Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، دنیای ژانر وحشت دنیایی است که اغلب به خاطر نجات یافتگانش مشهور است، به همان اندازه که به خاطر شخصیت‌های شرور کلاسیک خود شناخته می‌شود. برای هر مایکل مایرزی یک لوری استرود وجود دارد. برای هر فردی کروگری یک نانسی تامپسون و برای هر صورت چرمی یک سیدنی پرسکات وجود دارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

موضوع این است که همیشه خورشید تابان و رنگین کمان در انتظار برخی از شخصیت‌های خوش شانسی که در نهایت موفق می‌شوند سالم و دستکم زنده فرار کنند، نخواهد بود. به جای آن، این بازماندگان با شکنجه و وحشت بیشتری نسبت به قبل روبرو می‌شوند؛ چه یک تهدید شیطانی جدید باشد و چه نتیجه نبر‌های قبلی شان و چه حتی تاثیر روانی تجربه و شکنجه‌های هولناکشان. در اینجا تمرکز ما روی این دسته از بازماندگان فیلم‌های ترسناک است، در حالی که می‌خواهیم در مورد بازماندگانی صحبت کنیم که علیرغم تمامی شرایط دشوار پیروز شده، اما به نحوی در شرایطی که داستان آن‌ها پایان می‌یابد، به شکلی و به روشی تنبیه می‌شوند.

می‌خواهیم در مورد نجات یافتگان فیلم‌های ترسناک صحبت کنیم که علیرغم تمامی شرایط دشوار پیروز شده، اما به شکلی و به روشی تنبیه می‌شوند.

۱۰- دیوید و جودی در The Crazies
فیلم The Crazies ساخته سال ۲۰۱۰ یکی از آن معدود بازسازی‌های سینمایی بود که توانست دستکم به خوبی، اگر نه بهتر، از نسخه اورجینال خود باشد که فیلمی از جرج‌ای رومرو به همین نام ساخته سال ۱۹۷۳ بود. داستان فیلم در شهر اوگدن مارش در آیووا رخ می‌دهد و دو شخصیت اصلی آن یک کلانتر محلی به نام دیوید داتن (تیموتی اولیفانت) و همسر پزشک و باردار او جودی (رادا میچل) هستند. وقتی برخی از شهروندان اوگدن مارش شروع به انجام فعالیت‌های خشونت آمیز و مجرمانه می‌کنند، داتن‌ها در می‌یابند که دلیل این رفتار‌ها آلوده شدن منبع آب شهر به دلیل سقوط یک هواپیمای نظامی در رودخانه محلی است. از آن به بعد است که ارتباط اوگدن مارش به طور کامل با دنیای بیرون قطع شده و سربازان وارد می‌شوند و در ادامه نیز دستور می‌رسد که تمامی شهروندان شهر از بیم منتشر شدن بیماری، قتل عام شوند.

در نبردی مقابل زمان، در پایان فیلم The Crazies، دیوید و جودی را در یک کامیون می‌بینیم که می‌خواهند پیش از برخورد انفجار هسته‌ای که کل شهر را نابود می‌کند، فرار کنند. آن‌ها موفق می‌شوند فاصله‌ای ایمن بین خود و انفجار هسته‌ای ایجاد کنند و آماده می‌شوند که زندگی جدیدی را در شهر مجاور آغاز کنند. اما وقتی این زوج پیاده می‌شوند تا به سمت آینده جدید خود بروند، بیننده در می‌یابد که ارتش در حال دنبال کردن آن هاست و این بدان معناست که جودی و دیوید هنوز نجات نیافته و به احتمال فراوان به سرنوشت دیگر ساکنان شهر دچار خواهند شد.

۹- مارتی گینز در Hell Night
در ظاهر، شخصیت مارتی گینز با بازی لیندا بلر در فیلم Hell Night یک شخصیت معمولی در یک اسلشر معمولی است. نکته اصلی در مورد استیصال و وحشت شخصیت او در انتهای فیلم است که نشان می‌دهد وی تا چه اندازه صدمه دیده است. فیلم تام دسیمون که در سال ۱۹۸۱ ساخته شد از لحاظ داستان یک اثر فرمولی است در مورد گروهی دانشجو که قصد دارند به عنوان بخشی از برنامه همکلاسی بودن خود شب را در یک عمارت قدیمی بگذرانند. در طول سکونت در این عمارت، آن‌ها توسط یک قاتل کریه المنظر که یک به یک در برابر چشمان مارتی به قتل می‌رسند در حالی که در ادامه فاش می‌شود که دو قاتل چگونه در سراسر داستان با هم همکاری کرده اند.

در شرایطی که دوستان، معشوقه و یکی از قاتلان کشته شده اند، مارتی از یک هزار تو فرار کرده و اکنون مجبور است سوییچ خودرو را از دستان نامزد مرده خود بیرون بیاورد، اما در حالی که قصد دارد با سوار شدن به ماشین از مهلکه بگریزد مورد حمله قاتل دوم قرار می‌گیرد. بعد از یک درگیری در ورودی خانه، قاتل دیوانه کشته می‌شود. در حالی که خورشید در حال طلوع کردن است، آخرین تصویری که می‌بینیم راه رفتن مارتی به سمت دوربین است در حالی که تصاویری به نمایش در می‌آیند که نشان می‌دهند وی به شدت تحت تاثیر تجربه‌های تروماتیک خود قرار گرفته و دیگر هرگز انسان پیشین نخواهد شد.

۸- آنا، کنت، نیکول و بقیه در Dawn Of The Dead
شاید برخی بگویند که اولین تجربه کارگردانی زک اسنایدر، فیلم Dawn of the Dead، در سال ۲۰۰۴ همچنان بهترین اثر اوست. حتی برخی یک گام جلوتر رفته و می‌گویند که این بازسازی صورت گرفته از فیلم ترسناک ماندگار جرج‌ای رومرو در سال ۱۹۷۸ از فیلم اورجینال نیز بهتر است. چه بهتر از فیلم رومرو باشد و چه نباشد، سخت است که بگوییم فیلم اسنایدر در جایگاه خود یک فیلم قوی و خوب نیست و یکی از نقاط قوت و موفقیت این فیلم این است که در تمام طول روایت خود مخاطب را نیم خیز نگه می‌دارد. حتی وقتی که به نظر می‌رسد در فیلم اسنایدر، موفقیت بدست آمده، هشدار و پیشامدی ناخوشایند در همان حوالی پرسه می‌زند. بهترین مثال این چنین لحظاتی سکانس پایانی فیلم است.

در حالی که آنا، کنت، نیکول، تری و چیپس (سگ داستان) موفق شده اند از دست گله زامبی‌ها فرار کرده و سوار بر قایق به سمت آزادی و نجات بروند، تیتراژ پایانی فیلم با یک سکانس ترسناک و ناامید کننده بالا می‌رود. در حالی که تیتراژ پایانی به نمایش در می‌آید، شاهد پیاده شدن مسافران خسته و گرسنه در جزیره موعود هستیم در حالی که گروهی تازه‌ای زامبی‌ها به پیشوازشان می‌آیند و سرنوشت نهایی قهرمانان داستان مبهم باقی می‌ماند.


۷- اد جونیور در The Mutilator
اگر شما نیز سرنوشتی مشابه شخصیت اد جونیور در فیلم The Mutilator ساخته سال ۱۹۸۴ داشتید بدون شک به سراغ راهی مانند مستی برای فراموش کردن خاطرات تلخ خود می‌رفتید. اد (با بازی مت میتلر) و نامزدش پم (با بازی روث مارتینز) تنها دو بازمانده این ماجرا هستند و برای زنده ماندن، اد باید دست به کاری غیرممکن می‌زد و آن کشتن پدرش بود. با شروع فیلم The Mutilator، شاهد کشته شدن تصادفی مادر خوشرو اد جونیور توسط او هستیم در حالی که مشغول تمیز کردن تفنگش است و به صورت تصادفی شلیک می‌کند. در شرایطی که این حادثه تروماتیک برای ویران کردن شخصیت اد کافی است، به سرعت فیلم به چند سال بعد می‌رود و آنگاه است که اد و دوستانش متوجه می‌شوند یک قاتل مرموز آن‌ها را تعقیب می‌کند.

وقتی پدرش از او می‌خواهد در ملک ساحلی خانوادگی اش را قفل کند، اد و دوستانش به شکلی حرفه‌ای تحت نظر قاتل قرار گرفته و یک به یک به اشکال مختلفی به قتل می‌رساند. در لحظات پایانی فیلم، اد در می‌یابد که قاتل کسی نیت جز پدرش و برای نجات از این شرایط، اد باید دو نیم شدن پدرش را شاهد باشد، پس از آنکه او و پم وی به شکلی فجیع به قتل می‌رسانند. از این رو پس از کشتن پدر و مادرش، قابل درک است که اد جونیور غم هایش را با میگساری فراموش کند.


۶- تامی جارویس در Friday The ۱۳th: The Final Chapter
تامی جارویس شخصیت محبوب این فرانچایز در پایان Friday the ۱۳th: The Final Chapter موفق می‌شود از دست جیسون وورهیس فرار کند، اما به چه قیمتی؟ تامی که نقش او را در این فیلم ساخته شده در سال ۱۹۸۴، کوری فلدمن بازی می‌کند، در پایان و در حالی که ظاهراً دیوانه شده موفق به کشتن جیسون می‌شود. او که به شکلی ترسناک مو‌های خود را می‌تراشد تا شبیه دوران کودکی جیسون باشد، با خشونت تمام و به شکلی ترسناک با ضربات ساتور جیسون را تکه تکه می‌کند. این یکی از سکانس‌های خاص تاریخ سینمای وحشت است که در آن مخاطب با خود می‌گوید «او مرده چرا خودت را خسته می‌کنی» در حالی که تامی روی جنازه وورهیس ایستاده و با کوبیدن ساتور خود به بدن تکه تکه شده او فریاد می‌زند: «بمیر، بمیر».

فیلم The Final Chapter در حالی به پایان می‌رسد که تامی خواهرش را در آغوش می‌کشد و همزمان به شکلی ترسناک به دوربین خیره می‌شود. از آنجا به بعد است که شرایط برای ساخت Friday the ۱۳th: A New Beginning در سال بعد فراهم می‌شود که در آن جارویس دیوانه شده همواره شما را روی صندلی تان نیم خیز می‌کند. حتی در دنباله بعدی با نام Friday the ۱۳th Part VI: Jason Lives نیز شاهد هستیم که تامی جارویس جنازه جیسون را از قبر بیرون کشیده تا مطمئن شود او مرده است، که منجر به زنده شدن جنازه متلاشی شده جیسون در اثر برخورد صاعقه می‌شود.

۵- سیدنی پرسکات در Scream ۳
در حالی که بیلی لومیس در فیلم Scream یک بار سیدنی را به خاطر فیس و افاده‌های مادرش سرزنش کرده بود، واقعیت در مورد آن فیس و افاده این است که در هالیوود رخ داده بود. این یکی از افشاگری‌های بزرگ Scream ۳ بود که در آن به جزییات ماجرایی پرداخته می‌شود که مادر سیدنی برای بازیگر شدن تلاش می‌کند، اما در نهایت باردار شده و خیلی زود نوزادش را رها می‌کند. سیدنی اگر چه در دو فیلم اول نجات می‌یابد، اما بار‌ها و بار‌ها در معرض بدترین شکنجه‌ها و تهدید‌ها قرار می‌گیرد. مادر او قبل از فیلم اول کشته شده است، بهترین دوستش تیتوم در قسمت اول فیلم کشته می‌شود، دیگر نامزد او رندی در فیلم دوم می‌میرد، دوست دیگرش درک در این دنباله تا مرز مرگ پیش می‌رود، اما بعد از آن نوبت به ترومای تعقیب شدن مداوم توسط شخصیت ترسناک صورت روحی می‌رسد.

در Scream ۳ فاش می‌شود که نه تنها مادر سیدنی پسرش را رها کرده بلکه حتی بعد از اینکه سیدنی برادرش را پیدا کرده و به او معرفی می‌کند، او نمی‌پذیرد که رومن پسر اوست و این چیزی است که همه اتفاقات کلیت فرانچایز جیغ را باعث می‌شود. به عنوان گل سرسبد ماجرا، شخصیت نیو کمپبل مجبور می‌شود برادری را بکشد که هرگز فکر نمی‌کرد وجود داشته باشد.


۴-بث سالینجر در Hostel: Part II
زمانی که داستان فیلم Hostel: Part II به پایان می‌رسد، در سکانس پایانی شاهد آن هستیم که شخصیت بث کسی که او و دو دوستش را گول زده و به اسلواکی کشانده گردن می‌زند. بث یکی از سه توریست بدشانسی است که زندگی اش توسط گروه مشهور و بدنام شکار به حراج گذاشته شده و تنها عضو گروه است که موفق می‌شود فرار کرده و زنده بماند. برای این کار، بث باید خود به یکی از اعضای گروه شکار تبدیل شود و آن به معنای گرفتن یک جان است. اگر بخواهیم صادق باشیم، جانی که گرفته می‌شود متعلق به استوارت است، کسی که در حراج کشتن بث برنده شده است.

اما بدون توجه به اینکه وی انتظار این رخداد را می‌کشید یا خیر، این واقعیت که بث ناچار به آدم کشتن می‌شود چیزی است که به وضوح هر انسان معمولی را دچار وحشت و درماندگی شخصیتی می‌کند. از این رو به منظور برای تبدیل شدن به نجات یافته داستان که در نهایت نیز چنین می‌شود، بث نیز به یک آدمکش واجد شرایط تبدیل می‌شود، قاتلی که خوب می‌داند دو دوستش به بدترین و هولناک‌ترین اشکال ممکن سلاخی شده اند و او باید با این موضوع کنار بیاید.


۳- کامرین در Last Girl Standing
Last Girl Standing فیلمی نیست که فقط تنها بازمانده خود را مجازات کند بلکه فیلم است که بخش زیادی از طول خود را به نتایج و عوارض روانشناختی نجات یافتن بعد از یک تعقیب و گریز طولانی با قاتلی ماسک دار اختصاص می‌دهد. برای شخصیت کامرین با بازی آکاشا ویلالوبوس، در اولین سکانس فیلم بنجامین آر مودی، او موفق می‌شود از دست قاتلی که تمام دوستانش را به قتل رسانده فرار کند. بعد از آن، فیلم Last Girl Standing با جزییات به نمایش تاثیر تروماتیک این حادثه هولناک بر زندگی روزمره کامرین می‌پردازد. او که هر روز اتفاقات آن شب هولناک را در سر خود مرور می‌کند، یک زندگی انزواگرایانه و در تنهایی را زندگی می‌کند که در آن وی تنها در حال رفت و آمد بین آپارتمان یک خوابه و محل کارش در یک خشکشویی است و در تمام این مدت در این پارانویا و ترس به سر می‌برد که ممکن است تهدید‌هایی در هر گوشه و کنار انتظار او را می‌کشند.

در اینجا، مخاطب به شکل مستقیم و دست اول با عواقب کتک زدن یک قاتل و اتفاقاتی که برای یک نجات یافته رخ می‌دهد آشنا می‌شود، در حالی که با پیشرفت داستان فیلم، شرایط روانی کامرین لحظه به لحظه رو به وخامت و سقوط پیش می‌رود. اگر به دنبال فیلم‌های ترسناکی هستید که بازماندگان را به بدترین شکل مجازات می‌کنند بهترین گزینه شما Last Girl Standing خواهد بود که ۹۰ درصد از طول مدت فیلم را به این موضوع اختلاص می‌دهد.


۲- اشلی جی ویلیامز در Evil Dead II
Evil Dead II که از نگاه بسیاری یکی از بهترین دنباله‌ها در ژانر وحشت است و بسیاری نیز آن را یک بازسازی می‌دانند، یک تجربه دشوار و ترسناک برای شخصیت اشلی جی ویلیامز با بازی بروس کمپبل است. او در این فیلم مجبور می‌شود با دوستان تسخیر شده اش بجنگد، دست راستش را از دست می‌دهد و این تنها بخشی از دشواری‌ها و دردسر‌های مرگبار اوست. با این وجود در حالی که فیلم به پایان خود نزدیک می‌شود، اشلی یک ضربه سفت و سخت دیگر نیز دریافت می‌کند. درست در حالی که اش فکر می‌کند از این کشتار شیطانی جان سالم به در برده، یک پرتال او را به درون خود می‌کشد که معلوم می‌شود سال ۱۳۰۰ میلادی است.

بعد از مبارزه مرگ و زندگی، اش اکنون خود را در گذشته‌ای دور می‌بیند که او را نجات دهنده می‌بینند در حالی که او بادرد و ترس فریاد می‌زند: «نه» در حالی که سرنوشتش را باور نمی‌کند. نجات یافتن یک موضوع است، اما منتقل شدن به یک دوره متفاوت از تاریخ بعد از نجات یافتن به هیچ عنوان نمی‌تواند خوشایند باشد، آن هم با علم به این که باید با موجودات شیطان صفت بسیار بیشتری مبارزه کنید.

۱- ریچل در The Human Centipede ۲
همانند دو فیلم دیگر در سه گانه تام سیکس با نام Human Centipede، فیلم دوم این مجموعه نیز یک تصویر بسیار تاریک است. بعد از آنکه شخصیت مارتین هزارپای انسانی ترسناکش را خلق می‌کند، تنها کسی که مفوقی می‌شود از دست او فرار کند ریچل با بازی کاترین تمپلار است. با این باور که ریچل مرده است، مارتین او را که باردار نیز هست از برنامه‌های هزارپاییش کنار می‌گذارد و این موضوع به او فرصت می‌دهد فرار کرده و خود را به جایی امن برساند در حالی که بسیاری دیگر مجبور می‌شوند کار‌هایی بسیار هولناک و حال بهم زن انجام دهند.

ریچل خود را به داخل یک خودرو می‌رساند، اما وقتی کیسه آبش پاره شده و وقت وضع حمل فرا می‌رسد شرایط برای او هولناک‌تر از قبل می‌شود و در نهایت نیز همانجا فرزندش را به دنیا می‌آورد. در هیچ یک از فیلم‌های Human Centipede فرار کردن کار ساده‌ای نبود و در مورد ریچل نیز این موضوع صد درصد صدق می‌کند. او در حالی که سعی در فرار دارد، ناخواسته نوزادش را زیر می‌گیرد که سکانسی بسیار ترسناک و تکان دهنده است، سکانسی که بسیاری را از تماشای این فیلم و قسمت‌های دیگر آن پشیمان می‌کند.

منبع:روزیاتو

انتهای پیام/

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: فیلم سینمایی ژانر ترسناک فیلم های ترسناک فرار کرده Friday The ۱۳th Friday the ۱۳th فیلم The

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۹۸۷۴۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بهترین و بدترین خاطره معلم کودکان کار

خبرگزاری مهر_ گروه جامعه؛ روز معلم که می شود همه ما به یاد معلمانمان می افتیم؛ خانواده‌ها از معلمان فرزندانشان تقدیر می کنند؛ مدیران مدارس برای معلمان خود هدایایی در نظر می گیرند و آموزش و پرورش در هر استان و شهر هم سعی دارد هر ساله به مناسبت روز معلم از معلمان نمونه خود تقدیر کند.

در این میان اما معلمانی هستند که بدون چشم داشتی، بدون آنکه از تدریس و زحماتشان کسی تقدیری داشته باشد؛ همچنان معلمی را با شوق و علاقه ادامه می دهند.

به بهانه روز زیبای معلم تلاش می کنیم در چند مصاحبه با تعدادی از این معلمان گفت‌وگو داشته باشیم.

یکی از این دسته از معلمان که کمتر به آنها پرداخته و از آنان تقدیر می شود معلمان مدارس کودکان کار و کودکان اتباع است؛ کودکانی که شناسنامه یا خانواده ندارند؛ کودکانی که ناچارند چند روز در هفته کار کنند و یا کودکان اتباع؛ همگی از جمله کودکانی هستند که مدارس معمولی از ثبت نام آنها سرباز می زنند.

در چنین شرایطی مراکز و یا مدارسی با مجوز از وزارت کشور یا سازمان بهزیستی اقدام به ثبت نام این کودکان می کنند تا علاوه بر سواد آموزی این کودکان، از افتادن آنان به دام آسیب های اجتماعی هم تا آنجا که می توانند جلوگیری کنند.

شقایق راد یکی از این معلمان است که ده سالی است در مدرسه کودکان کار ارفک فعالیت دارد. او مدتی تدریس و سواد آموزی به زنان سرپرست خانوار را برعهده داشت و حالا چند سالی است به صورت ویژه معلم ابتدایی کودکان است.

معلمی کودکان در مقطع ابتدایی به تنهایی خیلی سخت است؛ آیا آموزش به کودکان کار سخت تر نیست؟

معلمی شغل سختی است اما من هیچ‌گاه معلمی را به عنوان شغل نگاه نمی‌کنم؛ معلمی مسیری است که باید معلمان آن را انتخاب کنند. البته مسیری بسیار سخت است که چالش‌های زیادی هم دارد اما در کنار همه سختی‌هایش لذت‌هایی دارد که تا معلم نباشید نمی‌توانید لذت‌های معلمی را لمس و تجربه کنید.

آیا تفاوتی بین معلمی برای کودکان تحت آسیب با کودکان معمولی وجود دارد؟

بله آموزش به کودکان تحت آسیب متفاوت است؛ با توجه به شرایط زیستی که این کودکان دارند درس‌ها متفاوت است. در بسیاری از کتب درسی از نقش خانواده، محل سکونت و تاریخ تولد گفته می‌شود در حالی که کودک آسیب دیده حتی ممکن است شناسنامه نداشته باشد. ممکن است خانواده خوبی نداشته باشد و یا نداند حتی کجا به دنیا آمده است. ما با توجه به شرایط این کودکان کار و یا کودکان اتباع طرح درس‌های منسجمی بر طبق کتب درسی رسمی کشور طراحی کردیم؛ هیچ مطلبی حذف نشده اما روش تدریس متفاوت از سایر مدارس است تا کودک با دیدن تصاویر و مطالب کتاب‌های درسی به فکر چیزهایی که ندارد نیفتد. کودکان باید بدون حسرت خوردن مفاهیمی همچون خانواده و هرم غذایی را بدانند. به عنوان مثال در کتب درسی هرم غذایی آموزش داده شده است؛ متاسفانه برخی از این کودکان بسیار کمتر از کودکان معمولی پروتئین مصرف می کنند؛ تلاش می‌کنیم به آنان بیاموزیم که از چه مواد غذایی استفاده کنند تا جایگزین گوشت بوده و منبع پروتئین باشد.

آیا شرایط حضور غیاب دانش آموزان مدارس عادی با مدارس کودکان کار متفاوت است؟

شرایط حضور غیاب دانش آموزان مدارس عادی با مدارس کودکان کار هم متفاوت است؛ مدارس عادی با هماهنگی خانواده‌ها بر حضور و غیاب کودکان در مدرسه نظارت دارند اما ما در مدارس کودکان کار با خانواده یا بستگانی از کودک مواجهیم که اصرار می کند که کودک بتواند کارش را هم ادامه دهد. ما ناچاریم با خانواده این کودکان به نوعی یک تفاهمنامه در روز ثبت نام امضا کنیم تا کودک سه روز در هفته بتواند در کلاس‌های درس حاضر شود و سه روز دیگر را کار کند. دختران سه روز و پسران سه روز دیگر هفته در مدرسه حضور دارند و روزهایی که در مدرسه نیستند به سر کار می‌روند.

کودکان کار دانش آموز در مدرسه ارفک معمولاً چه کارهایی می‌کنند؟

بیشتر این کودکان دست فروش هستند و چیزهایی را می‌فروشند که متاسفانه خودمان هم در خیابان این دستفروشی را مشاهده می‌کنیم؛ تعدادی از این کودکان در کارگاه‌هایی کار می‌کنند که چندان در دید عموم نیستند؛ کارگاه‌های خیاطی، تولیدی کیف و کفش و کارگاه های بسته‌بندی از جمله مهم‌ترین این کارگاه‌ها هستند؛ پسرهای بزرگتر هم در تعمیرگاه‌ها مثل تعمیرگاه‌های ماشین یا کارگاه های صنعتی فعالیت می‌کنند. برخی از دختران هم در منزل مشاغل خانگی دارند. مشاغل خانگی سود کمی دارند و برای اینکه یک خانواده بتواند امرار معاش داشته باشد لازم است همه اعضای خانواده یک شغل خانگی مثل بسته بندی را انجام دهند.

چه طور خانواده یا بستگان کودک کار را مجاب می‌کنید که کودکشان تحصیل را ادامه دهد؟

در روز ثبت نام ما از خانواده یا بستگان این کودکان با یک فرم تفاهم نامه قول می‌گیریم که سه روز در هفته کودک حتماً به مدرسه بیاید و او را به کار نفرستند. البته این موضوعی است که برای کودکان اتباع متفاوت است زیرا کودکان اتباع ممکن است در یک زمانی ناچار شوند همراه خانواده مهاجرت کنند.

آموزش به کودکان کار اتباع چه تفاوتی با کودک کار ایرانی دارد؟

خوشبختانه بین آموزش به کودکان کار ایرانی و اتباع در ارفک تفاوتی وجود ندارد؛ این دوستی و همدلی بین کودکان را خود بچه ها یاد گرفتند و این دوستی بین آنها وجود دارد دانش آموزان کوچکتر از بزرگترها یاد می‌گیرند که این دوستی‌ها را حفظ کنند. تنها موضوعی که ما معلمان و مربیان آن را در نظر می‌گیریم این است که کودکان اتباع مهاجر هستند؛ نحوه آموزش به کودکان مهاجر بدین صورت است که دوره‌های آموزشی فشرده و خلاصه است. مشخص نیست که این کودکان تا چه زمانی در کنار ما در مدرسه هستند. ما در هنگام ثبت نام به کودک و بستگانش می‌گوییم که یک سال لازم است که کودک به مدرسه بیاید؛ اما با توجه به شرایط این مهاجرین ممکن است کودک از ایران برود برای همین ما به گونه‌ای طرح درس‌ها را برنامه‌ریزی کردیم و به معلم‌ها ارائه دادیم که این طرح درس‌ها خلاصه‌ای از پایه‌های مورد نیاز کودکان باشد. در طرح آموزشی توسعه‌ای، دو طرح الف و ب طراحی شده، در طرح الف دو پایه اول و دوم ابتدایی و در طرح ب سه پایه سوم چهارم و پنجم ابتدایی گنجانده شده است.

طوری برنامه‌ریزی شده است که کودک به صورت خلاصه مطالب اصلی را فرا بگیرد و ضمناً به مسائل فرهنگی هم ورود نکردیم؛ تلاش کردیم تا مسائل فرهنگی تداخلی در مسائل آموزشی ایجاد نکند.

بهترین و بدترین خاطره شما از ده سال معلمی کودکان کار چه بوده است؟

بهترین خاطره برای من توانایی خواندن و نوشتن نوجوانی است که پس از ۱۴ سال بی‌سوادی توانست بخواند و متنی را با گریه برایم بخواند که عنوان اش این بود: من دیگر باسواد شدم.

بدترین خاطره ما معلمان کودکان کار هم ترک تحصیل اجباری کودکان است که بسیاری از آنها مجبور می‌شوند درس خواندنشان را ترک کنند. گاهی به خاطر تغییر محل کارشان ناچار می شوند تحصیل را رها کنند. علی رغم اینکه ما با سرکارگر یا کارفرما یا صاحب کارگاهشان صحبت میکنیم که کودک را جا به جا نکند اما باز هم گاهی اصرار ما بی فایده است و کودک برای کار اجباری به منطقه دیگری می رود و دیگر نمی‌تواند برای ادامه تحصیل به این مدرسه بیاد؛ البته امیدواریم این تغییر محل کار به ترک تحصیل دائمی کودک منجر نشود.گاهی هم مهاجرت موجب می شود کودک مجبور شود درس را رها کند.

کد خبر 6092574 علی قدمی

دیگر خبرها

  • قاضی آمریکایی ترامپ را برای توهین به دادگاه جریمه کرد
  • سکوهای خالی: بدترین استقبال فصل از بارسا
  • بهترین و بدترین خاطره معلم کودکان کار
  • (ویدئو) فجیع‌ترین و بدترین پرونده قتل به روایت یک کارآگاه
  • بدترین خبر برای فرانسه 6 هفته پیش از یورو
  • روایت آقای کاراگاه از فجیع‌ترین و بدترین پرونده‌ای که داشت | فیلم
  • نیروهای امنیتی ما در بدترین شرایط اجازه ورود به دانشگاه‌ها را ندارند
  • ببینید | فجیع‌ترین و بدترین پرونده قتل به روایت یک کارآگاه
  • فرانسه: بدترین سناریو در لبنان یعنی جنگ را رد می‌کنیم
  • (ویدئو) تصاویر دلخراش از بوفالوی نگون‌بختی که توسط کوروکودیل شکار شد