Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری دانشجو»
2024-05-02@16:28:10 GMT

رمان جدید حسین سناپور چاپ شد

تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۷۸۰۵۲۳

رمان جدید حسین سناپور چاپ شد

رمان «کلاه‌گردانی میان آس‌وپاس‌ها» نوشته حسین سناپور منتشر و راهی بازار نشر شد.

 به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، رمان «کلاه‌گردانی میان آس‌وپاس‌ها» نوشته حسین سناپور به‌تازگی منتشر و راهی بازار نشر شده است. این‌کتاب یکی از عناوین مجموعه رمان‌ها و داستان‌های ایرانی است که ناشر مذکور انتشارشان را به تازگی آغاز کرده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



حسین سناپور متولد سال ۱۳۳۹ است و به نوشتن رمان، شعر و نقد ادبی اشتغال دارد. او پیش از این، کتاب‌هایی، چون «آتش»، «سپیدتر از استخوان»، «دود»، «خاکستر» «با گارد باز»، «نیمه غایب»، «لب بر تیغ»، «ویران می‌آیی»، «تودرتویی شگردها»، «شمایل تاریک کاخ‌ها»، «ده جستار داستان نویسی»، «سمت تاریک کلمات»، «جادوی داستان»، «یک شیوه برای داستان نویسی» و مجموعه شعر‌های «مهلکه»، «آداب خداحافظی»، «خانه این تابستان»، «آغازکننده‌گان رمان مدرن ایران» و ... را در کارنامه خود ثبت کرده است.

«کلاه‌گردانی میان آس‌وپاس‌ها» به‌عنوان نهمین رمان سناپور، مانند آثار پیشین این‌نویسنده فضایی شهری دارد و درباره ۵ جوان است که در سال‌های اخیر و دهه ۱۳۹۰ با نوعی بطالت، روزمرگی و ناامیدی دست و پنجه نرم می‌کنند. این‌رمان ۵ فصل اصلی با نام‌های «بطالت کافه‌ها»، «گم‌شده در رنگ‌ها»، «لباس عروس در تاریکی»، «تاریخ را مرگ‌ها می‌سازند» و «بدرقه» دارد که هرکدام به بخش‌های مختلف با عناوین نام شخصیت‌های داستان یعنی سودابه، کمال، مهناز، کیومرث و رضا تقسیم می‌شوند.

شخصیت‌های اصلی داستان برای بیرون‌آمدن از روزمرگی به گالری‌ها، کافه‌ها، گورستان، زندان و بین کارتن‌خواب‌ها می‌روند تا حرف‌هایی بزنند و کار‌هایی کنند که می‌خواهند، اما نمی‌توانند...

در قسمتی از این‌رمان می‌خوانیم:

قهوه‌خانه دودهنه است، با شیشه‌ای سرتاسری. قلیانی‌ها این‌سر و آن‌سرِ قهوه‌خانه، چسبیده به دیوار، پشتِ هفت هشت تا میز نشسته‌اند. در شیشه‌یی را که فشار می‌دهم، نگاهی به راسکولینکفِ محوِ توی شیشه می‌اندازم و می‌روم تو. تیز، یک مردِ تنهای کت‌پوشیده را پیدا می‌کنم وسطِ آن جماعت که بیش‌تر جوان‌اند با تی‌شرت‌های تنگِ آستین کوتاه و بازو‌های بیرون انداخته. تا بنشینم، نگاه‌شان از پشت قلیان باهام می‌چرخد. معلوم است که براشان غریبه‌ام. نشسته ننشسته، با همان آقایی که سر پرموی کمی ژولیده‌اش پایین است هنوز، همین‌جوری سلامی می‌کنم. سبیل‌هاش بلند است و زرد شده از دود. ریش، سه‌تیغه. هیچ به قهوه‌خانه‌برو‌ها نمی‌ماند. به قهوه‌چی اشاره می‌کنم و چای می‌خواهم. به این آقا هم تعارف می‌زنم که براش بگیرم. تشکر آرامی می‌کند. خودش است. همان که می‌توانم عکس را به موقع نشانش بدهم؛ کمی قدیمی و توی خود و تای بابام.

چای جلوم آمده‌نیامده، وقتی می‌بینم بقیه سرشان رفت توی حرف‌های خودشان، عکس را درمی‌آورم و ازش می‌پرسم: «شما قدیمی این محلید؟»

می‌گوید: «بله، بفرمایید، در خدمتم.»

منبع: خبرگزاری دانشجو

کلیدواژه: معرفی کتاب رمان و داستان فرهنگ کتابخوانی حسین سناپور

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۷۸۰۵۲۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شیطان با نقاب خواستگار

  به آنها نزدیک می‌شوم و بعد از پایان کارهای اداری پرونده، از مادر و دختر می‌خواهم تا علت حضورشان در اداره چهارم پلیس آگاهی را که اداره رسیدگی به پرونده‌های فقدانی است، برایم توضیح بدهند.
مادر آهی می‌کشد و می‌گوید یک ماه است که به خاطر این خانم خواب و خوراک نداریم، آبروی‌مان رفته و همسرم مرا مقصر می‌داند و فکر می‌کند به خاطر بی‌توجهی و نظارت ضعیف من این اتفاقات برای دخترمان افتاده است.به خدا از نظر من همه‌چیز طبیعی بود و دخترم هم مثل سایر دانش‌آموزان سرگرم درس و مدرسه بود. من یک درصد هم حدس نمی‌زدم زیر این ظاهر آرام و سربه‌زیر، یک موجود سرکش پنهان شده که از ۱۱سالگی مشغول گفت‌وگوی تلفنی و مجازی با پسری است که کیلومترها با تهران فاصله دارد .دو سال پنهانی با هم در تماس بوده‌اند و در این مدت آن پسر عکس‌هایی از خودش برای آیدا می‌فرستد که دخترم فکر می‌کند با یک جوان تحصیلکرده و مرفه سروکار دارد. بالاخره این فرد موفق می‌شود دخترم را فریب داده به شهر محل سکونتش در شرق کشور بکشاند. باورتان نمی‌شود من و پدرش تا امروز که همکاران‌تان خبر پیدا شدن آیدا را به ما دادند، چه شرایط سختی را پشت سر گذاشتیم. فکر این‌که چه بلاهایی ممکن است سر دخترم آمده باشد و این‌که اصلا او را دوباره زنده و سالم می‌بینم یا نه، مرا دیوانه کرده بود.من نمی‌دانم دیگر چه چیزی باید به شما بگویم. لطفا از خودش بپرسید که نتیجه خوش‌باوری و اعتمادش به یک پسر غریبه چه بود و در این مدت چه شرایطی داشت؟
بعد از این حرف مادر، نگاهی به دخترک می‌اندازم که همچنان از شرم سرش را پایین انداخته است. مادر باعصبانیت می‌گوید: تو که با این رفتارهایت ثابت کردی خیلی جسور هستی و سر نترسی داری، حالا خجالتی شدی؟برای خانم مشاور تعریف کن چه اتفاقاتی برایت افتاده است. اشک در چشمان آیدا حلقه می‌زند و می‌گوید: من که گفتم پشیمانم. خانم به خدا من به اصرار دوستم با آن پسر حرف زدم، وگرنه من اصلا چه می‌دانستم که دوست‌پسر یعنی چه؟دوستم اصرار کرد و من هم وارد رابطه تلفنی با او شدم و بعد هم از طریق فضای مجازی با هم در ارتباط بودیم تا این‌که بعد از یکی، دو سال اصرار کرد برای دیدنش بروم. من با توجه به عکس‌هایی که برایم فرستاده بود، فکر می‌کردم آدم‌حسابی و تحصیلکرده است و خانواده خوبی دارد. پنهانی راهی شهر محل سکونتش شدم اما همین که به کوچه و محله‌شان رسیدم، نظرم عوض شد؛ وارد خانه‌شان که شدم یک خانه ۳۰متری کثیف و به‌هم‌ریخته بود.مجید به همراه مادرش زندگی می‌کرد. اولین صحنه‌ای که با آن مواجه شدم، مادرش بود که یک گوشه خانه نشسته بود و مشغول وزن‌کردن و بسته‌بندی مواد شیشه بود. بعد از یک روز اقامت در آن خانه متوجه شدم مجید هم به شیشه اعتیاد دارد و چندین بار موقع مصرف شیشه در صورت من هم فوت کرد و قصد داشت مرا هم معتاد کند. فکرش را بکنید من با چه ذهنیتی راهی آنجا شده بودم و حالا با چه آدم‌هایی سروکار پیدا کرده بودم .نه راه پس داشتم، نه راه پیش؛ از ماندن در آنجا احساس خطر می‌کردم و نمی‌دانستم قصد آنها از کشاندن من به خانه‌شان چیست؟ ازسوی دیگرروی تماس باوالدینم وبرگشتن به خانه را نداشتم.چند روزی به همین منوال گذشت وهمکاران شما برای بردن من آمدند. من واقعا خوشحالم و امیدوارم والدینم مرا ببخشند. من روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشتم و از صمیم قلب از این‌که از خانه فرار کردم و خام وعده‌های یک پسر معتاد شیشه‌ای شدم، متاسف و پشیمانم.امیدوارم مادر و پدرم مرا ببخشند و فرصت دوباره‌ای به من بدهند تا همان دختر خوب و عاقلی که از من انتظار داشتند، بشوم. من با این سن کم، زندگی در کنار یک پسر معتاد و مادرموادفروشش را تجربه کردم و این چیزی است که تا آخرعمر ازذهن من پاک نخواهد شد.امکان داشت اتفاقات بدتری برای من بیفتد. من خوب می‌فهمم که اینجا بودنم درست مثل عمر دوباره است.

حامی نوجوانان باشید
سرگرد سمانه مهربانی، رئیس اداره اجتماعی وفرهنگی پلیس آگاهی تهران دراین‌باره می‌گوید: دوران بلوغ و نوجوانی حساس‌ترین مرحله رشد فرزند شماست؛ دورانی که فرزند بی‌تجربه شما باید دست دردست شما آن را پشت سربگذارد .شما به‌عنوان والدین باید با مطالعه و ارتقای سطح دانش و آگاهی خود برای رویارویی با چالش‌های پیش‌رو آماده باشید. پیش از بزه‌دیدگی فرزند باید او را با ویژگی‌های دوران بلوغ و نوجوانی آشنا سازید. به فرزندتان بیاموزید احساسات و گرایش وی در این سن نسبت به جنس مخالف فقط تمرینی برای نقش‌های بزرگسالی است وهرگز نباید با جدی‌گرفتن این احساسات و تمایلات، آینده درخشان تحصیلی شغلی و عاطفی خود را با مشکل مواجه سازد.در صورت ناتوانی دربرقراری ارتباط صحیح با فرزند و احساس خطر نسبت به رفتارهای مشکل‌آفرین وی سریعا با یک مشاور متخصص درامور نوجوانان مشورت کنید.دوست فرزند خود باشید تا در صورت بروز هرگونه مشکل یا چالش در زندگی شما اولین کسی باشید که موردمشورت و درددل قرار می‌گیرد.درغیر این صورت فرزند شما به دوستان و همسالان خود روی می‌آورد که با راهکارهای ناپخته و اشتباه؛ فرزند شما را هرچه بیشتر در پرتگاه سقوط و چرخه باطل اشتباهات قرار می‌دهند.

دیگر خبرها

  • داستان «غذا‌های پلاستیکی» در شبکه مستند
  • فوت‌وفن پخت املت قهوه‌خانه‌های دربند
  • (ویدئو) فوت‌وفن پخت املت به سبک قهوه‌خانه‌های دربند
  • درباره پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی/ تراژدی پست مدرن
  • شیطان با نقاب خواستگار
  • پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی در گذشت
  • رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود
  • ۳ رمان نوجوان تألیفی پیشنهاد خرید هادی خورشاهیان از نمایشگاه
  • پل آستر درگذشت
  • سریال قطب شمال اقتباسی از رمان کنت مونت کریستو یا نسخه ایرانی یک سریال ترکی؟