Web Analytics Made Easy - Statcounter

اسماعیل گرامی مقدم سخنگوی حزب اعتماد ملی در گفتگو با خبرنگار مهر، در رابطه با ادامه فعالیت اعتدالیون حول محور شخصیت‌های برجسته از جمله علی لاریجانی و حجت الاسلام حسن روحانی گفت: لاریجانی و روحانی، هردو از شخصیت‌های موثر جریان اعتدالی هستند که البته خاستگاه آنها از جریان اصولگرا بوده است.

وی افزود: در ۱۰ سال اخیر، رویکردهایی به سمت اعتدالگرایی از لاریجانی و روحانی دیده شده است که البته در بخش‌هایی این گرایش به اصلاح‌طلبی متمایل بوده است؛ بنابراین این چهره‌ها، باتجربه و باسابقه بوده و شخصیت‌هایی هستند که می‌توانند محوریت جریان اعتدالگرایی را برعهده بگیرند و به ادامه فعالیت‌های سیاسی کمک کنند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سخنگوی حزب اعتماد ملی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه کدام یک از این دو چهره برای چنین مسیری مناسب‌تر هستند و تمایل اعتدالگرایان به کدام گزینه بیشتر است؟، اظهار کرد: هر کدام از این دو نفر دارای ویژگی‌های خاص خود هستند. مثل این است که در زمان مرحوم هاشمی رفسنجانی بپرسیم محمد خاتمی چهره برجسته‌تری است یه مهدی کروبی؟

روحانی هیچ‌وقت هاشمی رفسنجانی نخواهد شد

گرامی مقدم ادامه داد: ویژگی‌هایی در لاریجانی است که روحانی ندارد و برعکس؛ ولی مجموعا جمع این دو نفر در جریان اعتدالگرا باعث پویایی این جریان و حرکت رو به رشد آن خواهند بود. درباره ایفای نقش افراد نمی‌توان به صورت مطلق صحبت کرد، اینها تحلیل‌های نسبی است. می‌توانیم بگوییم به نسبت زیادی روحانی می‌تواند جای هاشمی رفسنجانی را پر کند؛ ولی قطعا روحانی هیچوقت هاشمی رفسنجانی نخواهد شد یعنی نمی‌تواند باشد.

وی با بیان اینکه ممکن است شخصیت روحانی در برخی ویژگی‌ها ممتازتر از هاشمی رفسنجانی باشد، تاکید کرد: در مجموع نمی‌توانیم بگوئیم بُردار این دو شخصیت یعنی روحانی و هاشمی رفسنجانی بر هم منطبق است؛ نه، اینطور نیست.

سخنگوی حزب اعتماد ملی اضافه کرد: حتما روحانی ویژگی‌هایی دارد که نزدیک به هاشمی رفسنجانی است؛ اما نمی‌توان گفت همان نقش را ایفا خواهد کرد، چرا که هاشمی رفسنجانی پایه‌گذار و پدر کارگزاران بود که روحانی چنین ویژگی در خود ندارد و بیشتر در جریان اعتدالی ایفای نقش کرده است.

گرامی مقدم با اشاره به اهمیت نحوه عملکرد روحانی در آینده بیان کرد: هیچ‌کس فکر نمی‌کرد مرحوم رفسنجانی به لحاظ مشی سیاسی تغییر کند، او در زمان ریاست‌جمهوری خود یک شخصیت داشت ولی بعد از اینکه به مجمع تشخیص مصلحت نظام آمد رفته رفته به جریان اصلاحات نزدیک شد و حتی در جاهایی از آن پیش افتاد.

بعد از انتخابات ۱۴۰۰ باید منتظر آرایش سیاسی جدید باشیم

وی ادامه داد: درباره لاریجانی نیز، باید بگویم ممکن است رگه‌های اصلاح‌طلبی‌اش پرورش بیشتری پیدا کند. شاید او به دنبال مواضعی باشد که اساسا و کاملا اصلاح‌طلبانه باشد. به دنبال آنچه در انتخابات رخ داد و در پی عدم احراز صلاحیت‌ها باید شاهد یک آرایش سیاسی جدید باشیم. لاریجانی یک عنصر سیاسی و اجرایی است که با سوابقی که دارد فعالیت‌های خود را در مسیر باورهایش ادامه خواهد داد.

سخنگوی حزب اعتماد ملی عنوان کرد: هیچکدام از این دو نفر علیرغم فعالیت‌های برجسته خود تاکنون وارد جریانات سیاسی به معنای حزبی نشدند و در جریان بزرگتری معنا پیدا کردند؛ اما الان وضعیت متفاوت است و جریان اعتدالگرا به هردوی این افراد نیاز دارد.

گرامی مقدم با بیان اینکه عملکرد این افراد تعیین می‌کند که یکی از دیگری پیش بیفتد، خاطرنشان کرد: روحانی پیش از این رئیس‌جمهور بود و اگر کسانی دور او جمع می‌شدند برای این بوده که استاندار و معاون وزیر و رئیس سازمان شوند اما دیگراز این خبرها نیست. از طرف دیگر لاریجانی در قدرت حضور داشته و حاکمیت، اعتماد کامل به او داشت ولی رد صلاحیت شد.

وی ادامه داد: بنابراین شرایط جدیدی برای هر دوی این افراد ایجاد شده است؛ لذا باید منتظر بمانیم و ببینیم عملکرد و کارکرد آنها چگونه است و عناصر سیاسی جریان اعتدالگرا به چه شکل خواهد بود.

اعتداگریی به شرایط اصلاحات رسیده است

سخنگوی حزب اعتماد ملی اظهار کرد: شاید همه جریان اعتدالگرایی به یک ائتلاف بزرگتری با اصلاح‌طلبان دست پیدا کند؛ شاید در پی رد صلاحیت‌های جریان اعتدالگرا به سمت اصولگرایان تند گرایش پیدا کنند گرچه این احتمال ضعیف است؛ اما این به عنوان یک احتمال وجود دارد و می‌توان آن را تحلیل کرد.

گرامی مقدم افزود: فعلا آنچه مهم است و می‌توان روی آن بحث کرد، اینکه جریان اعتدالگرا در شرایط کنونی فاقد قدرت در حاکمیت است و شرایطی شبیه به اصلاح‌طلبان دارد؛ یعنی جریان اعتدالگرایی به اصلاح‌طلبی رسیده است.

وی تصریح کرد: اصلاحات بدون واهمه مطالبات خود را پیگیری می‌کنند و هزینه های آن را نیز در زمینه های مختلف پرداخت می‌کنند. حالا این موضوع برای اعتدالیون امروز و اصلاح‌طلبان دیروز پیش آمده است؛ باید منتظر بمانیم تا ببینیم که این گروه به کدام سمت گرایش پیدا خواهند کرد.

سخنگوی حزب اعتماد ملی در پایان گفت: هم به لاریجانی و هم به روحانی امید است و هردوی آنها می‌توانند رهبری جریان اعتدالگرا را بر عهده بگیرند.

کد خبر 5280804

منبع: مهر

کلیدواژه: حسن روحانی علی لاریجانی اسماعیل گرامی مقدم اعتدال گرایی حزب اعتماد ملی اکبر هاشمی رفسنجانی انتخابات 1400 اصلاح طلبان جبهه اصلاحات حسین امیرعبداللهیان سیدابراهیم رئیسی دولت سیزدهم حسن فیروزآبادی مجلس شورای اسلامی ایران وزارت امور خارجه ارتش جمهوری اسلامی ایران هیئت دولت مقام معظم رهبری ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران نیروهای مسلح آیت الله خامنه ای ایالات متحده امریکا سخنگوی حزب اعتماد ملی جریان اعتدالگرا هاشمی رفسنجانی گرامی مقدم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۰۰۴۴۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مزیت اصلاح‌طلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربه‌گیر بین جامعه و حکومت از میان رفته

می‌توان این‌گونه ادعا کرد که احزاب اصلاح‌طلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلی‌شان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.

سعید حجاریان، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، در یادداشتی در مشق نو نوشت:

این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیب‌شناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئله‌ها، بحران‌ها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آن‌ها به ابزارهایی متوسل می‌شویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک می‌کنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز می‌توان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئله‌ها، بحران‌ها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبهه‌ها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟

کمی به عقب برمی‌گردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا به‌نام چپ [خط امام] و سپس اصلاح‌طلب شناخته می‌شد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راه‌حل تبدیل شود. به‌عنوان نمونه در زمانی‌که گروه‌های سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامی‌گری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحه‌زدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده ماده‌ای دادستانی ختم شد. یا، در دوره‌ای که نظام اطلاعاتی کشور به‌شکل پراکنده اداره می‌شد و هر گروه به‌صلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و به‌عنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.

مضاف بر این‌ها می‌بایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیان‌گذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائت‌های تئوکراتیک و جزم‌اندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر این‌ها می‌توان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحران‌هایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگ‌طلبی و تنش‌زایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات به‌رغم پرونده‌ مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بن‌بست‌شکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستی‌هایی بوده است، که فهرست‌کردن و نقد قاعده‌مند آن‌ها می‌تواند راهگشا باشد.

‌اینک اما به‌نظر می‌رسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقش‌آفرینی به‌عنوان بخشی از راه‌حل، اگر نگوییم به بن‌بست رسیده، دست‌کم با بحران اساسی مواجه شده‌اند. بحرانی که دامن‌گیر احزاب اصلاح‌طلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن می‌رود چون آفت به‌سراغ ریشه‌ها نیز برود.

درباره نظام ادراکی اصلاح‌طلبان. طی سالیان گذشته، مجموعه‌ای از تلاش‌ها رخ داد و کمک کرد تا اصلاح‌طلبان درکی ‌نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» به‌دست بیاورند. این تلاش‌های سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبهه‌ای، ۲) کوشش‌های محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأمل‌اند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاح‌طلبان- به‌عنوان جریان آلترناتیو- به‌شمار می‌رفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یک‌سو و کاستی‌های بسیار در تئوریک و پراتیک سیاست‌ورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست می‌پندارد، ضمن آن‌که خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش می‌کند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمان‌زدایی کند.

در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاش‌هایی رهزن و تعمیم‌های انحرافی را مشاهده می‌کنیم که نه‌تنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژه‌های اصلاحی می‌شوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزه‌های ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز این‌ها قبح‌زدایی کند و به‌شکل قرارگاهی بر این حوزه‌ها متمرکز شود و آن‌ها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامه‌های سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری به‌نسبت روشن از این وضعیت به نمایش می‌گذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوشش‌ها و کوشش‌های تئوریک معتبر فاصله‌ای قابل توجه دارد. به این‌ها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبان‌های خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بی‌نیاز از ایستگاه‌های مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک‌ فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاح‌طلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگرساز و غیریت‌ستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه می‌بینیم عمده تلاش‌ جریان رقیب اصلاح‌طلبان بر فتح بوروکراسی و ویژه‌خواری، آن هم به مبتذل‌ترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمی‌توان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهم‌تر محافظه‌کاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیض‌های جنسی، قومی و… را در پی داشته است. مع‌الوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو به‌حساب نخواهد آمد.

با این اوصاف می‌توان این‌گونه ادعا کرد که احزاب اصلاح‌طلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلی‌شان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.

نقش‌آفرینی به‌عنوان بخشی از راه‌حل. برای توضیح این سرفصل نخست می‌بایست تفکیکی میان سیاست پایین‌دستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک به‌نظر می‌رسد کفه سیاست بالادستی به‌ سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورای‌های قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پایین‌دستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پایین‌دستی به‌حدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچ‌گونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دست‌کم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرف‌کننده، آمار گران‌فروشی و گران‌فروشان را گزارش می‌کردند!

این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاح‌طلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودی‌ها (inputs) با واقعیت همخوان‌اند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت‌ کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثال‌هایی را ذکر می‌کنم که به‌ نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان شده‌اند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان می‌داد. برای نمونه می‌توان به مجموعه بیانیه‌های تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آن‌که در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفت‌وگو و نقد در عرصه عمومی را به‌دنبال داشتند. حال آن‌که امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:

الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،

ب. مسئله خصوصی‌سازی،

پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،

ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آن‌ها و فقدان توان چانه‌زنی مؤثر این قشر،

ث. مسائل نظام درمان و تعرفه‌ها،

ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،

چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرک‌های عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…

کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راه‌حل صورت نمی‌پذیرد یا اگر هم تلاشی صورت می‌گیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمی‌کند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به این‌ها اضافه کنیم مواردی که به سیاست‌های کلی نظام راجع است و اساساً باب گفت‌وگو درباره‌شان بسته است؛ خواه به‌علت محافظه‌کاری، خواه به‌دلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه به‌سبب انذارها و محدودیت‌ها.

این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را به‌دنبال دارد. نخست آن‌که کارویژه اصلاح‌طلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربه‌گیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان می‌رود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم می‌بیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان می‌دهد. دوم آن‌که، جامعه به‌سوی نوعی خودبسندگی هدایت می‌شود و بی‌پشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد می‌شود و به‌شکل اقتضایی عمل می‌کند. نام این وضعیت را می‌توان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه به‌غایت افزایش پیدا می‌کند و مردم مستمراً متحمل هزینه‌های گزاف می‌شوند. ضربه‌ناپذیری- یا ضربه‌پذیری حداقلی- مردم به‌شکل توده‌ای در دولت اصلاحات می‌تواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربه‌پذیری توده‌ای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست به‌عنوان ضربه‌گیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد.

سوم آن‌که متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاح‌طلبان تحمیل می‌شود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئله‌یابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگ‌اندازی‌ها در پروسه‌های اصلاحی، و برگشت‌پذیری آن‌ها به مؤلفه‌هایی چون «لحن»، «ادبیات تحریک‌آمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آن‌که می‌توان فهرستی از لحن‌های آرام، و ادبیات غیرتحریک‌آمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم‌» است. چنانکه اختلال در نظام مسئله‌یابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون می‌شود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علت‌العلل مسائل معرفی می‌شود. حال آن‌که اساساً منطق اصلاحات، نه خصم‌پرور است و نه حذف‌محور.‌

در بخش‌های بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.

دیگر خبرها

  • آرایش سیاسی مجلس جدید چشم‌به‌راه مشارکت مردم است
  • آرایش سیاسی مجلس جدید چشم‌به‌راه مشارکت مردم/ باید کار نیمه‌تمام انتخابات را تمام کنیم
  • آرایش سیاسی مجلس جدید چشم‌به‌راه مشارکت مردم/ باید کار نیمه کاره انتخابات را تمام کنیم
  • (ویدئو) سوال باورنکردنی یک دانشجو از هاشمی رفسنجانی
  • مزیت اصلاح‌طلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربه‌گیر بین جامعه و حکومت از میان رفته
  • ببینید | سوال باورنکردنی یک دانشجو از هاشمی رفسنجانی؛ دور از انتظارترین پرسش تاریخ!
  • ادعای بدون سند حجاریان درباره روحانی/ سخنی که خاندوزی باید تکذیب کند
  • اصلاح‌طلبان؟ خیر، متشکرم!
  • حال و هوای انتخاباتی در ۱۵ استان
  • افشای خواب عجیب هاشمی‌رفسنجانی ۶ ماه قبل از فوت! | فیلم