Web Analytics Made Easy - Statcounter

استوارت جفریز - گاردین؛ ادوارد دوبونو، متفکر و نویسنده‌ای که در ۸۸سالگی درگذشت، یک‌بار پیشنهاد داد که نزاع میان اعراب و اسرائیل ممکن است با مارمایت۱ حل شود. او، که مبتکر اصطلاح تفکر جانبی۲ بود، طی سخنرانی‌اش در سال ۱۹۹۹ برای مقامات وزارت امور خارجه استدلال کرد که عصارۀ مخمر گرچه از منظر اجتماعی و آن‌طور که شناخته شده تفرقه‌انگیز۳ است، اما می‌تواند کاری کند که سیاست‌مداران و دیپلمات‌ها سال‌هاست در انجام آن شکست خورده‌اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

از نظر او مسئله از این قرار بود که مردم خاورمیانه نانِ فطیر می‌خورند که فاقد روی است و همین باعث می‌شود که تندخو و جنگ‌طلب شوند. درنتیجه اگر به آن‌ها مارمایت بخورانید، به ایجاد صلح کمک خواهد کرد.

ادوارد دوبونو بیش از ۶۰ کتاب نوشت، از جمله سازوکار ذهن۴ (۱۹۶۹)، شش کلاهِ تفکر۵ (۱۹۵۸)، چگونه ذهن زیبایی داشته باشیم۶ (۲۰۰۴) و فکر کن! پیش از آنکه خیلی دیر شود۷ (۲۰۰۹). او، در این کتاب‌ها و همچنین در سمینارها، دوره‌های آموزشی و یک سریال تلویزیونی در شبکۀ بی‌بی‌سی، کوشید تا با استفاده از تفکر خلاق ما را از استبدادِ منطق برهاند.

او می‌گوید «آنچه که ۲۴۰۰ سال پیش اتفاق افتاد این بود که یک گروه سه‌نفرۀ یونانی، یعنی ارسطو و افلاطون و سقراط، درصدد برآمدند تا بر اساس تحلیل، قضاوت و شناخت تفکر کنند». «هم‌زمان، اهالی کلیسا هم که ادارۀ مدارس و دانشگاه‌ها را در دست داشتند، منطق را لازم داشتند تا بتوانند با آن نادرستیِ عقاید ملحدان را ثابت کنند. درنتیجه تفکر طراحی۸ و ادراکی هیچ‌گاه توسعه نیافت».

انقلابِ دوبونو در سال ۱۹۶۷ با کتابِ کاربرد تفکر جانبی۹ آغاز شد. او می‌گوید تصور کنید که وام‌دهنده‌ای، در ازای طلبی که از یک تاجر دارد، ادعا کند که دختر تاجر را باید به او بدهند. این تاجر و دختر قراری با وام‌دهنده می‌گذارند. وام‌دهنده سنگی سیاه را در یک جیب و سنگی سفید را در جیب دیگرش می‌گذارد.

اگر دختر سنگ سیاه را انتخاب کند، محکوم خواهد شد که با فرد وام‌دهنده ازدواج کند و بدهی لغو می‌شود؛ اگر سنگ سفید را انتخاب کند، پیش پدرش می‌ماند و بدهی نیز لغو می‌شود. اما هنگامی که این سه نفر در راهی سنگلاخ روبه‌روی هم می‌ایستند، دختر متوجه می‌شود که وام‌دهنده در هر دو جیبش سنگ سیاه گذاشته است. دختر برای فرار از عاقبت وحشتناکش باید چه کار کند؟

اینجاست که تفکر جانبی به‌کار می‌آید. تفکر جانبی یعنی به‌کارگیری روش‌های نامتعارف برای حل مشکلات. دوبونو می‌گوید دختر باید یکی از دو جیب را انتخاب کند، اما با ناشی‌گری سنگ خود را به زمین بیندازد. «ازآنجاکه سنگ باقی‌مانده قطعاً سیاه است، فرض می‌شود که دختر سنگ سفید را انتخاب کرده بوده است، زیرا وام‌دهنده جرئت ندارد که به دغل‌کاری خود اعتراف کند».

آن‌چه دوبونو تفکر عمودی می‌نامد و نمونۀ اعلای منطق است در دستیابی به چنین راهکار ظریفی بلااستفاده خواهد بود. این تفکر جانبی است که ایده‌های جدید خلق می‌کند. به عقیدۀ دوبونو، انیشتین و داروین متفکران جانبی بودند. «مطالعات نشان داده که نود درصد از خطا‌های تفکر به‌خاطر خطا در ادراک رخ می‌دهد. اگر بتوانید ادراک خود را تغییر دهید، می‌توانید عواطفتان را هم تغییر دهید و این می‌تواند به ایده‌های جدید بینجامد. منطق هرگز عواطف یا ادراک را تغییر نخواهد داد».

دوبونو باور داشت که شوخ‌طبعی، دقیقاً به این خاطر که مبتنی بر تغییر ادراکات است، یکی از مهم‌ترین خصیصه‌های ذهن انسان است. او می‌گوید «بگذارید لطیفه‌ای برایتان تعریف کنم». «مرد پیری مُرد و به جهنم رفت. وقتی به آنجا رسید دوستش را دید، پیرمردی ۹۰ساله که زنی زیبا روی زانویش نشسته بود. به دوستش گفت: امکان ندارد اینجا جهنم باشد؛ تو در حال مجازات‌شدن نیستی و داری خوش می‌گذرانی! دوستش پاسخ داد: این مجازات اوست، نه من».

بارزترین تفکرات دوبونو به آموزشِ کودکان مربوط است. او می‌گوید «مدارس استعدادِ دوسوم از جامعه را تلف می‌کنند. دانشگاه‌ها هم یک‌سوم باقیمانده را می‌خشکانند». این متفکر مالتی به‌ویژه بریتانیا را به باد انتقاد گرفت؛ او ادعا کرد که تفکر سخت‌گیرانه و دل‌مشغولی وسواس‌گونه به امتحان باعث شده که بسیاری از کودکان مدرسه را رها کنند «و باور کنند که احمقند. آن‌ها به هیچ‌وجه احمق نیستند، بسیاری از آن‌ها متفکّران خوبی هستند که هیچ‌گاه فرصت بروز آن را نداشته‌اند. اما فقدان این اعتمادبه‌نفس بر مابقی زندگی‌شان سایه می‌افکند».

او استدلال می‌کند که مدارس باید کودکان را به تفکر خلاق مجهز سازند، نه اینکه دریافت و تکرار اطلاعات را به آن‌ها آموزش دهند. او یک‌بار پژوهشی انجام داد که در آن از کودکان خواسته بود یک ماشین خواب، دستگاه اندازه‌گیری وزن فیل، سیستمی برای ساخت خانه و سیستمی برای ساخت موشک طراحی کنند. دوبونو در کتاب کودکان مسائل را حل می‌کنند۱۰، که در سال ۱۹۷۲ منتشر شد، نتایج این پژوهش را شرح داد.

دوبونو در کتاب شش کلاه تفکر می‌گوید اگر شرکت‌کنندگانِ حاضر در جلسات کاری کلاه‌های فرضی با رنگ‌های متفاوت بر سر بگذارند، این جلسات نتیجه‌بخش‌تر خواهند شد. کلاه سیاه نشانگر تفکرات واقعی یا انتقادی است؛ کلاه سفید نشانۀ اطلاعات و کلاه قرمز بیانگر عواطف و احساسات است؛ کلاه آبی به تفکرات مدیریتی و کلاه سبز به خلاقیت مربوط است؛ کلاه زرد هم نماد خوش‌بینی است. تمام افراد حاضر در جلسه به‌صورت استعاری کلاهی رنگی بر سر می‌گذراند. او ادعا می‌کند که با این روش «خودخواهی از میان برداشته خواهد شد».

این روش طرفداران خود را پیدا کرد. موتورولا، آی‌بی‌ام و بوئینگ گزارش دادند که با به‌کارگیری این روش مدت‌زمان جلسات کاریشان به نصف کاهش پیدا کرده است. دوبونو شرح می‌دهد که یکی از مشتریانش، ران باربارو از شرکت بیمۀ پرودِنشال به او گفته که پس از طرح‌کردن ایده‌ای که هیئت رئیسه، به احتمال زیاد، با آن مخالفت می‌کرد، کسی گفت «خب، این کلاه سیاه تفکر بود، حالا بیایید کلاه زرد را امتحان کنیم».

دوبونو مطمئن بود که روش مهمی را پیشنهاد کرده است. او در مقدمۀ کتابش نوشت «روش شش کلاهِ تفکر احتمالاً مهم‌ترین تغییری است که در ۲۳۰۰ سال گذشته در تفکر انسان رخ داده است».

جای تردید نیست که او چندان اهل تواضع نبود و همه‌جا اعلام می‌کرد که لقب دوران کودکی‌اش «نابغه» بوده است. از طرف دیگر تحمل منتقدان را هم نداشت. آدام مارس جونز نقدی زننده بر کتاب شش کلاه تفکر نوشته بود که در روزنامۀ ایندیپندنت چاپ شد؛ سال‌ها پس از انتشار آن، دوبونو به گاردین گفت: «می‌دانیم که این کتاب باعث شده در ۴۰ میلیون دلار هزینه و ده‌ها هزار ساعت کار صرفه‌جویی شود. حالا، فردی ابله و حقیر پیدا شده که سعی دارد زرنگ‌بازی دربیاورد، درحالی‌که نتایج واقعی موجود است و با این کار‌ها فقط خودش را احمق جلوه می‌دهد».

مارس جونز، در جواب او، با پرخاش و عصبانیت اظهار کرد همان زمان که نقدش منتشر شد، دوبونو «به سردبیر نامه‌ای نوشت که خود را محق می‌داند بابت زیان مالی‌ای که نظرات من به تور‌های سخنرانی‌اش وارد کرده ادعای غرامت کند (که آن را دویست هزار پوند ارزیابی کرده بود). من پیشنهاد کردم به روزنامه‌نگارانی که او را جدی گرفته‌اند و با این کار به درآمدش افزوده‌اند پاداش بدهد، اما گویا چندان به مذاقش خوش نیامد».

ادوارد در خلیج سن جولیان، واقع در مالت به دنیا آمد. پدرش، ژوزف دوبونو، پزشکی عمومی و مادرش، ژوزفین، روزنامه‌نگاری ایرلندی بود. او به کالج سن ادوارد در مالت رفت و دو کلاس را به‌صورت جهشی گذراند. «همیشه سه چهار سال از همۀ هم‌کلاسی‌هایم کوچک‌تر بودم».

او در دانشگاه رویال مالت در رشتۀ پزشکی فارغ‌التحصیل شد، سپس به کالج کرایست چرچ آکسفورد رفت و با استفاده از بورس تحصیلی رودز در مقطع کارشناسی ارشد روان‌شناسی و فیزیولوژی خواند و سپس تخصص‌اش را در همین رشته از پزشکی گرفت. او در آنجا به نمایندگی از دانشگاه در دو رشتۀ چوگان و قایق‌رانی شرکت کرد و در قایق‌رانیِ کانو دو رکورد به ثبت رساند. در یکی از این رکوردشکنی‌ها ۱۱۲ مایل از آکسفورد تا لندن بی‌وقفه پارو زد.

دوبونو پس از اتمام تحصیلاتش در آکسفورد به‌عنوان دستیار پژوهشی و سپس به‌عنوان استاد دانشگاه مشغول به کار شد؛ در دانشگاه لندن تدریس کرد و در دانشگاه کمبریج استاد پزشکی شد و آنجا هم یک دورۀ دکتری تخصصی را گذراند. طی این مدت در دانشگاه هاروارد نیز تدریس می‌کرد و بالاخره، مدرسۀ تفکر خود را در سال ۱۹۸۰ در نیویورک تأسیس کرد.

او به خاطر می‌آورد که چگونه این تجارب او را به‌سوی کار بعدی‌اش راهنمایی کرد: «در پزشکی با سیستم‌های خودسامانی از قبیل غُدد، کلیه، تنفس و گردش خون سروکار داشتم و از خودم پرسیدم که اگر همین اصول در مغز به کار رود، چه خواهد شد؟ در روان‌شناسی به تفکر علاقه پیدا کردم و در علوم رایانه به انواع تفکّر خلاق و ادراکی علاقه‌مند شدم، یعنی چیز‌هایی که رایانه‌ها فاقد آن هستند».

دوبونو در کتاب کدنامۀ دوبونو۱۱ (۲۰۰۰) پیشنهاد می‌دهد که اگر با کد‌های عددی با هم حرف بزنیم، ارتباطات به‌نحو بهتری انجام می‌گیرد. به‌عنوان مثال به‌جای اینکه بگوییم «مامان، کمکم کن، اما سرزنشم نکن» می‌توانیم بگوییم: «کد شش». شکل دیگرش «۲/۶» به این معنی‌ست که «نظرت را دربارۀ دیدگاهم بگو و من هم نظرم را دربارۀ دیدگاه تو خواهم گفت».

دوبونو ادعا می‌کرد که رهبران کسب‌وکار به او مراجعه کرده‌اند «زیرا آن‌ها فهمیده‌اند چیز‌هایی که درموردشان صحبت می‌کنم چقدر اهمیت دارند». ظاهراً بیش از دانشگاهیان. «هنگامی که به مردم می‌گویم که کسب‌وکار، بیش‌ازآنکه به دانشگاه مربوط باشد، به تفکر ربط دارد ناراحت می‌شوند، اما این واقعیت دارد».

درآمد دوبونو نیز در این مسیر بهتر می‌شد. او در سال ۱۹۹۱ دوره‌های آموزش تفکر عملی پیشرفته (که امروزه به آن سیستم‌های تفکر دوبونو گفته می‌شود) را به راه انداخت تا نحوۀ به‌کارگیری ایده‌هایش را به شرکت‌ها آموزش دهد. موفقیت چشمگیری به دست آمد: دوبونو به‌همراه شبکه‌ای با بیش از ۴۰۰ مربی در ۲۷ کشور با شرکت‌های بزرگی همکاری می‌کرد، از جمله بوئینگ، گروه بی‌تی، زیمنس، نستله، گلدمن ساکس، ارنست‌اند یانگ و بریتیش ایرویز.

شرکت اِی‌پی‌تی‌تی در سال ۱۹۶۹ توانست به‌عنوان یکی از پانصد شرکت آمریکایی که سریع‌ترین نرخ رشد را تجربه کرده بودند، در فهرست آی‌ان‌سی‌پانصد قرار گیرد.

دوبونو و برادرش، پیتر در سال ۱۹۹۹ دورۀ آنلاین «تفکر کارا» را راه‌اندازی کردند. با پرداخت کمی بیش از هزار دلار شهریه می‌توانید ۲۴ درس و بیش از دویست تمرین تفکر این دوره را مطالعه کنید. پس از آن «گواهینامه‌ای باکیفیت به همراه امضای دستی از طریق پست برایتان ارسال خواهد شد» که ثابت می‌کند در تفکر دوبونویی استاد شده‌اید.

تیزهوشی دوبونو در زمینۀ کسب‌وکار از او مرد ثروتمندی ساخت، طوری که در لندن، نورفولک، ونیز، ایرلند، مالت و باهاما املاک متعددی داشت. هنرمندانی از جمله پیتر گابریل و گروه یوریتمیکس ادعا کردند که از آموزه‌هایش بهره برده‌اند و ریچارد برانسون او را «مردی الهام‌بخش با ایده‌هایی درخشان» خواند.

شهرت روزافزون او برایش چند مدرکِ افتخاری به ارمغان آورد، از دانشگاه ملبورن گرفته تا دانشگاه داندی، و سیارۀ DE ۷۳ به افتخارش اِدوبونو نام گرفت. او در سال ۱۹۹۵ نشانِ ملیِ لیاقت مالت را دریافت کرد.

زندگی مشترکش با ژوزفین در سال ۱۹۷۱ با طلاق به پایان رسید. از این ازدواج دو پسر، کاسپر و چارلی، به یادگار مانده‌اند. دوبونو در نهایت ۹ ژوئن ۲۰۲۱ درگذشت.

پی‌نوشت‌ها:

این مطلب را استوارت جفریز نوشته و در تاریخ ۱۰ ژوئن ۲۰۲۱ با عنوان «Edward de Bono obituary» در وب‌سایت گاردین منتشر شده است؛ و وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ با عنوان «ادوارد دوبونو: مردی که فکر می‌کرد باهوش‌ترین آدم تاریخ است» با ترجمۀ محمدعلی کریم‌زاده منتشر کرده است.

 

استوارت جفریز (Stuart Jeffries) نویسنده و روزنامه‌نگار بریتانیایی است که برای گاردین، فاینشال تایمز و دیگر مطبوعات می‌نویسد. 

[۱]مارمایت یک چاشنی تند انگلیسی درست‌شده از مخمر است که حاوی ویتامین‌های B و اسید فولیک بوده و اولین بار در سال ۱۹۰۲ در انگلستان تولید شد و امروزه طرفداران بسیار زیادی در سرتاسر جهان دارد [مترجم].

[۲]lateral thinking

[۳]به شعار تبلیغاتی مارمایت یعنی Love it or hate it اشاره دارد. امروزه در انگلستان به هر چیز یا هر کسی که نزد عده‌ای به‌شدت محبوب و نزد عده‌ای دیگر به‌شدت منفور باشد marmite گفته می‌شود [مترجم].

[۴]The Mechanism of Mind

[۵]Six Thinking Hats

[۶]How to Have A Beautiful Mind

[۷]Think! Before It’s Too Late

[۸]تفکر طراحی (Design thinking‎) فرایندی تکرارشونده است که فرضیات موجود را به چالش کشیده و با بازتعریف هر مسئله سعی در یافتن راهبرد‌ها و راه‌حل‌های جایگزین برای آن دارد [مترجم].

[۹]The Use of Lateral Thinking

[۱۰]Children Solve Problems

[۱۱]The De Bono Code Book

منبع: ترجمان علوم انسانی

منبع: فرارو

کلیدواژه: نویسنده او می گوید وام دهنده خواهد شد شش کلاه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۸۵۰۲۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

با ۲۱ میلیون نفر بی سواد دمکراسی حاکم می شود؟

سواد دموکراسی می آورد. باورتان می شود؟ این گزاره ساده و عجیب حاصل ده سال پژوهش ژوزف هنریچ انسان شناس بلندآوازه دانشگاه بریتیش کلمبیا در ونکوور است. قصه روشن است. بی سوادی سیستمی ناکارآمدی و نادانی سیستمی می‌زاید و این سیستم ها هم برای حفظ قدرت چاره ای جز خودکامگی و استبداد و زورگویی ندارند. همچنین این سیستم ها به دلیل ناکارِآمدی و نادانی، نظام آموزشی را هم ناکارآمد می کنند و موجب گسترش بی سوادی همگانی می شوند. برآیند این وضعیت تقویت و بازتولید خودکامگی و استبداد است.

مشکل اصلی کجاست؟ این هم روشن است. ساختار شناختی و مغزی انسان بی سواد فاقد ذهن تحلیلی و انتقادی است و نمی تواند پیچیدگی ها را تجزیه و تحلیل نماید. اجازه دهید به نتایج پژوهش هنریچ نگاهی کنیم.

-هنریچ و همکارش ابتدا در ۲۰۱۰ نتایج تحقیق شان درباره راز توسعه دموکراسی در جوامع غربی را در مجله نیچر منتشر کردند. آنها گفتند مردمان غربی با دیگران تفاوت دارند و گونه ای انسان متمایز از دیگر مردمان خردمند هستند که توانسته اند سامان دموکراتیک در کشورهای شان تاسیس کنند. نام این گونه را انسان کژدیس نهادند. انتشار این مقاله سر و صدا کرد و هنریچ پژوهش هایش را ادامه داد و در ۲۰۲۰ کتاب" انسان کژگونه؛ دمکراسی، برآیند پانزده قرن کژدیسی جوامع غربی" (۱۴۰۱) را منتشر کرد.

-پرسش هنریچ معمای جهان امروز است: جوامع غربی دموکراتیک چگونه از دولت های پیشامدرن به دولت های مدرن دموکراتیک رسیدند اما سایر کشورها نرسیدند؟ این معمای بزرگ را بسیاری از محققان و متفکران بزرگ کاویده اند، اما پاسخ هنریچ کاملا متفاوت از بقیه است.

-هنریچ نشان می دهد جوامع دموکراتیک از سال ۵۰۰ میلادی تحولات شان را آغاز کردند و نه از رنسانس در پانصد سال پیش. همچنین هنریچ نشان می دهد دولت ها و سامان سیاسی دموکراتیک حاصل دو تحول ساختاری است: ۱) ظهور سواد همگانی؛ ۲) تحول نهاد خویشاوندی. بحث تحول نهاد خویشاوندی را که از هزار و پانصد سال پیش آغاز شد فعلا کنار می گذارم و جدا بیان می کنم. اما بحث سواد و دموکراسی مختصر می گویم. البته کتاب او ۸۷۸ صفحه است و فقط نتیجه اش را می گویم.

- اروپا از قرن شانزدهم سوادآموزی همگانی را آغاز کرد و تا ۱۹۵۰ تمام جمعیت باسواد شدند. به قول هنریچ "در قرن شانزدهم مهارت خواندن و نوشتن همچون آتش به پنبه زار اروپا افتاد" . هنریچ در دیباچه اش می نویسد سوادآموزی همگانی مغز انسان کژگون را تغییر داد و باعث شد " مداربندی های عصبی آن از نو سیم پیچی شد" و " لب پیشانی به ویژه در ناحیه بروکا که نقش مهمی در تکلم دارد تغییر کرد" و در نتیجه این تغییر " پردازش گفتار و تفکر درباره اذهان دیگران" هم متحول شد.

”خواندن" حتی بیش از نوشتن نقش مهمی در این تحول داشت. خوانایی و نویسایی قلمرو واژگانی ما را گسترش می دهد، تفکر مفهومی و انتزاعی را ایجاد می کند، باعث ذخیره و انباشت تجربه ها و دانش ها می شود، شیوه تفکر تحلیلی و انتقادی را جایگزین شیوه تفکر کلی می سازد، درک همدلانه را تقویت می کند، موجب تقویت تفکر مستقل می گردد، و شکل تازه ای از تعاملات اجتماعی را می آفریند.

هنریچ اینها را نشان می دهد و بیان می کند که اینها لازمه دموکراسی اند. میزان پیشرفت دموکراسی تابعی از میزان خوانایی و نویسایی مردم هر جامعه است. در کتابم "الفبای زندگی"(۱۴۰۳) همین قصه را درباره بحران دموکراسی در ایران شرح داده ام. می دانم باسواد کردن ۲۱ میلیون نفر جمعیت بی سواد کنونی کار ساده ای نیست. سخت تر از آن میلیون ها نفری هستند که دیپلم و حتی مدرک دانشگاهی دارند اما خوانا و نویسا نیستند.

در "الفبای زندگی" نشان داده ام محتاج مدرسه ایم اما مدرسه ای با کیفیت که بتواند انسان توانمند خوانا و نویسا تربیت کند. این راه تحقق دموکراسی در ایران است. اگرچه این راهی نیست و نباشد که یک شبه طی شود.
بیشتر بخوانید:
چرایی پیش‌بینی‌ناپذیری ایران فردا / قواعد بازی حکومت و جامعه پیچیده‌تر شده
حال خراب سیاست های فرهنگی / قانون چیست، صدا و سیما و دولت چه می گویند، مردم چه می کنند؟/ بدون تفکیک نهادی سیاست فرهنگی نخواهیم داشت
زوال نگرانی مشترک متفکران امروز از فوکویاما و پیکتی تا عجم‌اغلو/ فناوری الزاما موجودی معصوم نیست
انقلاب علمی خاموش و انفعال ما / پیشگامی تولید فکر نیازمند آزاداندیشی از قیدهای تحمیلی است

۲۱۶۲۱۶

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903405

دیگر خبرها

  • مدیر عامل کافه بازار: بازار طی ۲ ماه ۲۰۰ میلیون تومان باگ بانتی پرداخته است
  • دورتموند ترزیچ را داشت، ما یک نابغه قلابی!
  • «سد باهوش» ۳۲ درصد پیشرفت فیزیکی دارد
  • ساخت سد باهوش تنگستان ۳۲ درصد پیشرفت فیزیکی دارد
  • ارتقاء ایمنی پدران موتورسوارهمیاران پلیس در زاهدان
  • نجات مردم میان‌سال خرم‌آبادی از عمق چاه ۲۵ متری
  • دستگیری مردی که دایی و خاله‌اش را کشت
  • با ۲۱ میلیون نفر بی سواد دمکراسی حاکم می شود؟
  • ترجمه «لویناس، مکتب فرانکفورت و روانکاوی» چاپ شد
  • کلاه بیمه ای بر سر کارگران ساختمانی