Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-05-06@22:56:32 GMT

صدام، دوست سنگدل و خشن بوش

تاریخ انتشار: ۲۲ شهریور ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۰۹۳۵۸۰

صدام، دوست سنگدل و خشن بوش

طارق عزیز پس از گفت‌و‌گوهای درازدامن با بیکر، از پذیرفتن پیام به این خاطر که دربرگیرنده تهدید آشکار عراق است خودداری کرد. بدین سان تلاش امریکا ناکام ماند و این ناکامی در کنفرانس‌های مطبوعاتی جداگانه بیکر و عزیز پس از ملاقات آشکارا اعلام شد.

 طارق عزیز این پیام را «غیر مناسب» دانسته و اعلام کرد به‌همین دلیل آن را تحویل نگرفته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این بدان معنا بود که عزیز از محتوای پیام آگاه شده بود، پس از آنکه هیأت امریکایی آن را دانسته و دیده جا گذاشته و به‌صورت موقت و برای رایزنی از محل ملاقات خارج شده بود. اما بیکر در کنفرانس مطبوعاتی خود عراق را آشکارا تهدید کرد و اشغال کویت را نتیجه محاسبات اشتباه صدام دانست چه در تلاش برای حفظ کویت به‌عنوان پاره‌ای از عراق و نپذیرفتن عقب‌نشینی از آن و چه در ارتباط دادن بحران خلیج فارس با مسأله فلسطین. چند روز بعد تلاش دوم در قالب پیام رئیس‌جمهوری اسد انجام شد که به جای اینکه با فرستاده شخصی بفرستد، از طریق رادیو و رسانه‌ها فرستاد. این پیام با «برادر صدام حسین» آغاز می‌شد و ضمن یادآوری اشتباه بزرگ و خطرناک اشغال کویت، از او می‌خواست از این کشور عقب‌نشینی کند و تأکید می‌کرد همانگونه که پیش از این در نشست سران عرب گفته است، هر‌چه بر سر عراق بیاید بر سر سوریه و امت عربی آمده است. پیام با این جملات پایان می‌یافت که اگر پس از عقب نشینی عراق از کویت، این کشور مورد تهاجم قرار گیرد سوریه متعهد می‌شود تمامی امکانات مادی و معنوی خود را در کنار عراق قرار دهد. پاسخ کوتاه و منفی صدام بسرعت و با تعابیری خودبزرگ بینانه، گردن فرازانه و خیال‌پردازانه رسید که مفاد آن بدین شرح بود: عراق بی‌تردید پیروز این نبرد است ومی بایست خوش بینی نسبت به دشمنان را کنار گذاشت و ارتش عراق به تنهایی خواهد توانست از شرافت تمام امت عربی حمایت کند و تنها او و نه هیچکس دیگر می‌تواند به نبرد با تمامی کفار برود.

شاید بسیاری از عرب‌ها و بیگانگان، گمان کنند صدام حسین در این بحران، با رئیس‌جمهوری سوریه به‌عنوان یک برادر فرضی و با رئیس‌جمهوری امریکا به‌عنوان یک دشمن قطعی تعامل کرده است. اما شخصاً و بر اساس شناخت مستقیم، به این باور گرایش دارم که صدام تا واپسین لحظات با بوش به‌عنوان دوستی سنگدل و خشن و نه یک دشمن تعامل داشت. بویژه که عراق را برای مدت ۸ سال وارد جنگ با انقلابی اسلامی کرد که نظامی در تمامی زمینه‌ها وابسته به امریکا و اسرائیل را از بین برده بود.
صدام یقین داشت که امریکایی‌ها بر اشغال کویت از سوی او چشم خواهند بست، بویژه پس از آنکه متعهد شد ارزش هر بشکه نفت را در سطح ۲۵ دلار حفظ کند. صدام گمان می‌کرد قیمت نفت برای امریکایی‌ها مهم است و نه چاه‌ها و شریان نفت و همچنین سیطره بر توزیع آن. توصیف صدام از جرج بوش به‌عنوان خائن، پس از آغاز جنگ علیه عراق در کویت، یک دلیل اضافه دیگر برای تأیید این برداشت من است، زیرا هیچ کس دشمن خود را به خیانت توصیف نمی‌کند. خیانت تنها میان برادران و همسران روی داده و در فرهنگ سیاسی، هیچ جایی در میان دشمنان ندارد./ ایران 

منبع: ایران آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۰۹۳۵۸۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یک مکالمه بیسیمی با عراقی‌ها درباره صدام

چیزی طول نکشید که سروکله تانک‌ها و نفربرهای عراقی روی جاده آسفالت پیدا شد. ما حتی با آرپی‌جی هم از پس آن‌ها برنمی‌آمدیم؛ آرپی‌جی به تانک‌ها می‌خورد، کمانه می‌کرد؛ اما بچه‌ها ناامید نمی‌شدند و با نارنجک ادامه می‌دادند تاکمی سرعت پیشروی تانک‌ها را بگیرند. ما باید چند روز مقاومت می‌کردیم تا بقیه یگان‌ها به ما الحاق شوند و پاتک را جواب دهیم.

به گزارش ایسنا، بهره‌گیری از انگیزه‌های دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامه‌ریزی‌شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقه‌ای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیت‌المقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران ۸ سال جنگ تحمیلی متمایز می‌کنند و باعث می‌شود که نبرد بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب ‌شود.

مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، مصمم است با تکیه ‌بر آثار و اسناد موجود در این مرکز، هم‌زمان با سالروز آغاز این عملیات غرورآفرین، جلوه‌های شکوه مقاومت و پایداری این حماسه عظیم را به روایت فرماندهان و رزمندگان حاضر در عملیات، در چندین شماره منتشر کند:

سردار کریم نصر اصفهانی از رزمندگان و جانبازانی است که در جریان عملیات بیت‌المقدس در سال ۱۳۶۱ فرمانده گردان موسی بن جعفر (ع) لشکر ۱۴ امام حسین (ع) بوده است. وی در بخشی از جلد یک کتاب خود با عنوان «به اروند رسیدیم» به بیان خاطرات خود از این عملیات پرداخته است:

اردیبهشت بود و به‌جای هوای مطبوع و نسیم دل‌انگیز بهاری، گرمای نزدیک چهل درجه خوزستان، خون ما را به جوش آورده بود؛ ولی شور و حال عجیبی بین همه بچه‌ها موج می‌زد. همگی عزم خود را جزم کرده بودیم تا عملیات بزرگی را در تاریخ ثبت کنیم.

منطقه عمومی عملیات در میان چهار مانع طبیعی محصور بود؛ از شمال به رودخانه کرخه کور، از جنوب به رودخانه اروند، از شرق به رودخانه کارون و از غرب به هورالهویزه منتهی می‌شد و در نهایت به دژ مرزی می‌رسید.به سمت رودخانه کارون حرکت کردیم. ما تابه‌حال پلی با این عظمت ندیده بودیم؛ عملیات احداث آن در حد خلق یک حماسه و کار بچه‌های مهندسی ارتش بود.

نیروها به ‌نوبت در صف ایستاده بودند تا از پل عبور کنند. سرپل، قبل از ورود نیروها گوسفند قربانی کردند. بچه‌ها یکی‌یکی از روی پل رد می‌شدند. پل زیر پایشان به لرزه درآمده بود و هیجان وصف‌ناپذیری در بچه‌ها ایجاد شده بود. امواج آب، بچه‌ها را بدرقه می‌کرد و نوازش قطرات آب بر صورتشان گویا به آن‌ها خوشامد می‌گفت.

غرب رودخانه کارون، روستای کفیشه قرار داشت که ساکنانش با شروع جنگ، روستا را ترک کرده بودند و تعدادی از بچه‌های ما مستقرشده بودند. ما بعد از عبور از کارون به آن روستا رفتیم و نماز مغرب و عشا را خواندیم و منتظر ماندیم تا دستور عملیات صادر شود.

از روستای کفیشه تا جاده آسفالت، حدود ۲۵ کیلومتر فاصله بود؛ ولی ما مجبور بودیم سه چهار کیلومتر به سمت چپ مایل شویم و دوباره برگردیم تا دشمن را دور بزنیم؛ یعنی حدود سی کیلومتر پیاده‌روی داشتیم.

نزدیک صبح شد و ما همچنان در مسیر بودیم. حدود نه ساعت پیاده راه‌رفته بودیم و رمق نداشتیم و پاهایمان داخل چکمه مورمور و سوزنی می‌شد. نماز صبح را همان‌طور چکمه پوشیده خواندیم و دوباره حرکت کردیم.

نبرد با تانک‌ها

بین ما و یگان‌های قرارگاه نصر، یک گپ افتاده بود و آن‌ها هنوز به ما ملحق نشده بودند که خیلی خطرناک بود. دشمن متوجه حضور ما در منطقه شده بود؛ چون وقتی با دوربین نگاه کردم، دیدم حدود ۲۰۰ لاک‌پشت از دور دارند سمت ما می‌آیند و گردوخاک راه انداخته‌اند.

چیزی طول نکشید که سروکله تانک‌ها و نفربرهای عراقی روی جاده آسفالت پیدا شد. ما حتی با آرپی‌جی هم از پس آن‌ها برنمی‌آمدیم؛ آرپی‌جی به تانک‌ها می‌خورد، کمانه می‌کرد؛ اما بچه‌ها ناامید نمی‌شدند و با نارنجک ادامه می‌دادند تاکمی سرعت پیشروی تانک‌ها را بگیرند. ما باید چند روز مقاومت می‌کردیم تا بقیه یگان‌ها به ما الحاق شوند و پاتک را جواب دهیم.

همان‌طور که بچه‌های لشکر نجف اشرف که سمت چپ ما بودند به‌طرف جنوب رفتند تا طرف دیگر جاده را تکمیل کنند و به یگان‌های قرارگاه نصر ملحق شوند، چهار لولی عراقی‌ها شروع به شلیک کرد. حدود دو ساعت صدای شلیک عجیب‌وغریب، رعب و وحشت غیرقابل وصفی در منطقه راه انداخته بود.

من تابه‌حال چنین چیزی ندیده بودم. تانک‌های دشمن لحظه‌به‌لحظه به ما نزدیک‌تر می‌شدند و خمپاره‌ها و توپ‌هایشان منطقه را دیوانه‌وار شخم می‌زدند و می‌خواستند ما را وادار به عقب‌نشینی کنند؛ اما بچه‌ها هم کوتاه نمی‌آمدند. یکی از آن بچه‌ها سید اصغر تحویلیان بود که علاوه برداشتن شجاعت، بمب انرژی و شوخ‌طبع هم بود و لحظه‌ای آرام و قرار نداشت. اصغر و حسن نصر اصفهانی هم پشت سنگر نشسته بودند و پاتک دشمن را پاسخ می‌دادند.

جلسات فرماندهی با حسین خرازی، مصطفی ردانی پور و بقیه بچه‌ها مرتب برقرار بود تا اوضاع را بررسی و اطلاع‌رسانی کنیم. حسین خرازی گفت: «باید سعی کنید که امشب دو گردان تعویض بشود. گردان عباس فنایی و گردان منصور رئیسی و اگر عملی نشد؛ مجبور هستیم یک‌شب عملیات را عقب بیندازیم تا شما عوض شوید؛ چون دو محور است. یکی بغل جاده و یکی هم بغل این خاکریز که باید تقریباً به فاصله یک کیلومتر از خاک‌ریز باشد. بعد هم نگاهی به من کرد و گفت آقا کریم به من اطلاع دادند که شما هم‌عصر درگیر بودید و چند تا تانک و ماشین دشمن را زدید.»

سید حسن حسینی هرندی؛ مسئول استراق سمع در تائید حرف حسین خرازی و برای تلطیف فضا گفت: «من پشت بی‌سیم می‌شنیدم وقتی‌که نیروهای ما تانک‌های عراقی را زدند، عراقی‌ها با عصبانیت می‌گفتند؛ این‌ها را بزنید. مواظب باشید. در ضمن خیلی به آن‌ها دلداری می‌داد و شروع کرد به گفتن اینکه سمت چپ و راستتان را بپوشانید.»

بعد ما دیدیم؛ یک مقدار به اعصابشان مسلط شدند، بنابراین وارد کار شدیم؛ بسم‌الله گفتیم و او را صدا زدیم. بی‌سیم‌چی عراقی گفت: «چه کسی صدا می‌زند؟ گفتم میشل ابلح است که صدا می‌زند! آقا کفرش درآمد! یک مقدار سربه‌سر آن‌ها گذاشتیم. وقتی اعصابش داغون شد، دیگر حرف نزد.»

حدود نیم ساعت یا سه‌ربع بعد دوباره تماس گرفت و گفت: کیستی؟ گفتم: صدام حسین از کاخ ریاست جمهوری. وقتی بیسیم چی گزارش می‌داد تلفاتمان این‌قدر است؛ می‌گفتم: خب فدای سر صدام! این را که می‌گفتم خیلی عصبانی می‌شد و شروع می‌کرد به دادوبیداد عربی. همگی خندیدیم و حسین خرازی بعد از شنیدن خاطره جالب سید حسن، نقشه منطقه عملیاتی را باز کرد و مأموریت تک‌تک گردان‌ها را برای ما توضیح داد.

منبع:

مساح، مرتضی، به اروند رسیدیم (جلد ۱)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۱۵۷، ۱۵۸، ۱۵۹، ۱۶۱، ۱۶۲، ۱۶۳، ۱۶۴اسفالت

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • عجیب ترین فرمانده جنگ ایران و عراق /جانشین سپاه خرمشهر و دوست نزدیک سردار سلیمانی را بیشتر بشناسید
  • درگیری اسد با صدام حسین سر حمایت از ایران! / گنجینه جواهرات ملی ایران از نمای نزدیک / ستاره مصنوعی چینی، شش برابر داغ‌تر از خورشید! / دو شگرد برای افزایش بهره‌وری روزمره / روش تشخیص ایمیل‌های کلاهبرداری
  • اهمیت پیام‌های رئیس اقلیم کردستان عراق در تهران
  • فیلم| صدام حسین در ورزشگاه آزادی | خشم کاربران از اقدام تماشاگر
  • حضور یک شهروند با گریم صدام حسین در استادیوم فوتبال! + فیلم
  • فیلمی شوکه‌کننده از حضور بدل صدام حسین در ورزشگاه آزادی! + ویدئو
  • «اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد
  • ایرانی‌هایی که در کشور خود هم برگ هویت ندارند
  • توصیه تاریخی پادشاه عربستان به صدام حسین درباره جنگ با ایرانی‌ها (فیلم)
  • یک مکالمه بیسیمی با عراقی‌ها درباره صدام