Web Analytics Made Easy - Statcounter

 به پیچ دوم راه پله دفتر که رسیدم سایه ی خمیده ی مادری که طفل شیرخوارش به سینه ی وی چسبیده بود را روی دیوار دیدم،بیست سی دقیقه پیش سرایدار ساختمان پیامک زده بود که خانم جوانی با بچه ی شیرخوارش روی پله های دفتر منتظر شماست ، سایه ی ساکن و بی حرکت مادر روی دیوار تنها با حرکات دست ولب طفل که در جستجوی قوت خویش بود وادارم کرد  تا با  صدای سرفه ای ساختگی حضورم را اطلاع دهم بی خبرم از اینکه  مادرسر به دیوار در خوابی عمیق فرورفته و طفل معصوم در جستجوی  شیر بدن مادر  را می‌ کاود  ،هنوز به راه پله ای که زن جوان آرمیده بود نرسیده بودم که ناخوداگاه این قطعه شعر سید علی صالحی به ذهنم خطور کرد که  طوری از کنار زندگی میگذرم که نه زانوی آهوی  بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمان لذا طوری قدم از قدم برداشتم که مبادا صدای قدم هایم  سکوت و آرامش حاکم بر حال و هوای بانوی خسته و طفل گرسنه اش که در جستجوی شیر بود برهم بزند هرچند که این آهوی بی جفت خسته تر از آن بود که با قدم های من از خواب بیدار شود علیرغم اینکه مطمئن بودم صدای درِ دفتر توان بیدار باش به خواب عمیق مادر را  ندارد اما طوری با احتیاط  در دفتر را باز کردم که کوچکترین صدایی سبب آزار مادر نشود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

معمولا وکلای  جوان در دو سه سال ابتدایی اشتغال به حرفه وکالت  نه توان استخدام منشی و آبدارچی دارند و نه ضرورتش را احساس می کنند من هم از این قاعده مستثنی نبودم و لذا چندین دقیقه پیش از سررسید ساعت اولین ملاقاتم به دفتر می رفتم تا  ضمن جمع و جور کردن محل کارم، چای تازه دمی تیار کنم و آماده ی شنیدن دردل مراجعین. هم اینکه سوت کتری آب‌جوش بلند شد صدای زنگ در دفتر نیز شنیدم همان آهوی بی جفت بود که در راه پله چرت قیلیوله ای زده بود. غزال بانوی هجده نوزده ساله  ای بود که طفل شیرخوارش را به سینه گرفته عزمش را جزم کرده بود تا حق و حقوقش را از ماترک *مشتی بگیرد:

چهار سال پیشتر سر سیاهی زمستان بود که مشتی پی راننده ی کامیونش پرسون پرسون آمده بود تا قهوه خانه حاج بابام ، می گفت از شوفرهای جاده شنیده که آخرین بار ده چرخ مشتی را اینجا دیدن که توی برف گیرکرده و بعد از او هیچ خبری از راننده و کامیون بهش نرسیده و حالا آمده پی راننده و کامیونش. سرمای هوا و بوران برف آنقدری  بود که تمام کامیون دارها را زمین گیر کرده بود و مشتی  هم که با ماشین های اداره راه تا آنجا آمده بود همراه با بقیه کامیون دارها آنشب داخل قهوه خونه ی حاج بابا صبح کردند.صبح که رفتم ظرف و ظروف راننده ها  که نیمرو و نون و پنیرشون خوردن و از قهوه خانه حاج بابا راهی جاده شده بودند جمع کنم دیدم غریبه ای که آمده بود پی شوفر و ده چرخش با  حاج بابا  داره پچ پچ می کنه  و زیر چشمی هم نگاهی به من داره،تا صلوه ظهر هرجایی که می رفتم نگاه مردغریبه دنبالم بود تا اذان ظهر که سید، خادم امامزاده ی ده آمد قهوه خونه،کل روستا خبر داشتند هرجا که عقد و صیغه ای در میون باشه سید هم آنجاست.

قبل از ناهار سید پیش نماز شد و چندتایی مسافر و حاج بابا و مرد غریبه بهش اقتدا کردند،نماز جماعت که تموم شد مرد غریبه از وسط جماعت بلند شد و گفت:من حسن ...هستم دوستان و رفقا مشتی حسن صدام می کنن ،بخت و اقبال من این بود که رد و پی ده چرخ و شوفری که قرار بود هفته ی پیش تهرون باشه را تا اینجا،قهوه ی خونه ی حاج بابا بگیرم و برف دیشب شد بهونه ی موندن اینجا و طلوع آفتاب روی رخ غزال مشتی شد بهونه ی نرفتن حالا من اینجا در حضور این سید اولا پیغمبر و شما که چند دقیقه پیش بهش اقتدا کردید این دختر و از باباش خواستگاری می کنم تا اگر بخت یار بود و یار اهل غروب نشده داخل امامزاده عقدش کنم وشام کل اهل ده ولیمه ی این وصلت کنم.

در روستای ما رسم بوده و هست که دختر به ۱۳ نرسیده بایستی اولین شکمش و زاییده باشه و من نزدیک  به  ۱۵ سالگی بودم و .. همین شد که  تامشتی پا پیش گذاشت و مرا از حاج بابام خواستگاری کرد همه اهل محل گفتن چی میخوای بهتر از این، ماشین سنگین که داره،تهرونی نیست که هست،معلومه انقدری داره که میخواد کل ده و ولیمه کنه استخاره نداره دختر دست به دستش بده و از این روستای نکبت گرفته که نه از آسمونش رحمت میاد و نه از زمینش برکت برو.به خیال خام خانمی کردن توی خونه ی مشتی تن دادم به عقد مردی که سنش کم از بابام نداشت.

هنوز برف اول زمستون تهرون ندیده بودم که باردار شدم،مشتی دو شب اول هفته خونه بود و پنج شب و روز هفته می گفت جاده است و مشغول سرکشی به شوفرها. مشتی کامل مردی بود که من خیال می کردم مرد خونه ی من هست و پدر توراهی ام تا اینکه  ...

جنازه ی مشتی حسن چند ماه پیش پای بساط تریاک و مشروب در خانه ای واقع در شمال شهر کشف می شود و در مراسم خاکپساری اش غزال حاج بابا متوجه می شود که مشتی چهار زن عقدی و چندین زن صیغه ای داشته که از هر کدام لااقل یک بچه یادگار گذاشته. زن و بچه های مشتی به قدری که گلیمشون رااز آب بکشند از مال و اموال مشتی دراین سالها برده و خورده بودند وتنها کسی از این نمد نه کلاهی نصیبش شده بود نه گلیمی داشت که از آب بیرون بکشه غزال حاج بابا بود ،به قول خودش وقت دنیا آمدنش نافش و با بختک نحسی بریده بودند.دختر جوانی که با ده سکه به عقد مشتی درآمده بود و حالا جز همان مهریه و سهم الارثی که اندازه ی انگشت های دست و پای خودش و نازنین زهرا شریک دارد هیچ چیزی از دار دنیا ندارد.

زنی جوان با طفلی شیرخوار که ونگ و ونگ های وقت و بی وقتش خبر از گرسنگی و خالی بودن سینه ی مادر از شیر می داد حسب اظهاراتی که داشت صاحب ثروتی بودند که کل روستای آباء و اجدادی اش را می توانست بخرد اما آن روز معطل یک لیوان شیر بود تا شکم خودش را نیم سیر کند و شیره اش را به دهان طفل پدر مرده بگذارد.قسمت مشتی حسن از فرزند،همگی ذکور بود و او نداشتن دختر و شوق به داشتن دختر ولو زنگوله ی پای تابوت را بهانه ی تجدید فراش ولو مستمر کرده بود،طوری که اهل محل و دوست و اشنا از قول مشتی نقل می کردند که گفته بوده تا دختردار نشم ول کن نیستم و همین که خدا دختزی بهم داد کل زندگی ام به نامش می کنم.همین شیاع وصحبت شده بود دلیل غزال خانم برای پیگیری و یافتن طریقی برای احراز صحت و سقم این فرضیه که آیا مشتی حسن پس از تولد نازنین زهرا چنین کاری کرده یا نه؟

با چنین فرضی پس از اخذ گواهی حصر ووراثت در قالب درخواست تحریر ترکه*سعی در شناسایی اموال مشتی و احراز صحت وسقم شایعه موصوف داشتم...

روزی که استعلام اداره ثبت و سایر ارگان های دولتی به دادگاه رسید بلافاصله با  غزال خانم تماس گرفتم که خاموش بود،براش پیغام گذاشتم که آنچه که از قول مشتی نقل می شده درست هست و مشتی چند روز پس از تولد دخترتون بیشتر اموالش را به نامش کرده،فقط مراقب باش سایر ورثه از این موضوع مطلع نشوند تا خبرت کنم.ازخوشحالی اینکه توانسته بودم حقوق دختری بی پناه و طفل معصوم را تمام و کمال احیاء کنم برای خودم مهمانی یک نفره ای ترتیب دادم.از بهترین رستوران شهر ناهار مفصلی سفارش دادم تا در دفتر با خیالی آسوده پس از یکسال و چندماه تلاش دلی از عزا درآورم.لقمه ی اول به دوم نرسیده بود که همزمانی صدای کوبیدن درِ دفتر و زنگ درآنقدر برایم غیر منتظره بود که نزدیک بود لقمه ی دلخوشی تمام شدن پرونده بلای جانم شود.

غزال خانم و نازنین زهرا بودند،زن جوان رنگ به رخ نداشت و از استرس مدام پشت پلکش می پرید و دستانش می لرزید،از میز مهمانی تک نفره ام لیوانی نوشابه پرکرد و لاجرعه سر کشید و روی صندلی دفتر رها شد...

چندتا از فرزندان مشتی حسن به زن ساده پیغام داده بودند که وکیل تو با ما تبانی کرده و قرار شده چندبرابر حق الوکاله ای که قرار است تو بهش بدهی از ما بگیرد و پرونده را به نفع ما برگرداند ،همین خبر کذب سبب پریدگی رنگ غزال خانم و نگرانی اش شده بود.متن پیامک ارسالی فرزند بزرگ مشتی و بردار ناتنی اش را از گوشی زن جوان پرینت کردم تا بابت اتهامی که زده بودند *در دادسرا از ایشان شاکی شوم اما از حیث راحتی خیال غزال خانم به وی گفتم بهتر است همین امروز در حضور خودش،با مدعیان کذاب قرار ملاقات بگذارم....

پشت اتاق کارم اتاقکی شبیه به کتابخانه ای کوچک داشتم که مکان مناسبی بود برای استراحت و مخفی شدن زن جوان و طفل شیرخواره اش تا شاهد و ناظر گفتگوی من و فرزندان مشتی باشد...از زمان فوت مشتی تا زمان وصول پاسخ استعلامات مراجع دولتی زن جوان و طفل معصوم علیرغم سهیم بودن در اموال مشتی ولو به عنوان سهم الارث و مهریه ولی فرزندان زیاده خواه مشتی حاضر به پرداخت ریالی تا تمام شدن تشریفات دادگاه نبودندحالا فرصت خوبی بود تا برای ماه های آتی خرجی زن جوان و فرزندش را تامین کنم لذا شرط همکاری با فرزندان مشتی را اوردن پول نقد به عنوان پیش پرداخت و نشانه ی حسن نیت دانستم...

فرزندان مشتی شروع کردند به چانه زنی برای خرید شرافت وکیل که وثیقه ی حرفه اش بود و غزال خانم نیز پشت در شاهد و ناظر ترفند وکیل ،بالاخره یک سال و چندماه اموال نازنین زهرا نزد ایشان بود و باید اجاره ی کامیون ها را می دادند...کیف پول که روی میز گذاشته شد غزال خانم را صدا زدم تا هم به عنوان شاهد اتهام فرزندان مشتی گزارش110را یادداشت کند هم کیف پول را به عنوان بخشی از اجاره ی کامیون های مشتی بردارد ،چهره ی فرزندان مشتی زمان سررسیدن پلیس110 و تنظیم گزارش دیدنی بود

توضیحات:
*آنچه از اموال متوفی به جا می ماند را ماترک می گویند که اولین قدم در تقسیم آم گرفتن گواهی حصر و وراثت از شورای حل اختلاف است،برای چنین درخواستی داشتن استشهادیه ای با معرفی ورثه متوفی،گواهی مالیات بر ارثت و گواهی فوت لازم است

*لیست کردن اموال به جا مانده از متوفی را تحریر ترکه و سپس نوبت به تقسیم ترکه می رسد که نقطه ی پایانی پرونده است

*انتساب اتهام تبانی به وکیل جرم بوده قابل پیگرد قضایی است لذا هرگاه با چنین ادعایی مواجه شدید اولین شخصی که باید از این اتهام مطلع شود وکیل خودتان هست چراکه غالبا چنین اتهامی به بهانه وادار کردن طرف به سازش و رها کردن پرونده مطرح می شود.

* وکیل دادگستری

کد خبر 1564536

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: ازدواج موقت وکالت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۴۰۷۴۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

فعالیت ۱۵۰۰ پاکبان در ۳۶ شهر استان گلستان

سرپرست دفتر امور شهری و شوراهای استانداری گلستان گفت: بیش از ۱۵۰۰ پاکبان در شهرهای ۳۶ گانه استان گلستان مشغول خدمت هستند که گشت‌های شبانه نیروی انتظامی برای امنیت پاکبانان بسیار مهم است. - اخبار استانها -

به گزارش خبرگزاری تسنیم از گرگان، سید محسن حسینی ظهر امروز در مراسم تجلیل از پاکبان‌های استان گلستان به مناسبت روز پاکبان اظهارداشت: بیش از 1500 پاکبان در شهرهای 36 گانه استان مشغول خدمت هستند که نمایندگان آنان در جلسه حضور دارند.

وی افزود: نظافت معابر شهر، ساماندهی پسماندها در سطح شهر از جمله وظایف پاکبان ها است و لحظه ای هم نمی‌توان شهرها را بدون پاکبان‌ها تصور کرد.

سرپرست دفتر امور شهری و شوراهای استانداری گلستان با بیان اینکه وظایف دیگران نسبت به پاکبانان هم مهم است، اظهار کرد: از جمله وظایف مردم نسبت به پاکبان ها این است که زباله ها را به صورت پراکنده در معابر و جداول نریزند و رانندگان هم هنگام عبور از کنار پاکبانان در حین انجام کار، با احتیاط کامل عبور کنند.

حسینی تصریح کرد: همه ما در یک پازل چند وجهی، اداره کشور را به عهده داریم و همین طور که همه مشاغل توقع احترام دارند ، پاکبان هم انتظار احترام دارد و این توقع به جا است و همه باید هوای همدیگر را داشته باشیم.

وی تصریح کرد: گشت‌های شبانه نیروی انتظامی برای امنیت پاکبانان بسیار مهم است و انتظار از شهرداری‌ها این است که بیشتر به مسائل امنیت شغلی، بیمه و معیشت پاکبانان، لباس های مناسب پاکبانان و امکانات مورد نیاز برای پاکبانان توجه کنند. پاکبانان نیازمند آموزش هستند و توقع است شهرداران آموزش را در نظر بگیرند. تشویق‌های مناسب، واکسیناسیون به موقع، اعمال مرخصی برای پاکبانان، توجه به موضوع درمان پاکبانان از موضوعاتی است که شهرداری‌ها باید در خصوص پاکبانان مورد توجه قرار دهند.

معاون محیط زیست و خدمات شهری شهرداری گرگان نیز در این مراسم از پاکبانان به عنوان چشمان بیدار شهرها نام برد.

احمد سالاری ضمن قدردانی از میزبانی دفتر امور شهری و شوراهای استانداری گلستان در برگزاری این مراسم گفت: پاکبانان در بحران ها و شرایط مختلف و فصول گرم و سرد سال به خدمات رسانی شبانه روزی خود ادامه می دهند.

بیش از 1500 پاکبان در شهرهای 36 گانه استان گلستان مشغول فعالیت هستند که مسئولیت خدمت‌رسانی در حوزه خدمات شهری به یک میلیون و 100 هزار نفر جمعیت شهری استان را برعهده دارند.

انتهای پیام/581/.

دیگر خبرها

  • جشن عروسی دختر ناصرالدین‌شاه؛ ۱۳۰ سال قبل + عکس
  • فعالیت ۱۵۰۰ پاکبان در ۳۶ شهر استان گلستان
  • پشت پرده اسلام آوردن سرمربی پرتغالی سپاهان | پای ازدواج با بازیگر ایرانی در میان است | رازی که پیراهن خانم بازیگر فاش کرد (عکس)
  • روایت سرمربی سپاهان از مسلمان شدن و ازدواج با خانم بازیگر
  • (تصویر) عکس‌هایی از جشن عروسی دختر ناصرالدین‌شاه؛ ۱۳۰ سال قبل
  • حرف‌های جالب عروس بزرگ امام: نمی‌خواستم ازدواج کنم اما.. /آقا مصطفی، روحانیِ مدرنی بود و در حجاب سختگیری نداشت
  • عروس بزرگ امام : نمی خواستم ازدواج کنم، قصد داشتم به درسم ادامه بدهم و به کشورهای خارجی سفر کنم؛ اما..
  • پرداخت ۱۶۰ هزار میلیارد تومان وام ازدواج پارسال در کشور
  • مراسم خاکسپاری پیشکسوت بسکتبال برگزار شد
  • همسر شهید آیت الله سیدمصطفی خمینی دار فانی را وداع گفت