Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری دانشجو»
2024-04-30@01:50:12 GMT

رفتار متفاوت یک پسر با پدر اسیرش

تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۳۴۹۸۰۵

رفتار متفاوت یک پسر با پدر اسیرش

از فکر جلال بیرون بیا ما هم مثل بقیه مردم. مگر مردم ما مثل جلال‌های گمشده کم داشته‌اند. جلال ما هم مثل بقیه فدای رهبر و فدای مکتب شد. دعا کن پسرم خدا قربانی ما را بپذیرد. اگر مورد پذیرفتن خدا شد.

 به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، آزاده حاج اسماعیل شمس در سال ۱۳۲۷ در محله شوش تهران متولد شد. با پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت کمیته انقلاب اسلامی درآمد و با شروع جنگ تحمیلی او به منطقه جنوب رفت و در همان جا اسیر شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

حاج اسماعیل ۱۰ سال از عمر خود را در زندان‌های رژیم صدام گذراند. وی در سال ۱۳۶۹ به همراه دیگر آزادگان سرافراز به میهن بازگشت.

کتاب «پاداش و کیفر»، در برگیرنده خاطرات آزاده حاج «اسماعیل شمس»، از دوران زندگی و مبارزه‌اش در جبهه‌های جنگ تحمیلی به نویسندگی بیژن کیانی است که توسط گروه پژوهشی موسسه پیام آزادگان در سال ۱۳۸۸ منتشر شد.

دربخشی ازاین اثر می‌خوانیم: «سال ۶۹ همراه کاروانی به ایران آمدیم. در پادگان الله اکبر اسلام آباد ما را قرنطینه کردند. قرنطینه سه روز طول کشید در این سه روز فکر و ذکرم این بود. جواب مادرم را چه بگویم اگر مادر گفت:» اسماعیل جلال کو؟» بگویم کجاست! من و جلال اول جنگ به جبهه خرمشهر رفتیم با هم به اسارت عراقی‌ها درآمدیم. او را بعد‌ها از جمع ما بردند؛ شک کردند سپاهی باشد. سالیان سال است که از او خبری ندارم. هیچ کس از او خبر ندارد. با این دغدغه و نگرانی بود که به ایران برگشتم.

از پادگان الله‌اکبر ما را آوردند به تهران. اولین مکان هم حرم حضرت امام بود. در حرم دو رکعت نماز حاجت خواندم. بعد از نماز به دور مرقد حضرت امام چرخیدم و مقبره او را گرفتم. گفتم: «امام عزیز تو پیش خدا آبرو داری از خدا بخواه دیدار من با مادر را آسان کند. مادرم اسم جلال را نیاورد.» اشکریزان دور مقبره امام می‌چرخیدم و ناله می‌کردم. یکی از بچه‌های محله‌مان مرا دید و شناخت با صدای بلند گفت: «بچه‌ها بیایید اسماعیل شمس اینجاست.» دست به گردنم انداخت همدیگر را بوسیدیم. او گفت: «اسماعیل مادرت اینجاست؛ در حرم. دستم را گرفت و مرا کشان‌کشان برد. تنم می‌لرزید در دلم گفتم: «خدایا من عقلم به جایی نمی‌رسد تو خودت کمکم کن اگر مادر گفت جلال چی شده چه بگویم.» دوستم مادرم را به من نشان داد.

مادرم پیرزن عینکی کوچکی شده بود. افتادم به پایش. سر و صورتش بوسیدم جذب سیمای نورانی آن پیرزن شدم. خواستم بگویم: «مادر مرا ببخش امانت‌دار خوبی نبودم. جلالت را گم کرده‌ام.» دیدم مادر با چهره‌ای باز و لبخندی شیرین گفت: «اسماعیل کجایی. همین که تو برگشتی بالای سر زن و بچه‌ات خدا را هزار بار شاکر و سپاسگزارم.» از فکر جلال بیرون بیا ما هم مثل بقیه مردم. مگر مردم ما مثل جلال‌های گمشده کم داشته‌اند. جلال ما هم مثل بقیه فدای رهبر و فدای مکتب شد. دعا کن پسرم خدا قربانی ما را بپذیرد. اگر مورد پذیرفتن خدا شد. جلال افتخار خانواده ما خواهد شد. اسماعیل مگر افتخاری هم از این بالاتر هست که انسان جوانش را در راه حق قربانی کند.» حرف مادرم تکانم داد یکه خوردم. به خودم نهیب زدم. گفتم:» اسماعیل تو را چه می‌شود روز به روز به جای اینکه در بازی تقدیر کارکشته و با تجربه‌تر شوی کودن‌تر می‌شوی. تو کی می‌خواهی درس بگیری عبرت بگیری. تو کجا و مادر کجا.»

خدا خدا کردم حالا که خطر گذشت کاری کنم که دیگر دسته گل به آب ندهم. به خود نهیب می‌زدم اسماعیل به خودت بیا. مواظب باش. خراب نکنی.

استقبال گرم و بی‌نظیری از ما به عمل آوردند. کوچه و خیابان محله‌مان را چراغانی کرده با پلاکارد‌های سردار رشید انقلاب خوش آمدی سراسر کوچه را تزیین کرده بودند. قدم‌به‌قدم جلوی پای ما با درود صلوات گوسفند سر می‌بریدند و قربانی می‌کردند. به منزل خودمان رسیدیم. در محوطه حیاط همه اقوام و فامیل و دوستان نزدیک کنار هم جمع بودند.

دوستی گفت: «اسماعیل نمی‌خواهی سمیه دخترت را ببینی. ماشاءالله برای خودش خانمی شده است.» سمیه را آوردند دست در گردن هم کرده و زار زار گریه کردیم. دوست دیگری گفت: «اسماعیل سعید پسرت را دیدی او هم به سلامتی مردی شده.» گفتم: «اتفاقاً دلم برای دیدنش یک ذره شده است.» در گوشه حیاط بین هم‌سن و سال‌های خود بود او را به من نشان دادند. او را صدا کردم سعید بیا. اما جلو نیامد. فکر کردم خجالت می‌کشد. خودم رفتم طرفش. گفتم: «پسر بیا ببوسمت.» او عقب عقب رفت. احساسات بر من غلبه شد. گفتم: «پسرجان من پدرتم بعد از ۱۰ سال دوری نمی‌خوای پدرت رو ببوسی.» گفت: «چرا پدر خیلی هم دوست دارم از اینکه تو را ببوسم. ولی پدر شرمنده‌ام نمی‌توانم این کار را بکنم، چون فکر می‌کنم شاید بین این جماعت فرزند شهیدی یا یتیمی باشد. نخواستم جلوی بچه‌ای که پدر ندارد مرا ببوسی؛ می‌دانی چرا، چون در این ۱۰ سال بی‌پدری به آنچه باید برسم رسیده‌ام.»

منبع: خبرگزاری دانشجو

کلیدواژه: 8 سال دفاع مقدس 8 سال جنگ تحمیلی اسرای جنگ تحمیلی ما هم مثل بقیه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۳۴۹۸۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بازگشایی راه‌های ارتباطی ۳۵۰ روستای سیل‌زده در خراسان جنوبی

جلال زاده مدیرکل راهداری و حمل و نقل جاده‌ای خراسان جنوبی گفت: طی این چند روز ۶۰ تیم عملیاتی راهداری و ۱۹۰ راهدار با ۱۵۰ دستگاه انواع ماشین آلات به صورت شبانه روزی برای عملیات بازگشایی محور‌های روستایی بکارگیری شدند.

او افزود: به راه‌های ارتباطی بیش از ۳۵۰ روستا در استان طی چندین روز گذشته در اثر سیلاب آسیب وارد شد که با تلاش شبانه روزی عوامل راهداری همه محور‌های آسیب دیده از سیلاب اخیر بازگشایی شد.

جلال زاده تصریح کرد: در حال حاضر راهداران مشغول پاکسازی پل ها، آبنماها، تخلیه قنو‌ها و ریزش برداری کامل محور‌های خاکی و کوهستانی با هدف ایجاد ارتباط ایمن و پایدار برای راه‌های مذکور هستند.

منبع: فارس

باشگاه خبرنگاران جوان خراسان جنوبی بیرجند

دیگر خبرها

  • رفع مشکل آب شرب روستا‌های تمتان و قلعه اسماعیل آقا در ارومیه
  • آشنایی با استاد شعله
  • آشنایی با استاد اسماعیل آشتیانی
  • «حشاشین» روایتگر حسن صباح تروریست یا کلیددار بهشت؟
  • استوری مشکوک ستاره ایرانی: پایان قصه ایتالیا!
  • پایان غمگین قصه امین اسماعیل‌نژاد در ایتالیا
  • ستاره ایرانی یک قدم تا پایان خوش در بهترین لیگ دنیا
  • سیمینی که دانشور بود
  • بازگشایی راه‌های ارتباطی ۳۵۰ روستای سیل‌زده در خراسان جنوبی
  • سومین نمایشگاه گردشگری،صنایع دستی و مشاغل خانگی در محمدآباد جرقویه برپا شده است