چرا سربازان عراقی از آزادی اسرا خوشحال شدند؟
تاریخ انتشار: ۹ مرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۶۷۶۳۰۶
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، نمایندگان صلیبسرخ جهانی نیز در یکی از آسایشگاهها با تک تک اُسرا مصاحبه میکردند و از آنها سؤال میپرسیدند: «آیا مایلید به ایران برگردید یا دوست دارید به کشور دیگری پناهنده شوید.» به جز چند نفر که موقع اسارت قاچاقچی بوده و به عراق پناهنده شده بودند.
به گزارش خبرنگار ما، عباس شهریاری بهمن ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به اسارت نیروهای دشمن درآمد و بهمدت هفت سال در اسارت را در اردوگاههای موصل ۲ سپری کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او روایت میکند: یکی از آن روزها هنگام صرف صبحانه، رادیو عراق مژده از خبری مهم میداد و دائم تبلیغ میکرد که صدام حسین، رهبر عراق، ساعت ۹ صبح پیام بسیار مهمی برای کشور ایران دارد و بچهها با شنیدن این خبر عکسالعمل خاصی از خود نشان نمیدادند و این برای عراقیها جای سؤال بود که چه طور شما خوشحال نیستید! بچهها برای این که آنها را بیشتر عذاب بدهند، میگفتند: «مهم نیست، ما که حالا حالاها هستیم و برای ما فرقی نمیکند.» عراقیها میگفتند: «اگر به فکرخودتان نیستید به فکر ما باشید. ما خسته شدیم، شما خسته نشدید؟!» ساعت ۹ شد صدام حسین طی نامهای به آقای هاشمیرفسنجانی، رئیس جمهور وقت، اعلام کرد: «ما حسننیت خود را به شما با آزادی یک جانبه اُسرا ثابت خواهیم کرد و امیدواریم شما نیز حسننیت خود را به ما ثابت کنید؛ و اولین گروه اُسرا روز جمعه بیست و ششم مرداد سال ۱۳۶۹ آزاد خواهند شد.»
سربازان عراقی با شنیدن این خبر شروع به تیراندازی هوایی کردند. هورا کشیدند و رقص و پایکوبی بر پا کردند. بچهها هم خوشحال شدند؛ ولی جلوی عراقیها طوری برخورد میکردند که آنان ابرازحسرت اینکه به اُسرا سخت گذشته و خسته شدهاند را با خود به گور ببرند. عراقیها سؤال میکردند: «شما چرا خوشحال نیستید؟! دارین آزاد میشید، میرید کنار خانواده. چرا شادی نمیکنین؟! چرا نمیرقصین؟! چرا حرفی نمیزنین؟! شما دیگه چه آدمایی هستین!»
صدام اینبار به قول خودش عمل کرد و اولین گروه اُسرا روز جمعه آزاد شدند. اردوگاه ما گروه سوم بود و قرار شد روز جمعه ۲۹ مردادماه ۱۳۶۹ آزاد شویم. اگرچه تا زمانی که نمایندگان صلیبسرخ جهانی به اردوگاه نیامدند، هنوز اطمینان به آزادی نداشتیم، اما روز شنبه با حضور نمایندگان صلیبسرخ مطمئن شدیم که آزادیمان حتمی است. وضعیت تغییر کرده بود دیگر نه عراقیها و نه ما به هیچ قانونی از قانونهای اردوگاه پایبند نبودیم.
هرجا دوست داشتیم، میرفتیم، هر آسایشگاهی میخواستیم میخوابیدیم. هرکس هر چه داشت وسط ریخته بود و بیشتر بچهها به غذا میل نداشتند. آش صبح هم که پیش از این بچهها برایش سر و دست میشکستند، مانده بود در آشپزخانه؛ ناهار هم همینطور خیلی از بچهها به فکر این بودند که برای یادگاری از این دوران پرمشقت چیزی با خود به ایران ببرند. بعضیها کتاب، قرآن، صنایع دستی که درست کرده بودند را برمیداشتند. نمایندگان صلیبسرخ جهانی نیز در یکی از آسایشگاهها با تک تک اُسرا مصاحبه میکردند و از آنها سؤال میپرسیدند: «آیا مایلید به ایران برگردید یا دوست دارید به کشور دیگری پناهنده شوید.» به جز چند نفر که موقع اسارت قاچاقچی بوده و به عراق پناهنده شده بودند.
پس از آن که تمامی اُسرا با صلیبسرخ مصاحبه کردند، حدود ساعت چهار بعدازظهر پس از هفت سال وقت ترککردن اردوگاه رسید. سربازان عراقی به صف ایستاده بودند و بچهها از بین آنها عبور میکردند. از تونل وحشت و کتک خبری نبود. ما با دستدادن و تشـکر از آنها خداحافظی میکردیم. این برخورد بچهها اثر مثبتی روی آنها داشت و بعضی تحتتأثیر قرار گرفته و سکوت کرده بودند.
بالاخره پس از هفت سال از اردوگاه خارج شدیم و با اتوبوس تا ایستگاه قطار رفتیم. نماز مغرب و عشاء را درون قطار به جا آوردیم، برعکس آن شبی که با قطار برای زیارت به کربلا میرفتیم و کلی محدودیت داشتیم، اینبار آزادتر بودیم. بچهها داخل سالن قطار رفتوآمد داشتند و با دوستانشان خوشوبش میکردند. انگار قطار به کندی حرکت میکرد. برای رسیدن به بغداد لحظهشماری میکردیم. خواب به چشم کسی راه پیدا نمیکرد. بالاخره قطار در یک ایستگاه فرعی با صوت بلندی ایستاد. بچهها را به اتوبوسهایی منتقل کردند. حدود ساعت ۹ صبح رسیدیم به مرز خسروی...
فرماندهان عراقی هر کدام وارد یکی از اتوبوسهای حامل اُسرا میشدند و یک جلد قرآن کریم به هر اسیر هدیه میدادند. وقتی قرآنها را از عراقیها تحویل گرفتیم آن را روی چشم گذاشتیم؛ هرکسی آیاتی از آن را تلاوت میکرد. خاطرات سالهای گذشته برایمان زنده میشد؛ چه روزهایی که در حسرت داشتن قرآن انفرادی لهله میزدیم.
عراقیها هنوز هم مانند قبل از ما به دقت محافظت میکردند و خیلی با احتیاط و با آمار دقیق ما را در محوطهای که دور تا دور آن را فنس کشیده بودند، جمع کردند؛ و آزادی عمل به ما نمیدادند از فاصلةٔ دور کاروان اتوبوسهای ایرانی به چشم میخورد که درحال پیاده کردن اُسرا عراقی بودند. یکی دو ساعت گذشت. ابتدا اُسرای عراقی از گذرگاهی که ایجاد کرده بودند، وارد محوطهای بسته شدند. باورمان نمیشد! تمامی آنها با کت و شلوار تمیز و نو و یکساک دستی داشتند؛ اما اگرچه محاسنشان مرتب بود، ولی با چهرههای درهم رفته به سوی کشورشان بازمیگشتند؛ عراقیها ما را با لباس نظامی آستین کوتاه و با محاسن تراشیده بدون ساک دستی روانه کردند. بچهها از اتوبوسها که پیاده شدند همگی افتادند به خاک؛ و سجده شکر بهجا آوردند.
منبع: ایسنا
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: دفاع مقدس عراقی ها نمایندگان صلیب سرخ اتوبوس ها عراقی ها بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۶۷۶۳۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
داور فوتبال ایران: بله از باخت پرسپولیس خوشحال شدم | چرا نمی گذارید ما کری بخوانیم!
به گزارش همشهری آنلاین بعد از بازی جمعه شب تراکتور مقابل ذوبآهن که با برتری این تیم و صعود به مرحله یک چهارم نهایی همراه بود، رضا کرمانشاهی مدیر اجرایی باشگاه تراکتور با کامنتی در صفحه رسمی این باشگاه جنجال زیادی را متوجه خود دید.
او در این کامنت نوشته بود که از باخت و حذف پرسپولیس مقابل آلومینیوم بیشتر از برد تراکتور خوشحال شده است. این کامنت به سرعت در صفحات پرسپولیسی دست به دست شد و خشم هواداران این تیم را به دنبال داشت.
خبرنگار ما در همین خصوص گفتگویی را با رضا کرمانشاهی انجام داده و در یک گفتگوی چالشی نظرات او را جویا شده است.
این مصاحبه را بخوانید:
شب گذشته بعد از بازی کامنتی از شما در صفحه رسمی تراکتور بود که اعتراض شدید هواداران پرسپولیس را به دنبال داشت.
به نکته خوبی اشاره کردید، صفحه رسمی تراکتور. این صفحه متعلق به باشگاه و هواداران تراکتور است و ما بعد از هر برد یا باخت، نظراتمان را آنجا مینویسیم. اگر برده باشیم خوشحالی میکنیم و اگر ببازیم هم نظرمان را مینویسیم و این فضای مربوط به تیم خودمان است.
به هر حال کامنت شما در یک فضای عمومی بوده که هرکسی میتواند بخواند.
فضای عمومی متعلق به باشگاه خودمان. شما میدانید که پرسپولیس رقیب ما در جام حذفی بود. یعنی ما به عنوان یک تیم، پرسپولیس و سپاهان را رقیب خودمان میدانستیم. با احترامی که برای پرسپولیس قائلم، من دوست دارم تراکتور قهرمان شود و طبیعتا از حذف تیمهای مدعی دیگر خوشحال میشوم.
یعنی اگر سپاهان میباخت، هم همین کامنت را مینوشتید.
صددرصد چون سپاهان هم رقیب ماست. آنجا صفحه رسمی خودمان است و من که نیامدم در صفحه رسمی یک باشگاه دیگر چیزی بنویسم یا استوری کنم. این که نباید به کسی بر بخورد. ما هم ممکن است ببازیم و به ما تیکه بیاندازند، مگر ما باید به آنها توهین کنیم؟ این چه رسمی است در فوتبال ایران است که کسی جرئت ندارد برای کسی کری بخواند، لذت فوتبال به کری است. اصلا قبل از بازی همه میترسند کری بخوانند.
خُب چرا مرحله قبلی استقلال مقابل مس رفسنجان شکست خورد، همچین کامنتی ننوشتید؟
چون ما آن روز بازی نداشتیم و بازی ما لغو شده بود.
گفتید کری باید قبل از بازی باشد، الان تیمتان با استقلال بازی دارد، چرا کری نمیخوانید؟
ما قطعا هدفمان کسب سه امتیاز در آن بازی است و تمام تلاشمان را میکنیم که بتوانیم استقلال را ببریم و جایگاهمان را در جدول بهتر کنیم.
این که کری که نبود.
کری را که شب قبل از بازی حتما میخوانم نه الان یک هفته مانده (با خنده).
در مورد بازی دیروز چه نظری دارید؟
از هواداران و همچنین کادر مربیگری جدید و بازیکنان تشکر میکنم که بیشترین زحمت ممکن را کشیدند و توانستند این برد را کسب کنند. جام حذفی جام شگفتی است و همانطور که دیدید آلومینیوم روز گذشته شگفتی آفرید و فوتبال لذتش به همین است. اما من بازهم تاکید میکنم که من در صفحه رسمی خودمان بین چندهزار پیام، یک کامنت نوشتم.
مسئله این است که شما در گذشته یک داور حرفهای بودید. اینکه از شکست یک تیم بیشتر از پیروزی تیم خودتان خوشحال شوید، ممکن است این را به ذهن متبادر کند که در زمان داوری هم جهتگیری داشتید.
نه اصلا اینطور نیست. من آن موقع داور فوتبال بودم و الان مدیر باشگاه تراکتور هستم و باید نسبت به این تعصب داشته باشم و اصلا این دو موضوع جداست. این که من یک زمانی داور بودم که نباید به چشم قضاوتکننده نگاه کنند. من الان مدیر یک باشگاه هستم.
قبل از اینکه مدیر شوید هم کارشناس داوری بودید.
آنجا هم بی طرف بودم و چیزی که میدیدم را میگفتم. ببینید اصلا مسئله این است که در آن زمان هم به ما اتهام میزدند که پرسپولیسی هستی و استقلالی هستی، حالا میگویند ضد پرسپولیس هستی! فکر میکنم این طبیعت فوتبال ایران باشد که همه مجبورند حتی وقتی در یک باشگاه مشغول به فعالیت شدند، نظرات واقعی خودشان را نمینویسند.