قتل به خاطر ۳۰۰ گرم طلا!
تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۶۷۴۳۴۴
بهزاد مرد ۴۸ سالهای است که به اتهام قتل رفیق قدیمیاش بازداشت شدهاست. او شامگاه چهاردهم مهر امسال به کارگاه طلاسازی دوستش در محله بهارستان تهران رفت و در جریان درگیری، با شلیک سه گلوله دوستش را کشت. ناطقان: با کشف جسد مقتول، تحقیقات پلیسی آغاز شد و بعد از دو هفته رد قاتل وی شناسایی و او بازداشت شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از آشنایی با مقتول بگو.
۳۰ سال است که طلاساز هستم، مقتول هم طلاساز بود. همین کارمان باعث دوستی ما شد و چند سال هم شراکت داشته و کار میکردیم. بعد از آن مراودههای کاریمان ادامه داشت و گاهی مشتری برایش میفرستادم.
با هم اختلاف داشتید؟
از دوسالونیم پیش اختلاف ما شروع شد. او دچار مشکل مالی شد و حدود ۳۰۰ گرم طلا برای ادامه کارش به او دادم. اما بهدلیل رفاقت سند و مدرکی از او نگرفتم و نتوانستم وقتی طلبم را نداد، موضوع را ثابت کنم. همین باعث اختلاف ما شد.
به همین دلیل نقشه قتلش را کشیدی؟
قرار نبود او را بکشم. میخواستم بترسد و طلبم را بدهد. قتل او در یک لحظه رخ داد.
از شب جنایت بگو.
سه روز قبل از قتل، فهمیدم چند سفارش کار برای درست کردن دستبند طلا گرفته است. همین باعث شد نزدش بروم و طلبم را بخواهم. کلتی که خریده بودم را با خودم بردم که او را بترسانم تا شاید طلبم را بدهد. ساعت پنج عصر برایش مشتری آمد و نشد او را بترسانم. از آنجا رفتم و ساعت هشت شب آمدم تا او را با تهدید سلاح بترسانم. با دیدن من وحشت کرد. به او مجال ندادم و سلاح را سمتش گرفتم. ترسیده بود و میگفت چند روز فرصت بده طلبت را میپردازم.
بعد چه شد؟
میدانستم او طلبم را نمیدهد. مدرکی هم نداشتم که از او شکایت کنم و حقم را بگیرم. به خاطر رفاقت بدبخت شده بودم. با هم گلاویز شدیم، میخواست کلت را از من بگیرد که نتوانست و من دستم روی ماشه رفت و سه تیر شلیک شد و مرگ او را رقم زد. او افتاد کف کارگاه و وقتی به خود آمدم، مرده بود.
بعد از قتل چه کردی؟
کارگاه را جستوجو کردم تا طلاهایی که سفارش گرفته بود را بابت طلبم از او سرقت کنم که بهسختی آن را یافته و سرقت کردم. متواری شدم و ساعاتی سرگردان خیابان بودم و بعد سمت کانال آب رفتم و سلاح کلت را آنجا انداختم تا ردی نماند.
با طلاهای سرقتی چه کردی؟
۱۰۰ گرم معادل ۱۱۰ میلیون تومان بود که یکسوم طلبم میشد. آن را بردم خانهام و پنهان کردم تا در زمان مناسب بفروشم.
در این مدت به محل جنایت برنگشتی؟
روز بعد رفتم و پرسوجو کردم و فهمیدم جسد همان شب پیدا شده است. بعد از آن از ترسم دیگر نرفتم و شروع کردم جلوی خانواده مقتول نقش بازی کردن.
چه نقشی؟
روزی که فهمیدم مراسم خاکسپاری مقتول است، سر مزارش رفتم و کلی گریه کردم و با خانوادهاش احساس همدردی کردم. خلاصه تا روز هفتم مراسم مقتول کنار این خانواده بودم و تنهایشان نگذاشتم. وقتی آنها سر مزارش میرفتند، من میماندم و ساعتها گریه میکردم. عذاب وجدان داشتم و فقط میگفتم مرا ببخش و حلالم کن.
فکر میکردی بازداشت شوی؟
فکر میکردم ردی از من در محل جنایت نمانده باشد و هیچگاه معمای قتل دوستم فاش نشده و من دستگیر نمیشوم. اما وقتی بازداشت شدم خانوادهام و خانواده مقتول همه در شوک و بهت بودند. باورشان نمیشد مردی که یک هفته کنار آنها عزاداری میکرد، قاتل اوست.
پشیمانی؟
خیلی. دلم برای دو پسرم میسوزد آیندهشان را با این کارم تباه کردم. فکر نمیکنم خانواده مقتول روزی مرا ببخشند.
بدون سند معامله نکنید
در این پرونده مردی مرتکب قتل دوست خود شدهاست. او مدعی است که سالها قبل به وی طلاهایی برای انجام کسب و کارش داده و دیگر آن را به دست نیاورده و سر همین موضوع با وی درگیر شده و او را به قتل رسانده است. وقتی معامله کاری انجام میدهید باید اسناد و مدارکی در ارتباط با این اقدام خود داشته باشید تا در زمان مشخص اگر نتوانستید از فرد بدهکار، طلب خود را دریافت کنید، بتوانید با حضور در مراجع قضایی پیگیر شوید تا به حق و حقوق خود برسید. همچنین شاهدی در ارتباط با معامله داشته باشید. معامله بدون سند و مدرک، شما را در آینده با مشکل روبهرو کرده و احقاق حق را برایتان سخت خواهد کرد.
در این پرونده قاتل با سلاح ممنوعه مرتکب قتل شدهاست. استفاده از سلاح حتی برای ترساندن هم جرم است و قانون مجازات سختی برای استفاده کننده از آن در نظر گرفته است. البته نظارتها روی قاچاق و خرید و فروش سلاح باید بیشتر باشد تا افراد نتوانند بهراحتی به سلاح گرم برای ارتکاب جرایم، دسترسی داشته باشند. منبع: مشرق برچسب ها: قتل ، طلا ، بهارستان
منبع: ناطقان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت nateghan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ناطقان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۶۷۴۳۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سرقت برای انتقام!
وقتی به خاطر دخالت های باجناقم در زندگی از همسرم طلاق گرفتم، دچار افسردگی شدم و به مصرف مواد مخدر روی آوردم ولی خیلی زود به خود آمدم و خلافکاری را کنار گذاشتم. در این شرایط بود که فهمیدم یکی از مغازهداران محلی به لوازم تعمیرگاهم دستبرد می زند. من هم برای انتقام از او دست به سرقت اموالش زدم که ...
به گزارش خراسان، جوان 38 ساله ای که به اتهام دستبرد به اموال یک مغازه دستگیر شده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: پدرم که آرماتور بند ساختمان بود یک سال قبل بر اثر بیماری سرطان فوت کرد اما از همان دوران کودکی که به خاطر دارم مادرم نیز برای تامین هزینه های زندگی در منازل مردم کارگری می کرد تا همه خواهر و برادرانم سروسامان گرفتند. درحالی که برادرانم بیشتر به حرفه پدرم روی آورده بودند من به شغل مکانیکی علاقه داشتم و به همین دلیل هم رشته مکانیک را در دبیرستان ادامه دادم و به استاد کار ماهری تبدیل شدم.
خلاصه در یکی از همین روزها بود که به دختر یکی از بستگانم دل باختم و با او ازدواج کردم اما متاسفانه به خاطر دخالت های باجناقم، اختلافات زیادی در دوران نامزدی بین من و همسرم به وجود آمد چراکه پدر زنم فوت کرده بود و باجناقم امور زندگی آن ها را در دست داشت. از سوی دیگر هم باجناقم قبلا خواستگارخواهر من بود اما به خاطر اعتیادش به او پاسخ منفی دادیم. همین موضوع به کینه ای عمیق تبدیل شد که حالا قصد انتقام از مرا داشت. بالاخره این اختلافات با همسر 17 ساله ام به جایی رسید که در نهایت به جدایی انجامید و من و «نیوشا» از یکدیگر طلاق گرفتیم.
در این شرایط بود که دچار افسردگی شدیدی شدم و بر اثر همنشینی با دوستان معتادی که اطرافم را گرفته بودند به مصرف سیگار و مواد مخدر روی آوردم. چند سال بعد از این ماجرا و با اصرارهای مادرم بالاخره با زن مطلقه ای ازدواج کردم که بسیار مهربان بود و موجب شد تا مصرف مواد را کنار بگذارم و هم اکنون نیز در انتظار تولد فرزندم هستم اما ماجرای سرقت از آن جا شروع شد که من بعد از ترک اعتیاد تعمیرگاهی را در یکی از مجتمع های تعمیر خودرو اجاره کردم و به حرفه مکانیکی مشغول شدم.
درآمدم بسیار خوب بود و روزهای شیرینی را می گذراندم تا این که یکی از دستگاه های تعمیر خودرو از مغازه ام سرقت شد. من هم به یکی از همسایگانم مشکوک شدم که او نیز در همان مجتمع تعمیرگاه دیگری داشت ولی چون با هم ارتباط کاری داشتیم نتوانستم موضوع را برایش بازگو کنم اما وقتی دوبار دیگر این سرقت ها تکرار شد دیگر به یقین رسیدم که «عزیز» به تعمیرگاهم دستبرد می زند. او تقریبا هم سن و سال خودم بود و رو دررو نمی توانستم سرقت ها را به او نسبت بدهم.
به همین خاطر تصمیم اشتباهی گرفتم و من هم برای انتقام شبانه به تعمیر گاه او رفتم و برخی از لوازم کار او را سرقت کردم ولی تعمیرگاه او دوربین مخفی داشت و همه صحنه سرقت را ضبط کرده بود اما تعمیرگاه من دوربین نداشت و نمیتوانستم سرقت تعمیرگاهم را به او نسبت بدهم. حالا اگر همسرم متوجه ماجرای سرقت شود به یقین همسرم را نیز از دست خواهم داد اما ای کاش ...
با توجه به کشف لوازم سرقتی از متهم مذکور،تحقیقات بیشتر با دستور سرگرد فعال(رئیس کلانتری معراج) برای ریشهیابی این ماجرا در دستور کار افسران تجسس قرار گرفت.