وقتی عشایر عرب با تفنگ بعثیها با آنان جنگیدند
تاریخ انتشار: ۲۷ شهریور ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۱۴۴۸۹۵
۴۱ سال پیش در چنین روزهایی مناطق مرزی ایران با عراق خود را آماده اتفاق بزرگی میکردند. روزهای منتهی به پایان شهریور، عراق که از قبل تجاوزهای مرزی متعددی را انجام داده بود، به صورت عریانتری دست به حملات مقدماتی میزد تا زمینه را برای حمله سراسریاش در ۳۱ شهریور آماده کند.
به گزارش ایسنا، روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: شهر سوسنگرد به عنوان یکی از شهرهای مرزی کشورمان از تحولات آن روزها مستثنی نبود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سوسنگرد در دشت آزادگان قرار دارد؛ یکی از محورهایی که عراق برای تجاوز به ایران انتخاب کرده بود، ترکیب مردم این شهر چگونه بود و چه برخوردی با متجاوزان داشتند؟
اکثریت مردم سوسنگرد عربزبان و عشایر هستند. البته عشایر نه به آن معنی که در حال کوچ باشند. عشایر از عشیره میآید؛ لذا امکان دارد خیلی از این مردم شهر متعلق به یک عشیره یا قبیله باشند. دشت آزادگان از مناطق باستانی ایران است. تمدن و آبادی در این دشت به قبل از اسلام برمیگردد. با اینکه مردم منطقه ما بیشتر عرب هستند، اما در طول تاریخ خودشان را جزو اقوام ایرانی میدانند. به عنوان نمونه در سال ۱۲۹۴ در۲۰ کیلومتری غرب شهر اهواز که به المنیور معروف است، عشایر خوزستان با فتوای مراجع با اشغالگران انگلیسی به جهاد پرداختند. این واقعه نشان میدهد که مردم این نواحی از قدیم در برابر تجاوز هر بیگانهای به خاک ایران، ایستادگی میکردند و در برابر متجاوزان بعثی نیز همین طور رفتار کردند.
پیش از شروع دفاع مقدس، بعثیها سعی میکردند از احساسات قومیگرایانه به نفع خودشان استفاده کنند، در منطقه شما هم چنین مواردی به چشم میخورد؟
یک تحلیل رایج در بین بعثیها این بود که فکر میکردند میتوانند در مناطق عربنشین خوزستان، مردم را جذب خودشان کنند. حتماً میدانید که در خرمشهر و آن نواحی موضوع خلق عرب مطرح بود. در دشت آزادگان هم آنها با استفاده از شرایط خاص منطقه هور، اقدام به وارد کردن سلاح و مهمات میکردند. به قول خودشان میخواستند با مسلحکردن مردم منطقه، به محض شروع جنگ با ایران، این مردم را به نفع خودشان وارد عمل کنند، اما سوسنگرد یک روحانی بنام و انقلابی مثل شیخ علی کرمی داشت که از بزرگان دین و معتمدان منطقه بودند. ایشان با خیلی از طوایف عشایر منطقه ارتباط داشت و همه برای او و خانواده کرمیها احترام خاصی قائل بودند. با اشراف و مدیریت مرحوم کرمی هر اسلحهای وارد ایران میشد، ایشان به خوبی از نوع و تعداد این سلاحها و اینکه به کدام طایفه رفته است، آگاهی مییافت. در واقع خود آن طوایف این اطلاعات را به ایشان میدادند. وقتی هم که دشمن به ایران حمله کرد، از سلاحهای بعثیها برای مقابله با خودشان استفاده شد. اینکه میگویند عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد همین جا به عینه رخ داد.
التهابات مرزی مدتها پیش از شروع جنگ رخ داده بود، اوضاع در منطقه شما چگونه بود؟
در داخل شهر سوسنگرد مردم عادی خیلی از اوضاع مرزها خبر نداشتند. حتی وقتی جنگ شروع شد و عراق بستان را گرفت و به سمت سوسنگرد آمد، هنوز زندگی در شهر جریان داشت. تصور اغلب مردم این بود که یک جنگ محدود آغاز شده و به زودی با حمله نیروهای ایرانی خاتمه مییابد و دشمن فرار میکند. اما در کنار تصور عمومی، بچههای سپاه و ارتش و خصوصاً نیروهای اطلاعاتی مثل حاجناصر ربیعه و دوستان دیگر اشراف کامل به اوضاع مرزها داشتند و از مدتها پیش تحرکات عراق را رصد میکردند. یادم است یکبار که به نظرم دو هفته قبل از شروع رسمی جنگ بود، به همراه تعدادی از دوستان زیر سایه درختی در یکی از خیابانهای سوسنگرد نشسته بودیم که آقای ربیعه آمد و گفت اوضاع مرزها هر روز خرابتر میشود، شما نمیخواهید کاری انجام بدهید؟ گفتیم شما بگو چه کار کنیم. بعد من، شهید ناظم حمادی، حمید ایران، مهدی شریفی و تعداد دیگری از دوستان با ربیعه همراه شدیم. به ما تفنگ ام. یک دادند که اصلاً بلد نبودیم از آن استفاده کنیم. یک گروهبان ژاندارمری سریع کار با این سلاح را به ما یاد داد. به بستان رفتیم و شب را در حسینیهای داخل این شهر ماندیم. روز بعد پیاده به سمت چزابه رفتیم و به تپهای در منطقه نبعه رسیدیم. آنجا یک سیاهی از دور مشخص بود. شهید حبیب شریفی فرمانده سپاه سوسنگرد سرگروه ما بود. از ایشان پرسیدیم جریان آن سیاهیها چیست؟ آدم خونسردی بود. خیلی راحت گفت آنها نیروهای عراقی هستند. گفتیم اگر به ما حمله کنند چه؟ گفت خب با همین سلاحها با آنها میجنگیم. آنجا فهمیدیم اوضاع خرابتر از چیزی است که فکرش را میکردیم.
همان طور که شما هم اشاره کردید، نیروهای نظامی از اوضاع مرزها به خوبی آگاه بودند، چرا اقدام خاصی برای تأمین مرزها صورت نمیگرفت؟ خود شما شاهد چه اقداماتی از این دست بودید؟
قضیه خیانتهایی که از طرف بنیصدر به عنوان فرمانده کل قوا صورت گرفت را همگی شنیدهایم. استدلال او این بود که دشمن جرئت حمله به ما را نخواهد داشت، اما خیلی زود مشخص شد برداشت او و امثال او کاملاً غلط است. من خودم پیش از شروع رسمی جنگ به چزابه رفتم. تیپ ۳ از لشکر ۹۲ زرهی اهواز مأمور دفاع از منطقه بود. در چزابه فقط دو ماشین زرهی دیدم. پرسیدم اینها چیست؟ گفتند یکی از آنها نفربر است و دیگری که لولهای شبیه توپ دارد، تانک است و میتواند شلیک کند. اینطور بگویم که منطقه مرزی چزابه مثل خیلی از نواحی مرزی دیگر بدون پشتوانه رها شده بود. یک خاطره برایتان تعریف کنم. در همان روزهای منتهی به شروع جنگ، وقتی رفته رفته مردم مطلع شدند خطر یک درگیری مرزی نزدیک است، یک تانک خودی مرتب از بستان به سوسنگرد میآمد و از آنجا به حمیدیه میرفت و دور میزد و همین مسیر را دوباره برمیگشت. ما که در سوسنگرد بودیم با دیدن این تانک از ته دل خوشحال میشدیم و برای خدمه تانک دست تکان میدادیم. چون تصور درستی از اوضاع نداشتیم، فکر میکردیم همین تانک میتواند سرنوشت جنگ را تعیین کند و دشمن را سر جایش بنشاند! نمیدانستیم که با شروع جنگ، عراقیها با تعداد بسیار بیشتری تانک به منطقه میآیند و کار زیادی از این تانک ساخته نیست.
خود شما اولین بار در کجا با دشمن روبهرو شدید؟
با حمله سراسری دشمن به همراه بچههای سپاه به روستای خرابه در مرز رفتیم. همان جا اولین درگیریها رخ داد. ما شمال روستا و در تپههای نبعه مستقر بودیم. نزدیکیهای ظهر یکی از دوستان به نام حاجعلی والشی که عضو شورای فرماندهی سپاه بود، مجروح شد. بعد از کمی درگیری از آنجا به بستان رفتیم. هنوز شهر سقوط نکرده بود. آن طرف شهر پلی فلزی قرار داشت که از آنجا به چزابه میرفتند. دو نفر از بچههای ارتش رفتند و پل را منهدم کردند تا دشمن نتواند از آن عبور کند. سؤالی شما اول بحث مطرح کردید که واکنش مردم به هجوم دشمن چه بود؟ همان جا به عینه دیدم سه، چهار پیرزن چادرهای محلیشان را به کمر بستهاند و برای دشمن رجز میخوانند. در خوزستان و میان عشایر رسم است وقتی زنها چنین هیبتی پیدا میکنند، یعنی دیگر کار از مماشات گذشته و هیچ عذری برای مردها باقی نمانده است. مردم منطقه این طور در برابر دشمن مقاومت کردند. حتی وقتی بستان سقوط کرد و به خواست خدا تعدادی از مردم در بستان و روستاهای آن باقی ماندند، بچههای اطلاعاتی که برای شناسایی میرفتند، توسط مردم و در پناه دامهایشان قرار میگرفتند و خودشان را به منطقه تحت تسلط دشمن میرساندند و شناسایی میکردند. مردم این منطقه از پیر و جوان و زن و مرد، همگی در برابر دشمن ایستادگی کردند.
اوضاع شهر سوسنگرد از چه زمانی بحرانی شد؟
بعد از سقوط بستان، بیشتر درگیریها معطوف جاده بستان- سوسنگرد بود. در همان زمان بخشی از نیروهای دشمن پلی را روی کرخه درست کردند و توانستند خودشان را به قسمت شرقی شهر و جادهای که به سمت حمیدیه میرفت، برسانند. در واقع عراقیها که از کمی نیروهای ما مطلع بودند، توانستند فریبمان بدهند و دورمان بزنند. با پیشروی دشمن به سمت شهر، ما در منطقه خزعلیه مقابلشان ایستادیم و با آنها جنگیدیم. اوضاع شهر از همان روز هفتم جنگ بحرانی شد. تا قبل از آن مردم فکر نمیکردند جنگ گسترده و طولانی باشد. حضور مردم و خصوصاً بانوان در سطح شهر زیاد دیده میشد. از ساعت ۱۱ ظهر روز هفتم توپخانههای دشمن شروع به کوبیدن شهر کردند. آنجا بود که مردم متوجه عمق بحران شدند. مقاومت ما در خزعلیه از ظهر تا عصر طول کشید و مجبور به عقبنشینی شدیم. در راه شهید محمدرضا سبحانی را دیدیم، ایشان داشت با یک جیپ، توپ ۱۰۶ حمل میکرد. پرسیدیم کجا میروی؟ گفت بچههای ارتش در باغ کریم جهانگیری با دشمن درگیر هستند، میخواهم پیش آنها بروم. رفت و بعد شنیدم که اسیر شده و او را به شهادت رساندهاند.
شهید سبحانی همان سربازی است که ماجرای کیفیت شهادتش معروف است؟
بله ایشان از دوستان نزدیکم بود. خیلی با هم رفیق بودیم. موقع جنگ سرباز بود. همسر و یک فرزند داشت و فرزند دومش هنوز به دنیا نیامده بود. لحظهای که او را دیدیم، با اتفاق دوستان سوار جیپش شدیم و ما را تا میدان امام رساند. حرفهایی بین ما رد و بدل شد. به او گفتیم تازه از خزاعیه برگشتهایم و مجبور شدیم عقبنشینی کنیم، تو هم به منطقه نرو. اما ایشان اصرار داشت که باید وظیفهاش را انجام دهد و توپ ۱۰۶ را به بچههای ارتش برساند. ما را که پیاده کرد، با چشم او را مشایعت کردم و دیدم پیچید به سمت منطقه خزاعیه. بعدها از زبان شاهدان شنیدم که محمدرضا هنگام اسارت توسط دشمن، به شدت مجروح بوده است. شاهدان مردم منطقه خزاعیه بودند که از درز در و پنجره خانهشان وقایع را کاملاً مشاهده کرده بودند. میگفتند بعثیها در یک پیت زرد بنزین آوردند و روی محمدرضا ریختند. فرماندهشان گفته بود همه بنزین را صرف این مجوس نکنید! بعد محمدرضا را در حالی که هنوز نفس میکشید، به آتش کشیده بودند. شهید سبحانی عربزبان بود، اما هیچ وقت به کشور آبا و اجدادیاش پشت نکرد و تا آخرین قطره خونش مقابل دشمن ایستادگی کرد. همین مسئله باعث شده بود دشمن نسبت به او کینه بگیرد و اینگونه او را به شهادت برساند.
شهر چه زمانی سقوط کرد؟ موقع سقوط شهر شما داخل سوسنگرد بودید؟
بله داخل شهر بودم. غروب روز هفتم دیگر عراقیها از رودخانه عبور کرده و خودشان را به جاده رسانده بودند. در آن لحظات شهید حبیب شریفی همسرش خانم خدیجه میرشکار را برمیدارد تا از شهر خارج کند و به سمت حمیدیه برود، اما هنوز ۵۰۰ متر از سوسنگرد خارج شده و به فرمانداری رسیده بود که بعثیها به سمت شان شلیک میکنند. الان فرمانداری سوسنگرد مرکز شهر قرار دارد، آن موقع در حومه شهر بود. خلاصه آنجا نیروهای دشمن به سمت وسیله نقلیهشان شلیک میکنند و هر دو را به اسارت میگیرند. حبیب شریفی در همان اسارت به شهادت میرسد و همسرش نیز بعدها آزاد میشود. من آن شب در خانه بودم و صبح روز بعد، چون مادرم نگران برادرانم بود، با او راه افتادیم تا دنبالشان بگردیم. هنوز خبر نداشتیم که شهر سقوط کرده است. من تفنگ ام. یک روی دوشم بود. در راه عثمان سیاحی از همشهریهایمان که مادرم را میشناخت پرسید کجا میروید؟ مادرم گفت به دنبال پسرهایم میگردیم. سیاحی گفت اسلحه چیست روی دوش پسرت؟ مگر عراقیها را نمیبینید؟ با اشاره او به سمت خاکریز کنار روخانه نگاه کردیم. تازه آنجا بود که متوجه شدیم عراقیها در حاشیه شهر مستقر شدهاند و اگرچه وارد سوسنگرد نشدهاند، اما کاملاً به شهر مسلط هستند. من سریع خودم را به خانه رساندم و همان جا ماندم. از درز در میدیدیم که چطور نیروهای دشمن مقابلمان رژه میروند. پدرم اول مادرم را با موتورش به هویزه برد و غروب هم آمد و من را هم با خودش به آنجا برد.
اشغال اول سوسنگرد خیلی طول نکشید و در عملیات شهید غیور اصلی آزاد شد.
بله همین طور است. شب عملیات غیور اصلی ما در هویزه بودیم. همگی از طریق رادیو، بیسیم دشمن را شنود میکردیم و نگران بودیم. پیرمردهای جمع، اما خونسردی عجیبی داشتند. یکی از آنها گفت دشمن اگر میخواست هر غلطی بکند تا حالا کرده بود. مطمئن باشید ما خانه و کاشانهمان را به آنها نمیدهیم. همان شب از بیسیم شنیدیم که مقر پنجم دشمن به مقر چهارمشان اطلاع داد یکی از نیروهایشان کشته شده است. مقر چهارم گفت جنازهاش را پیش ما بفرستید و مطمئن باشید فردا درس خوبی به ایرانیها میدهیم، اما همان شب عملیات غیور اصلی باعث فرار بعثیها شد. با روشنایی هوا بالگردهای هوانیروز تلفات زیادی به تانکهایشان وارد کردند. من سریع به شهرم برگشتم و دیدم که سوسنگرد هنوز ایستاده است.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: عشایر عرب سوسنگرد دفاع مقدس اوضاع مرزها مردم منطقه عراقی ها شروع جنگ بعثی ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۱۴۴۸۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«فاطمه» اسم رمز صبوری در غزه؛ وقتی مقاومت شیعه و سنی را همدل کرد
وسط ویرانهها ایستاده بودند و ناباورانه به آن منظره هولناک نگاه میکردند. آنچه حالا در قامت ساختمانهای سوخته و تخریبشده در مقابل چشمان بهتزدهشان قرار داشت، تا همین چند وقت قبل، بزرگترین و مجهزترین مجتمع بیمارستانی شهر غزه به حساب میآمد. برای جنایتکارترین ارتش تمام تاریخ، ۲هفته محاصره هم کافی بود تا با موشکباران و آتش زدن، نهفقط تمام ساختمانها و تجهیزات درمانی مجتمع بیمارستانی «شفا» را نابود کند بلکه از آنجا یک قتلگاه بسازد و با کشتار حدود ۴۰۰ نفر، جنایتی دیگر در کارنامه سیاه خود ثبت کند.
* (خطابه شیرزن فلسطینی در بیمارستان ویران شده «شفا» در غزه)
بعد از عقبنشینی نظامیان اسراییل از بیمارستان شفا و ورود مردم و اصحاب رسانه به این مرکز درمانی، درست در همان لحظاتی که همه از مواجهه با آن صحنههای آخرالزمانی و آن فاجعه انسانی باورنکردنی در شوک سنگینی فرو رفته بودند، یک اتفاق، آن فضای غمبار را شکست. شیرزنی از میان ویرانههای بیمارستان قیام کرد و با فریادهایش، پرده یأس و ناامیدی را از مقابل چشمهای همه کنار زد: «ایمانتان را تجدید و تقویت کنید. به خدا قسم که خدا ما را پیروز خواهد کرد. اگر با خدا باشیم، او ما را تنها نمیگذارد. سنت الهی، همین است. اگر درون خودمان را تغییر دهیم، پیروزی حاصل میشود.ای جوانان! فقط شما برای ما باقی ماندهاید و خدایی که از تمام دنیا قویتر است. بگویید یا الله! فرجی برای ما برسان...»
* (دستنوشته روی دیوار بیمارستان شفا با حدیثی از پیامبراکرم (ص) خطاب به حضرت فاطمه (س))
«فاطمه»، اسم رمز صبوری در بیمارستان محاصرهشده
فریادهای آن بانوی مؤمن و صبور، تلنگری بود که خیلیها را نهفقط در غزه و خط مقدم جنگ با دشمنان صهیونیستی بلکه در کیلومترها دورتر هم، تکان داد و بهایمان و باورهایشان جان دوبارهای بخشید. اما در آن میان، همه مبهوت از هم میپرسیدند: اینهمه شجاعت و صبر، از کجا میآید؟! منشأ این بصیرت و روحیه تزلزلناپذیر، چه نیرویی است؟!
چند روز بعد، عکسی از خرابههای غزه در فضای مجازی به تمام دنیا مخابره شد که میتوانست جواب این سؤالات باشد. در خلال جستوجوها در ویرانههای به جا مانده از بیمارستان شفا برای یافتن پیکرهای شهدا، دستنوشتههای روی یکی از دیوارها توجه جستوجوگران را جلب کرد. در میان دلنوشتههای پناهندگان بیمارستان در آن ۱۴روز محاصره، یک جمله جور دیگری نگاهها را به سمت خود میکشید؛ جملهای با این مضمون: «یا فاطمة! إصبری علی مرارة الدنیا لنعیم الآخرة» * (ای فاطمه! برای رسیدن به سعادت آخرت، در مقابل تلخیهای دنیا صبوری کن.)
خوب که نگاه کنی، این جمله که در کتابهای علوم دینی و حدیث با عنوان توصیه پیامبر اکرم (ص) به حضرت فاطمه زهرا (س) در تحمل سختیهای زندگی آمده، انگار آخرین حربه یک اهل دل بوده برایامید و انگیزه دادن به محاصرهشدگان در بیمارستان شفا برای صبوری در آن روزهای سیاه. انگار میخواسته بگوید این دنیا حتی به محبوبترین بندگان خدا هم روی خوش نشان نداده، اما آنها با اعتماد به وعدههای خدا، بهجای اظهار عجز و گلایه، صبر و توکل را انتخاب کردند. انگار با زبان بیزبانی میخواسته یک الگوی صبر پیش چشم مادران داغدیده و مجروحان بیپرستار قرار دهد و هرچه گشته، بهتر از دختر پیامبر خدا پیدا نکرده...
فرزندان ما مگر از حسن و حسین (ع)، عزیزتر بودند؟
اما این اولین بار نیست که جلوههای اقتدای مردم صبور فلسطین به اهل بیت (ع)، چشمها را خیره و دلها را گرم میکند. نهتنها ۲۰۰روز مقاومت عزتمندانه مردم غزه در جنگ اخیر بلکه تمام سالهای پرافتخار مبارزه مردم فلسطین با رژیم اشغالگر پر است از صحنههای باشکوهی که نشان میدهد سراغ منشأ مقاومت خستگیناپذیر این ملت اصیل را باید در اعتقاد و ارادتشان به فرزندان پیامبر (ص) گرفت.
شاهدش، شهید «باسل الأعرج»، دانشجو و فعال رسانهای فلسطین که میگفت: «نمیشود مقاوم باشی و حسینی نباشی.» او در یکی از توییتهایش نوشته بود: «مادرم مرا با عشق به اهل بیت (ع) و دوستانایشان و دشمنی با دشمنانشان شیر داد و غم حسین (ع) را با شیر خود برای من به ارث گذاشت. پس سلام بر حسین و فرزندان حسین.»
* (رجزخوانی مادر شهید فلسطینی با یاد امام حسن (ع) و امام حسین (ع)).
اما هیچکس بهتر از مادران شهدا در فلسطین، این حقیقت را به رخ دنیا نکشیده؛ همانها که وقتی خبر شهادت فرزندانشان را دریافت میکنند، هلهله سر میدهند و با گردنی افراشته، فریاد میزنند: «فدای مقاومت». مثل شیرزنی که در مراسم تشییع پسرش رجزخوانی میکرد و میگفت: «پسرم! خون تو رنگینتر از خون حسن (ع) و حسین (ع) نیست. آنها را هم کشتند و ذبح کردند. خدا به همراهت پسرم...»
ابوالفضل کجاست که محاصره کربلای غزه را بشکند....
اما شاید هیچوقت مثل ۷ماه گذشته و جنگ اخیر، اعتقاد و ارادت مردم فلسطین به خاندان پیامبر (ع)، بروز و ظهور نداشته است. از وقتی حلقه محاصره غزه به دست حرامیان صهیونیست تنگتر شده، نوزادان و کودکان در اثر گرسنگی پرپر میشوند و حتی آب آشامیدنی به کیمیایی دستنیافتنی تبدیل شده، هر روز تصاویر و اخبار غزه، کربلا را در دلها تداعی میکند. با اینهمه، شاید هیچکس مثل یکی از کاربران فضای مجازی نتوانست شباهت حال و هوای این روزهای غزه به کربلا را توصیف کند.
در قحطی آب در اردوگاههای محاصرهشده غزه، این کاربر پاکستانی نوشت: «ابوالفضل العباس (ع)، فرزند علی (ع) و پرچمدار [لشکر حسین (ع) در کربلا]بود. او کسی بود که در روزهای هفتم و دهم محرم، به صفوف دشمن یورش برد و حلقه محاصره را شکست و در نوبت اول موفق شد برای اردوگاه حسین (ع) آب بیاورد و به همین دلیل، «سقا» لقب گرفت. اما در نوبت دوم تلاشش برای آوردن آب، در راه بازگشت به خیمهها، بعد از اینکه دستانش قطع شد، تیر به چشمانش خورد، با عمود به سرش زدند و با تیرباران مَشکش، آبها به زمین ریخت، به شهادت رسید.
حالا امروز چه کسی میتواند عباس شود و مشک آب را بردارد و محاصره اردوگاه حسین (ع) در کربلای غزه را بشکند...؟»
* (مسجد علی بن ابیطالب (ع) در غزه)
دروغی به نام ناصبی بودن فلسطینیها
حالا هرچه بیشتر میگذرد، بیاساس بودن دروغی به نام «ناصبی بودن فلسطینیها»، بیشتر اثبات میشود؛ دروغی که سالهاست با تلاش برخی افراد و گروهها، در جامعه ایران ترویج میشود. «محمد نورس حمید»، دانشجوی فلسطینی مقیم ایران در این باره میگوید: «یکی از مهمترین شایعاتی که بعد از حضورم در ایران شنیدم، ناصبی بودن مردم فلسطین بود. در پاسخ به این شایعه باید بگویم درست است که مردم فلسطین، اهل تسنن و پیرو مذهب شافعی هستند، اما مذهب شافعی، نزدیکترین مذهب به مذهب شیعه جعفری است و رهبر این مذهب یعنی امام شافعی، اشعار متعددی در محبت اهل بیت (ع) و در وصف شأن و جایگاهایشان دارد.
علاوهبراین، خوب است بدانید ما در غزه و کرانه باختری، مسجد علی بن ابیطالب (ع) و مسجد فاطمه الزهرا (س) داریم که چندین بار و در همین جنگ اخیر توسط رژیم صهیونیستی بمباران شده است؛ بنابراین محبت اهل بیت (ع) در دل مردم فلسطین جا دارد و ما هم به احادیثی مثل «الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنة» اعتقاد داریم. همه اینها، شاهدی است بر اینکه مردم فلسطین، ناصبی نیستند.
* (روایت مادر شهید «ابراهیم النابلسی» از عشق و ارادت او نسبت به امام علی (ع))
مصادیق متعددی هم برای این موضوع وجود دارد؛ مثل شهید «ابراهیم النابلسی». این جوان که در شهر جنین شهید شد، از وقتی نوجوان بود، با عشق و ارادت به امام علی (ع) و با استناد به حدیث لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار، تصویر شمشیر ذوالفقار را روی دستش خالکوبی کرده بود.
شهید «خضر عدنان» که بعد از ۸۶روز اعتصاب غذا در زندان اسراییل به شهادت رسید هم، میگفت: ما حسینی هستیم. او معتقد بود قیام و مبارزه مردم فلسطین از قیام امام حسین (ع) الگو گرفته است.»
وقتی «وعده صادق»، دست اسراییل در تفرقهافکنی میان شیعه و سنی را رو کرد
حالا که چند روزی است عملیات «وعده صادق» با شکست هیمنه پوشالی اسراییل، توانسته بعد از ۷ماه جنگ نابرابر و کشتار بیامان زنان و کودکان، دوباره لبخند را روی لب مردم غزه و تمام مسلمانان و آزادیخواهان جهان بنشاند، جریانی که در تمام این سالها تلاش میکرد با طرح مسائل غیرواقعی در جهان اسلام، به شکاف و تفرقه در میان شیعه و سنی دامن بزند، نقاب را از صورتش کنارزده و به صورت علنی به میدان آمده. حالا دیگر برای همه روشن شده که اتاق فکر تمام طرحهای تفرقهافکن در دنیای اسلام، در دل سرزمینهای اشغالی مستقر است.
* (اسراییل به یوتیوب پول میدهد تا این تبلیغ سخیف را در سطح جهانی منتشر کند: «ایران با موشکهای بالستیک به مسجدالأقصی شلیک کرد»)
نیازی نیست راه دور برویم. ماجرا حتی به تلاشهای مذبوحانه خبرنگاران و فعالان مجازی اسراییل برای تحریک اعراب و اهل سنت علیه ایران شیعه محدود نمیشود. کافی است یک بار دیگر نطق نماینده رژیم صهیونیستی در جلسه شورای امنیت بعد از عملیات وعده صادق را مرور کنیم. او که با پخش فیلمی از پرواز موشکهای ایرانی در آسمان شهر قدس با آی پد شخصیاش، خیال میکرد سند محکمی برای محکومیت ایران رو کرده، در سخنانی مضحک مدعی شد حمله موشکی ایران، تهدیدی برای مسجد الأقصی و مسلمانان بود! رژیم کودککش حتی دست به دامن گوگل و یوتیوب شد و به آنها سفارش داد محتواهایی برای القای این ادعای سخیف تولید و منتشر کنند.
* (نماینده رژیم صهیونیستی در جلسه شورای امنیت بعد از عملیات وعده صادق)
بیآبرویی اسراییل، اما به همینجا ختم نشد و اوج ضعف و شکستش در مقابل محور مقاومت و قدرتنمایی ایران، در بخش دیگری از صحبتهای نمایندهاش در جلسه شورای امنیت در مقابل چشم جهانیان قرار گرفت؛ آنجا که او با طرح ادعایی سخیف گفت: «آیتالله خامنهای به دنبال برپایی امپراتوری ایرانی شیعه در خاورمیانه و کل جهان است»!
* (ترند شدن هشتگ «شکراً ایران» توسط کاربران عرب زبان)
پیام ناامیدکننده مسلمانان اهل سنت به اسراییل و مزدورانش
جواب گزافهگوییهای مقامات و رسانههای اسراییلی و ادعاهای بیاساسشان علیه ایران را، اما خود اعراب و مسلمانان اهل سنت و مردم فلسطین دادند. موج حمایت از عملیات وعده صادق و پاسخ قاطعانه ایران به شرارت اسراییل در حمله به کنسولگری ایران در دمشق، خیلی زود فضای حقیقی و مجازی کشورهای منطقه را دربرگرفت و در جالبترین اتفاق، هشتگ «شکراً ایران»، به داغترین هشتگ در میان کاربران عربزبان تبدیل شد.
* (حال و هوای مردم فلسطین در زمان اجرای عملیات وعده صادق و پس از آن)
از همه زیباتر، حال و هوای مردم فلسطین بهویژه ساکنان غزه بود که در شب حمله ایران به مواضع نظامی اسراییل، اولین شب آرام و امن در حدود ۷ماه گذشته را در غیاب موشکهای قاتل اسراییلی تجربه کردند. هیجان و خوشحالی فلسطینیها در زمان مشاهده موشکهای ایرانی در آسمان سرزمینهای اشغالی و خوشامدگویی به آنها با تکبیرهای شادمانه، شاهدی بود بر اینکه آنها موشکهای ایرانی را پرندگان ابابیلی میدیدند که برای حمایت از مردم مظلوم غزه به پرواز درآمدهاند و موفقیت ایران در آن عملیات را پیروزی خودشان میدانستند و به آن افتخار میکردند.
* (تمجید کاربر فلسطینی اهل سنت از نقش شیعیان در دفاع از فلسطین)
اما پیامهای هوشمندانه و همراه با بصیرت مسلمانان اهل سنت را میتوان فصلالخطاب جنگ روایتها در روزهای بعد از عملیات وعده صادق دانست. در میانه جنگ نرمی که اسراییل و مزدوران رسانهایش بعد از نمایش مقتدرانه موشکی و پهپادی ایران به راه انداختند تا به خیال خود با توسل به همان حربه قدیمی اختلاف شیعه و سنی بتوانند ماهی موردنظر خود را از این آب گلآلود صید کنند، بسیاری از کاربران اهل سنت فضای مجازی به میدان آمدند و با روشنگریهایشان، این فتنه صهیونیستی را خنثی کردند.
در یکی از جالبترین محتواهای منتشرشده در این زمینه، یکی از کاربران فلسطینی اهل سنت، تیر خلاص را به پرچمداران تفرقهافکنی زد و گفت: «هرکس از راه میرسد، میگوید: تو شیعه شدهای. بله. همه ما شیعه شدهایم. هرکس که بویی از شرأفت برده، شیعه است. چرا؟ چون رهبران اهل سنت با سگهای صهیونیست، همپیمان شدند و با دسیسهچینی، از اسراییل دفاع میکنند. درحالیکه شیعیان، همان کسانی هستند که دارند ما را یاری میکنند. مهمترین موضوع این است که آنها هستند که دارند برای مقابله با اسراییل به ما کمک میکنند. تمام اهل سنت از شما رهبران سنی حامی اسراییل، بیزارند. رسولالله (ص) و اسلام هم از شما بیزار است. خداوند، ایران را یاری کند.»
منبع: فارس
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی