جیـران پرنفوذترین زن قاجار بود |ماجرای فروغالسلطنه از روستای تجریش تا ارگ دارالخلافه
تاریخ انتشار: ۱۳ شهریور ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۰۰۸۴۸۹
همشهری آنلاین _ مرضیه موسوی: نخستین بار ناصرالدین شاه برق چشمان نافذ فروغالسلطنه را در یکی از باغهای همین روستا دید. فی الفور احوالش را جویا شد و وقتی به تهران برگشت افرادی را پی او فرستاد. نام اصلیاش «خدیجه تجریشی» بود. پایش که به ارگ ناصرالدین شاه باز شد، فروغالسلطنه لقب گرفت و البته شاه به خاطر چشمان زیبایش او را «جیران» صدا کرد؛ طوری که سالها بعد اغلب زنان دربار یادشان رفت این سوگلی ناصرالدین شاه نام اصلیاش چه بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شاه جیران را در یکی از سفرهایش به شمیران دیده بود. پدرش باغبان بود و ساکن روستای تجریش. البته در باب این آشنایی روایتهای متعددی نوشته شده. «تقی دانشور» ملقب به اعلمالسلطنه در کتاب خاطرات خود از نخستین ملاقاتهای ناصرالدین شاه و خدیجه تجریشی مینویسد: «شاه روزی در اطراف شمیران و تجریش سواره به شکار بلدرچین رفته بود. غفلتاً چند بلدرچین روی درخت توتی پریدند و شاه برای زدن آنها زیر درخت توت رفت. دختری دهاتی بالای درخت رفته و مشغول خوردن توت بود. دخترک اعتنایی به شاه نکرد.
ولی شاه فریفته جمال دختر دهاتی شد و بر سبیل مزاح خطاب به وی گفت: دختر! زن من میشی؟ دخترک شانههایش را بالا انداخت و بدون آنکه بداند طرف صحبتش شاه مملکت است، گفت: تو که داخل آدم نیستی. من زن شاه میشم! و بعد با لفظ برو گم شو! مکالمه را تمام شده حساب کرده بود. اما وقتی ملازمان شاه ترسان و لرزان او را شیرفهم کردند که اینمرد با این لباس و این خدم و حشم شاه مملکت است، جیران از درخت پایین پرید و با رفتاری مؤدب و شرمسار، عذرخواهی کرده بود. شاه جوان که از همان ابتدا شیفته سکنات و وجنات او شده بود، او را به ارگ سلطنتی دعوت کرد و از او خواست تا با شاه ازدواج کند.»
جیران نه زیبا بود و نه خاصماجرای راه یافتن دختری روستایی از تجریش به کاخ سلطنتی شباهت زیادی به داستانهایی دارد که در ادبیات کهن اغلب سرزمینها خوانده و شنیدهایم؛ ناصرالدین شاه لقب فروغالسلطنه را به خدیجه خانم تجریشی داد. او آنقدر در نظر شاه زیبا بود که شاه اسم او را جیران گذاشت. آنقدر به این زن علاقهمند شد که تصمیم گرفت جیران را به عقد دائم خود در آورد. اما برای رسیدن به این هدف با چالشی همراه بود؛ زمان خواستگاری از جیران، ناصرالدین شاه ۴ زن عقدی دائم داشت. به همین دلیل تصمیم گرفت یکی از زنان عقدی خود را طلاق دهد.
ماجرای باز شدن پای جیران از روستای تجریش به حرمسرای ناصرالدین شاه، اسم و لقبی که از شاه گرفته بود و حالا گرفتن جای یکی از زنهای عقدی دائم شاه هرکدام به تنهایی کافی بود تا جیران در میان زنان حرمسرا دشمن و بدخواه بسیار داشته باشد. «پولاک» پزشک مخصوص ناصرالدین شاه در کتاب خاطراتش درباره ویژگیهای ظاهری جیران مینویسد: «او نه زیبایی خاصی داشت و نه لطف و ملاحتی، و برگونه چپ هم سالکی بزرگ داشت. با وجود همه اینها بر شاه نفوذ بسیاری پیدا کرد و مردم این نفوذ را در اثر سحر و جادو میدانستند.»
زنان عقدی دائم ناصرالدین شاه تا قبل از ازدواج او با جیران، همگی از خانوادههای ثروتمند قاجاری بودند و بابت برابر کردنشان یک روستایی با خودشان حسابی از شاه دلخور. اما همینکه از علاقه ناصرالدین شاه به جیران باخبر شدند پا پس کشیدند تا آتش خشم و غضب شاه دامنشان را نگیرد و به زندگی در سایه جیران رضایت دادند. هرچند که در خفا از هیچ آزار و طعنهای دریغ نمیکردند.
جیران زن جسور و پر جنبوجوشی بود. فارغ از اینها برای اینکه بتواند موقعیت خود را در رقابت با دیگر زنان حرمسرا حفظ کند ناچار بود همواره خود را در موقعیتهای سخت دخالت دهد و تواناییهایش را به رخ بکشد. همین کارها هم بود که ناصرالدین شاه را شیفته و البته وابسته به جیران کرد. خدیجه خانم تجریشی تا قبل از مرگش در دربار ناصرالدین شاه پرنفوذترین زن قاجار به شمار میرفت. با این حال بخت بیش از این با او یار نبود؛ جیران ۴ فرزند به دنیا آورد که هیچکدام از آنها به ۸ سال نرسیدند و در همان کودکی از دنیا رفتند؛ بچههایی که گرچه از مادری قاجاری نبودند اما همه میدانستند با نفوذی که جیران در دستگاه قاجار دارد، اگر عمرشان یاری میکرد شاه بعدی میشدند. همانطور جیران موفق شد پسرش «امیرنظام» را برخلاف تمام موانعی که در پیش رویش بود به ولیعهدی بنشاند. اما این موفقیت دوام چندانی نداشت و امیرنظام خیلی زود از دنیا رفت. مرگ امیرنظام آنقدر جیران را تحت تأثیر قرار داده بود که روزها بعد از این اتفاق همچنان گریه میکرد و سر به دیوار میکوفت.
افسردگی سوگلی بعد از مرگ امیرنظام ناصرالدین شاه با وجود داشتن ۳ پسر دیگر حاضر نبود یکی از آنها را به ولیعهدی انتخاب کند. او هم مثل جیران دلش میخواست مادر ولیعهد کسی جز جیران نباشد. «بارون دوپیشون» در اینباره مینویسد: «شاه به قسمی در این امر مصمم بود که میخواست در روزنامه دولتی اعلان کند دیگر ولیعهدی انتخاب نخواهد کرد تا از مادر ولیعهد مرحوم پسری به دنیا آید... ولی صدر اعظم او را از این خیال منصرف کرده است.»
گمانهزنیهایی در تاریخ به چشم میخورد که مرگ ۴ فرزند جیران را توطئه زنان دربار میداند؛ همسران عقدی و صیغهای ناصرالدین شاه و البته مادر شاه یعنی مهدعلیا که چندان دل خوشی از این سوگلی نداشت. جیران بعد از مرگ چهارمین فرزندش دیگر بچهدار نمیشود و کمکم افسردگی به سراغش میآید. تا اینکه اندوه از دست دادن فرزندانش او را جوانمرگ کرد؛ اتفاقی تکاندهنده برای ناصرالدین شاه که تا پایان عمر آن را از یاد نبرد. جیران را در جوار مرقد عبدالعظیم(ع) در ری به خاک سپردند و باغی که او در آن دفن شده بود به باغ جیران معروف شد. ماجرای دلدادگی شاه به جیران با مرگ این زن به پایان نرسید. روزی که ناصرالدین شاه ترور شد با بدنی زخمی خود را به باغ جیران و مزار او رساند. آخرین نفسها را روی مزار جیران کشید و همانجا وصیت کرد که او را در این باغ و کنار جیران دفن کنند.
منبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: همشهری محله تاریخ عمومی ایران ناصرالدین شاه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۰۰۸۴۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
(تصاویر) «قبرستان ممنوعه تهران» کجاست و مدیریت آن با کیست؟
قبرستان ممنوعه تهران، که با نام قبرستان دولاب نیز شناخته میشود، یکگورستان قدیمی مربوط به مسیحیان است. در واقع این قبرستان باغی بزرگ در اتوبان شهید محلاتی، بین خیابانهای شهید رضایی و مستفیذ است که در میان اهالی به نام قبرستان «دولاب» شناخته میشود. این گورستان محل دفن مسیحیان کشورهای فرانسه، ایتالیا، روسیه و لهستان است که در سالهای دور در ایران زندگی میکردند و در این کشور نیز از دنیا رفتهاند. تعدادی از این افراد سرباز و بخشی دیگر افراد غیرنظامی بودهاند که در بین آنها اشخاص مشهور نیز دیده میشود.
به گزارش همشهری آنلاین، افرادی که در این قبرستان به خاک سپرده شدهاند، ملیتهای مختلفی دارند. ملیت هر فرد با یک پرچم بر روی قبر مشخص شده است. بر روی سنگ قبرها نیز علائمی چون صلیب یا تصویری از یک بانوی غمگین دیده میشود. افرادی که در این قبرستان آرمیدهاند، سربازان گمنام روسیه و لهستانیهایی هستند که در جنگ جهانی دوم در راه برگشت به وطن جانشان را از دست دادهاند. تعدادی از قبرها نیز مربوط به کنتهای فرانسوی، شاهزادههای گرجی و پزشکان دربار قاجار و پهلوی است. افراد مشهوری مانند «اوانس اوگانیانس» اولین کارگردان سینمای ایران و موسس اولین مدرسه بازیگری در ایران، «شاهین سرکیسیان» موسس تئاتر مدرن در ایران، «کنت دو مونت فرت» اولین رئیس پلیس ایران، «ولادیسلاو هورودکی» معمار اهل لهستان، «ولادیمیر گاردایستکی» معمار ایستگاه راهآهن تهران، «آلفرد ژان بانیست لومر» موسیقیدان نظامی فرانسوی مربوط به دوران ناصرالدینشاه قاجار که نخستین سرود ملی ایران را ساخت، «دکتر کلوکه» پزشک فرانسوی محمدشاه قاجار و «دکتر تولوزان» پزشک مخصوص ناصرالدین شاه که از جمله اقدامات او در ایران میتوان به بهداشت عمومی و تشکیل مجلس حفظالصحه اشاره کرد.
اولین قبر متعلق به پزشک مخصوص درباراین محدوده در گذشتههای دور زمین کشاورزی بود که بعدها تبدیل به قبرستان شد. اولین فردی که در این منطقه به خاک سپرده شد، دکتر «کلوکه» پزشک اختصاصی محمدشاه و ناصرالدینشاه قاجار بود. «کلوکه» در سال۱۸۵۵ در این خاک دفن شد. بعدها دکتر تولوزان، یکی از پزشکان فرانسوی دربار قاجار، زمینهای این منطقه را خرید و آن را به گورستان مسیحیان مقیم تهران تبدیل کرد. بخشهای مختلف این گورستان توسط سفارتهای فرانسه، ایتالیا و لهستان خریداری شد و اکنون آنها این محل را مدیریت میکنند.
قبرستان دولاب بیش از ۷۵ هزار مترمربع مساحت دارد و دارای ۵ بخش مختلف است. هرکدام از این بخشها ورودی جداگانهای دارند. در میان قبرستان نیز یک خیابان وجود دارد که این ۵ بخش را به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم میکند. سه بخش کاتولیک، ارتدوکس و ارامنه گریگوری در قسمت شرقی و دو بخش ارامنه کاتولیک و آشوریهای کلدانی در قسمت غربی قبرستان دولاب قرار دارد. بزرگترین بخش قبرستان دولاب مربوط به ارامنه است که حدود ۴۴ هزار مترمربع را در برمیگیرد. اغلب افرادی که در این بخش مدفون شدهاند، ارامنه ایرانی هستند که در بین آنها افراد نامی و سرشناسی چون شاهین سرکیسیان، آرام گارونه، اسرائیل ساهاکیان، زورا ساگینیان، مارکار قارابگیان، نیکلای لاوری و نیکوکاران درمانگاه خیریه آودیسیان دیده میشوند. قدیمیترین سنگ قبر این بخش مربوط به سال ۱۳۷۵ است. پس از آن تدفین در این قبرستان از طرف شهرداری تهران ممنوع اعلام شد.
ترسناکترین بخش قبرستانمسیحیان ارتدوکس در بخش ارتدوکسهای قبرستان دولاب دفن شدهاند که از مشهورترین آنها میتوان به نیکولای مارکف معمار و آنتوان سوروگین عکاس اشاره کرد. این افراد هر دو روسی بودهاند و اصالت گرجی داشتند. در قسمت ورودی این بخش یک آرامگاه دیده میشود که با معماری گرجی و به شکل کلیسا ساخته شده است. این آرامگاه به مینادورا خوشتاریا، همسر آکاکی خوشتاریا تعلق دارد. آکاکی خوشتاریا تاجر گرجی است که امتیاز استخراج نفت شمال ایران را از دربار قاجار دریافت کرده و در این منطقه مشغول فعالیت بود. همچنین قسمت دیگری از قبرستان دولاب، که با عنوان ترسناکترین بخش شناخته میشود، مربوط به ۲۶ مهندس ایتالیایی است. مهندسین معدنی که در سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۳ در ایران کار میکردند و همینجا جان خود را از دست دادند. قبرهای این افراد در زیرزمین و لای دیوارها قرار دارد و سنگ قبر آنها نیز به صورت ایستاده دوتادور این دیوارهای نصب شده است.
در واقع برای ورود به این بخش باید از میان مردگانی ایستاده عبور کنید که کمی ترسناک است. از سوی دیگر حدود ۱۴هزار و ۲۰۰ مترمربع از قبرستان متعلق به کاتولیکهاست. در این بخش قبر افراد مشهوری چون دکتر کلوکه، دکتر جمشید اعلم و ولادیمیر گاردایستکی دیده میشود. اکنون قبرستان ممنوعه توسط سفارتخانههای مربوطه مانند روسیه، لهستان، فرانسه و شورای خلیفهگری ارامنه مدیریت میشود. یک خانواده در این قبرستان زندگی میکنند که نگهبانی از قبرستان را بر عهده دارند.
سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غولپیکر چینی از پورشه هم گرانتر است! قارچهای زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی میشوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست میدهند، چه حسی است؟