Web Analytics Made Easy - Statcounter

مهدی و مهسا زوج جوانی هستند که با واسطه‌ی یک معرف خوب زندگی مشترکشان را شروع کردند. آن‌ها نقش معرف‌ها را در ازدواج جوانان پررنگ می‌دانند و از تجربه‌های تلخ و شیرینی که در رابطه با معرف‌های ازدواج داشته اند می‌گویند.

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری دانشجو، فاطمه محمودی- هر جوانی از یک جایی به بعد می‌فهمد که دیگر دوره مجردی‌اش به سر آمده و باید خودش را برای شروع یک زندگی جدید آماده کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

یک زندگی مشترک با کسی که قرار است در کنار او با رحمت و مودت زندگی کنند و تماشاگر وعده حق باشند. درد جوان از وقتی شروع میشود که همان اول کار کمیتش لنگ میزند. پسر در جستجوی نیمه گمشده تقلا میکند و دختر هم در انتظار یک گزینه‌ی مناسب و شاید هم غافل از اینکه می‌توانند از کمک یک نفر که استخوان خرد کرده‌ی این راه است استفاده کنند، زودتر سرو سامان بگیرند و ازدواجشان را به تاخیر نیندازند.

واسطه گر؛ در نقش یک مسیریاب و راه بلد

مهدی و مهسا به تازگی از طریق یک واسطه گر به نام مریم ابراهیمی به هم معرفی شدند و با هم پای سفره عقد نشستند. مهدی به کمک یک واسطه گر خوب توانست همسر و همسفرش را پیدا کند و معتقد است خدا به او لطف کرده که این معرف را سر راهش قرار داده است. با او در مورد نقش معرف در تسهیل ازدواجش پرسیدیم و خواستیم از دید یک پسر تجربیاتش را بگوید: «معرف در امر ازدواج جوانان خیلی می‌تواند کمک کننده باشد. یک پسر در جامعه‌ای که زندگی می‌کند و در محیط اطرافش، دانشگاه، محل کار و ... یک سری خانم می‌بیند، ولی نمی‌داند کدام یک برای ازدواج او مناسب هستند. خوب است یک نفر این وسط بایستد که یک اطلاعاتی از پسر دارد، یک اطلاعاتی از دختر و ملاک‌های هر کدام را می‌داند و بهتر می‌تواند تشخیص دهد که چه موردی برای ازدواج فرد مناسب است. متاسفانه بعضی از معرف‌ها فقط هدفشان معرفی دختر و پسر به یکدیگر است و این، هم به دختر و هم به پسر لطمه می‌زند. یک واسطه گر باید بداند در سر هر کدام از طرفین چه میگذر، جهان بینی آن‌ها به چه شکل است، جهت گیری هرکدام چیست، طرف مقابلش درون گراست یا برون گرا تا بتواند مناسب‌ترین گزینه را به فرد پیشنهاد دهد.»


مهدی نقش واسطه گر را محدود به معرفی مورد نمی‌داند و واسطه گری را خوب میداند که در مراحل اولیه ازدواج در کنار زوج باشد و راهنمایی شان کند: «خیلی مواقع پسر‌ها بعد از خواستگاری و صحبت اول نمی‌دانند که در ذهن دختر و خانواده اش چه می‌گذرد و چه چیزی را کند و کاو می‌کنند. خودشان هم که نمی‌توانند به دختر خانم زنگ بزنند و بپرسند که جلسه چطور بود، مشکلت و نقدت چیست. واسطه گر اینجا نقش مهمی دارد که به طرفین کد بدهد تا بفهمند هر کدام چه نگاهی و چه نکته‌ای دارند که باید درباره اش حرف زده شود و برطرف گردد. واسطه گر مثل یک مسیریاب یا راه بلد است. دختر و پسری که تا به حال تجربه نداشتند؛ اگر بدون راه بلد بخواهند این مسیر را طی کنند؛ سقوط می‌کنند. این واسطه گر است که در طول مسیر به آن‌ها می‌گوید چه کار بکنند یا نکنند یا اصلا ادامه بدهند یا نه. حضور واسطه گر باعث می‌شود که جوانان خیلی راحت این مسیری را که گام به گامش پر از سوءتفاهم است از زمان خواستگاری تا عقد طی کنند. معرف ما، خانم ابراهیمی، چون خودشان روانشناس بودند؛ خیلی دقیق به ما کمک می‌کردند.»

راه اصلاح نگرش جوانان به واسطه گر‌ها

او در مورد نگرشی که در جامعه نسبت به واسطه گران یا همان معرف‌ها و ازدواج با کمک آن‌ها وجود دارد میگوید: «آدم‌ها در مواجهه با مسئله‌ی واسطه گری سه دسته اند. دسته اول کلا کاری با واسطه گر ندارند و خودشان همسرشان را انتخاب می‌کنند. دسته دوم واسطه گران را خیلی قابل اعتماد نمی‌دانند و نگرانند در کارشان اشتباه کنند. گروه سومی هم هستند که راه دیگری ندارند و مجبورند به معرف روی بیاورند. حالا اینجا شانس باید با آن دسته سوم یار باشد که معرف خوب و ماهری به آن‌ها کمک کند.


اگر واسطه گرانی باشند که کارشان را خیلی خوب انجام دهند و برای دسته سوم تجربیات خوبی رقم بزنند؛ این دسته سوم هم تجربه هایشان را به دسته دوم منتقل کنند تا آن‌ها ببینند که کار معرف خوب بوده و موجب شده جوانان ازدواج موفقی داشته باشند قطعا نظرشان عوض خواهد شد، به معرف‌ها اعتماد می‌کنند و خودشان هم از این ظرفیت استفاده خواهند کرد. اما بالعکس این هم صدق میکند و اگر واسطه گران تجربه خوبی برای دسته سوم رقم نزنند دسته دوم هم به آن‌ها روی نمی‌آورند.»

دو کلمه حرف حساب با پسر‌ها

او معتقد است در ارتباط با معرف‌ها خود پسران هم باید نکاتی را رعایت کنند تا یک گزینه مناسب برای ازدواجشان معرفی شود: «در اطرافیان خود می‌بینیم پسر‌ها می‌گویند دختر خوب نیست؛ در صورتیکه دختر خوب برای ازدواج وجود دارد، ولی آن‌ها ملاک هایشان را درست انتخاب نکرده اند. خود پسر باید بداند چه میخواهد و این را درست به واسطه گر انتقال دهد. اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم واسطه گر‌ها مثل پزشک هستند؛ تو باید بدانی دقیقا مشکلت چیست و چه چیزی می‌خواهی تا دکتر هم بتواند تشخیص خوبی داشته باشد. اگر پسران هم ملاک و معیارهایشان را بدانند معرف میتواند مورد مناسبی به آن‌ها معرفی کند.


اشتباه دیگری که پسران در این رابطه دارند؛ فکر میکنند خیلی وقت دارند و تا هر موقع که دلشان بخواهد می‌توانند برای انتخاب همسر اقدام کنند و هر موقع که بخواهند آن واسطه گر مورد خوب به آن‌ها معرفی می‌کند. اگر واسطه گر‌ها بتوانند این را پسران تفهیم کنند که جریان از این قرار نیست و به پسر‌ها بفهمانند که ما سوپر مارکت نیستیم که هر زمانی که شما بخواهید و هر آنچه که بخواهید ما داشته باشیم و اینگونه به شما مورد معرفی کنیم.»


گلایه دختران از معرف‌ها

واسطه گران، در ازدواجِ به هنگام و با کیفیت دختران نیز می‌توانند نقش مهم و موثری داشته باشند. همانطور که مهسا به واسطه‌ی یک معرف خوب ازدواج کرد؛ اما این همه‌ی داستان مهسا نیست. قبل از اینکه یک معرف خوب واسطه‌ی ازدواج مهسا و مهدی شود واسط گر‌هایی که مهارت کافی نداشتند ناخواسته تجربه‌های بدی برای مهسا رقم زدند تا جایی که او یک روز به مادرش می‌گوید دیگر قصد ازدواج ندارد و نمی‌خواهد جواب تماس هیچ معرف و خواستگاری را بدهد. او می‌گوید خانم ابراهیمی باعث شد دوباره نگاه درستی به دست آورم و با یک فرد مناسب پای سفره عقد بنشینم: «غالبا مواردی که برای خواستگاری‌ام می‌آمدند از طریق واسطه بود، ولی به نتیجه نمی‌رسیدند. بنظرم یک دلیلش این بود که آن معرف‌ها شناخت دقیقی نسبت به معیار‌های دو طرف نداشتند و صرفا بر اساس معیار‌های پسر پیش می‌رفتند و این باعث می‌شد که خواستگار‌هایی که می‌فرستند مورد پسندم واقع نشود. ولی خانم ابراهیمی به معیار‌های هر دو طرف توجه داشتند و البته معیار‌های صحیح را مدنظر قرار می‌دادند. ناگفته نماند من اصلا معیار‌های خاص و سختگیرانه‌ای نداشتم و فقط می‌خواستم از لحاظ فکری و نظام ارزشی با من منطبق باشند.


دلیل دیگرش هم این بود که معرف‌ها معیار‌های غلط پسران را می‌پذیرفتند و برای اصلاح آن‌ها نیز کاری نمی‌کردند. اکثرا پسر‌هایی که به ما معرفی می‌شدند یک سری معیار‌های مشابه هم داشتند مثلا میخواستند دخترخانم خیلی زیبا باشد، اما معیارشان برای زیبایی مشخص نبود و هر کدام زیبایی را برای خودش به شکلی تصور میکرد. بعد از جلسه اول یک بهانه‌ای می‌آوردند که ما به فلان دلیل به نتیجه نرسیدیم، ولی کاملا مشخص بود مسئله معیار زیبایی چهره و ظاهر هست که برای هر کسی متفاوت است. مورد دیگری که خیلی پیش می‌آمد مسئله‌ی اشتغال بود. در عصر حاضر خیلی از خانم‌ها دوست دارند که فعالیت اجتماعی خارج از منزل داشته باشند چه اشتغال باشد یا فعالیت فرهنگی، جهادی و هر چیز دیگری؛ اما غالبا پسر‌هایی که معرفی می‌شدند دوست نداشتند همسرشان هیچ گونه فعالیتی داشته باشد. متاسفانه معرف‌ها این وسط به پسران یک آگاهی نمی‌دادند و توجیهشان نمی‌کردند که این معیاری که در نظر دارند در دختران دهه ۷۰ خیلی پیدا نمی‌شود و آن‌ها باید معیارشان را تصحیح کنند. به جای اینکه به پسر و خانواده اش آگاهی بدهند به دختر فشار می‌آوردند که از معیارهایش کوتاه بیاید و کاملا بشود چیزی که آن‌ها می‌خواهند؛ در صورتیکه ممکن است این در آینده برای دختر پشیمانی به همراه داشته باشد و روی کیفیت زندگی اش اثر بگذارد.»

اشتباهاتی که زخمش بر جان دختران می‌نشیند

مهسا از تجربه خودش می‌گوید، از روزی که همین اشتباهات معرف‌ها موجب شده بود کلا قید ازدواج را بزند: «متاسفانه خیلی از معرف‌ها به خواسته‌های بی حد و مرز پسر تن می‌دهند؛ این به دختر آسیب می‌زند. ممکن است دختر در طول یک ماه از طرف همچین واسطه گری چندین مورد خواستگار داشته باشد و هیچ کدام به نتیجه نرسد و بعد از تماس تلفنی و یا بعد از یک جلسه همه چیز منتفی شود. اینجا دختر از خودش سوال می‌کند آیا من ایرادی دارم؟ زیبا نیستم؟ مشکل خاصی دارم؟ معیارهایم سخت گیرانه است که هیچ کدام از این موارد به سرانجام نمی‌رسد؟ در صورتیکه ممکن است هیچ کدام از این‌ها نباشد و مشکل از واسطه گر بوده است که در این زمینه مهارت نداشته. با خودش فکر نکرده که این دختر وقتی با این همه مورد مشابه و خواسته‌های مشابه روبرو شود اعتماد به نفسش را از دست می‌دهد و دچار آسیب‌های مختلف روحی می‌شود و کلا از ازدواج صرف نظر می‌کند. از سوی دیگر ممکن است کلا بدبین شوند و فکر کنند همه پسران واقعا مشکل دارند و معلوم نیست دنبال چه می‌گردند و چه انتظاری از همسر آینده دارند.

این اتفاق برای خودم افتاد و من به جایی رسیدم که به مادرم گفتم من دیگر قصد ازدواج ندارم. از این لحظه به بعد میخواهم به زندگی خودم برسم و تحمل فشار‌های روانی که از طرف خانواده پسر‌ها می‌آید را ندارم. حدود ۱۰ روز بعد از این اتفاق خانم ابراهیمی تماس گرفتند؛ من اولش گارد گرفتم و گفتم دیگر نمی‌توانم تحمل کنم؛ اما آخرین موردی که خانم ابراهیمی معرفی کردند به نتیجه رسید.»

مهسا توضیح می‌دهد که چرا در آن شرایطی که دیگر نمی‌خواست هیچ کس را بپذیرد با فردی که خانم ابراهیمی معرفی کرده بود جلسه گذاشتند: «علاوه بر اینکه به معرفم اعتماد داشتم؛ نحوه معرفی کردنشان پشت تلفن من را اقناع کرد که این آدم می‌تواند فرد مناسبی را به من معرفی کند. اولا اینکه بدون اجازه شماره را بین خانواده‌های پسران پخش نکردند. اول خودشان از من پرسیدند که آیا اصلا شما تمایل به ازدوج داری یا نه؟ اگر تمایل داری و اجازه میدهی من معیار‌ها و اطلاعات اولیه‌ات را بگیرم و اگر مورد مناسبی بود معرفی کنم؛ در صورتیکه مورد هم توی ذهنشان بود، ولی اینطوری نبود که اول کار بخواهند به من بگویند. بعد از اینکه با من صحبت کردند فردای آن روز تماس گرفتند و گفتند یک فردی هست که با معیار‌های شما تطبیق دارد و اگر اجازه می‌دهید و تمایل دارید من شماره شما را بدهم که با خانوده‌تان صحبت کنند. این کار ایشان خیلی مهم بود با اینکه موردی از قبل توی ذهنشان بود ومی‌دانستند که با معیار‌های من منطبق است، ولی از همان اول به من نگفتند؛ چون اگر خلاف این کار را انجام می‌دادند درصورتیکه به پسر معیار‌های من را می‌گفتند و او نمی‌پذیرفت آن وقت این معرف آن وسط گیر می‌کرد که حالا من چیکار کنم به دختر مردم گفتم مورد دارم حالا مورد از کجا بیاورم. این فاصله زمانی یک روزه یا چند ساعته را می‌گذارند تا بروند با پسر صحبت کنند و در صورتیکه آن هم پذیرفت و تا حدی قطعی شد بعد با دختر مطرح می‌کنند و اجازه می‌گیرند که شماره بدهند و ... مسیر این اتفاق بنظرم خیلی قشنگ بود.
معرف‌هایی که حجم زیادی از موارد را داشته باشند و آشنایی عمیقی هم با طرفین نداشته باشند ممکن است اول فقط اطلاعات بگیرند و آن دختر را امیدوار کنند، اما ممکن است هیچ موردی هم پیشنهاد نشود. در چنین شرایطی آن دختر سرخورده می‌شود و معرف دیگری هم بخواهد از او اطلاعات بگیرد دیگر همکاری نمی‌کند. با خودش می‌گوید این هم مثل آن یکی است فقط شماره و اطلاعاتم را می‌گیرد و خبری نمی‌شود؛ این وسط من فقط خودم را کوچک کرده‌ام و شخصیت خودم را زیر سوال برده‌ام پس بهتر است کلا طاقچه بالا بگذارم و نپذیرم.»


دو کلمه حرف حساب با دختر‌ها


مهسا در مورد نگرش خودش و بقیه دختران در مورد ازدواج با کمک واسطه گران می‌گوید: «اگر میدیدم معرفی که با من ارتباط گرفته از لحاظ فکری به من مشابهت دارد، می‌تواند من و معیارهایم را بفهمد و در دایره افرادی که با آن‌ها در ارتباط است کسی پیدا میشود که به درد من بخورد با او همکاری می‌کردم.
ولی در جامعه این نگرش بد وجود دارد و خیلی از دختران ممکن است متهم شوند به اینکه چقدر این دختر هول است و دنبال ازدواج است. به دلیل ترس از برچسب خوردن ممکن است دختر در جواب واسطه گر بگوید نه و اصلا قبول نکند. اما براساس تجربه ام به دختران پیشنهاد می‌دهم در مواردی که فکر می‌کنند ممکن است آن معرف آن‌ها را به یک فردی که منطبق با معیارهایشان است معرفی کند سعی کنند که طاقچه بالا نگذارند و اگر حیا دارند بگویند با خانواده مطرح می‌کنم واگر موافق بودند شما با مادرم صحبت کنید؛ یا در صورتیکه نمی‌توانند مستقیم با آن معرف صحبت کنند از کسانی که با آن‌ها راحتند مثل خانواده، دوست صمیمی و ... کمک بگیرند.»

منبع: خبرگزاری دانشجو

کلیدواژه: کرونا ازدواج زوج خانواده یتیم خانم ابراهیمی داشته باشند برای ازدواج واسطه گران معیار ها واسطه گر دسته سوم ی ازدواج معرف ها پسر ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۵۳۳۳۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم

به گزارش خبرآنلاین، زن ۳۲ ساله‌ای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعب‌العلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت می‌کرد و ما مشکل مالی نداشتیم.

همشهری در خبری نوشت:مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن می‌گفت و با حسرت از گذشته‌اش یاد می‌کرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچ‌گاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خاله‌ام ارتباط بسیار صمیمانه‌ای داشتم تا اینکه عاشق پسرخاله‌ام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان می‌داد و رابطه‌اش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار می‌کرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.

هنوز آخرین سال دبیرستان را می‌گذراندم که روزی مادر و خاله‌ام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری می‌کردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشه‌گیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.

با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفت‌های مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.

هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. این‌گونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار می‌رفتم و به بخت سیاه خودم می‌گریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمی‌رفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحت‌های اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.

در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبه‌ای ارتباط دارد و به من خیانت می‌کند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمی‌کند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.

با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار می‌دانستم به گونه‌ای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی می‌کرد. من هم اهمیتی نمی‌دادم و دیگر برایم رفتارهایش بی‌معنی بود.

روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخاله‌ام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام می‌دادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.

با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمی‌خواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانت‌های همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت می‌کردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقه‌ای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخاله‌ام می‌دانستم.

حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمده‌ام.

با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی‌های قانونی و مشاوره‌ای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.

۲۳۳۲۱۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903119

دیگر خبرها

  • تسهیل ازدواج جوانان با مهریه کم
  • در کنار همه مسایل اقتصادی به ابعاد فرهنگی فرزندآوری توجه شود
  • تعریف ظرفیت‌های مشاوره‌ای برای افرادی که در سن ازدواج هستند
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • نرخ جمعیت در قزوین بحرانی است/ روند کاهشی در مرکز استان
  • نرخ جمعیت در قزوین بحرانی است / کاهش جمعیت در مرکز استان
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
  • اهدای ۴۴۰۹ سری جهیزیه به نوعروسان هرمزگانی
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • باورنکردنی؛ اجاره این خانه‌ها در تهران به دلار است