Web Analytics Made Easy - Statcounter

محققان دانشگاه بریستول دریافته اند که نوک برخی از بال‌های پروانه شب پره به طرز عجیبی موج می‌زند و تا می‌شود. آن‌ها دریافتند که این ساختار‌های منحصر به فرد صدا را به شدت منعکس می‌کند، به این معنی که خفاش شکارچی با استفاده از مسیریابی پژواکی، به احتمال زیاد به ناحیه نوک بال پروانه حمله می‌کند و این امر به طور بالقوه سبب می‌شود که پروانه از شکار شدن جان سالم به در ببرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به گزارش فرادید، محققان همچنین کشف کردند که موج‌ها و چین‌های نوک بال‌های جلویی به ترتیب به عنوان نیمکره و بازتابنده گوشه عمل کرده اند، به این معنی که آن‌ها صدا را به شدت به نقطه اصلی خود باز می‌گردانند. در کنار هم، چین‌ها و موج‌های این نوک بال‌ها طیف وسیعی از زوایای صوتی را پوشش می‌دهند؛ به این معنی که در کل چرخه ضربات بال یک پروانه و بیشتر موقعیت‌های ممکن یک خفاش مهاجم، نوک بال به طور مداوم قوی‌ترین پژواک را ایجاد می‌کند.

پروفسور مارک هولدرید از دانشکده علوم زیستی بریستول توضیح داد: «ما نشان دادیم که نوک بال‌های چین خورده و موج دار در بال‌های جلویی برخی از پروانه‌ها (کرم ابریشم) به عنوان طعمه‌های صوتی عمل می‌کنند. از نظر ساختاری، نوک بال‌ها به عنوان بازتابنده‌های صوتی عمل می‌کنند و صدا را از زوایای مختلف به منبع خود باز می‌گردانند و خفاش‌های شکارچی را فریب می‌دهد.»

این یافته‌ها، که در مجله Current Biology منتشر شده است، آخرین افشاگری در مسابقه تسلیحات صوتی خال خفاش است-نبرد بین خفاش‌هایی که با استفاده از اکولوکاسیون اقدام به شکار پروانه می‌کنند و متعاقباً تکامل استراتژی‌های دفاعی مختلف در بین پروانه‌ها برای افزایش شانس زنده ماندن آن‌ها.

پروانه اطلس (اطلس اتاکوس) دارای یک طعمه صوتی قوی ضد خفاش در نوک بال‌های جلویی خود است. تصویر ترکیبی با عکس در نیمه راست و توموگرافی آکوستیک در سمت چپ، رنگ نشان دهنده قدرت پژواک در مقیاس dB و قرمز بیشترین دامنه اکو را نشان می‌دهد. به نوار قرمز بسیار منعکس کننده که توسط قسمت موج دار نوک بال ایجاد شده است توجه کنید.

طعمه‌های آکوستیک یدک کشی شده در بین برخی از کرم‌های ابریشم دفاع خوبی محسوب می‌شوند. این گونه از پروانه‌ها دارای بال‌های عقبی درازی هستند که به انتهای پیچ خورده ختم می‌شوند. مورفولوژی این عقربه‌های دراز به این معنی است که آن‌ها پژواک‌های بسیار قوی ایجاد می‌کنند، به طوری که اغلب نگاه صوتی خفاش را به سمت خود، از بدن در معرض پروانه منحرف می‌کند و باعث می‌شود خفاش به سمت امتداد دم پروانه منحرف شود و یا به کلی آن‌را گم کند.

دکتر توماس نیل، نویسنده ارشد این مقاله می‌گوید: «بسیاری از کرم‌های ابریشم هستند که این عقربه‌های دراز را ندارند و ما علاقه‌مند بودیم بدانیم که چگونه آن‌ها می‌توانند از خود در برابر خفاش‌ها محافظت کنند. از طریق تحقیقات، ما متوجه شدیم که بسیاری از کرم‌های ابریشم هستند که این ساختار‌ها را نه در نوک بال‌های عقبی خود بلکه در نوک بال‌های جلویی خود به صورت مواج و چین خورده دارند.

این‌ها شبیه به ساختار‌های پیچ خورده عقبی هستند که در دیگر پروانه‌ها دیده می‌شود و بنابراین می‌خواستیم بدانیم آیا آن‌ها همچنین می‌توانند به عنوان یک طعمه صوتی برای خنثی کردن حمله خفاش عمل کنند یا خیر. »

توماس نیل در ادامه می‌گوید: «برای آزمایش این نظریه، ما از تجزیه و تحلیل نوآورانه توموگرافی آکوستیک استفاده کردیم. ما پژواک‌های پروانه‌ها را از بیش از ۱۰ هزار زاویه ثبت کردیم تا مقایسه کنیم که آیا پژواک‌های نوک بال‌های این پروانه‌ها قوی‌تر از پژواک‌های بدن هستند یا خیر. اگر صدای پژواک از نوک بال‌های موج دار و چین خورده قوی‌تر از بدن باشد، این نشان می‌دهد که آن‌ها واقعاً طعمه‌های صوتی بوده اند.»

او اضافه می‌کند: «حمایت قاطع از این ایده که پژواک‌دهنده‌ی جلویی، یک طعمه صوتی است از یافته‌های ما ناشی می‌شود که طعمه‌های آکوستیک جلویی همیشه به عنوان جایگزینی برای طعمه‌های عقب صوتی عقبی تکامل یافته اند؛ زیرا هیچ گونه‌ای شناخته نشده است که هر دو را داشته باشد.»

اکنون محققان سعی می‌کنند داده‌های رفتاری را جمع آوری کنند تا یافته‌های خود را در آزمایشگاه تأیید کنند. آن‌ها قصد دارند خفاش‌ها و پروانه‌ها را با سطوح مختلف مورفولوژی بال‌های چین خورده زیر نظر بگیرند تا ببینند واقعاً چقدر مزیت بقا به آن‌ها می‌دهد.

پروفسور هولدرید افزود: «نتایج این مطالعه جنبه هیجان انگیز دیگری را به داستان مسابقه تسلیحات صوتی شب پره‌ها و خفاش‌ها معرفی می‌کند. ما شکل جدیدی از دفاع آکوستیک را در بین شب پره‌های ابریشم شناسایی کرده ایم که ممکن است برتری آن‌ها را نسبت به خفاش‌های شکارچی به ارمغان آورد. مفاهیم گسترده‌تر ممکن است شامل بهبود معماری ضد رادار ساخته شده توسط انسان و فریب دادن سونار باشد.»

منبع: فرارو

کلیدواژه: پروانه دانشمندان نوک بال نوک بال ها چین خورده پروانه ها خفاش ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۲۰۸۷۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند

  عصمتی در نخستین شب از برنامه، مثنوی زیبایی را درباره پدرش خواند که کارگر معدن بوده است. این شعر به‌سرعت در فضای مجازی چرخید و مورد توجه قرار گرفت. گفته می‌شود این شعر بیش از دو میلیون بار دیده و به اشتراک گذاشته شده است. از عصمتی که به واسطه این استقبال از شعرش، به‌عنوان شاعر برگزیده مردمی‌ برنامه «سرزمین شعر» انتخاب شد، دو کتاب «بی‌چشمداشت» در انتشارات شهرستان ادب و «بریل‌های ناگزیر» در نشر ناهونته منتشر شده است. با این شاعر نابینا و موفق گفت‌و‌گو کرده‌ایم و او درباره زندگی خود و سختی‌هایش گفته است. 

در ابتدای گفت‌وگو از خودتان و زندگی‌تان بگویید و این‌که چگونه درگیر بیماری و سپس نابینا شدید؟
من متولد روستای شوریده سرخس هستم که کار اغلب مردم آن کشاورزی و دامداری است. در نزدیکی روستای ما، روستای دیگری است به نام معدن‌ آق‌دربند که در آن یک معدن زغال‌سنگ وجود دارد. پدر من در این معدن استخدام شد و ما به این روستا مهاجرت کردیم و من بزرگ‌شده این روستا هستم. تا بهمن ۱۳۶۵ و در زمانی که کلاس پنجم دبستان بودم، به بیماری مننژیت مبتلا شدم و کارم به بیمارستان کشید. در اثر این بیماری به افت بینایی دچار شدم و ظرف پنج، شش ماه، بینایی من از ۱۰۰ به صفر رسید و همین مسأله باعث شد که خانه‌نشین شوم و در این مدت پیگیر روند درمان هم بودیم اما افاقه‌ای نکرد و دکترها مرا جواب کردند. بعد از این‌که بحث ادامه تحصیل در مدارس نابینایان پیش آمد، خودم در ابتدا مقاومت می‌کردم، چون حاضر به پذیرش این جریان نبودم و نمی‌توانستم بپذیرم که دیگر نمی‌توانم ببینم. من آن زمان رادیو زیاد گوش می‌کردم و یک بار که با یک نابینای موفق در رادیو مصاحبه می‌کردند، انگیزه ادامه تحصیل در من به وجود آمد. در حقیقت یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند. آقای دکتر گلزاری در برنامه جنگ جوان هر هفته یک شخصیت موفق را به برنامه می‌آورد. یک روز با آقای دکتر مسعود گلچین که دانشجوی نابینای دکترای جامعه‌شناسی بود، مصاحبه کرد. وقتی این مصاحبه را می‌شنیدم، مادرم هم در کنارم نشسته بود و چای می‌خوردیم، مادرم به من گفت تو هم می‌توانی مانند این فرد موفق باشی و آنجا بود که این قضیه را پذیرفتم و تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم؛ البته مدرسه نابینایان مشهد امکانات شبانه‌روزی نداشت و برای ما که از شهرستان آمده بودیم، امکان درس خواندن در این مدرسه نبود برای همین به مدرسه شهید محبی تهران رفتم و تا سال دوم دبیرستان در آنجا بودم و سوم و چهارم دبیرستان را در مشهد خواندم و بعد در دانشگاه بیرجند قبول شدم و تا مقطع کارشناسی ارشد ادبیات درسم را پیش بردم. جالب این است که ۱۴ سال بعد در یک همایش ویژه دانشجویان و دانش‌آموختگان نابینایان موفق در شیراز همین آقای دکتر گلچین را ملاقات کردم و وقتی این جریان را برایش تعریف کردم، خیلی برایش جالب بود. 

با شرایطی که داشتید احتمالا درس خواندن برای‌تان خیلی هم سخت بوده است؟
شروع کار در مدارس نابینایان برای من خیلی سخت بود چرا که من خط بریل بلد نبودم و همزمان باید این خط را یاد می‌گرفتم و درس را هم گوش می‌کردم. وقتی هم که خط را یاد گرفتم، دستم کند بود و به سرعت بچه‌هایی که تا کلاس پنجم بریل خوانده بودند، نمی‌رسیدم ولی کم‌کم با ممارست زیاد این قضیه برایم عادی شد. در دانشگاه هم در سال اول کار برای نابینایان خیلی سخت می‌شود چرا که منابع درسی به خط بریل نیست و باید جزوات را از بچه‌ها بگیریم و بدهیم به گویندگانی که جزوات را بخوانند. یادم هست سه ضبط صوت به خوابگاه دانشجویان برده و در اتاق‌ها توزیع کرده بودم و دوستان همان طور که یادداشت‌برداری می‌کردند، می‌خواندند یا جزواتی که در دانشگاه‌های دیگر صوتی شده بود، تهیه می‌کردیم. به این صورت خوراک مطالعاتی خود را تهیه می‌کردیم.

خود من چند گزارش درباره کتابخانه‌های نابینایان تهیه کرده‌ام و در آنها همیشه نابینایان از کمبود منابع ادبی یا متون دانشگاهی و درسی گلایه داشته‌اند؛ برای حل این مشکل چه کاری می‌شود کرد؟
شاید یکی از ساده‌ترین کارها این است که منابعی مشخص شود. استادان معمولا منابع مختلفی را معرفی می‌کنند و دانشجویان مجبورند آن منبع استاد را تهیه کنند که امکان دارد، به نسخه صوتی یا بریل تبدیل نشده باشد. اگر چند منبع مشخص از طرف وزارت علوم برای درس‌های مختلف مثلا  گلستان، حافظ و...مشخص شود، راحت‌تر می‌شود این منابع را ضبط کرد‌ یا دانشجویانی که این درس‌ها را ضبط و به نسخه صوتی تبدیل کرده‌اند، راحت‌تر می‌توانند آن منابع را با هم تبادل کنند. البته امروزه با پیشرفت فناوری و پیام‌رسان‌های موجود، سایت‌های زیادی هستند که کتاب‌های درسی و غیردرسی زیادی به صورت صوتی در آنها وجود دارد اما باز هم نیاز به صوتی شدن منابع بیشتر و در اختیار قرار گرفتن آنها ا‌حساس می‌شود.

در مشهد کتابخانه ویژه معلولان وجود دارد؟
در مشهد کتابخانه مرکزی مشهد که به تازگی هم افتتاح شده است، بخش ویژه خط بریل و هم کتاب صوتی و همچنین کتابخانه دکتر شریعتی دانشگاه فردوسی و آزاد، بخش کتابخانه گویا هم با چند هزار عنوان کتاب داریم در این زمینه شکر خدا. در سال‌های اخیر دسترسی به کتاب‌های صوتی راحت‌تر و بیشتر شده است.

از این بگویید که شعر و شاعری چگونه برای شما آغاز شد؟
همان سال‌هایی که تهران بودم حوالی سال دوم با راهنمایی معلمان نابینا و به‌خصوص یکی از آنها که شاعر بود، به شعر علاقه‌مند شدم. شاید یکی از دلایلش، آن همه دوری از خانواده و دلتنگی بود. از اول مهر تا پایان اسفند به ما اجازه مرخصی نمی‌دادند و این غربت، دوری از خانواده باعث شد برای خودم چیزهایی بنویسم. ضمن این‌که اندوه نابینایی برای من بیشتر بود، چون نابینایی برای من پیش آمده بود و نسبت به بقیه بچه‌ها که عمدتا نابینای مادر‌زاد بودند، پذیرفتن آن برایم سخت‌تر بود. همه این مسائل دست‌به‌دست هم داد که بنویسم؛ ضمن این‌که رادیو هم زیاد می‌شنیدم و اطلاعاتم زیاد بود. همان زمان انشای من نسبت به بقیه بچه‌ها خیلی بهتر بود و مورد تشویق معلمان ادبیات قرار می‌گرفتم، همین اطلاعات عمومی ‌به من کمک کرد و شاید از همان اولین شعری که درباره رنگ‌ها نوشتم، رنگ‌ها برای خودم و برای دیگر دوستان نابینایم ترجمه کردم. البته شعر ساده‌ای بود:
آسمانی رنگ زیبای رجاست
قرمز احساس گل عاطفه‌هاست
شعری بود که می‌خواستم تسکینی برای خودم باشد و ندیدن را این‌گونه جبران و خودم را قانع کنم. وقتی سوم راهنمایی بودم در منطقه ۵ تهران شعرم رتبه آورد و به مرحله استانی راه پیدا کرد و این باعث شد مصمم شوم تا شعر را جدی ادامه دهم. همان مدرسه بخشی به اسم هنرکده داشت که خانم نیک‌پور مسئول آن بود. او خانم معلم شاعری بود که بچه‌های  دارای استعداد ادبی و هنری را شناسایی می‌کرد و برای‌شان کلاس‌ می‌گذاشت. روزنامه اطلاعات در آن زمان صفحه‌ای به نام معلولان داشت که این خانم معلم آثار بچه‌ها را تصحیح و در روزنامه منتشر می‌کرد. اینها باعث شد انگیزه‌های جدی‌تری در من ایجاد شود و وقتی هم به مشهد آمدم، حضور در انجمن‌های ادبی و آشنایی با استاد کاظمی‌ باعث شد کار را جدی‌تر بگیرم.

آیا امروز بین نابینایان، توجه به شعر و شاعری به صورت جدی دنبال می‌شود؟ 
اتفاقا سال گذشته اولین همایش نگاه سپید ویژه شاعران نابینا و کم‌بینا در یزد برگزار شد که شاعران حضور پررنگی در این همایش داشتند و سطح آثارشان هم خیلی خوب بود، به‌ویژه حضور شاعران خانم خیلی پررنگ بود به گونه‌ای که شش نفر از هشت نفر برگزیده، شاعران خانم بودند. معلوم بود با شعر به‌خوبی آشنا هستند و نسبت به گذشته که شاعران نابینا سعی می‌کردند فقط برای خودشان یا به قول معروف برای دل خودشان بنویسند و شعرشان را جایی بازتاب نمی‌دادند؛ الان از آن فضا چند گام جلوتر آمده‌اند و در جشنواره‌هایی اینچنین شرکت می‌کنند و می‌شود انتظار داشت سال‌های بعد شعرهای خیلی خوبی از آنها شنید.

سرزمین شعر و حضورتان در این برنامه بگویید.
سرگروه‌ها در انتخاب افراد تعیین‌کننده بودند و لطف آقای دکتر اکرامی ‌شامل حال من شد و ایشان مرا دعوت کردند و من هم با افتخار پذیرفتم و اولین شعری که در آنجا خوانده شد، شعر «پدرم را خدا بیامرزد» من بود که تجربه شخصی من و شعری درباره پدرم بود که معدن و زغال و دیگر واژه‌هایی را که عمری با آنها زیسته بودم بیان می‌کرد و خدا را شکر با استقبال هم رو‌به‌رو شد.

قبلا فکر می‌کردید مورد پسند مردم واقع شود؟
جاهایی که این شعر را خوانده بودم بازتاب‌های خیلی خوبی دریافت کرده بودم اما نه در این حد، انتظار این‌که این شعر این‌قدر فراگیر شود و بازتاب پیدا کند را نداشتم.شعر دیگری که در این برنامه خواندم، شعر «خودم را می‌بینم با من از راه نگویید» درباره مشکلات معلولان در جامعه بود که این شعر در جامعه معلولان بازخورد خیلی زیادی داشته است و خودم دیده‌ام در مراسم مختلف و معمولا در روز جهانی عصای سپید این شعر را به‌صورت سرود یا دکلمه اجرا کرده‌اند و به قول یکی از دوستان این شعر، شعر ملی نابینایان شده است. یکی از دوستان به من می‌گفت در تاجیکستان بین نابینایان آنجا هم این شعر بازتاب پیدا کرده است.

استفاده از فرصت حضور در رسانه برای طرح مشکلات معلولان 
دوستانی که در این برنامه حضور داشتند، ۶۳ نفر شاعر بودند که شعر‌های عاشقانه و اجتماعی خوبی داشتند و اگر من هم مانند آنها شعر می‌خواندم، کار خاصی نکرده و حرف متفاوتی بیان نکرده بودم در حالی‌که دوست داشتم حرفی از جنس خودم بیان کنم که هم شعر باشد و هم بازتاب‌دهنده جامعه‌ای که به آن تعلق دارم، مثلا شعر سومی که در برنامه خواندم، شعری برای «لویی بریل» بود که واقعا همیشه فکر می‌کنم باید ادای دینی به چنین شخصی که جهان نابینایان را روشن کرده است، بکنم. به آقای دکتر اکرامی ‌گفتم حتی اگر حذف هم بشوم دوست دارم این شعر خوانده شود به این دلیل که می‌خواهم به شخصیتی که سرنوشت نابینایان جهان را عوض کرد، ادای دین کنم. یا شعر قبل از آن که کلا فضای مربوط به معلولان و نابینایان داشت، می‌دانستم اگر این شعر را نخوانم، دوستان معلوم و نابینای من این انتقاد را خواهند داشت که اگر دیگران شعر عاشقانه و اجتماع بخوانند و شما هم همان کار را بکنی، کار خاصی نکرده‌ای در صورتی‌که می‌توانستی در کنار حضورت مسائل ما را هم مطرح ‌کنی و من هم همین کار را کردم. شاید اگر به مرحله بعد می‌رسیدم رباعی‌هایی برای رودکی شاعر نابینا و پدر شعر فارسی می‌خواندم.

چند رباعی از موسی عصمتی
 
گل داده جهان فارسی بعد از تو

برای پرچمدار و پدر شعر فارسی (رودکی جان)
سرگشته و گنگ و مات برگشت امیر
بی‌آن‌همه سور و سات برگشت امیر
آن روز که دلتنگ بخارا بودیم 
با شعر تو از هرات برگشت امیر 
 
آن روز شکوه لحظه‌ها را دیدیم 
ما رنگ خدایی صدا را دیدیم 
از پنجره بسته‌ چشمت در شب
ما معجزه‌ سبز خدا را دیدیم 
 
چون ماه، به سمت آسمان برگشتیم 
چون سرو، به باغ و بوستان برگشتیم 
با نغمه‌ رود بی‌کرانت ای مرد
ما تا لب جوی مولیان برگشتیم 
 
تو آینه را دوباره جاری کردی
با نغمه‌ رود بی‌قراری کردی 
تو سرو بلند فارسی را هر روز 
با شعر و ترانه آبیاری کردی 
 
این سرو بلند و شاد مدیون تو است
این شعر پر از نماد مدیون تو است
هرچند پی‌افکند بنایی چون کوه 
فردوسی پاک‌زاد مدیون تو است
 
در کوه هنوز هم صدایت باقی‌ست 
پژواک تمام لحظه‌هایت باقی‌ست 
در سنگ‌ترین نشانه‌های تاریخ 
دیدیم هنوز رد پایت باقی‌ست 
 
 گل داده جهان فارسی بعد از تو
روشن شده جان فارسی بعد از تو 
هر روز پر از گزاره‌های عشق است 
دستور زبان فارسی بعد از تو
 
با تو غزل و سرود جاری شده است
بغضی که شکسته بود جاری شده است 
آموی زلال فارسی در این دشت 
از جانب پنجرود جاری شده است 
 
حالا غزل و ترانه‌ها رویایی‌ست 
موسیقی رودخانه‌ها رویایی‌ست 
از دشت سرخس تا خجند و پروان 
چون شعر تو، عاشقانه‌ها رویایی‌ست 
 
خوش‌باش که خار سیم‌ها گل شده است 
این مرز، بدل به جاده و پل شده است 
نام همه‌ برادران جانی
تهران و دوشنبه‌جان و کابل شده‌ است 

دیگر خبرها

  • راهیابی دو اثر از رادیو کیش به مرحله نهایی سومین جشنواره ملی پژواک
  • PSG چقدر بد بود، بردن بارسلونا فریب‌مان داد
  • یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند
  • سلیمی نمین: همه حواسشان باشد فریب تندروها را نخورند / هدف تندروها بالاکشیدن خودشان است /نیاز به مجلس عقلانی داریم نه شعاری
  • کنگره علمی پژواک با ارائه دستاورد‌های دانش آموزی در کاشان
  • اقدام مشکوک باشگاه پرسپولیس در خصوص ۲ ستاره | سانسور خودخواسته یا فریب بزرگ؟
  • خفاش شگفت‌انگیز 6 گِرمی که زیر «برگ» زندگی می‌کند(+عکس)
  • درخشش رادیو خراسان جنوبی در سومین جشنواره پژواک
  • (ویدئو) خفاش‌ها نباشد دیگر از قهوه خبری نیست!
  • استقلال برای قهرمانی باید خیلی خوش شانس باشد/ تیم نکونام اصلا فریب پرسپولیس را نخورد