اندیشههای میخاییل باختین به چه کار ما میآید؟
تاریخ انتشار: ۵ آبان ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۵۰۷۷۴۶
محسن آزموده؛ چندی پیش با دوستی راجع به ترجمههای فارسی از آثار نظریهپردازان غربی معاصر گفتگو میکردم، در این باره که در دهههای هفتاد و هشتاد خورشیدی، به یکباره بساط ترجمه آثاری از یا درباره اندیشمندانی در حوزههای فلسفه و علوم اجتماعی و روانشناسی و روانکاوی و علوم سیاسی و نقد و نظریه ادبی داغ شد و در مدتی کوتاه، اسامی یک دو جین از متفکران جدید، مثل فوکو و لاکان و آدرنو و بنیامین و بارت و گادامر و سوسور و ریکور و دریدا و کریستوا و بودریار و لیوتار و آلتوسر و هابرماس و.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
روند ترجمهها البته تا میانه دهه نود ادامه داشت و مترجمان جوان همچنان در مسابقه برای یافتن اسامی تازه مثل آگامبن و ژیژک و رانسیر و بدیو و لاکلائو و. ترکتازی میکردند. رویهای که به نظر میرسد که از شتابش کاسته شده و حالا مترجمان جوان پیشین که عمدتا پا به میانسالی گذاشتهاند، یا به تالیف و تدریس (و بعضی همچنان تحصیل) مشغولند و جذب هیاتهای علمی دانشگاهها و موسسات آموزشی خصوصی شدهاند یا مهاجرت کردهاند و درسایر جوامع به کار مشغول. عدهای از آنها و مترجمان جوانتر هم که همچنان با جدیت به کار ترجمه مشغولند، روی به سوی کارهای کلاسیک آوردهاند و کمتر به دنبال رو کردن اسم جدید و تبعیت از مد روز هستند.
اما پرسش اصلی ما در گفتوگوی مذکور این بود که آن حجم عظیم ترجمهها و آن همه اسم و متفکر جدید، به راستی چه تاثیری در فضای فکری و فرهنگی ایران گذاشت؟ آیا موجی بود که بر آمد و فرونشست و نتیجهای در بر نداشت یا هریک از آن اسامی یا کلیت آن ترجمهها یا تعدادی از آنها، به راستی در ذهنیت جمعی اهالی فرهنگ تهنشین شدند آثاری را پدید آوردند؟ پاسخ تفصیلی این سوال کلی، قطعا نیازمند تحقیقی مفصل و جزیینگرانه است، همچنانکه در سالهای اخیر بعضا در مطبوعات یا حتی در رسالههای دانشگاهی، پژوهشهایی در این باره صورت گرفته که مثلا کانت یا هگل یا نیچه یا هایدگر یا سارتر از متفکران کلاسیک، چگونه در فضای فکری و فرهنگی ما معرفی شدند و چه تاثیراتی در بر داشتند.
در مورد اندیشمندان جدیدتر مثل فوکو و هابرماس هم تحقیقاتی صورت گرفت یا در مطبوعات پروندههایی تهیه شد. اما ارزیابی جامع پیامدهای موج ترجمه صورت گرفته، مستلزم گذر زمان هم هست، اینکه آیا میتوان این موج را به نهضت ترجمه با تبعاتی که در تاریخ برای آن میشناسیم، تعبیر کرد یا خیر؟
در گفتگو با دوستم، از قضا به میخاییل باختین پرداختیم، اندیشمندان و نظریهپرداز معاصر روس که نخستین معرفیها از اندیشهها و آثارش به فارسی در اوایل دهه ۱۳۷۰ با آثاری، چون سودای مکالمه، خنده، آزادی گزیده و ترجمه محمد جعفر پوینده و منطق گفتوگویی میخاییل باختین نوشته تزوتان تودوروف با ترجمه داریوش کریمی صورت گرفت و در سالهای بعد مترجمانی، چون رویا پورآذر، سعید صلحجو و مهدی امیرخانلو دست به ترجمه آثاری از او یا دربارهاش به فارسی زدند. پرسش بالا را در مورد سرنوشت باختین به فارسی و تاثیر فکر و فرهنگ جامعه ما میتوان مطرح کرد، یعنی پرسید باختین در مقام اندیشمند روس، چه رهاوردی برای اهالی فکر در ایران دارد؟
قاعدتا و در وهله اول، به طور تخصصی مخاطب باختین به عنوان یک نظریهپرداز و منتقد ادبی، پژوهشگران و دانشجویان و علاقهمندان به این حوزه هستند و قاعدتا از دیدگاههای او در خوانش آثار ادبی و تحقیقات مقایسهای (تطبیقی) استفاده میکنند.
اما غیر این باختین متفکری است که منبع الهام طیف وسیعی از اهل فکر در حوزههای فلسفه، جامعهشناسی، علومسیاسی، زبانشناسی و علوم اجتماعی بوده و مفاهیمی خلق کرده که به کار عموم اهل فرهنگ میآید. دو مفهوم مهم او یکی کارناوالگرایی و دیگری گفتوگوگرایی و تاکید بر چند آوایی است، دو ایدهای که با یکدیگر ربط وثیق دارند.
باختین، با طرح ایدههای مذکور، دریچهای به رهایی در جامعه بسته و تکصدایی روسیه کمونیستی میگشاید و نشان میدهد که در بستهترین و نامطمئنترین فضا نیز میتوان و بلکه ضروری است که به یکدیگر اعتماد کنیم و با یکدیگر به گفتگو بنشینم. باختین به ما نشان میدهد که حقیقت در دستان یک نفر و بر آمده از یک صدا نیست، بلکه امری گفتوگویی و حاصل برخورد آرا و اندیشهها و صداهای گوناگون است. او همچنین فضای عبوس حاکم بر گفتارهای تک صدایی را به سخره میگیرد و بر وجه طربناک و شادخوارانه حیات تاکید میکند.
گفتوگوی باختین در فضایی خشک و رسمی که همه شرایط آن از قبل پیشبینی شده، امکانپذیر نیست. گفتوگوی معطوف به حقیقت، از جنس حکمت شادان نیچه است، امری انضمامی، تنانه (کارناوال) توام با شوخی و خنده و سرخوشی. باختین به ما میگوید که بیچون و چرایی خشن رژیمهای تمامیتخواه و مطلقگرا را بهسخره بگیریم و خوشباشانه در مواجهه با آنها به رقص و آواز در آییم و صمیمانه به عدم قطعیت و دیگری به عنوان مصداق واقعی آن گشوده باشیم.
منبع: فرارو
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۵۰۷۷۴۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چگونه آنفلوآنزای اسپانیایی ۱۹۱۸ جهان را دگرگون کرد
خبرگزاری علموفناوری آنا- هدا عربشاهی: عنوان عالمگیری آنفلوآنزای اسپانیایی برای ما مردم زیسته در سومین دهه قرن ۲۱ که دیری نیست از کابوس کووید-۱۹ تقریبا رهایی یافتهایم، خیلی غریب نیست. ویروس آنفلوآنزا اوایل سال 1918 در صبحی بهاری از تب و گلو درد آشپز کمپ فانستن در درمانگاهی در ایالت کانزاس به ثبت رسید. نام این آشپز آلبرت گیچل بود. تا ظهر همان روز در درمانگاه بیشاز صد مورد گلودرد و تب و سردرد گزارش شد.
در هفتههای بعد، تعداد بیماران آنچنان زیاد شد که افسر پزشک مخصوص کمپ درخواست کرد سولهای برای اسکان همۀ آنها تهیه شود. شاید این آشپز نگونبخت نخستین فرد مبتلا به آنفلوآنزای اسپانیایی نبوده باشد. از سال ۱۹۱۸ تا روزگار کنونی مردم پیوسته دربارۀ نقطۀ آغاز این عالمگیری گمانهزنی کردهاند.
کتاب سوار رنگپریده به قلم لورا اسپینی که به تازگی با ترجمه ساقی نخعیزاده و بههمیت نشر آفتابکاران منتشر شده با پیشگفتاری مسعود یونسیان آغاز میشود. یونسیان که خود استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران است دربارۀ این کتاب ارزشمند معتقد است که هرچند نویسنده این کتاب را در سال ۲۰۱۷ نوشته یعنی دو سال قبل از بروز عالمگیری کووید-19 ولی بسیاری از موضوعاتی که در این کتاب به آنها پرداخته شده آنچنان شبیه مشکلاتیاند که در پاندمی اخیر تجربه کردهایم که خواننده ممکن است تصور کند این کتاب بعد از رخداد ویروس کرونا در جهان و در سال ۲۰۲۰ به نگارش درآمده است.
از نکات برجستۀ کتاب لورا اسپینی این است که او در شیوۀ نگارش کتاب ضمن انطباق با اصول مدرن اپیدمیولوژی به این اثر ماهیتی رمانگونه داده بهگونهای که خواننده را مشتاق و ترغیب به مطالعه آن میکند.
مسعود یونسیان میگوید که کلیه فصول کتاب را بعد از ترجمه خوانده و از دقت و امانتداری ساقی نخعیزاده در مقام مترجم، به شگفت آمده و از اینرو، بهعنوان متخصص اپیدمیولوژی مطالعۀ این کتاب را نه فقط رای عموم جامعه مفید دانسته که بهویژه برای استادان و دانشجویان رشتۀ اپیدمیولوژی ضروری میداند.
مقالات اسپینی را مجلات نشنالجئوگرافیک، نیچر، اکونومیست و دیلیتلگراف منتشر کردهاند. او همچنین دو رمان به نامهای «دکتر» و «زندگان» و یک کتاب در حوزۀ تاریخ شفاهی به نام «خیابان مرکزی: سیمای یک شهر اروپایی» نوشته است.
اسپینی در «سوار رنگپریده» داستان این بیماری عالمگیری کمتوجه شده را بازگو میکند و از هند تا برزیل، از ایران تا اسپانیا و از آفریقای جنوبی تا اوکراین آن را ردیابی میکند. او با تکیه بر یافتههای آخرین تحقیقات در رشتههای ویروسشناسی، همهگیرشناسی، روانشناسی و اقتصاد فاجعهای را روایت میکند که پیامدهایش طی چند دهه عالم بشریت را دگرگون کرد و امروزه هم همچنین اثرش را به رخ میکشد. کتاب سوار رنگپریده تاکنون به بیست زبان دیگر ترجمه شده است.
انتهای پیام/