روایت کماندویی که اسامه بن لادن را کشت/ یک زن موقعیت سرکرده القاعده را لو داد
تاریخ انتشار: ۲۰ شهریور ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۰۷۵۶۰۷
به گزارش گروه بین الملل باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از شبکه تلویزیونی فرانس ۲۴، اسامه بن لادن، سرکرده سابق القاعده افغانستان در ماه مه سال ۲۰۱۱ در ماموریت نیروهای ویژه آمریکا در پاکستان کشته شد. با گذشت ده سال مردی که بن لادن با شلیک وی کشته شد در مورد چگونگی این عملیات توضیح میدهد.
اول مه سال ۲۰۱۱ ساعت ۲۲ و سی دقیقه دو بالگرد کماندوهای آمریکایی پایگاه نظامی آمریکا در جلال آباد افغانستان را ترک کردند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
رابرت اونیل کماندویی که به بن لادن شلیک کرده است گفت: «ما بدون عجله پیش میرفتیم. آنچه میخواهم برایتان بگویم کاملا واقعی است. زنی که محل حضور بن لادن را مشخص کرد یکی از زنان سیا بود. ما از پیش خبر داشتیم که در نخستین راه پله به خالد بن لادن، پسر اسامه بن لادن بر میخوریم. وی ۲۰ یا ۲۱ ساله بود. او مسلح بود و ما او را کشتیم.
آمریکاییها به طبقه سوم رسیدند. اونیل گفت: من به سمت راست چرخیدم و در آنجا اسامه به لادن در فاصله یک متری من بود. دست او بر روی شانه زنش امل بود و او را به سمت من هل داد. به خودم گفتم حتما جلیقه انتحاری دارد. من بن لادن را زود شناختم. وی نسبت به آنچه من فکر میکردم جثه بزرگتری داشت. ریش هایش خاکستری بود، اما مطمئنا خودش بود.
اونیل ادامه داد: اسامه خودش را تسلیم نکرد و قصد داشت خودش را منفجر کند. من دو مرتبه به سرش شلیک کردم. او به روی زمین افتاد و من برای اطمینان سومین تیر را هم شلیک کردم. درست بعد از اینکه به زمین افتادم به خودم گفتم این بهترین یا بدترین کاری بود که تا کنون انجام دادم، زیرا نمیدانستم بعد از آن چه اتفاقی میافتد.
کماندو جسد را شناسایی کرد و از طریق بیسیم کلمه «جرونیمو» را گفت که اسم رمز برای اعلام کشته شدن اسامه بن لادن بود.
اونیل در انتها گفت: من در آنجا یک پسربچه دو ساله را دیدم که پسر دیگر بن لادن بود. در آن زمان احساسات انسانی بار دیگر بازگشت. زیرا به عنوان پدر من هیچ ارتباطی میان این پسر بچه با همه ماجرا نمیدیدم. من پسر بچه را روی تخت در کنار مادرش قرار دادم.
کماندوهای آمریکایی جسد تحت تعقیبترین تروریست جهان را با خود بردند. پس از شناسایی دوباره، جسدش از روی یک ناو به دریای عربی انداخته شد.
باراک اوباما در همان نیمه شب اعلام کرد عدالت اجرا شد. مهمترین ماموریت وی انجام شد.
رابرت اونیل هم یک سال بعد از ارتش بازنشسته شد.
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: اسامه بن لادن نیروهای آمریکایی کاخ سفید اسامه بن لادن
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۰۷۵۶۰۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روز خلیج فارس با شهنواز
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: حبیب احمدزاده نویسنده و پژوهشگر به تازگی یادداشتی را به بهانه روز خلیج فارس و یک عکس یادگاری، با عنوان «روز خلیج فارس با شهنواز» نوشته است.
مشروح متن این یادداشت در ادامه می آید:
این عکس را اواخر دهه هفتاد، امیرواحدی رفیقم از ما رفقای جنگش و استاد همایون شهنواز کارگردان دلیران تنگستان گرفت دم دهانه ورودی خلیج فارس به اروند رود روبروی شهر فاو عراق در سفری که نتیجه اش شد عاشق شدن استاد شهنواز به دریاقلی سورانی و نجات ابادان با دوچرخه.
از راست اسدالله، قبصه چی که جز لج و لجبازی با ما دیدبانها بلد نبود، وقتی بالای دیدگاه بودیم و ازش درخواست شلیک روی دشمن میکردیم، میگفت: باز این فرعون ها صبحونه شون را تو بهترین هتل دنیا خوردند رفتن بالا فکر میکنن ما قبضه چی ها نوکر و بردشون هستیم و تو این گرما دست به سینه دستوراتشون، وقتی هم اولین شلیک کردی بعد فرمایشاتشون تازه شروع میشه حالا شلیک بعدی پنجاه تا بالا بیست به راست دومی از راست پرویزه که بخاطر کفتراش تو جنگ مونده و هشت سال ماند و ماند و هشت بار مجروح شد یکبار شش گلوله تیربار، یک بارش سی و شش تا ترکش، یک بار دیگه چشم راستش و یک بار هم که روی تخت بیمارستان جنگی با ان خونریزی شدید و قطع نشدنی رگ بین دو پا میگفت:
دیگه به من نگید پرویز بگید پروین
و جراحش غش کرده بود از خنده
و بعد اون سمت چپی استاد شهنواز، اقا قاسم مسئول و پدر ما کوچولو بسیجی های مقر اسکله هشت که از همان روزهای اول جنگی با رفیقش حسین لدن (مادر همون بچه ها) وقتی فهمیدن بعثی ها، تو جاده خروجی شهر ابادان مینی بوس و اتوبوس و سواری مردم بیگناه را میگیرند و هرکس ریش داره را پیاده و به اسارت برده و یا اعدام صحرایی میکنند قسم خوردند تا ابادان از محاصره در نیاد ریششون رو نزنند و ریششان بلند شد و بلند شد و و بلند شد تا انکه شانسشون زد و محاصره شهر یک سال نشده شکسته شد وگرنه حالا حالاها هرسال رکورد جدیدتر ریششون تو کتاب رکوردهای گینس جابجا و قیافه هردویشون هم طوری ثبت میشد که تا حالااینقدر گمنام نمونند.
ولی یک سال کمتری بعد، قاسم با برادر کوچکترش رضا که همسن من بود تو مرحله سوم عملیات خرمشهر با هم مجروح شدند وقاسم داغان و مجروح روز ازادی خرمشهر و وسط غریو شادی مردم تو خیابونا بود که ننه قاسم نتوست تحمل کنه و زد زیر گریه و خبر شهادت رضا را وسط شادی اون همه مردم به قاسمش داد.
این عکس را امیر گرفت، که با هم مهمات های خمپاره اسدالله را میدزدیم و بعد به خودش میدادیم که برامون شلیک کنه برای همایون شهنواز اشنایی با این بچه ها اون روز تو دهنه خلیج فارس طوری بود که انگار همرزم های رییسعلی دلواری رو پیدا کرده به هر حال برای من روز خلیج فارس با تمام جغرافیای داخل و بیرون این عکس همگی از این جور آدم ها هستند و بس!
کد خبر 6095029 فاطمه میرزا جعفری