عاقبت درزی هم در کوزه افتاد
تاریخ انتشار: ۱۶ آبان ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۶۱۶۶۶۵
نقل میکنند که قدیمالایام خیاطی در مجاورت قبرستان دکهای داشت و با دیدن هر مردهای که به قبرستان میبردند، سنگی داخل کوزه میانداخت و این طور حساب و کتاب آدمهایی را نگه میداشت که رخت از جهان میبستند.
چند روزی مغازه خیاط بسته ماند و مشتری سراغش را از همسایه خیاط گرفت و گفت: درزی کجاست؟ همسایه پاسخ داد: درزی نیز در کوزه افتاد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نخستین خاطره من از این مرد جنوبی مربوط به سال 1392 است، اوایل ورودم به معاونت امور فرهنگی. مرد بسیار مبادی آدابی بود و در عین نزدیک شدن به آدمها همواره میکوشید فاصله خود را با کارمندان، مدیران و معاونان حفظ کند. به قول معروف اهل پرنسیب بود. یکی از خصوصیات بارزش ارتباط با رسانه بود که علاقه فراوانی برای مصاحبه داشت و از این رو همیشه با آغوش باز از آنها استقبال میکرد.
در همان اوایل خدمت، قرار بود برای مراسم تودیع و معارفه مدیرعامل موسسه نمایشگاههای فرهنگی ایران (عنوان این موسسه قبل از ادغام با موسسه خانه کتاب و بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان) حضور داشته باشم و خبری تهیه کنم؛ یکی از نخستین وظایف محوله. جلسه پر تلاطمی بود زیرا مدیرعامل قبلی تمایل به ماندن داشت اما شرایط با روی کار آمدن دولت یازدهم تغییر کرده بود و بادها وزیدن گرفته بود. خلاصه با سلام و صلوات جلسه ختم به خیر شد و برای بازگشت به محل کار به همراه آقای امیرزاده سوار ماشین شدیم. آقای امیرزاده ابتدا چند سوال از جلسه پرسید و تلاش میکرد از زیر زبانم چند و چون مراسم را بیرون بکشد. من هم صادقانه و البته از سر بیتجربگی ( زیرا این مراسمها را تا آن تاریخ از نزدیک لمس نکرده بودم) جواب دادم. اما آقای امیرزاده برای اینکه مرا با این فضا آشنا کند، مثالی زد که هنوز هم پس از هشت سال در گوشم صدا میدهد: گرفتن پست از برخی مدیران شبیه پوست کندن است. همانطور که کندن پوست انسان دردناک، وحشتزا و البته تحملناپذیر است، گرفتن مناصب از برخی افراد هم اینچنین است زیرا به مرور زمان در جلد آن پوست فرو رفتهاند و با آن عجین شدهاند و از این رو مایل به خارج شدن از آن نیستند.
آقای امیرزاده از آموزش و پرورش به وزارت فرهنگ و ارشاد آمده بود و الحق و الانصاف روحیه بالایی برای کار گروهی و رتق و فتق امور داشت: از چانه زدن با ناشران و تشکلهای نشر تا پیگیری برای مطالبات و حضور در جلسات چندین ساعته و... از دیگر خصوصیاتش فراجناحی بودن بود، گرچه در اصل راستگرا بود و خاستگاهش اصولگرا بود اما با اعتدالیون هم سر سازش داشت که او را به دو زیست بودن متهم میکردند. خلاصه منشاء خیر بود.
البته هر آغازی پایانی دارد و آقای امیرزاده نیز که فراز و نشیبهای فراوانی را تجربه کرده بود و سرد و گرم روزگار را چشیده بود و پیه خیلی چیزها را به تنش مالیده بود و به قول خودش با راست و چپ کار کرده بود، بالاخره بازنشسته شد تا مدیری جوانتر جایگزینش شود. او هم در کوزه افتاد.
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۶۱۶۶۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عاقبت رؤیافروشی؛ واکنش کاربران شبکههای اجتماعی به ابراز ندامت اشکان خطیبی
اشکان خطیبی که در ایام اغتشاشات ۱۴۰۱ به اروپا رفته بود، حالا در مصاحبهای گفته است: «دیگر توانایی کار کردن ندارد.» او گفته است: «خودم به همه چیز پشت پا زدم... از چیزی نمیخواهم دفاع کنم... نمیخواهم بگویم اشتباه کردیم، چون همه مربوط به پروسه اجتماعی است و همه ارکان اجتماع را درگیر میکنم و من هم بخشی از این اجتماع بودم... در ایران مدیر پردیس سیاسی چارسوق بودم! دو سال پشت سر هم رئیس کاخ بودم. اینها را نمیتوانم انکار کنم... اگر اشتباه کردیم همگی با هم اشتباه کردیم!... زندگی در اروپا کار راحتی نیست؛ به دلیل بیماری C- PTSD تحت درمانم!... از کیفیت کارهایی که در خارج از ایران کردم راضی نیستم... حدود شش سال است روی صحنه نرفتهام... سخت است، واقعاً سخت است. بهای سنگینی دادم و به قیمت از دست دادن خیلی از چیزها، از جمله خانوادهام تمام شد.» این گفتهها با واکنشهای بسیاری از سوی کاربران همراه بود که در ادامه بخشهایی از آن را مرور کردهایم.
سعید ساداتی:
چند ماه قبل مورد اهانت اشکان خطیبی قرار گرفتم، اما وقتی امروز ابراز ندامت و پشیمانی او را دیدم از صمیم قلب از خدا خواستمای کاش شرایطی فراهم شود تا خطیبیهایی که پشیمانند با اخذ تعهد به وطنشان بازگردند. دیدن حال و روز خراب ایرانیها در غربت حال آدمو خراب میکنه.
احمد روستایی:
شنیدن حرفهای اشکان خطیبی کار راحتی نیست. آدم دوست ندارد هموطنش را در این شرایط ببیند. بهخصوص اگر هنرمند باشد و با فیلمهایش خاطره داشته باشی. اینها فریب رؤیافروشی رسانهها و اطرافیانی را خوردند که تصورات ذهنیشان را به اشتباه شکل دادند. اینها را باید تلفات جنگ رسانهای دشمن به حساب آورد.
مهدی غنچه:
بیماری که اشکان خطیبی از آن حرف میزند اختلال استرس است که پس از یک اتفاق وحشتناک ایجاد میشود! کاش به وطن پشت پا نمیزد.
محمد همدانیان:
باید به اشکان خطیبی گفت تو تنها نیستی خیلیها که رفتن به فکر بازگشت هستند، اما روی بازگشت ندارند.
علی فرحزادی:
اکثر اینایی که برای لگد زدن به نظام و خوش خدمتی به امریکا مهاجرت کردن اوضاعی شبیه به اشکان خطیبی دارن. این حرفایی که الان از این آدم میشنویم شامل حال خیلیهاشون میشه! همه چیز داشتن و حالا مالباخته پشیمان! عاقبت رؤیافروشی همینه.
کاربری با نام «تاج»:
خیانت به وطن کاری میکنه از نقش اول سریال، رستوران لاکچری در فشم، مدیریت شرکت، مدیر پردیس سینمایی چارسو، رئیس کاخ جشنواره بینالملل، خوانندگی، آموزشگاه بازیگری به بیماری و تصمیم به خودکشی برسی! و باعث سقوط چندین جوان و نوجوان هم بشی.
هانی برقعی (با تلخیص):
بله آقای خطیبی! وقتی اونقدر مردم ایران رو فقط از پشت شیشههای ماشینهای لوکس دیدین، وقتی کل مردم ایران رو به یکسری که دورتون رو گرفتن تعمیم دادین، وقتی رسانه با فضای مجازی بهتون القا کرد که کار رژیم تمومه و شما این رو باور کردید خب معلومه الان پشیمونی و معلومه که حسرت زندگی گذشته خودت رو میخوری... احسان کرمیها و برزو ارجمندها و اشکان خطیبیها همه دچار یک اشتباه محاسباتی شدن، اونها مردم واقعی ایران رو از شبکههای اجتماعی قضاوت کردند.
کاربری با نام «آدم»:
براندازه نوشته: ۹۰ درصد اونایی که مهاجرت کردن خیلی خوشحال و راضیاند. بعد از ارژنگ امیرفضلی حالا اشکان خطیبی هم به جرگه اون ۹۰ درصد پیوست.
خطیبی: «زندگی تو اروپا کار راحتی نیست... نه بدنم و نه ذهنم دیگه توانایی کار کردن نداره... همه چیز بدتر شده... خیلی چیزا رو از دست دادم.»
منبع: روزنامه جوان
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی