جشنوارهای که از منافع ملی و امید فقط شعارش را داد/ یک فیلم ضد روستا و خشن از ایران به اسکار معرفی شد
تاریخ انتشار: ۴ آبان ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۴۹۴۶۴۸
هرچند انجمن سینمای جوانان دغدغه منافع ملی و افزایش سرمایههای اجتماعی داشته اما بررسی فیلمهای حاضر در جشنواره نشان میدهد که تولیدات این نهاد نه تنها کمکی به این محورها نمیکند بلکه برعکس در راستای کاهش امید به زندگی و نشاط است. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سی و هشتمین جشنواره فیلم کوتاه به دبیری "سید صادق موسوی" در حالی تمام شد که دبیر آن در نشست خبریاش اعلام کرده بود که این جشنواره میزبان آثاری است که محوریت تمام فیلمهای آن با رویکرد تقویت سرمایههای اجتماعی و وحدت ملی است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
موسوی در دو دور قبلی نیز در مصاحبهها و نشستهای خود مدام بر این نگاه و زاویه دید اصرار داشت و البته آن را بیشتر از آنکه ماحصل عقیده و دیدگاه خود بداند ماحصل نگاه مدیران کلان وزارت فرهنگ و ارشاد به عنوان تصمیمسازان اصلی آن میدانست. چیزی که در نشست خبری اخیر خود نیز به آن اشاره کرد و گفت که بر اساس تصمیمات وزیر فرهنگ قبلی و مدیران وزارت ارشاد تصمیم بر این بوده است که فیلمهایی در جشنواره حضور داشته باشند که جامعهستیز نباشند و به انسجام کشور کمک کنند. او حتی برای آنکه فهم این موضوع را راحتتر کند یک نشانی به تمامی خبرنگاران و عموم مردم داد و گفت: فیلمهای جشنواره آثاری است که حداقل ما را از ایرانی بودنمان پشیمان نکند.
شورای عالی تولید متولی اصلی سینمای ملّی است/ بخش خصوصی وارد ساخت فیلمهای راهبردی شوددبیر جشنواره فیلم کوتاه: از همکاری با فیلمسازان عمار استقبال میکنیمموسوی: تولیدات انجمن سینمای جوان در راستای «منافع ملی» استاما نگاهی به فیلمهای جشنواره و فضای درون آنها نشان میدهد که نه تنها بیشتر فیلمهای داستانی به وحدت ملی و افزایش سرمایههای اجتماعی کمکی نمیکرد، بلکه بسیاری از آنها با درونمایههای بشدت غمبار، ضدجامعه، خشن و فلاکتبار و حتی وحشیانه، براحتی ما را از زندگی در کشوری به نام ایران پشیمان هم میکند. بسیاری از افرادی که در سالنهای سینما حضور داشتند از تماشای چنین فیلمهای آزاردهندهای که پشت کلمه "واقعیت جامعه" سنگر گرفتهاند و خود را نماینده مسائل روز میدانند، عصبی و سرخورده میشدند و آنها را تکرار کلیشههای رایج سینمای بلند داستانی ما میدانستند. گویی فیلم کوتاه ما بیشتر عصاره فیلمهای بلند داستانی رایجی است که در سالهای اخیر در سینما بیشک هم از نظر گیشه و جذب مخاطب و هم از نظر منتقدین شکست خوردهاند.فیلم کوتاه عصاره سینمای بلند داستانی ما
فیلم کوتاه همیشه در تاریخ سینمای ما بیشتر محلی برای خلاقیت و ایدههای نابی بود که میتواند به فیلم بلند سینمایی تبدیل شود و در حقیقت بر سینمای بلند ما اثرگذار بود اما در حال حاضر این سینمای کوتاه است که بخاطر اصرار بر ادامه مسیر خستهکننده و واقعیتزده بلند سینمایی ما تحت تأثیر آن قرار گرفته است.
اما در این میان کانون و هسته اصلی خود جشنواره یعنی انجمن سینمای جوانان ایران چه میتواند بکند؟ نهادی که متولی حمایت مادی و معنوی از فیلمهای کوتاه کشور است. ما با در نظر گرفتن آنکه این انجمن خود بودجه دارد و اگر نتواند از میان آثار ارسالی فیلمهایی با رویکرد ملّی بعلت عدم توجه فیلمسازان به این محور، اثری را انتخاب کند، لااقل خود دست به کار شود و با تولید و حمایت از فیلمنامههایی با مضمون افزایش "سرمایههای اجتماعی و منافع ملی" آثاری را تولید کند که چشم و چراغ هم انجمن و هم جشنواره فیلم کوتاه تهران شود.
ما با همین نگاه به سراغ فیلمهای داستانی جشنواره رفتیم و تلاش کردیم تا بیشتر توجه و تمرکزمان را روی فیلمهای تولیدی انجمن بگذاریم و البته در کنار آن به فیلمهای ارسالی به جشنواره نیز نظر داشته باشیم.
در گزارشی که قبلتر از فیلمهای جشنواره منتشر کردیم سه فیلم تولیدی انجمن را در کنار دیگر فیلمهای جشنواره بررسی کردیم و گفتیم که فیلمهای مورد اشاره حالت خاکستری دارند و حتی از نظر قصهگویی و پرداخت دچار اعوجاج و بدسلیقگیاند.
نگاهی به فیلمهای کوتاه روز دوم جشنواره/ چتر باز مدیران سینمایی برای پوشش سلایقاما دیگر فیلمهای تولیدی انجمن نیز تعریف چندانی ندارند و برخی از آنان حتی ما را از ایرانی بودنمان پشیمان میکنند.
تولیداتی ضد روستا و شهرستان
فیلمی مانند "زخم" که قصد دارد تا مشکلات یک دختربچهای که در میانه زلزله در یکی از روستاها به سن بلوغ رسیده را روایت کند تنها به نمایش این موضوع در این شرایط بسنده میکند و هیچ پیام و محتوای خاصی ندارد. دکتر و یا همراهی که بتواند او را در این شرایط یاری دهد نیست و معلوم نیست تکلیف دخترک بیگناه در این مهلکه چیست؟ چگونه چنین فیلمی میتواند وفاق و همدردی را در این شرایط افزایش دهد؟
فیلمهای ضدروستایی و تلخ در جشنواره امسال به وفور دیده شدند. "تابوت" یکی دیگر از همین فیلمها است که تولید انجمن است. فیلمی که حتی پیام خودش را هم نمیداند و تنها با دو سه سکانس اول که با شوخیهای آذریزبانها مخاطب را میخنداند، خیلی زود ایده کممایه آن کچلی خود را نشان میدهد و بدون هیچ ذوق و زیباییشناسی تمام میشود.
فیلم کپسول را زمانی که در سالن تماشا کردیم تنها چیزی که به ذهن ما نمیرسید این بود که این فیلم داعشی و وحشیانه نماینده ما در اسکار شود. جالب است که هیچ کس در روستاها و شهرستانهای ما نیست که در مقابل یک رفتار غلط ایستادگی کند و همه نظارهگر خشونتها و رفتارهای ددمنشانه پدران سنتی و خالی از انسانیت روزگار ما هستند که باید آنان را جزو جامعه حدقلی و چنددرصدی کشور دانست
"تییره" البته وضعی نسبتاً بهتر دارد و در نهایت بخاطر بازی صمیمانه بچهها و واقعی پیرزن روستا که بنظر میرسد نابازیگر باشد کمی آبرومندتر از دیگر فیلمهای انجمن است. هرچند که آن نیز در نهایت کمکی برای وحدت و وفاق مردمی ندارد. جالب است که اکثر سوژههای فیلمهای کوتاه انجمن همگی به سمتی میروند که زمینه تلخی و غمباری دارند تا در پس آن بتوانند یک طلوع و زیبایی را نشان بدهند اما افسوس که نه تنها سرانجام خبر روشنی از همدلی و همکاری در کار نیست بلکه برعکس تنهایی و ناراحتی برجای میماند. آیا اینگونه به مردم از طریق معکوس میخواهیم همدلی و ارزش زیست مسالمتآمیز را بایکدیگر نشان دهیم؟
"هاجرو" نیز فیلم دیگری است که نگاهی متعصبانه و ددمنشانه به مردم اطراف شرق ایران دارد. مردانی خشن و تندخود که خواهران و زنان خود را مانند 100 سال قبل در خانه زندانی میکنند. عموماً برخی از فیلمسازان در پاسخ به انتقادات میگویند که این واقعیت جامعه ما است و باید همان را روایت کرد. اما اصرار بر همین روند چیزی غیر از تکرار و تقلید واقعیت به عنوان یکی از پستترین و نازلترین فرمهای هنری نیست. همان چیزی که افلاطون آن را علت بیارزش بودن هنر میدانست. تقلید صرف بدون زیباییشناسی و هیچگونه کاتارسیسی که حسی ماندگار به انسان بدهد.
دبیر جشنواره فیلم کوتاه: نگاه شهرستانستیزی مطلقاً وجود نداردکپسول نماینده داعشی از سینمای ایران در اسکار
اما نقطه اوج این درماندگی و افسوس فیلمی است که از قضا از طرف ایران و جشنوراه فیلم کوتاه به اسکار معرفی شد. این یادداشت کوتاه جای بررسی مختصات و ویژگیهای فیلمی که باید از سوی ایران به اسکار برود نیست اما بدون شک اگر جشنواره فیلم کوتاه فیلمی را از ایران بخواهد به آن سوی دنیا معرفی کند باید مایه آبرو و سربلندی باشد. فیلم کپسول را زمانی که در سالن تماشا کردیم تنها چیزی که به ذهن ما نمیرسید این بود که این فیلم داعشی و وحشیانه نماینده ما در اسکار شود. جالب است که هیچ کس در روستاها و شهرستانهای ما نیست که در مقابل یک رفتار غلط ایستادگی کند و همه نظارهگر خشونتها و رفتارهای ددمنشانه پدران سنتی و خالی از انسانیت روزگار ما هستند که باید آنان را جزو جامعه حدقلی و چنددرصدی کشور دانست. سوژههایی بشدت حدقلی و کممایه و فاقد هرگونه زیبایی که خستگی و افسردگی را بر جان مخاطب جشنواره (که قاعدتاً مخاطب حرفهای سینما است و نه عمومی؛ که اگر مخاطب عمومی آنها را تماشا کند یکبار برای همیشه میبیند) میگذارد.
جالب آنکه داور گرامی جشنواره یعنی آقای ابولفضل جلیلی از نگاه مهربانانه داوران خارجی که متفقالقول! این فیلم را در میان دهها فیلم ایرانی و خارجی میتوانست به جشن اسکار راه پیدا کند، تشکر و تقدیر کرد. آیا این انتخاب از سر عمد است و حتی یک فیلم انسانی و به قول دبیر جشنواره مشعشع وجود نداشت و باید این تصویر تند و ضدانسانی از سوی سینمای ایران به اسکار برود؟ باز اگر فیلمی خارجی و سیاه از طریق ایران به اسکار معرفی میشد این دل آنقدر داغش تازه نمیشد که رفتن فیلم "کپسول" این داغ را تازه کرده است. به این اتفاق نظر داوران خارجی برای حضور این فیلم از سوی ایران در اسکار باید خوشبین بود یا تردید داشت؟
جالب است که سال گذشته نیز فیلم دیگری از استان کرمان با نگاهی ضدانسانی و خشن از انجمن سینمای جوانان ایران حمایت گرفت و همین یک فیلم مایه گزارشی شد که از دبیر جشنواره سؤال کردیم که قول شما امید بود نه نا امیدی! حالا بار دیگر دوستان فیلمساز ما از این استان، فیلمی بشدت عصبی و دیوانهکننده ساختند که گویا از ابتدا برای حضور در جشنوارههای خارجی ساخته شده است.
یادآوری به مدیر انجمن سینمای جوانان ایران/ قرار بود حامی امید باشید نه ناامیدیاین در حالی است که فیلم انسانی و مهربانانه و زیبای "جان داد" که در میان جوایز دیشب جایزه تشریفاتی هیأت داوران را گرفت، نمایندهای به مراتب بهتر برای حضور در اسکار بود اما صدافسوس که در کناری این فیلم آبرومند و شریف باقی ماند.
"پرتاب ناگهانی یک فیل" نیز با مایه روشنفکری و با پرداختی مبهم با الهام از زندگی جلال آل احمد و سیمین دانشور تلاش داشت تا زندگی یک زوج نویسنده که قربانی سبک زندگی خود شدهاند را نمایش دهد. فیلمی که با آنچه که دبیر گفته بود همخوانی ندارد و باید بار دیگر پرسید که چگونه این فیلمها از سوی انجمن مورد حمایت قرار گرفتهاند؟ البته اگر فیلمساز قصد داشته تا این شکل از زندگی را نقد کند موضوع جالبی را مورد توجه قرار داده اما در هر حالت با پرداخت سورئالی که در انتهای فیلم سر میزند معلوم نیست پیام و کلام فیلم چه بوده است.
جالب آنکه فیلمی که دغدغه دبیر جشنواره بود یعنی اثری که مضمون هویت ملی و افزایش سرمایه اجتماعی را در بر داشت در نهایت به اثر پویانمایی از مرکز گسترش رسید.
بهترین فیلم جشنواره یعنی «مورس» نگاهی به زندگی گلسرخی دارد که خود سوژه برای حمایت گرفتن از انجمن جای سؤال دارد. جالبتر آنکه جایزه بهترین کارگردانی را نیز به همین فیلم میدهند.
با این حساب جشنواره فیلم کوتاه با این همه ادعا در حمایت از تولیداتی که محوریتشان افزایش سرمایههای اجتماعی و وحدت ملی باشد بیشتر حکایت "آن پرندهای را دارد که خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد". اینگونه نه تنها چیزی به نام وحدت و منافع ملی را از یاد بردهایم بلکه گویا از بودجه بیت المال جمهوری اسلامی ایران در حال نابودی رویکردهایمان هستیم.
شاید دبیر جشنواره باید در انتخاب مشاوران فیلم کوتاه یا سیاستهای خود تجدیدنظر کند اما آنچه که مشخص است اینکه زمانی که دبیر به حدقلی مانند "فیلمهای جشنواره آثاری است که حداقل ما را از ایرانی بودنمان پشیمان نکند" بسنده میکند از ایدهآلها کوتاه میآید و با همین حداقلها باعث میشود که با محتوایی پایینتر از این تراز روبرو شویم و نتیجه همین میشود که در جشنواره با آن روبرو بودیم.
مراسم اختتامیه سی و هشتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران برگزار شد/موسوی: باید مرجعیت تمام حوزهها را در غرب آسیا داشتهباشیمانتقاد تند رییس سازمان سینمایی از سواستفاده تبلیغاتی ایرانمال از جشنواره فیلم کوتاه تهران/ محمد خزاعی مراسم اختتامیه را ترک کردانتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: فیلم کوتاه سینمای ایران جشنواره فیلم کوتاه تهران فیلم کوتاه سینمای ایران جشنواره فیلم کوتاه تهران انجمن سینمای جوانان سرمایه های اجتماعی جشنواره فیلم کوتاه فیلم های جشنواره ایران به اسکار افزایش سرمایه دبیر جشنواره منافع ملی فیلم ها نه تنها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۴۹۴۶۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
(ویدئو) ماجرای خدمتی که عباس کیارستمی در دهه ۷۰ به سینمای ایران کرد چه بود؟
فریدون جیرانی در آخرین گفتوگوی ویدئویی خود در «اعتمادآنلاین» روبروی ابوالحسن داوودی، کارگردان و تهیهکننده و فرهاد توحیدی، فیلمنامهنویس نشست و درباره شرایط روز سینمای ایران سخن گفتند.
در بخشی از این گفتگو فریدون جیرانی به سینمای عباس کیارستمی و تاثیر آن در دهه ۷۰ شمسی پرداخته است و با مهمانان به بررسی آن شرایط و دورههای پس از آن پرداختهاند.
به گزارش اعتمادآنلاین، در ادامه این بخش صحبتهای جیرانی و ابوالحسن داوودی را میخوانید و میبینید:
کد ویدیو دانلود فیلم اصلیدر تحلیل دولتمردان فرهنگی دهه ۷۰ خیلی از عناصر که ممکن است به تعبیر الان مزاحم به نظر بیایند، کارکردشان به نفع دولت و حاکمیت هم بود
*تفکر عباس کیارستمی با خانه دوست کجاست و کلوزآپ باعث شد روشنفکری تمام دنیا متوجه اینجور سینما شوند و تاثیر جهانی گذاشت.
داوودی: و امر مهمی که داشت اینکه در تحلیل خیلی از دولتمردان فرهنگی آن زمان خیلی از این عناصر که ممکن است به تعبیر الان عناصر مزاحم به نظر بیایند، آن زمان کارکردشان به نفع دولت و حاکمیت هم بود. یعنی یک جوری چهره جمهوری اسلامی را در دنیا یک چهره جذابتر و قابل قبولتری نشان میداد.
در عرصه فرهنگ معمولاً سیاستهایی که خیلی تند و تیز است، بیشتر از هر جایی تبدیل به شمشیر دولبه میشود
*چهره را خیلی عوض کرد.
داوودی: اشکال بزرگی که در روش و سیستمی که به نظر میآید حاکمیت بعد از این جریان در پیش گرفت، [این است که]به نظرم حاکمیت را بیشتر تبدیل کرد به یک حاکمیت ترسیده که برای اینکه از شرایط پیشگیری کند درخت را از بن برید. یعنی سعی کرد درخت را بهنوعی از ریشه دربیاورد یا خشک کند، نفت بریزد که ریشهاش هم خشک شود؛ و این توجه را نداشت که همه این عناصر حتی منتقدترینشان، حتی کسانی که به نظر اوج اپوزیسیون جریان حاکمیت میآیند، نهایتاً در این سیستم پیچیده فرهنگی و ارتباطی که در دنیا هست میتوانند منافعی را هم برای دولت بیاورند. بهخصوص در حوزه فرهنگ. در حوزه سیاست اگر این را ببینید سیاست برخوردهای خیلی سلبی و تند و تیز را ممکن است جواب بدهد، اما در عرصه فرهنگ معمولاً سیاستهایی که خیلی تند و تیز است، بیشتر از هر جایی تبدیل به شمشیر دولبه میشود. شمشیر دولبهای که بعد از یک مدتی بیشترین خسارت را برای خود آن شمشیرزن به وجود میآورد. این چیزی بود که دوستان تحلیل نکرده بودند.
جشنواره فجر به جشنواره عمار و یک جشنواره شهرستانی بیشتر شباهت دارد/ قبل از اینکه بگوییم جیرانی چه چیزی بسازد، میگوییم جیرانی چرا بسازد؟
در واقع شاید مهمترین مسالهای که وجود داشت این بود که در این دوره دوستان کاملاً بدون هرگونه تحلیلی بر اساس شرایط مدرن امروز سینما و جامعه رفتاری را پیشه کردند که از همین الان میبینیم خسارتهایش چگونه اتفاق افتاد. مثلاً جشنواره فجر تقریباً جزو دولتیترین جشنوارههای دنیا محسوب میشود. به خاطر مناسبتش، ویترینش، به خاطر اینکه سالهای سال همه درگیرش بودهایم. اینکه جشنواره فجر همواره زیر سایه سالگرد انقلاب حرکت کرده و تبدیل به ویترینش شده، با همه لطمههایی که زده، اما باعث شده خود این جامعه در دورانی تبدیل به یک چهره ملی و سبب ارتباط بین این دو هم بشود؛
یعنی بین حاکمیت و مردم و بهخصوص بخش فرهنگی و سینمایی. الان تصویر جشنواره فجر را نگاه کنید. جشنواره فجر واقعاً به جشنواره عمار و یک جشنواره شهرستانی بیشتر شباهت دارد که یک نهاد و جریان حکومتی برگزار میکند تا چهرهای که هم اهالی سینما و هم مردم آن را پذیرفته بودند که این شرایط به دلیل وضعیتی که داریم بهترین شکلی است که میتواند الان برگزار شود. اشکالاتش را هم پذیرفته بودند، اما الان اتفاقی که از سال گذشته به شکل عمده و آشکار شروع شد، تاثیرش را همین امسال چقدر در سطحی شدن و از دست دادن کیفیت گذاشته است. از دست دادن هویت بهخصوص حتی بخشی که مربوط به حاکمیت بود.
یعنی این به نظرم خسارتش بسیار عمدهتر از چیزی است که جشنواره فجر برای مردم داشت و دوستان این را در تحلیل خودشان متوجه نشدند که هر کدام از این اتفاقات، از این شمشیر از رو بستنهایی که در واقع نفی کردن یک طیفی که فکر کنند چرا برویم دنبال اینکه آقای جیرانی چه چیزی میخواهد بسازد. اصلاً آقای جیرانی چرا باید فیلم بسازد. وقتی این تفکر غالب میشود و این میشود که قبل از اینکه بگوییم جیرانی چه چیزی بسازد، میگوییم جیرانی چرا بسازد؟
سینمای ایدئولوژیک و سینمای پروپاگاندا از یک جایی به بعد خودش را مثل خوره میخورد به این دلیل که نمیتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند
این تفکر خسارتش قبل از هر چیز به خودشان برمیگردد. به این دلیل که سیستمی که در تحلیل شما و فرهاد هم بود، رشد کردن سینمایی ایدئولوژیک و سینمای پروپاگاندا از یک جایی به بعد خودش را مثل خوره میخورد. چون سینمای پروپاگاندا به دلیل اینکه نمیتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و پلهایی را که مخاطب خودش نیاز دارد با درک و سلیقه خودش کشف کند و واردش شود، نمیتواند آنها را بسازد؛ بنابراین روزبهروز چه دولت بخواهد چه نخواهد، گرانتر و غیرقابل ساختتر میشود و به جایی میرسد که دیگر سینما، حتی سینمای پروپاگاندا، امکانش از دست دولت و نهادهای سازنده هم خارج میشود. چون اینها مخاطب ندارند.
در تولیدات سال قبل، تعداد محدود محصولاتی که بنیاد فارابی به عنوان مهمترین بنیاد تقویتکننده سینما که به این دلیل شکل گرفته بود... به این دلیل که حمایت کند یکسری محصولات ساخته شود تا رابط بین فرهنگ ایدئولوژیک و حاکمیتی و مردم باشد...، اما عملاً به چه سرنوشتی دچار شده؟
محصولات امسال هیچ شانسی در ارتباط با مخاطب ندارند/ کوتوله کردن و سر بریدن کسی که سرش از میان جمع بیرون میآید جواب نمیدهد
سال گذشته و امسال تقریباً ۲۰ محصول داشتیم که از این تعداد تماماً در اختیار نهادهای مختلف بوده و سرمایههایی که بیشتر سرمایههای دولتی بودهاند و شاید به جز یکی دوتا- که احتمال دارد بر اساس آن چیزی که دیدهاند باشد، من هیچ کدام از محصولات امسال را ندیدهام-، اما کسانی که دیدهاند به جز یکی دو مورد بقیهشان هیچگونه شانسی برای اینکه کمترین اقبالی را بتوانند در ارتباط با مخاطب و مخاطب عام به وجود بیاورند [نداشتند]نه یک گروه خاص، گروه انتخابشده که پول بدهند.
کسانی که تصمیمات فرهنگی میگیرند با شرایط و کسانی روبهرو میشویم که همان مثال معروف را به یادمان میآورند که بر سر شاخ نشستهاند و بن میبرند و متوجه نیستند که این رفتار خشن، سلبی و تحریککننده که پیش گرفتهاند، فرار به جلویی که میبینیم که روزبهروز بیشتر میشود، این لجبازی از طرف تمام تصمیمگیران نسبت به اینکه همین است که هست، این سیاست حتی وقتی به جایی میرسد که دیدیم بعد از جشنواره فجر وقتی این میزان مهجوریت را مشاهده کردند، به جای اینکه این را تحلیل کنند، روزنامه معروفی که بیشتر از همه نسبت به این داستان واکنش دارد، عنوان میکند چه خوب شد که پای همه این عناصر را از سینما قطع کردید و ما همین را میخواستیم.
این کوتوله کردن و سر بریدن کسی که سرش از میان جمع بیرون میآید، به نظر میآید اولین چیزی است که ممکن است به ذهن هر آدم عامی بیاید که برای اینکه با یک مساله و بحران حاد روبهرو شود، چیزی که فکر میکند میتواند عامل بحران باشد از اول سرش را قطع کند. این فرهنگ جواب نمیدهد. این در سینما جواب نمیدهد. اتفاقی که شاید افتاده و دوستان کاملاً ندیده گرفتهاند تغییر ماهیت جریانات و نوع ارتباطات فرهنگی است که سینما جزو عمدهترینشان است.
در بین محصولاتی که تولید میشود که حتی مربوط به سینمای زیرزمینی هم نیست؛ همین فیلم آقای صناعیها فیلمی است که خیلی مشخص و قانونی پروانه ساخت گرفته و با همه اصول و نظارتهای دوستان ساخته شده، اما چرا تبدیل میشود به یک جریانی که مثل لیف خرما نمیدانند چهکارش کنند. فیلمی که همه مراحل قانونی را طی کرده و بر آن اساس ساخته شده.
اگر بخواهیم به تعبیر همان اواسط دهههای ۶۰ و ۷۰ نگاه کنیم، این فیلم باید از جانب مردم و حاکمیت افتخار سینمای ایران باشد. ممکن است حاکمیت نسبت به آن نقد هم داشته باشد هیچ ایرادی ندارد میتواند نقدش را داشته باشد، اما از یک طرف به عنوان یک تصویری [که جامعه آزاد را نشان میدهد]، جامعهای که در آن امکان حرف زدن و ابراز سلیقههای مختلف وجود دارد، بیش از هر چیزی آن فیلم میتواند به حاکمیت و جریان بینالمللی کمک کند. ۴۰ سال است که با پوست و گوشت و استخوان و تورم این را تجربه میکنیم که هیچ جور از این شرایط جهانی جدا نیست.