این کتاب را بخوان و «تنها گریه کن»/ داستان زندگی مادری که فرزند شهیدش را با دستان خودش به خاک سپرد
تاریخ انتشار: ۱۱ مهر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۲۸۱۶۶۵
کتاب «تنها گریه کن» زبانی یکدست و روان دارد و برای بیان بازۀ زمانی حدود ۶۰ سال، تا حدودی از عناصر داستانی هم بهره گرفته است. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مسابقه بزرگ کتابخوانی با محوریت کتاب «تنها گریه کن»؛ روایت زندگی پر ماجرا و خواندنی خانم اشرف سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان، با همکاری مجمع ناشران انقلاب اسلامی و مؤسسه شیرازه در حال برگزاری است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تغییراتی که در دو سه دهۀ اخیر در روشهای تربیتی خانوادههای ایرانی به وجود آمده، رواج پدیدهای را موجب شده است که آن را با نام «فرزندسالاری» میشناسیم؛ غلبۀ نوعی از تربیت که در آن هر شکلی از سختی کشیدن و آشنایی با موقعیتهای واقعی زندگی حذف شده و جای آن را فراهمکردن همه نوع امکانات و وسایل رفاهی برای فرزندان گرفته است. نتیجۀ این نظام تربیتی، فرزندانی است مسئولیتناپذیر، پرتوقع، کمتحمل و زیادهطلب؛ فرزندانی که به پدر و مادر به چشم کسانی نگاه میکنند که موظفاند تا پایان عمر در خدمت آنها و خواستههایشان باشند. این فرزندان که معمولاً تعدادشان در هر خانواده نیز کم است، نه مددکار و کمک والدین، که تنها مصرفکنندۀ خدمات آنها هستند. آنها عموماً در آینده در تصمیمگیریها و بزنگاههای مهم و سختیها و مشکلات زندگی فاقد قدرت و توانایی حل مسئله خواهند بود و همواره از دیگران توقع دارند که بهجای آنها وارد میدان شوند.
اما برعکس در خانوادههای قدیمی، فرزندان در هر سنوسالی که بودند، بهقدر وسعشان در مسائل خانواده مشارکت میکردند و مسئولیت داشتند. کتابهای خاطرات افرادی که زندگیهای پر فرازونشیب و درسآموز داشتهاند، این تفاوتها را بهخوبی آشکار میکند. «تنها گریه کن» روایت زندگی و نقل خاطرات زنی از آن نسل است.
اشرفسادات منتظری در سال 1330 در قم به دنیا آمد. او که فرزند دوم خانوادهای پرجمعیت بود، دوران کودکی و نوجوانیاش را با بازی و شیطنت و در کنارش، بافتن قالی و کمکخرج خانه بودن گذراند. شغل پدرش بنایی بود و اوایل دهۀ 40، از قم به تهران نقلمکان کردند. او در تهران و در 15 سالگی ازدواج کرد؛ ازدواجی سنتی و ساده. همسرش جوانی مؤمن بود که شغل بنایی داشت و برای کسب روزی حلال، گاه مجبور بود خانوادهاش را تنها بگذارد.
زندگی ساده و آرام اشرفسادات با آمدن دختر و پسرش روال خوشی را طی میکرد. تا اینکه بیماری پسرش، محمد، روزگار آنها را به هم ریخت. بهمرور، سختیها و مشکلات زندگی یکییکی خودش را نشان میداد؛ مشکلاتی که هرکدام بهتنهایی میتوانست طاقت هرکسی را طاق کند؛ ولی این زن جوان با تکیه و توسل به وجود نورانی اهلبیت(علیه السلام) ، با صبوری و مقاومتی مثالزدنی در برابر سختیها روزبهروز آبدیدهتر و مقاومتر میشد.
مسائل و پیچیدگیهای زندگی شخصی این بانوی جوان با شروع انقلاب اسلامی و مبارزه علیه رژیم پهلوی، ابعاد اجتماعی و عمومی نیز پیدا کرد. او که خود را جدای از مردم نمیدید، با موج اسلامخواهی و عدالتطلبی آنان همراه شد و در این راه تمام توانش را به کار بست. در سال پیروزی انقلاب و بعد از آن، با وجود داشتن چهار فرزند، در هر فعالیتی سرک میکشید و در هر کاری که در توانش بود، مشارکت میکرد.
اما نقطۀ عطف نقش اجتماعی اشرفسادات شروع جنگ بود. عرصۀ جنگ، او را که دیگر آن زن خانهدار ساده و بیخبر از همهجا نبود، به مبارزه فرامیخواند. حالا زمان آن رسیده بود که همۀ آموختههایش را از دین و مکتب اهلبیت(ع) به بوتۀ آزمون بگذارد. او نهتنها همسرش را راهی جبهۀ جنگ کرد، بلکه با استفاده از تجاربی که طی سالهای زندگی سخت خود به دست آورده بود، بلافاصله برای شکلدادن هستۀ پشتیبانی زنانه از رزمندگان اسلام دستبهکار شد. خانۀ او، با وجود داشتن پنج بچه که بزرگترینشان 13 ساله بود، محل رفتوآمد تعداد زیادی از زنان و دخترانی بود که از هر فرصتی، برای انجامدادن کارهای مربوط به جبهه استفاده میکردند.
اما زمان بزرگترین آزمون زندگی اشرفسادات هنوز فرانرسیده بود. روزهای جنگ یکی پس از دیگری میگذشتند و فعالیتهای پشت جبهه هم هر روز گستردهتر و متنوعتر میشد. سال 1365 بود که پسر بزرگش، محمد که تنها 16 سال داشت، عزمش را برای رفتن به جبهه جزم کرد. مادر نمیتوانست مخالفت کند. حتی با وجود دلایل عقلانی پدر، نمیتوانست آنچه یک عمر برای اثباتش تلاش کرده بود، نفی کند. به گمانش بعد از یک عمر در روضههای امامحسین(ع) سینهزدن و آرزوی در کربلا بودن و همراهی امام(ع) را داشتن، اینجا مکان و زمان آزمونش بود.
اشرفسادات پسر نوجوانش را با پای خود راهی جبهههای نبرد کرد و بعد از چند باری که رفت و برگشت، خودش را آمادۀ شهادتش کرد. شهادت محمد او را عمیقاً و بیشتر از پیش، به جدش امامحسین(علیه السلام) و واقعۀ کربلا پیوند داد.
با دو معجزهای که اشرفسادات در زندگیاش از عنایت اهلبیت(علیه السلام) دیده است، همچنان درِ خانهاش به روی همه باز است و هنوز تا حد امکان مشکلگشای نیازمندان است.
«تنها گریه کن» زبانی یکدست و روان دارد و برای بیان بازۀ زمانی حدود 60 سال، تا حدودی از عناصر داستانی هم بهره گرفته است. در هر قسمت از روایت، جزئیات زندگی هر دوره تا حد مقبولی بیان شده است.
در خلال آشنایی با اتفاقات زندگی راوی، با برخی از ویژگیهای جامعه و حالوهوای حاکم بر روابط مردم و مناسبات آنها آشنا میشویم؛ از جنایات رژیم پهلوی در جریان تظاهرات و راهپیماییها، تا شوروشوق مردم در سالهای اول انقلاب و همدلی و مشارکت همگانی در دوران جنگ.
یکی از ضعفهای روایت کتاب، نبودن اطلاعات درست و کافی دربارۀ روند بازشدن پای راوی به فعالیتهای انقلابی است. معلوم نیست چرا در خاطرات اشرفسادات که برخی با جزئیات نقل میشوند، به وقایع سال 1342 قم هیچ اشارهای نشده است؟ یا وقتی در مکه است، خبر شهادت آقا مصطفی خمینی را میشنود؛ ولی برای او امامخمینی(ره) تنها یک مرجع تقلید است، نه بیشتر؟ با اینکه قبل از رفتن به سفر حج که بیش از سه ماه طول کشیده و ما متوجه نمیشویم تاریخ آن دقیقاً چه زمانی بوده است، از تهران به قم نقلمکان کردهاند، باز هم هیچ اطلاعاتی از اوضاع سیاسی کشور وجود ندارد. اما یکباره، بعد از بازگشت از سفر حج، بیمقدمه و بدون توضیح لازم، راوی وارد تظاهرات و اعتراضات انقلاب میشود. تنها با گفتن جملۀ «از مسجد پایم به تظاهرات باز شد» و اینکه قبلش هم در پشت بام «الله اکبر» میگفته است که باز هم معلوم نیست چرا، او را در کسوت یک انقلابی دوآتشه میبینیم که با وجود داشتن سه فرزند کوچک، پای ثابت تمام راهپیماییهاست.
راوی حتی به این هم بسنده نکرده و وارد فعالیتهایی مثل توزیع و نصب اعلامیه نیز میشود؛ اما ادامۀ روایت، بهدرستی تغییرات فکری و ذهنی راوی را توضیح میدهد و با توصیفات خوب و تصویرهای واضح و جزیی، ما را با بقیۀ داستان زندگی اشرفسادات و اتفاقات زندگیاش همراه میکند. در مجموع، کتاب «تنها گریه کن» کتابی خواندنی، بهویژه برای نوجوانان و جوانان است.
انتشارات حماسۀ یاران قم کتاب را در 263 صفحه چاپ و منتشر کرده است. ناشر در چاپ کتاب از قطع خشتی استفاده کرده است و اگر در صفحهآرایی و انتخاب اندازۀ قلم از اندازههای معمول استفاده میکرد، با کتاب کمحجمتری روبهرو بودیم. طرح جلد کتاب مطلوب است و نسبت به برخی نمونههای مشابه، از خلاقیت و زیبایی بصری بیشتری برخوردار است.
وصیت متفاوت یک شهید به مادرشبرگزاری مسابقه کتابخوانی از زندگی" یک مادر فداکار"/ مادری که با هدیه فرزند شفا گرفت + فیلمانتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: مجمع ناشران انقلاب اسلامی شهدای دفاع مقدس کتاب مجمع ناشران انقلاب اسلامی شهدای دفاع مقدس کتاب تنها گریه کن اشرف سادات زندگی اش
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۲۸۱۶۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
داستانی عرفانی با چاشنی فانتزی
در کتاب «روزهایی که از آن سر در نمیآوریم» با نویسندهای خلاق طرف هستیم که هم فوت و فن قصهگویی را خیلی خوب میداند و هم سعی در ارائه مفاهیم و مضامین جدید عرفانی و اسلامی دارد. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «روزهایی که از آن سر در نمیآوریم» تازهترین کتاب سیدمیثم موسویان، برگزیده جایزه قلم زرین است که از سوی نشر جمال برای نخستینبار در نمایشگاه کتاب تهران عرضه خواهد شد. ریحانه عارفنژاد، فعال حوزه کتاب، در یادداشتی به معرفی این اثر پرداخته و نوشته است:
پر رمز و راز، مثل سفر
بعضیها برای تفریح به سفر میروند، بعضیها برای زیارت و بعضیها برای دیدار دوست و آشنا. سفر اما گاهی میتواند برای کاری خیلی مهمتر باشد؛ کاری آنقدر مهم که زندگی چندین نفر به آن گره بخورد. سفر میتواند به مقصد یک خیابان دیگر، یک شهر دیگر یا حتی کشوری دیگر باشد. اما اگر در یک مورد به خصوص، از مبدأ دنیا شروع شود و مسیر آن هم از بهشت و جهنم بگذرد، چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟
جورچین سفر
روستا دارد گرفتار عذاب میشود. عذابی که زندگی تکتک مردم را بیرحمانه تحت تأثیر قرار خواهد داد. عذابی که با خودش قحطی و مصیبت میآورد و نجات از آن، به راحتی ممکن نیست. سنگینی ترس و هراس حتی بیش از عذاب، تن روستاییان را میلرزاند. اما جادوگر روستا، عروسکباز سایهها، چیزهایی دربارۀ این اتفاق میداند و اینطور که پیداست، راه حلهایی برایش سراغ دارد. او از میان تمام زمانها و مکانهای هستی و نیستی، زمان حال این روستا را برای حضورش انتخاب کرده و حاضر است برای آنچه که میخواهد، از هر ورد و جادویی که در آستین دارد استفاده کند.
چهارنفر از مردان روستا، راهی یک سفر میشوند. سفری که نباید بیش از هفت روز طول بکشد و کسی از مسیر و مقصد دقیقش اطلاعی ندارد. همهچیز این سفر، مثل یک پازل کنار هم چیده میشود، اما هر مرحلۀ آن از چیزی که فکرش را میکردند، غریبتر و سختتر است. آنطور که جادوگر میگوید: «کسانی که در غلوزنجیر محدودیتهای درک خود قرار گرفتهاند، برای رهایی از زنجیر خودخواسته نیاز به تکانی دارند.» این چهارنفر که غرور و طمع و جنون دستوپایشان را بسته، باید از همهچیز بگذرند تا به کلید نجات روستا دست پیدا کنند. کلیدی که رازی است مخفی شده در خود سفر.
چهار راوی، چهار زبان!
«غرق در درخشش وهمآور نمادهای عرفانی، در میان لوازم کارم نشستم. گیاهان دارویی، معجونها و لقمههای باستانی، رازهایی را زمزمه میکردند. آنها فقط برای کسانی که جرأت ارتباط با ماوراءالطبیعه را دارند و به دنبال قدرتی واقعی هستند، نغمه میخوانند نه برای دهاتیهای پست. موکلین آتش که به صورت سایههای گریزان دور سرم میچرخیدند در برار من ظاهر شدند. صدایشان در گوشم طنین انداخت: «صدای ما را بشنو، ای عالم بزرگوار و منجم کبیر!»
زمانه زر و زور و گل محمدی!داستان به نوبت توسط چهار راوی _جادوگر، حشمت، کدخدا و گرگین_ روایت میشود. هرکدام از شخصیتها زبان و ادبیات منحصربهفرد خود را دارند، طوری که حتی بدون نگاهکردن به اسم راوی میتوانید هویت او را حدس بزنید. این ظرافت و دقت هنرمندانه در لحن شخصیتها، جذابیت داستان را دوچندان کرده است. نثر کتاب گاهی بسیار ساده و گاهی بسته به موقعیت، سنگین و پیچیده میشود. داستان از خطوط اول، با فضاسازی خیلی قوی، مخاطب را جذب میکند و تعلیق ماجرا او را تا انتهای داستان همسفر مردان روستا قرار خواهد داد.
کمی سحر و جادو
پیش از این، سیدمیثم موسویان را با کتابهای «بی نام پدر» و «مدرسۀ شبانه» میشناختم. آقای موسویان جوایز زیادی از جمله جایزۀ «بخش ویژۀ جلال آل احمد» و «نامزد نهایی بخش مجموعه داستان کوتاه جلال» را در کارنامه دارد. او «مدرسۀ شبانه»اش را کتابی در قالب الهی و عرفانی معرفی میکرد و اینبار هم سراغ داستانی در همان حال و هوا و با چاشنی فانتزی رفته است. با نویسندهای خلاق طرف هستیم که هم فوت و فن قصهگویی را خیلی خوب میداند و هم سعی در ارائه مفاهیم و مضامین جدید عرفانی و اسلامی دارد.
بهتر است برای توصیه کردن این کتاب به خوانندگان زیر 18 سال کمی احتیاط کنیم، اما باقی مخاطبان قطعاً از خواندن این ماجرای پر پیچ و تاب لذت خواهند برد. پس اگر این روزها مشغول تهیۀ فهرست خرید کتابهایتان از نمایشگاه هستید، جایی هم برای «روزهایی که از آنها سر در نمیآورید» باز کنید!
انتهای پیام/