Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-04-29@10:59:35 GMT

ما معنای اسارت را عوض کردیم

تاریخ انتشار: ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۰۲۹۵۹۹

ما معنای اسارت را عوض کردیم

لشکر 25 کربلا یکی از لشکر‌های قدر سپاه اسلام در طول 8 سال دفاع مقدس بود که در اغلب عملیات‌های بزرگ و کوچک حضوری مؤثر داشت و افتخارات بزرگی را نصیب خود کرد. افراد این لشکر را مردان بلند همت و سخت کوشی تشکیل می‌دادند که تکیه بردماوند اسطوره‌ای داشتند و مهر میهن با جان شان عجین بود.

مردان مردی که حماسه، بخشی از تاریخ سرزمین شان است و پاسداری از مرزهای ایران زمین رسالت دائمی شان.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مردانی همچون سرداران شهید حاج بصیر، طوسی، نوبخت و شهید زنده عبدالصمد زراعتی جویباری که واژه حماسه را ارتقای معنا بخشیدند.به مناسبت  سالروز بازگشت آزادگان به آغوش میهن به سراغ یکی از مردان حماسه ساز لشکر سرفراز 25 کربلا سردارعزت‌الله الیاسی رفتیم تا با گوشه‌ای از مرارت‌های این سمبل جهاد و ایثار آشنا شویم. اما ایشان در مقابل درخواست ما از مجاهدت‌های خود به یک جمله اکتفا کرد: «من کاری نکردم که بخواهم از آنها حرف بزنم! من خاک پای ملت ایرانم و جز انجام وظیفه کاری انجام نداده‌ام و منتی برکسی ندارم.» سردار الیاسی در دوم اسفند 1362 در عملیات والفجر 6 به اسارت در آمده و درروزهای پایانی مرداد 1369 پس از 7 سال تحمل تلخی‌ها و سختی‌های دوران اسارت به آغوش میهن باز می‌گردد. گفتنی است ایشان قبل از عملیات، مأموربه تشکیل تیپ سوم لشکر25 کربلا بوده و در این عملیات به‌عنوان فرمانده گردان شرکت می کند و نهایت به اسارت در می‌آید.

کجا و به چه نحو به اسارت دشمن درآمدید؟

اینجانب عزت‌الله الیاسی متولد 1336درروستای تیله نو از توابع شهرستان گلوگاه، یک ماه پس از آغاز جنگ به عضویت سپاه پاسداران در آمدم و پس از دیدن دوره‌های متعدد ازجمله چتربازی و تکاوری، عازم جبهه‌های حق علیه باطل شدم تا به‌خواسته و اراده ملی جامه عمل بپوشانم. بعد‌از حضور حدود 20 ماه در مناطق جنگی و شرکت در چند عملیات کوچک و بزرگ سرانجام در عملیات والفجر 6 در سوم اسفند 1362 در منطقه دهلران به اسارت دشمن بعثی در آمدم.

قبل‌ از عملیات، رزمندگان بی‌صبرانه در انتظار لحظه آغاز عملیات بودند، ساعتی قبل از عملیات برای نیروهای گردانی که فرماندهی آن را برعهده داشتم سخنرانی کردم. بعد از آن دو ساعت دراختیار خودشان بودند. یکی راز و نیاز می‌کرد، دیگری قرآن تلاوت می‌کرد، یکی دیگر مشغول نوشتن جملاتی همچون؛ «کربلا ما می‌آییم» یا «ورود ترکش ممنوع»روی پیراهن همرزمش بود و همه با یکدیگر وداع آخر می‌کردند و حلالیت می‌طلبیدند. ساعاتی بعد عملیات آغاز شد. عملیات ما محدود و قبل‌ از عملیات اصلی در منطقه هورالعظیم، با هدف مشغول کردن و کشاندن نیروهای دشمن به این سو بود. یگان ما ضمن آن عملیات مأموریت داشت چند تپه‌ای را که در اشغال دشمن بود، آزاد نماید. با دستور پیشروی، به سنگرهای دشمن یورش بردیم و بدون مقاومت ارتش دشمن، به تپه‌های مقابل رسیدیم و سنگرهای دشمن را خالی یافتیم. دشمن برای ما تله گذاشته بود. از گوشه و کنار منطقه عملیات صدای انفجار مین می‌آمد. همه چیز خبر از لو رفتن عملیات داشت. دشمن مناطق جدیدی را مین گذاری کرده بود تا ما را در یک تله به دام بیندازد. براثر آن تعدادی از رزمندگان از جمله معاون گردانی که من فرماندهی آن را برعهده داشتم به شهادت رسیدند. طولی نکشید که خود را در محاصره دشمن یافتیم. ساعت‌ها درگیری ادامه یافت و حلقه محاصره تنگ و تنگ ترشد تا جایی که جنگ تن به تن شد و با غلبه دشمن باقی مانده نیروهای گردان از جمله اینجانب به اسارت درآمدیم.

ساعت‌های اول اسارت چگونه گذشت؟

درطول جنگ به فکر مجروحیت و شهادت بودم، ولی هیچ گاه به اسارت به دست دشمن بعثی فکر نکرده بودم. لحظه‌ای که ‌بند اسارت را بردست و پایم دیدم انگار دنیا روی سرم خراب شد. از توصیف آن لحظات غمبار عاجزم. همین قدر می‌توانم بگویم لحظه اسارت بیش از اندازه تلخ و دردناک است. در آن لحظات دائم با خود تکرار می‌کردم:« خدایا خودم رو سپردم به تو، خودم را سپردم به تو، هرچه تو بخواهی همان خواهد شد...» اینگونه ساعت‌ها، روزها و سال‌های اسارت را با شرایط غمبار گذراندم و هیچ منتی برکسی یا نهادی ندارم.

تحمل روزهای سخت اسارت وناملایمات آن را وظیفه‌ای ملی می دانستم که در مقابل ایثار شهدا ناچیز است. همچنین خود را در پیشگاه شهدا و خانواده آنان شرمنده می‌دانم. دوران اسارت اگرچه سخت گذشت اما چون برای هدفی مشخص و مقدس بود و برای دفاع از اسلام و ایران، ناموس و شرف بود تحمل کردیم. آری در روزگاری که دشمن قصد تعرض به ملک و ملت را دارد بایستی درراه دفاع از میهن آماده تن دادن به سختی‌ها شد.

اسارت درنظر بسیاری یعنی؛ کسالت، غم و اندوه، غربت، بی‌کسی، زندانی شدن، بیمار شدن، خشونت، تشنگی، گرسنگی و.... اما این همه یک بعد اسارت است. اسارت دراردوگاه‌های محل نگهداری آزادگان ایرانی بعد دیگری از اسارت را به نمایش درآورد و آن ایثار، فداکاری، نشاط، محبت، مهربانی و اتحاد و یگانگی در برابر دشمن بعثی بود. آزادگان در دوران اسارت با برادری، یکدلی و تلاش برای قرب به خدا مفهوم اسارت در زندان‌های دشمن را تغییر دادند. و این نبود جز لطف و عنایت الهی و ایمان نستوه رزمندگان اسلام که در دوران اسارت نیز رنگ نباخت و با حفظ روحیه دوران سخت اسارت را به سر آورد.

تشکیلات پنهان چه نقشی در زندگی دوران اسارت داشت؟

آزادگان با مخفی کاری و اتحاد، تشکیلاتی مخفی و منسجم ایجاد کرده بودند که ضمن کمک به یکدیگر شرایط دشوار اسارت را قابل تحمل می‌کرد. در اسارت محدودیت بود، ممنوعیت بود، اذیت و آزاربود، سختی‌ها و تلخی‌ها بود، تا دوران اسارت به ما بد بگذرد.اما ما هم در صدد بودیم تا کم نیاوریم. گریه ممنوع، خنده ممنوع، داشتن قلم و کاغذ ممنوع، ورزش کردن ممنوع، بحث سیاسی ممنوع، تجمع ممنوع، این ممنوع، آن ممنوع، همه چیز ممنوع! خود عراقی‌ها مکرر اعتراف می‌کردند که ما می‌خواهیم به هرطریقی هست افکار شما را تغییر دهیم وطرز فکرتان را عوض کنیم تا هوادار جمهوری اسلامی و امامتان نباشید.

در چنین شرایطی مدیریت پنهان برای مقابله با این نیت شوم دشمن شکل گرفت و در اردوگاه‌ها و کمپ اسرای ایرانی درعراق حرکتی جهت ساماندهی برنامه‌های مقابله‌ای طراحی و به اجرا درآمد. بر این اساس برنامه‌های تحصیلی، فرهنگی، عقیدتی، سیاسی، ورزشی و...با رعایت اصول ایمنی به راه افتاد.

بعد‌از اینکه به اسارت درآمدید چه اتفاقی برایتان افتاد؟

بعد اسارت ابتدا ما را مورد آزار و اذیت‌های بی‌رحمانه قرار دادند. سپس به العماره نزدیک‌ترین شهر به منطقه بردند و در مدرسه‌ای جا دادند. در این محل تعدادی از اسرای عملیات خیبر را هم آوردند. حدود 60 نفربودیم.همه ما را در یک اتاق جا دادند. به‌طوری که در آن اتاق به‌طور ایستاده به هم چسبیده و به سختی جا شده بودیم. من خیلی خسته بودم 48 ساعت قبل از آغاز عملیات نخوابیده بودم از آغاز عملیات تا اسارت واز لحظه اسارت تا العماره نزدیک به 72 ساعت نتوانسته بودم بخوابم. آنقدر خسته بودم که در آن ازدحام برادران و به‌طور ایستاده ولی تکیه داده به‌همرزمان دو ساعتی خوابیدم. تا اینکه با نعره یکی از سربازان بعثی بیدار شدم. آن سرباز بعثی در را باز کرد و فقط نام مرا از میان آن 60 نفر صدا کرد. سرباز نعره می‌زد عزت‌الله الیاسی موجود؟! باورم نمی‌شد که مرا صدا می‌زند. جواب دادم و جلو رفتم. سرباز بعثی بلافاصله چند سیلی ولگد نصیبم کرد و آب دهانش را رویم انداخت و در حالی‌که فحاشی می‌کرد کابل برگردنم پیچاند و کشان کشان به‌سمت اتاق بازجویی برد. اولین بازجویی من در العماره انجام گرفت. در اتاق بازجویی یک افسر و یک سرباز عراقی بود که فارسی را خوب و روان حرف می‌زد. آن سرباز سؤالات افسر عراقی و پاسخ‌های مرا ترجمه می‌کرد.

سؤالات چه بودند؟

اولین سؤال این بود که از کجا به کجا اعزام شدم. گفتم از شهرستان بهشهر به اهواز اعزام شدم. سؤال کرد که از بهشهر تا اهواز را چند ساعته آمدید؟ گفتم 2 ساعته، افسر عراقی نگاهی به نقشه ایران که مقابلش بود انداخت و نگاهی به من کرد و گفت با هواپیما آمدید؟ گفتم نه با اتوبوس آمدیم. البته تا گفت با هواپیما متوجه اشتباهم شدم. چون حسابی هول شده بودم. هنوز در این فکر بودم که اسم من رو چه کسی به عراقی‌ها داده است و بین 60 اسیر چرا فقط اسم مرا صدا زدند! افسر عراقی خطاب به من گفت: خودت را به اون راه نزن از داخل ایران طرفداران ما راجع به تو گزارش داده‌اند. ما می‌دانیم که تو یکی از فرماندهانی! من بدون توجه به حرف‌های افسر عراقی از گفته خودم برنگشتم و همان را که خدا برزبانم انداخته بود، تکرار کردم وگفتم 2 ساعته از بهشهر تا اهواز با اتوبوس آمدیم. افسر عراقی مات و مبهوت به من نگاه می‌کرد و می‌گفت چرا دروغ می‌گویی؟! بعد بازجو پرسید از اهواز کجا رفتید؟ گفتم از اهواز رفتیم دهلران. بعد پرسید از اهواز تا دهلران چند ساعت طول کشید؟ گفتم 18 ساعت. افسر عراقی پرسید پیاده؟ گفتم نه با اتوبوس. افسر عراقی در حالی‌که کلافه شده بود گفت این‌رو ببرید بیرون مثل اینکه کم داره! بعد از آنجا ما را به بغداد و بعد به موصل بردند. زمانی که وارد یکی از آسایشگاه‌های اردوگاه موصل شدم، نوشته‌ای روی یکی از ستون‌های آسایشگاه نظرم را جلب کرد. آن نوشته این بود؛«من به این ستون دوسال تکیه داده‌ام.» به نوشته ستون خیره شدم و با خود گفتم که این آقا عجب آدم صبوری بوده 2 سال به این ستون تکیه داده، من که چنین صبر و طاقتی ندارم. ما حداکثر یک ماه دیگر آزاد می‌شویم. ولی من قریب 7 سال به‌همان ستون تکیه دادم. بدین ترتیب زندگی مشقت بار دوران اسارت در زندان موصل آغاز شد.

رفتار عراقی‌ها با اسرای ایرانی به چه نحو بود؟

بعثی ها برای اسرای ایرانی هیچ حق وحقوقی قائل نبودند. در طول شبانه روز ما را تحت کنترل داشتند. با ایجاد رعب و وحشت و شکنجه روال عادی زندگی در اسارت را هم از ما گرفته بودند. دائماً تحقیروتوهین می‌کردند و به بهانه‌های مختلف اسیران ایرانی را بشدت مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند. آنان در برخورد با اسرای ایرانی اهداف دیکته شده‌ای داشتند که شاخص‌ترین آن بی‌اعتقادکردن رزمندگان به نظام جمهوری اسلامی بود. سربازان بی‌رحم عراقی کابل هایشان را چند لایه می‌بافتند تا اسرای ایرانی بیشتر درد بکشند. اسرا در آزار و اذیت و توهین و تحقیر عراقی‌ها یکسان بودند و فرقی بین رزمندگان به اسارت گرفته شده نبود. درد و غم وشکنجه‌ها همگانی بود. فقط چاره دردمان توکل برخدا بود. یکی از برادران اسیر به‌نام محمد‌حسین راحتخواه از یکی از مناطق خوزستان در یکی از روز‌های سخت اسارت که کنار هم نشسته بودیم، گفت؛ «داداش عزت‌الله روی نافم خیلی درد می‌کنه دیگه طاقتم رو بریده.» گفتم دراز بکش تا ماساژ بدم. دراز کشید و من کمی به آرامی نافش را ماساژ دادم. او ناله می‌کرد و دردش در آن زندان غربت لحظه به لحظه بیشتر می‌شد. من اشک می‌ریختم و کاری از دستم برنمی‌آمد. او شیمیایی بود و از عوارض آن رنج می‌برد. هرچه به نگهبان عراقی التماس می‌کردیم مریض داریم حالش وخیم است، توجهی نمی‌کرد. سرانجام بعد از اصرار بسیارما گفت: فردا ببرید درمانگاه، ما اما نا‌امید نشدیم و هرکاری را که لازم بود تا حس ترحم آن سرباز برانگیخته شود، انجام دادیم تا اینکه اجازه داد برادر راحتخواه را به درمانگاه ببریم. از آنجا به بیمارستان منتقل شد و 24 ساعت بعد جنازه‌اش را تحویل ما دادند. آن روز یکی از روزهای بسیار تلخ اردوگاه موصل 2 بود.

در اسارتگاه‌های عراق چه محرومیت‌هایی داشتید؟

 اسرا در طول دوران اسارت از خوردن میوه محروم بودند وعراقی‌ها به ندرت بعضی از میوه‌ها مثل خیار، هندوانه  یا پرتقال که هردو یا سه ماه یک بار می‌آوردند به ما می‌دادند، که هر عدد خیار یا پرتقال را بین 4 نفر تقسیم می‌کردند. یک روز عراقی‌ها یک هندوانه آوردند و برای هر آسایشگاه 105 نفره یک هندوانه  6 تا 7 کیلویی دادند و گفتند بین خودتان تقسیم کنید. همچنین گفتند چون در ایران هندوانه پیدا نمی‌شود و شما هندوانه ندیده اید و خوردن آن را بلد نیستید، لازم است خوردن آن را به شما آموزش دهیم. لذا همه نفرات اردوگاه را دریک نقطه جمع کردند و خوردن هندوانه را اینگونه آموزش دادند. یکی از افسران عراقی که همیشه لباس پلنگی می‌پوشید و ما بین خودمان او را پلنگی نامیده بودیم و خیلی بد‌جنس بود، هندوانه را بلند کرد و گفت به این می‌گویند هندوانه! اول باید آن را با کارد ببریم. یادتان باشد پوست هندوانه را نخورید، اگر پوست هندوانه را بخورید کچل می‌شوید و دانه‌های آن را هم نخورید. پلنگی بعد از این سخنان پوچ خود که قصد تحقیر اسیران ایرانی را داشت، پرسید: کسی سؤالی ندارد؟ یکی از برادران شجاع اصفهانی به‌نام عباسی تصمیم گرفت تحقیر آن افسر عراقی را با تحقیر پاسخ گوید. لذا جسورانه دست بلند کرد و گفت من سؤال دارم، ولی اگر سؤالم را بپرسم در امانم؟ پلنگی جواب داد بله! تا سه بار تکرار کرد:«حضرت عباسی در امانم!» که پلنگی عصبانی شد و با کابل زد تو سر او و گفت بپرس دیگه! سؤال خودت را بپرس. عباسی گفت من سؤالی ندارم چون در امان نیستم. خلاصه با اصرار پلنگی عباسی بنا شد سؤال خود را مطرح کند. این رزمنده شجاع و زیرک اصفهانی ابتدا تشکر کرد و گفت ما تشکر می‌کنیم که با آوردن هندوانه ما را با این میوه آشنا کردید و گفت ما خرما هم ندیده بودیم و برای اولین بار در بصره درخت خرما و میوه‌اش را دیدیم! سؤال من این است درخت خرما به این‌ریزی، درختش به این بزرگی، هندوانه به این بزرگی درختش به چه اندازه است؟پلنگی که متوجه تمسخر عباسی شده بود، عصبانی شد و عباسی را به باد کتک گرفت.

آزادی در میان اسرای ایرانی چه مفهومی داشت؟

 در اوایل اسارت خیلی صحبت از آزادی و برگشتن به میهن و به آغوش خانواده می‌شد وبرای آزادی آرام وقرار نداشتیم. بی‌صبری می‌کردیم. سه، چهار ماه که از سکونتمان در زندان موصل گذشت، تقریباً از آزادی زودرس ناامید شدیم. روزی که صحبت از آزادی بود به برادران گفتم حتماً روزی آزاد خواهیم شد وآن روز، روزی بزرگ وتاریخی خواهد بود. اما برای فرارسیدن آن روز بایستی صبر کنیم. باید تلخی‌ها را چشید و سختی‌ها را پشت سر نهاد تا به آن روز برسیم. ما اگرچه در مقام مقایسه با اسرای کربلا نیستیم، ولی همانند اسیران کربلا ما هم روزی به شهر و دیار خودمان باز خواهیم گشت. اینگونه بود که پس از فعل و انفعالات میان عراق و کویت زمینه بازگشت آزادگان فراهم و از دهه سوم مرداد ماه 1369 بازگشت آزادگان به میهن آغاز شد. درهمین ایام یک روز در میانه‌های روز پیش از ظهر، بلند گوهای اردوگاه به صدا در آمد و بیانیه صدام را پخش کرد. بیانیه‌ای متفاوت که در آن به مبادله اسرا هم تصریح شده بود. همه جمعیت زندان موصل متحیر بودیم و احساس رهایی از اسارت اشک‌هایمان را جاری کرده بود. صدام پس از تحمیل جنگی بی‌حاصل و خانمان برانداز و آسیب‌های بزرگ و جبران‌ناپذیر بر بسیاری از خانواده‌های عراقی و ایرانی به نقطه قبل از آغاز جنگ برگشته بود و به شرایط پیش‌از جنگ تن داده بود. در این میان چه عمرها و جان‌هایی که از دست رفت وجان‌های باارزشی که چیزی جای آنها را نخواهد گرفت.

منبع: ایران آنلاین

کلیدواژه: اسرای ایرانی دوران اسارت افسر عراقی عراقی ها سختی ها آن روز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۰۲۹۵۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

هوای چهار منطقه کلانشهر مشهد پاک است

    به گزارش خبرگزاری صدا وسیما مرکز خراسان رضوی، مدیر کل حفاظت محیط زیست خراسان‌ رضوی گفت: براین اساس هوای مناطق سرافرازان، شهید کریمی، ویلا و ماشین ابزار پاک است.   مهدی اله‌پور افزود: میانگین شاخص کیفیت هوا در ۲۴ ساعت گذشته با عدد ۵۹ نشانگر هوای "سالم" است و شاخص های یک تا ۲ ساعت گذشته با عدد ۶۶ نیز از شرای سالم هوای این کلانشهر خبر می‌دهد.   وی ادامه داد: هم اکنون کیفیت هوای سایر ۱۹ منطقه دارای ایستگاه سنجش در مشهد در شرایط "پاک" تنفسی است.   مدیر کل حفاظت محیط زیست خراسان‌ رضوی گفت: به شهروندان توصیه می‌شود در روزهای دارای هوای سالم و پاک، پیاده‌روی را با هدف حفظ سلامت خود ترک نکنند.   وی ادامه داد: شایسته است شهروندان مشهدی با کاهش رفت و آمدهای غیر ضروری، نقش موثر خود را در بهبود کیفیت هوای این شهر ایفا کنند.    قرار داشتن شاخص کلی کیفیت هوا تا ۵۰ ای.کیو.آی به معنای وضعیت «پاک» و بین ۵۱ تا ۱۰۰ ای.کیو.آی نشانگر وضعیت «سالم» است.   همچنین قرار گرفتن شاخص کلی کیفیت هوا بین اعداد ۱۰۱ تا ۱۵۰ ای.کیو.آی به معنای «آلودگی هوا برای افراد حساس و کودکان» و بین اعداد ۱۵۱ تا ۲۰۰ ای.کیو.آی به معنای «آلودگی هوا برای همه سنین» محسوب می‌شود.    

 

دیگر خبرها

  • دشمن می‌داند دست ما پُر است/ وعده صادق به ملت ایران ابهت داد
  • علل موفقیت در فتح خرمشهر از زبان سرهنگ عراقی + ویدیو
  • جزئیات طرح آمریکایی - اسرائیلی برای مدیریت محاصره نوار غزه
  • این ۶ جمله را تنها از افراد با شخصیت واقعی و صادق می شنوید
  • ویدئو| نوحه‌خوانی مداح عراقی برای عملیات «وعده صادق»
  • سلیمانی عملیات‌هایی داشته که هیچ ژنرال آمریکایی نداشته!
  • هوای چهار منطقه کلانشهر مشهد پاک است
  • دشمن دست به خطایی بزند نمونه دیگری از موشک‌ها و پهپادها به سمتشان شلیک خواهد شد
  • وظیفه «هیئت»، مقابله با جنگ شناختی و عملیات روانی دشمن است
  • هیمنه دشمن در عملیات وعده صادق در هم شکست