افشای راز قتل زن، بعد از مرگ شوهر
تاریخ انتشار: ۲۸ مهر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۴۴۰۶۱۵
به گزارش ایسنا، روزنامه «ایران» نوشت: ساعت ۴ بامداد یکشنبه ۲۵ مهر مرد جوانی هراسان با اورژانس تماس گرفت و در حالی که درخواست کمک میکرد گفت: فکر میکنم دوستم حمید شیشه کشیده چون دچار توهم شده و حالش خیلی بد است او تمام خانه مرا به هم ریخته است.
بدنبال این تماس مأموران اورژانس و کلانتری ۱۳۶ فرجام راهی خانه مرد جوان شدند اما زمانی که به آنجا رسیدند، متوجه شدند که حمید جان باخته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
گزارش این مرگ به بازپرس محمدتقی شعبانی اعلام شد و بازپرس جنایی دستور تحقیقات در رابطه با مرگ او را صادر کرد.
در تحقیقات صورت گرفته، دوست حمید به کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت گفت: مدتها بود که حمید را ندیده بودم و از او خبری نداشتم. تا اینکه دیشب سرزده به خانهام آمد و گفت با همسرش دچار اختلاف شده و از من خواست شب را آنجا بماند. من و برادرم مجردی زندگی میکنیم در طبقه بالای خانهمان هم یک کارگاه لوازم آرایشی است. من و برادرم برای خواب به کارگاه رفتیم و طبقه پایین را در اختیار حمید گذاشتیم. ساعت حدود ۳ بامداد بود که ناگهان سر و صداهای وحشتناکی از طبقه پایین شنیدم بلافاصله خودم را به پایین رساندم و با صحنه عجیبی مواجه شدم. حمید در حالی که لباسهایش را پاره کرده بود و عربده میکشید مدام میدوید و هذیان میگفت. خیلی ترسیدم به یکی از دوستانم که پزشک بود زنگ زدم و ماجرا را گفتم. او گفت احتمالاً شیشه مصرف کرده و دچار توهم شده به اورژانس خبر دهید.
در معاینات اولیه از سوی متخصصان پزشکی قانونی علت مرگ مصرف بیش از حد موادمخدر اعلام شد. سپس با اعلام موضوع به خانواده حمید آنها برای تحویل جسد و دفن وی به اداره پلیس رفتند اما نیاز به مدارک هویتی او داشتند، به همین خاطر خواهر حمید با مینا همسر وی تماس گرفت تا خبر فوت او را اطلاع دهد اما وقتی زن جوان پاسخگوی تماسها نبود، به ناچار با خواهر مینا تماس گرفت و با اعلام خبر مرگ حمید از او خواست به خانه خواهرش برود.
بدین ترتیب زن جوان و شوهرش راهی خانه آنها شدند اما هر چه زنگ در خانه را به صدا درآوردند کسی پاسخ نداد. به ناچار آنها با پلیس تماس گرفته و موضوع را گزارش کردند. دقایقی بعد مأموران آتشنشانی و کلانتری ۱۵۷ مسعودیه پس از هماهنگیهای قضایی وارد خانه شدند.
اما آنها به محض ورود به خانه با صحنه هولناکی رو به رو شدند. جسد مینا داخل سالن پذیرایی افتاده بود و به نظر میرسید که از زمان مرگ او مدت زیادی میگذرد. با کشف جسد زن جوان، موضوع به بازپرس محمد تقی شعبانی اعلام شد.
نخستین بررسیهای تیم جنایی نشان میداد که مینا با بند کفش و روسری که دور گردنش پیچیده شده بود خفه شده و به قتل رسیده است. از زمان مرگ نیز حدود دو روز میگذشت. در تحقیقات صورت گرفته از همسایهها آنها مدعی شدند که زوج جوان همیشه با هم درگیری و دعوا داشتند و آخرین بار حمید را در حالی که نان خریده بود داخل کوچه دیدهاند.
وجود نانها در صحنه جنایت این فرضیه را قوت بخشید که مرد جوان پس از خرید نان به خانه آمده و با همسرش درگیر شده و او را به قتل رسانده است. بعد از این جنایت هم خانه را ترک کرده و به میهمانی خانه دوستش رفته و در آنجا به خاطر مصرف بیش از حد مواد جانش را از دست داده است.
در ادامه تحقیقات از خانواده زوج جوان مشخص شد آنها حدود ۱۵ سال قبل باهم ازدواج کرده اما بچه دار نشدهاند و همین مسأله یکی از دلایل اختلاف آنها بود. دلیل دیگر اما مالکیت سه دانگ خانهای بود که حمید بهنام همسرش کرده بود. اما بعد از مدتی از این کار پشیمان شده و خواهان برگرداندن سند بهنام خود شده بود. اما مینا مخالفت میکرد و راضی به انتقال سه دانگ سند نبود.بدین ترتیب با قتل زن جوان و مرگ شوهرش پرونده برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان پلیس قرار گرفت.
منبع: الف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۴۴۰۶۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
به گزارش خبرآنلاین چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
23302
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198