمله خاطرات خوش حضور در این اثر نمایشی ذکر میکند و میگوید قصه سریال به موضوعاتی پرداخته که برای مردم آشنا است. روزگار جوانی، چشم به راه، همشاگردیها، گمگشته، پهلوانان نمیمیرند، یک مشت پر عقاب، مدار صفر درجه، کلاه پهلوی و دزد و پلیس از جمله سریالهایی به شمار میرود که بیوک میرزایی در آنها جلوی دوربین رفته است.
نمایی از حضور بیوک میرزایی در سریال "روزگار جوانی۲"او این روزها در فصل دوم "روزگار جوانی" ایفای نقش کرده و در سریال "جشن سربرون" هم نقش سردار اکرم را برعهده دارد. به بهانه این سریال و کارهایی که در راهند به سراغِ این بازیگر رفتیم که اصلاً گفتوگو کردن با او ترسی ندارد؛ چرا که برخی از مخاطبین فکر میکنند بیوک میرزایی همچون کاراکترهای منفیاش بداخلاق است؛ در صورتی که همیشه با مهربانی، فروتنی و خوشرویی پیشه میکند.
اگرچه در این سالها به کارنامه کاریاش نگاه کنیم در کارهای خوب و ماندگاری حضور پیدا کرده و عمدتاً با وجود مشکلات معیشتی و اقتصادی سعی کرده در کارهای بیکیفیت که به شعور مخاطب بیاحترامی میکند حضور نداشته باشد.
گهگاه در کنارِ پرداختن به اتفاقات روز و برنامههای جاری رادیو و تلویزیون، به سراغ قدیمیهای این عرصه میرویم. این روزها به پیشکسوتان سینما و تلویزیون تماس میگیریم بعضاً با حالت بغض و اندوهی پنهان در صدایشان درباره هنرهای نمایشی صحبت میکنند. متأسفانه این روزها مشکلات اقتصادی و معیشتی، بازیگران پیشکسوت را درمانده کرده و بسیاری دوست ندارند درباره این مسائل صحبت کنند؛ یکی از آنها بیوک میرزایی است که دوست ندارد از مشکلاتش بگوید.
برخی از آنها در بستر بیماریاند و کسی حالی از آنها نمیپرسد، برخی هم از بیکیفیتی آثار هنری به خصوص در تلویزیون گلایهمندند و برخی هم مطالباتی دارند که هیچکدام از اهالی خانه سینما، انجمن بازیگران و مدیران مربوطه در تلویزیون گوشی برای شنیدن حرفهایشان نداشتهاند و ندارند. از فضای سلبریتیزده امروز دلخور و نگران آینده دنیای تصویر ایران اسلامیاند.
بیوک میرزایی در سریال "جشن سربرون"- نقش سردار اکرمبیوک میرزایی از "پهلوانان نمیمیرند" و "گمگشته" تا عباس آقای "روزگار جوانی" و "برادر" هزاران بار خاطره برای مردم آفریده است. صدایش را جمعه صبحها از "صبح جمعه با شما" میشنویم و مردِ نجیب و پرتلاش عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون به شمار میرود. دوست ندارد گلایه کند و از مشکلات و ناراحتیهایش بگوید. هرچه اصرار کردیم چیزی نگفت اما همگان میدانند بازیگران پیشکسوت که کارهای ماندگاری از خودشان به جای گذاشتهاند، اگر به سراغشان برویم این روزها حال و روزِ خوبی ندارند.
بیوک میرزایی با وجود نقشهای منفی و خاکستری که ایفا کرده، بسیار خوشبرخورد و در عینحال متواضع است. همیشه دغدغهاش عدم توجه درست به فرهنگ و هنر است خصوصاً مسئولینی که اصلاً به حقوقِ پیشکسوتان و دستمزدِ پایین رادیوییها توجهی ندارند. جالب است که با وجودِ مصدومیت در جریان فیلمبرداری "جشن سربرون" و در سن ۶۵ سالگی، دوست دارد بدونِ بدل، خودش را در خدمت بازیگری قرار دهد و مرزی برای سختی و طاقتفرسایی نمیشناسد. حتی موقعی که برخی از تهیهکنندگان دستمزدش را نمیدهند!
او میگوید در فیلمها بارها مخاطبان شاهد شخصیت داستانیاند که برجساز است و یا در خانههای آنچنانی نقشآفرینی میکند اما همان بازیگر در شرایط سختی مستأجر است و زندگی میکند، "ما در حقیقت از مسئولین انتظاری نداریم، چون عاشقِ کارمان هستیم. اما آدمهایی که در این راستا مسئولیت دارند باید به مشکلات و معضلات پیشروی هنرمندان پیشکسوت توجه کنند. ما عاشقانه کار میکنیم اما بسیاری از مشکلات اذیتمان میکند. "
اما مشروح گفتوگوی او درباره ایفای نقش در سریال "برادر" جواد افشار که کاراکتر ماندگاری از او به جای گذاشت:
آقای میرزایی به نظر میرسد نقشتان در سریال برادر در ادامه همان نقشهای پرشمار منفیای است که تا به امروز بازی کردهاید. نقشتان در برادر خیلی منفی و کلیشهای نیست؟به هرحال، امثال اسدی که من نقشش را در سریال بازی میکنم در جامعه ما کم نیستند. منظورم افرادی است که حاضرند برای پول و سود بیشتر حتی با جان و آبروی مردم بازی کنند. اسدی یک دلال برنج است که با بهرام کلایی داد و ستد دارد و با او برای به تله انداختن و بیآبرو کردن ناصر پهلوان همکاری میکند. او البته مثل بهرام کلایی دشمنی و کینه قدیمی با کاظم پهلوان ندارد و فقط به منافع خودش فکر میکند.
البته در سکانسی میبینیم که اسدی حتی به دختر کلایی هم نظر سوء دارد و هیچ چارچوب و ملاک اخلاقی درست و مشخصی ندارد.بله، به هر حال اینها همه اثرات مال و نان حرام است که خودش را نشان میدهد. اصولاً بدی آدمهایی مثل اسدی فقط در زمینههای اقتصادی خلاصه نمیشود و به لحاظ اخلاقی هم قید و بند چندانی ندارند. امثال او فقط به فکر خود هستند. مثلاً میبینیم وقتی از دختر کلایی جواب رد میشنود باز هم همکاریهای تجاریاش را با او ادامه میدهد.
به نظرتان کاراکتر اسدی خیلی شعاری و کلیشهای نیست؛ یک شخصیت کاملاً منفی و بدون حتی یک نقطه مثبت و روشن؟همه آدمها یکسری ویژگیهای مثبت و منفی اخلاقی را با هم دارند و نمیتوان گفت یک انسان به شکل مطلق سفید و سیاه است. حالا این نسبت مثبت و منفی بودن در هر آدمی میتواند متغیر باشد اما بعید است که مطلقاً سیاه یا سفید باشد. در هر صورت، ما بازیگریم و باید به آنچه در فیلمنامه آمده است وفادار باشیم. کاراکترهای سریال برادر اینگونه طراحی شده بودند.
خودتان دوست ندارید از بند نقشهای منفی رها شوید و تجربههای جدیدی را در بازیگری داشته باشید؟هر بازیگری دوست دارد نقشهای جدید و متنوع را تجربه کند و من هم از این قاعده مستثنا نیستم. اما گاهی به خاطر فیزیک و چهره و تُن صدا بیشتر نقشهای منفی پیشنهاد میشود. کمتر کارگردانی هم پیدا میشود که حاضر باشد ریسک کند و به بازیگری که سالها است نقش منفی بازی میکند یک نقش مثبت را پیشنهاد بدهد. البته خودم هم فکر میکنم که نقشهای منفی بیشتر به من بیاید اما دوست دارم نقشهای دیگری را هم تجربه کنم.
به هر حال، سالها است که بیشتر نقشهای منفی را بازی کردهام و مردم مرا با این نقشها به یاد میآورند. البته خودم همیشه تلاش داشتهام تا در پذیرش همین نقشهای منفی هم وسواس به خرج دهم و در بازی آنها هم تنوع را به کار گیرم.
در زمان پخش سریال "برادر" با چه بازخوردها و واکنشهایی از سوی مخاطبان مواجه بودید؟ سریال آنقدر که فکرش را میکردید در جذب بیننده موفق بود؟برادر یک سریال مناسبتی بود و کارهای مناسبتی هم معمولاً با استقبال مردم مواجه میشوند. سریال برادر هم در زمان خودش پربیننده بود و افراد زیادی پیگیر قصهاش بودند.
خودتان هم مثل مخاطبان، سریال را دوست داشتید و از نتیجه کار راضی بودید؟بله، سریال خوبی بود. برای خود من بازی در این سریال تجربه شیرینی بود. بازیگران جوانی در آن حضور داشتند که همبازی شدن با آنها جذابیت خودش را داشت. یک ارتباط مفید و مثبت بین بازیگران پیشکسوت و جوان سریال برقرار بود و بین همه عوامل همدلی وجود داشت.
نقاط قوت و تمایز سریال برادر در برقراری ارتباط با مخاطبان و جذب آنها را چه میدانید؟به نظرم، نقطه اصلی قوت سریال، قصه جذابش بود. در این قصه به مسائلی پرداخته میشد که برای مردم آشنا بود و خودشان با آن مواجه بودند. موضوعاتی مثل گرانی، احتکار و تقلب برای مردم ما ناآشنا نیستند و همه با آن درگیریم. سریال توانسته بود علاوه بر روایت قصه یک تاجر خوشنام برنج و فرزندانش و اتفاقاتی که برای آنها میافتد، به مسائل و مشکلات اقتصادی هم به خوبی بپردازد و از درد جامعه بگوید. همین نزدیکی با مردم، باعث شده بود که خیلیها هر شب به تماشای سریال بنشینند.
مناسبتی بودن و پخش در ایام ماه مبارک رمضان را چقدر در این موفقیت دخیل میدانید؟معمولاً مردم در ایام خاص مثل ماه مبارک رمضان و نوروز بیشتر فرصت و دل و دماغ سریال دیدن را دارند و برای تلویزیون وقت میگذارند. همین موضوع میتواند یک امتیاز برای سریالهای مناسبتی محسوب شود. منتها باید این مسئله را هم در نظر داشت که بازی در این سریالها به خاطر فشردگی و عجلهای که در کار است سختیهای خاص خودش را دارد و معمولاً به بازیگر فشار زیادی وارد میآورد.
تجربه همکاری دوباره با جواد افشار در سریال برادر چگونه بود؟سریال "برادر" سومین همکاری من با جواد افشار بود. کار کردن با او را همیشه دوست داشتهام چرا که کارش را بلد است و با مدیریت درستی که دارد، نمیگذارد به بازیگران و عوامل فشار زیادی وارد شود. ضمن اینکه، ارتباط خیلی خوبی با بازیگران دارد و محیط خیلی خوب و آرامی را در پشت صحنه فراهم میکند.
کد خبر 614204 برچسبها تلویزیون سریالمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: تلویزیون سریال روزگار جوانی بیوک میرزایی نقش های منفی سریال برادر برای مردم نقش ها سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۵۱۳۳۱۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!
سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد میکردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر میشد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتاوانت ما شد. با آقا مجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم
شهیدحاج مجید رمضان از شهدای به نام و شناخته شده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) است. این شهید بزرگوار پیش از شهادت به عنوان رئیس ستاد لشکر ۲۷ خدمت میکرد و از او و حسن خلقی که داشت، روایتهای زیادی شده است. در گفتگو با سردار حاجرضا صادقی از همرزمان این شهید بزرگوار، خاطرهای جالب از او را تقدیم حضورتان میکنیم.
موضع حاج بابا
محرم سال ۱۳۶۱ در منطقه خیرناصرخوان یک موضع آتشبار داشتیم به نام موضع شهید حاج بابا. دو قبضه توپ ۱۰۵ از ارتش به صورت رابطهای گرفته بودیم و بخشی از آتش پشتیبانی منطقه را تأمین میکردیم. شب عاشورا برادر مجید رمضان که مسئول ستاد لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) بود آمد با هم برویم موضع حاج بابا. من و حاج مجید از بچگی با هم رفیق بودیم. در دبیرستان باهم رشته راه و ساختمان میخواندیم. با هم میرفتیم شهر ری کارگری میکردیم و خلاصه از سالها رفاقت و همراهی، کلی خاطره با هم داشتیم.
اروند قصرشیرین
برای رفتن به آتشبار نمیتوانستیم از جاده اصلی تردد کنیم؛ لذا باید از رودخانهای به نام اروند که در منطقه قصرشیرین بود عبور میکردیم. این رود اروند که من میگویم در قصرشیرین است. صرفاً تشابه اسمی با همان رودخانه معروف اروند دارد که عملیات والفجر ۸ با عبور رزمندگان از روی آن صورت گرفت. شاید خیلیها ندانند که در قصرشیرین هم یک رودخانه اروند داریم و با شنیدن نامش به اشتباه بیفتند.
به هرحال هوا تاریک شده بود که به رودخانه اروند رسیدیم. به خاطر بارندگیهای چند روز قبل، سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد میکردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر میشد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتاوانت ما شد. با آقامجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم و با برادر علی نورمحمدی که مسئول لجستیک ما بود تماس گرفتیم بیاید ما را بکسل کند و از رودخانه بیرون بکشد.
تویوتا مدل f ۲
برادر علی نورمحمدی یک تویوتا وانت مدل F ۲ قدیمی داشت که خیلی قوی بود. میتوانست هر ماشینی را بکسل کند. حتی چند بار هم کامیونهای زیل ارتش را که در رودخانه گیر کرده بودند با تویوتای خودش بکسل کرده و بیرون کشیده بود. وقتی با علی آقا تماس گرفتیم، نیم ساعت بعد خودش را با تویوتای قدرتمندش رساند. آمد و با کمی تقلا، ماشین ما را بکسل کرد و از رودخانه کشید بیرون. به خشکی که رسیدیم، مشکل روشن نشدن ماشین به قوت خودش باقی بود. شمع وایر و دلکو ماشین کاملاً خیس شده بود و هرکاری کردیم روشن نشد. برادر نورمحمدی ما را تا موضع شهید حاج بابا بکسل کرد و برد.
خاطره ناگفته
آن شب وقتی به موضع حاج بابا رسیدیم، دیدیم بچههای آتشبار آتشی روشن کردهاند. ما کنار آتش خودمان را گرم و لباسهایمان را خشک کردیم. این قضیه گذشت و فقط من و شهیدمجید رمضان و برادر علی نورمحمدی از این واقعه خبر داشتیم. حاج مجید که در دفاع مقدس به شهادت رسید و حاج علی نورمحمدی هم که بعد از جنگ برگشت اصفهان. به نوعی خاطره آن شب و گیرکردن ما در وسط رودخانه و بکسل شدنمان توسط برادر نورمحمدی یک خاطره ناگفته باقیماند. گذشت و جنگ به اتمام رسید.
رؤیای صادقه
بعد از اتمام دفاع مقدس در دفتر مرحوم آیتالله غیوری در صفائیه شهر ری بودم. ایشان از علمای خیری بودند که شبها بعد از نماز مینشستند و درخواستها و مشکلات مردم را رفع و رجوع میکردند. من هم در خدمت حاج آقا بودم. نامههای مردم را میگرفتم، مشکلاتشان را میشنیدم و به حاج آقا انتقال میدادم. یک روز آقایی آمد و گفت: برای پول پیش منزل مشکل دارم. حاج مجید گفت بیایم پیش شما بگویم: «به فلانی بگو حاجمجید گفت مشکل من را حل کنید.»
پرسیدم کدام حاج مجید؟ گفت: شهیدحاج مجید رمضان. گفتم خودت میگویی شهیدحاج مجید! شهید چطور گفت بیایی پیش من؟
آن برادر حرف عجیبی زد. گفت: من خودم از بچههای لشکر ۲۷ هستم. چند روز پیش رفتم قطعه ۲۶ بهشتزهرا (س) سر مزار حاج مجید. دلم بدجوری گرفته بود. صاحب خانه پول پیش بیشتری میخواست و من هم دستم بسته بود. شرمنده زن و بچه شده بودم. گفتم حاجی مشکل دارم، کمکم کن. همان شب حاجی آمد به خوابم، آدرس اینجا را داد و گفت برو پیش حاج صادقی و بگو حاج مجید گفته مشکل من را حل کن. نشان به آن نشان که شب عاشورا وسط رودخانه اروند ماشین گیر کرد و...
منبع: روزنامه جوان
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی