Web Analytics Made Easy - Statcounter

«خشونت علیه مردان» شاید عنوانی کم‌کارکرد در ادبیات روزمره باشد اما واقعیت دارد. درست است که کمتر درباره خشونت‌های رایج علیه مردان کتاب نوشته شده یا کنفرانس علمی برگزار شده است اما در جهان، مردانی هستند که قربانی خشونت می‌شوند و در این‌باره اعتراضی نمی‌کنند.

چند روز پیش، روز جهانی مرد بود که در نهایت سکوت سپری شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این روز که در ۶۰ کشور دنیا به رسمیت شناخته می‌شود، قرار است توجه عموم را به سلامت جسمی و روانی مردان، مشارکت آنان در خانه، مراقبت از فرزندان و دیدگاه نادرست به جنس مخالف جلب کند.

مردها در طول زندگی با چالش‌های خاص خودشان مواجهند. مثلا میزان ترک تحصیل پسران در مقطع دبیرستان بسیار بالاست. نرخ خودکشی در پسران چهار برابر دختران است. پسران بیش از دختران قربانی جرم و جنایت می‌شوند به طوری که پسران پنج برابر بیش از دختران بر اثر قتل جان خود را از دست می‌دهند و ... .

با همه اینها، اشکال گوناگون خشونت معمولا در رسانه‌ها درباره زنان مطرح می‌شود و اثری از بیان انواع خشونت علیه مردان نیست. به همین بهانه تلاش کردیم هر قدر اندک، روایت‌هایی را از مردانی که برخی اشکال خشونت آشکار و پنهان را تجربه کرده‌اند، بازتاب دهیم.

«مهدی» ۲۹ ساله معتقد است که در زندگی زناشویی‌اش با خشونت مواجه است: «من و خانمم سه سالی میشه که ازدواج کردیم. متاسفانه توی این سه سال خانم من هر چیزی که تو خونه پدرش آرزوشو داشته از من خواسته. خواسته جدیدشم اینه که پول بدم دماغشو عمل کنه؛ چیزی که حداقل ۱۵ تومن پول می‌خواد. از طرفی همه می‌دونن کرایه‌خونه‌های الان دیگه غروری واسه ما مردا نذاشته. خانم من متوجه نیست که من با این همه قسط و کرایه‌خونه و خرج خورد و خوراک نمی‌تونم واسه قر و فر و عمل دماغش هزینه کنم. تا میخوام باهاش حرف بزنم با مهریه‌ش منو تهدید می‌کنه. واقعا گناه ما مردا چیه؟»

«محسن» ۳۱ ساله هم قصه‌ای مشابه دارد: «فکر کنم الان دیگه تقریبا اکثر آقایون بخاطر توقعات بیجا از طرف خانوماشون زیر بار خشونت باشن. الان بیشتر مردا برای اینکه زندگیشون بچرخه دو شیفت کار می‌کنن. منم تا ظهر سر کارم؛ بعدش میام خونه یه ناهار می‌خورم و می‌رم مسافرکشی. زنم هیچ درکی از این شرایط نداره چون تا حالا هیچ وقت کار نکرده. جز خرج‌کردن و پاساژگردی کار دیگه‌ای بلد نیست. اگه داشتم، نوکرشم بودم اما چیکار کنم؟ ندارم. خدا نکنه یه روز چیزی بخواد و دستم خالی باشه. یه بند میگه تو بی‌عرضه‌ای! تنبلی! بارها ازش خواستم به خاطر پول انقدر کوچیکم نکنه اما مجبورم میکنه از دوستام پول قرض کنم تا خرج کنه یا مسافرت بریم. شما جای خواهر مایی. استرس زندگی و فکر و خیال واسه پول‌درآوردن، روی عملکرد جنسی مردا خیلی تاثیر میذاره. سر همینم کلی سرکوفت میخورم که حالا بماند. جالبه که خانم من توی خونه باباش هم هیچ وقت تو ناز و نعمت نبوده. در حدی که جهیزیه هم نتونستن بهش بدن. واسه منم این قضیه هیچوقت مهم نبوده اما وقتی این رفتارا رو میبینم کفری میشم. شما جای ما مردا نیستید که ببینید چقدر مشغله و نگرانی داریم وگرنه کی بدش میاد پول بریزه به پای زنش و خوشحالش کنه؟»

«سعید» ۴۲ ساله، معلم مقطع ابتدایی طور دیگری از این نوع خشونت می‌گوید: «شایدم تقصیر زنای ما نیست. اوضاع اقتصادی خرابه. اما وقتی مثلا از جلوی یه طلافروشی رد میشی و زنت که از وضع جیبت خبر داره میگه فلان گوشواره چقدر قشنگه، شرمنده خودت میشی. دوست داری همون موقع زمین دهن وا کنه بری توش. یا مثلا وقتی اینستاگرامو بالا پایین میکنه میگه ببین فلانی رفته مسافرت، بیساری مهمونی گرفته، کاری از دستت برنمیاد جز اینکه به خودت لعنت بفرستی واسه حسرت‌به‌دل گذاشتن زن و بچه‌ت. این خشونت، نه از طرف زنا که از طرف جامعه داره به ما تحمیل میشه. این جامعه‌ست که منِ مرد رو مسئول معیشت خونواده میدونه و از اون طرف منو تأمین نمیکنه که بتونم انتظارات زن و بچه‌مو برآورده کنم. این وسط اگه یه کم درک طرفت هم پایین باشه، دیگه قوز بالاقوزه.»

«علیرضا» ۳۵ ساله از خشونت و تبعیضی دیگر می‌گوید: «من خبرنگارم. توی محل کار ما، خانوما و آقایون در شرایط عادی شونه به شونه هم کار می‌کنن. بعضی از خانوما تا وقت گیر میارن درباره برابری حقوق زن و مرد صحبت می‌کنن اما جالبه وقتی پای کارایی وسط میاد که دوست ندارن انجامش بدن، میشن جنس ضعیف! مثلا هر وقت بحث شیفت کاری دیروقت یا برنامه خبری توی محله‌های پرت باشه می‌گن ما زنیم، شوهرمون اجازه نمیده، بچه داریم، بابامون بدش میاد تا دیروقت بیرون باشیم و ... اما اگه ماموریت خارج از کشور باشه، انگار دیگه نه شوهر دارن، نه بچه، نه بابا. اول از همه مدعی‌ان که ما میتونیم بریم و مشکلی نداریم. یعنی ببخشید، تو کار و حمالی نمی‌خوان برابر باشن اما تو پاداش و سفر خارجی و مزایا چرا. بعضی خانوما فقط تو حرف از برابری جنسیتی می‌گن اما در عمل میخوان در واقع برتر باشن.»

«بابک» ۴۲ ساله، مالک یک فروشگاه لباس زنانه است و خودش هم به فروشندگی مشغول است: «همیشه وقتی از خشونت جنسی صحبت میشه، همه تصورشون اینه یه مرد واسه یه زن مزاحمت ایجاد کرده در صورتی که برای من بارها برعکسش پیش اومده. اما خب با کسی نمیشه راجع بهش حرف زد. بارها شده خانمایی اومدن اینجا و در ازای گرفتن لباس پیشنهاد رابطه داشتن. این واسه یکی مثل من که اومده کاسبی کنه و نون ببره سر سفره زن و بچه‌ش در واقع یه جور آزاره اما کسی درباره‌ش حرفی نمیزنه.»

«حامد» ۳۳ ساله هم تجربه دیگری از خشونت دارد: «توی رابطه زن و شوهری، زنا توقع دارن مرد قوی باشه و شکایت نکنه. یعنی فقط خودشونو محق می‌دونن که گاهی گرفته و ناراحت باشن اما انگار روح و جسم مرد از فولاده. بارها شده مثل همه آدما احساس درد یا مریضی کردم و تا همسرمو در جریان گذاشتم با داد و بیداد گفته چیه؟ بازم مریض شدی؟ یا مثلا از نظر روحی اوکی نبودم، به جای همدلی گفته باز فاز افسردگی برداشتی؟ این موضوع خیلی منو ناراحت می‌کنه. گاهی یواشکی میرم دکتر تا هم دعوا نشه، هم مسخره‌م نکنه.»

«حمیدرضا» ۳۷ ساله هم از خشونت در محل کار می‌گوید: «سال ۹۸ جایی کار می‌کردم. ۱۳ سال سابقه کار داشتم. با یه خانم به مشکل خوردم. من دفتردار بودم و اون خانم رئیس امور اداری. یه روز پشت میز چرتم گرفت و همون خانم حکم اخراجمو داد. وقتی آزمایش خون دادم متوجه شدم احساس کسالت و خواب‌آلودگیم مال چربی خون بالاست. تلاش کردم توی بخش دیگه‌ای از همون اداره مشغول بشم اما اون خانم، مدیرای بخشای دیگه رو هم علیه من کرد. اون زمان عزادار هم بودم اما هیچکس واسه تسلیت سراغم نیومد. منو انداخته بودن یه گوشه‌ای از اتاق با میز شکسته که حتی برای جلو و عقب‌کردن صندلی هم جا نبود. اضافه‌کاریمو از ۱۲۰ ساعت کردن ۶۰ ساعت. سال ۹۹ که باید دورکار میشدم مجبورم کردن برم سر کار! از شدت فشار روحی و روانی، تیک عصبی گرفتم.»

«محمدرضا» ۲۷ ساله هم از نوعی خشونت در هنگام رانندگی می‌گوید: «یه بار داشتم توی اتوبان صیاد می‌رفتم، آخر شب بود. توی لاین یک با سرعت معمولی می‌رفتم. یهو یه ۲۰۶ سفید که سه تا دختر سوارش بودن پیچید جلوم و شروع کرد مارپیچ رفتن و اذیت کردن. هر چی سرعتمو کم و زیاد میکردم که ول کنن برن، دست‌بردار نبودن. آخرش مجبور شدم یه جور خطرناکی از یکی از خروجیا بپیچم برم. راهم کلی دور شد اما چاره‌ای نداشتم. شما فرض کن اگه من به یه مامور پلیس می‌گفتم سه تا دختر مزاحمم شدن بهم نمی‌خندید؟»

«فرزاد» ۳۹ ساله تجربه خشونت فیزیکی در خانه را دارد: «زن من عادت داره بزنه. هیشکی هم باور نمیکنه. من گاهی دلم نمیاد، گاهی هم واقعا میترسم بزنمش طوریش بشه. فقط سعی میکنم از اون موقعیت فرار کنم. میزنم بیرون. واقعا کاری نمیتونم بکنم. دوسش دارم، میخوام باهاش زندگی کنم، اما همیشه در معرض کتک‌خوردنم. حتی روم نمیشه برم دادگاه بگم زنم منو میزنه. به کی میتونم بگم؟»

«علی» ۲۲ ساله هم برخی کلیشه‌های فرهنگی را عامل خشونت علیه مردان می‌داند: «یکی از این کلیشه‌ها اینه که مثلا اگه صندلی جلوی تاکسی سوار شدی و یه خانم ازت خواست پیاده بشی بری عقب، رسم فتوت و جوانمردی اینه که حتما این کارو بکنی وگرنه خیلی آدم بیشعوری هستی. یا مثلا توی مترو اگه دیدی یه خانم ایستاده، جاتو بهش بدی و خودت سرپا وایسی وگرنه خیلی نامردی. حالا یه وقتایی آدم میبینه یکی ناتوانه و نمیتونه سر پا وایسه، اون یه بحث دیگه‌ست ولی چرا صرف اینکه یکی زنه و من مردم، باید جامو بهش بدم؟ این از کجا اومده دقیقا؟»

«مجید» ۳۸ ساله هم نوع دیگری از خشونت را تجربه کرده است: «من توی شرکتی کار می‌کردم که به خاطر تحریم ورشکست شد. خونه‌نشین شدم. کارایی که گیرم می‌اومد پروژه‌ای بود. پولشو چند ماه یه بار می‌دادن. مجموع درآمدم از درآمد زنم کمتر بود. همین باعث سرکوفت می‌شد و من هیچ حرفی نمیتونستم بزنم. تا میخواستم نسبت به چیزی اعتراض کنم، زنم میگفت هر وقت اندازه من پول درآوردی زر بزن. اواخر زندگیمون، جلوی دوست و فامیل هم کنایه میزد و همه میدونستن اوضاع من چه جوریه. یه وقتایی برای اینکه بتونم یه کم از بار روانی این موضوع کم کنم،‌ میرفتم توی حموم یا دستشویی گریه می‌کردم. البته شاید خیلی از مردا این تجربه گریه‌کردن توی حموم و دستشویی رو داشته باشن چون معلوم نیست کدوم خدانیامرزی گفته مرد که گریه نمیکنه. به هر حال اون وقتا همش سعی میکردم کمبودم رو یه جوری جبران کنم. مثلا کارای خونه رو میکردم، غذا میپختم، فضای خونه رو شاد میکردم، مدام به خونواده‌ش سرویس میدادم، حتی اگه حوصله نداشتم بدخلقی نمیکردم تا یه وقت بحث پیش نیاد اما فایده‌ای نداشت. آخرشم سر همین ماجرا کارمون به جدایی کشید اما اثر اون زخم زبونا هنوزم هست.»

این روایت‌ها به معنی این نیست که لزوما زنان عامل خشونت علیه مردان هستند یا خشونت علیه مردان فقط در زندگی زناشویی اتفاق می‌افتد. بسیاری اوقات مردان از دوران کودکی تا بزرگسالی از سمت همجنسان خود مورد خشونت قرار می‌گیرند. انواع جرایم علیه مردان از قبیل قتل،‌ سرقت، ضرب و جرح و حتی تجاوز توسط بسیاری از مردان صورت می‌گیرد. آنچه خواندید تعداد بسیار کمی از تجربیات شخصی بعضی مردان بود و قطعا قابل تعمیم به کل مردان و زنان نیست اما به هر حال واقعیت‌هایی است تکرارشونده که مشابه آنها در جامعه مردان کم نیست.

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: خشونت علیه مردان ساله هم یه مرد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۷۵۱۹۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خشونت علیه زنان در خانه / زنان چه کنند؟

الهه باقری‌سنجرئی-روزنامه اعتماد-«با لباس سفید رفتی، با کفن باید بیای بیرون. این زنه که می‌تونه مردش رو جمع کنه و اخلاق‌های بدش رو درست کنه، دعوا که توی هر خونه‌ای هست، حالا لابد تو هم یه کاری کردی اون هم مرده، عصبانی شده دست روت بلند کرده، مبادا به کسی چیزی بگی...»

صحبت از خشونت خانگی که می‌شود، احتمالا بسیاری از ما، زنانی را متصور می‌شویم که خشونت فیزیکی علیه آنها به‌گونه‌ای بوده که یا در کل محل پیچیده یا در تمام رسانه‌ها بازتاب داشته یا حتی به قتل رسیدند، اما بعید است در لحظه اول، زنانی را به یاد بیاوریم که درگیر خشونت روانی، جسمی یا جنسی پی‌درپی هستند و همچنان بدون اینکه حتی نزدیک‌ترین افراد خانواده متوجه شوند، به زندگی خود ادامه می‌دهند. اینکه زنان امروزی، با گسترش چشمگیر اطلاعات و آگاهی‌بخشی درمورد حق‌وحقوق‌شان هم مانند همان زنان در مقابل خشونت خانگی سکوت کنند و عموما رفتار‌های یکسان و مشابهی را در پیش بگیرند، بی‌شک جای بررسی و تامل بسیاری دارد و به نظر می‌رسد می‌توان این رفتار را با رویکرد‌های حقوقی، روانشناختی و جامعه‌شناسی بررسی کرد. شاید اولین احتمال این باشد که زنان از حقوق قانونی خود خبر ندارند که در این مواقع، سکوت می‌کنند.

آگاهی‌بخشی در مورد قانون، به درستی انجام نمی‌شود

«شیما قوشه»، وکیل دادگستری و فعال حقوق زنان، درباره سکوت زنان در مقابل خشونت خانگی به «اعتماد» می‌گوید: «مساله فقط بی‌اطلاعی زنان از قانون نیست. حداقل اگر زنان را به دو بخش تقسیم کنیم، گروهی از زنان هستند که به هر دلیلی به ابزار اطلاع‌رسانی دسترسی ندارند یا به دلیل بی‌سوادی، فقر فرهنگی، کم‌برخورداری اقتصادی و اجتماعی یا زندگی در مناطق دورافتاده، از حقوق و قوانین آگاه نیستند. دسته دوم زنانی هستند که در دنیای امروز و با دسترسی گسترده به فضای مجازی، شبکه‌های اجتماعی، دانشگاه‌ها و... در مورد حقوق خود به‌طور نسبی به آگاهی رسیده‌اند و می‌دانند راه‌های مواجهه با آزار چیست. در مورد گروه اول، به طور کلی این مساله مطرح است که نهاد‌های اصلی مانند رسانه ملی، آموزش‌وپرورش، وزارت بهداشت و... که وظیفه‌شان آگاهی‌بخشی و روشنگری است، کار خود را در این زمینه به درستی و به‌طورکافی انجام نمی‌دهند. برای نهاد‌های مدنی هم امکان فعالیت گسترده وجود ندارد و داوطلبان در این زمینه، با محدودیت‌های متعددی روبه‌رو هستند. دسته دوم، اما می‌دانند که چه حقوقی دارند و می‌توانند آنها را به‌طور قانونی پیگیری کنند. اگر به صورت کلی بخواهیم بررسی کنیم، باید به این نکته اشاره شود که خیلی از این زنان که تحت خشونت قرار گرفته‌اند، می‌دانند که شرایط شکایت کردن برای آنها روی کاغذ فراهم است، اما با چند بررسی ساده متوجه می‌شوند که اثبات این خشونت، کار دشواری است و به‌طور ویژه حمایتی از آنها به عنوان زن نمی‌شود و قرار است در روندی فرسایشی قرار بگیرند. در ادامه دچار این نگرانی می‌شوند که در صورت ناتوانی در اثبات قانونی، ممکن است شرایط زندگی با همسرشان سخت‌تر شده و همان امنیت جسمی و روانی حداقلی هم از آنها گرفته شود. بنابراین با آگاهی از قانون و اختیارات‌شان، ترجیح می‌دهند که پیگیر شکایت و مطالبه‌گری نباشند.»

«هما»، یکی از زنان قربانی خشونت خانگی است که تحصیلات دانشگاهی و جایگاه شغلی مناسبی دارد. مطالبه‌گری را هم به خوبی بلد است، اما او هم زمانی که شاهد خشونت فیزیکی از طرف همسرش بوده، با اینکه حقوق قانونی خود را می‌شناخته، در مدت ۳ سال، فقط سکوت کرده و حتی آثار زدوخورد را نیز از اطرافیان پنهان کرده است. او درباره دلیل سکوتش به «اعتماد» می‌گوید: «اولین اقدامم پس از خشونت خانگی، مراجعه به کلانتری محل بود. به خوبی یادم هست که رد کبودی روی دنده و صورتم مانده بود و درد شدیدی در شکمم احساس می‌کردم. مسوولی که مقابلم قرار گرفته بود، از من پرسید شاهد داری؟ و وقتی به او توضیح دادم که ۱۲ شب چگونه باید حدس می‌زدم که چه اتفاقی قرار است بیفتد که بخواهم شاهد به خانه‌ام دعوت کنم، تاکید شدید داشت که اگر زندگی‌ات را دوست داری و نمی‌خواهی جدا شوی، بدون شاهد، به هیچ جایی نمی‌رسم و فقط درگیری و تنش در زندگی‌ات بیشتر می‌شود.»



اثبات خشونت خانگی، مهم‌ترین معضلی است که زنان با آن دست به گریبانند

قوشه، در مورد خلأ‌های قانونی در رسیدگی به خشونت خانگی و چالش‌هایی که در مسیر شکایت قانونی برای زنان وجود دارد، توضیح می‌دهد: «وقتی ما قانون خاص حمایتی در مورد خشونت خانگی نداریم و برمبنای عمومات قانون مجازات و آیین دادرسی کیفری به این موارد رسیدگی می‌شود، اساسا بحث اثبات خشونت خانگی، مهم‌ترین معضلی است که زنان با آن دست به گریبانند. یعنی در توضیح ساده‌تر، در قانون مجازات و آیین دادرسی کیفری، یکی از شرایط اثبات ضرب و جرح، اقرار است. معمولا مرد هم به کتک زدن، توهین، تهدید و... اقرار نمی‌کند. شرط دوم، شهادت است که معمولا خشونت خانگی در چهاردیواری منزل و در یک فضای شخصی اتفاق می‌افتد و شاهدی وجود ندارد، چون در مورد شهادت گفته شده که خشونت فیزیکی و جنسی را شاهد باید ببیند و خشونت کلامی (تهدید، تهمت، توهین و...) را باید بشنود. بنابراین شرط دوم هم ازبین می‌رود. مابقی ادله مانند سند و سوگند هم که اساسا در اینجا موضوعیت ندارد. فقط علم قاضی باقی می‌ماند که می‌تواند براساس محتویات کلی پرونده و قرائن و امارات باشد که اصولا قضات براساس علم قاضی رای نمی‌دهند. مثلا یکی از مواردی که می‌تواند منجر به علم قاضی باشد، کارشناسی است که در موارد خشونت جسمی و جنسی، پزشکی قانونی به عنوان کارشناس مشخص شده است. اما چیزی که پزشکی قانونی تشخیص می‌دهد، فقط مربوط به فعل است. یعنی فقط می‌گوید این فعل، در این ساعت، با این ابزار و مشخصات انجام شده است و نمی‌تواند در مورد فاعل تشخیصی داشته باشد. برای اثبات اینکه فاعل، شوهر زن بوده است، باز هم به ادله دیگر، مانند شهادت همسایه‌ها، اهالی محل و اطرافیان نیاز داریم که مثلا شاهدی اعلام بکند که در زمان وقوع جرم، من صدای مشاجره شنیدم.»

به گفته این فعال حقوق زنان، بزرگ‌ترین مساله سکوت زنان در خشونت خانگی، ناتوانی از اثبات خشونت است و وقتی نتوانند اثبات کنند، ممکن است با بحران‌های بیشتری مواجه شوند یا حتی خشونت از طرف مرد آزارگر چند برابر شود. این موضوع هم ناشی از نبود قانون حمایتی خاص در مورد خشونت خانگی است، در واقع مکانیسم‌های حمایتی ویژه از زنان در این موارد وجود ندارد؛ مکانیسم‌هایی که مثلا نهاد رسیدگی‌کننده را مکلف کند زنان آسیب‌دیده را در شرایط ویژه به مشاور یا خانه‌های امن ارجاع دهند، حالا بماند که در خیلی از مناطق خانه امن نداریم یا تعداد آنها بسیار اندک است.

هما، در بخش دیگری از تجربه خشونت خانگی توسط همسرش می‌گوید: «بار‌ها برای من پیش آمده بود که وقتی کسی کبودی روی صورت و دست مرا می‌دید، همسر سابقم که چهره بسیار موجهی هم داشت، برای اطرافیان داستان ساختگی از کبودی‌ها می‌ساخت و آن‌قدر موقرانه تعریف می‌کرد که همه باورشان می‌شد. مانند اینکه به خاطر حواس‌پرتی در راه رفتن یا کار کردن، به جایی خوردم و آسیب دیدم. از طرفی، یک‌بار که خشونت بالا گرفته بود و هر آن ممکن بود به خاطر یکی از ضربه‌ها، دچار آسیب جدی شوم، فقط توانستم در خانه را باز کرده و ضربه به در واحد بغلی بزنم و با صدای بلند بگویم: «کمک.» کوچک‌ترین واکنشی به درخواست من نداشتند. بنابراین یکی از مواردی که باعث شد سکوت کنم، نگرانی از این بود که شنیده بودم اگر شکایتی از فردی داشته باشم و نتوانم ثابت کنم، او می‌تواند اعاده حیثیت بکند و دردسر‌های بیشتری برای من ایجاد کند؛ چون در موردی که من تجربه کرده بودم، قطعا می‌دانستم که تحت هیچ شرایطی نمی‌توانم روی شهادت همسایه‌ها حساب کنم.»



برداشت اشتباه از اصطلاحات

از عوامل بازدارنده در مطالبات زنان است

قوشه با اشاره به اینکه ناآگاهی از جزییات قانونی در مواردی منجر به برداشت اشتباه از اصطلاحات شده و ممکن است به یکی از عوامل بازدارنده برای زنان تبدیل شود، می‌گوید: «مورد دیگر که به برداشت اشتباه از قانون مربوط است، بحث ترس از ناتوانی در اثبات جرم است. مثلا زنان به اشتباه تصور می‌کنند اگر از آزارگری همسر خود شکایت کنند و نتوانند ثابت کنند، مرد می‌تواند در مقابل، اعاده حیثیت کند. در این مورد باید تاکید کنم که این برداشت اشتباه عوام از اصطلاحات قانونی است؛ در واقع اعاده حیثیت در قانون توضیح دیگری دارد. در شرایط خشونت خانگی، شاید فقط موضوع افترا مطرح شود، با این توضیح که اگر کسی به دیگری جرمی را نسبت دهد و نتواند ثابت کند، طرف مقابل می‌تواند بابت افترا مدعی شود. اما در این مورد هم یک شرط مشخص وجود دارد که معمولا دادگاه‌ها در مقابل دعاوی خانوادگی، با استناد به آن شرط، نسبت به شکایت افترا، با مماشات برخورد می‌کنند و شاید افراد از آن آگاهی ندارند؛ آن هم این است که وقتی فردی یک شکایت را از طریق مراجع قانونی ثبت کند و به هر دلیلی نتواند اثبات کند، شخصی که از او شکایت شده، به شرطی می‌تواند از شاکی شکایت کند که اثبات کند این شکایت از باب آزارواذیت بوده است. بنا بر همین شرط، معمولا در دعاوی خانوادگی قضات مراعات می‌کنند؛ آن‌هم به این دلیل که در بیشتر موارد آگاه هستند که زن نمی‌تواند ادله کافی برای اثبات شکایت خود ارایه دهد و دست قاضی برای مجرم شناختن آزارگر بسته است.» تاکنون مطالبات بسیاری در‌خصوص اصلاح قانون در بحث حقوق زنان مطرح شده، اما در کنار این مطالبات، ازسوی دیگر و از طرف برخی منتقدان، نگرانی‌هایی بابت سوءاستفاده از قوانین مطرح می‌شود. این وکیل دادگستری، درباره امکان سوءاستفاده‌های احتمالی از تدوین قوانین حمایتی ویژه از زنان توضیح می‌دهد: «در تمام دنیا و حتی کشور‌های جهان اول که قوانین دقیق حمایتی از زنان وجود دارد، موارد اندکی مشاهده می‌شود که زن به هر دلیلی شکایت دروغین ثبت می‌کند و افرادی هم شهادت دروغ می‌دهند. کسی هم منکر این استثنائات نیست، حتی ممکن است الان هم که در کشور خودمان قوانین حمایتی از زنان نداریم، همچنان شاهد موارد سوءاستفاده باشیم، اما مساله این است که نمی‌توانیم به خاطر موارد اندک و خاص، اصل حمایت از زنان را نادیده بگیریم و بخواهیم به دلیل موارد اندک سوءاستفاده، جلوی مطالبات زنان را بگیریم. مانند برخی موارد که مثلا فردی به جرم قتل در زندان است و بعد از سال‌ها مشخص می‌شود که قاتل نبوده و ما نمی‌توانیم به دلیل چنین موارد نادری، تمامی شکایات مرتبط با قتل را زیرسوال ببریم.»

مدت‌هاست که از جنبش‌های ضدخشونت علیه زنان می‌گذرد، اما هنوز آمار سوء‌رفتار‌ها و خشونت علیه زنان، از آزار کلامی گرفته تا خشونت جنسی و جسمی و قتل‌ها را نادیده گرفت. تازه آماری هم که منتشر می‌شود، فقط مربوط به خشونت‌ها و قتل‌های خانوادگی ثبت شده است و آسیب‌های خاموشی که روزانه زنان بسیاری با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند، مجهول است.

راه طولانی‌ای تا تدوین قانون ویژه

حمایتی از زنان داریم

قوشه که فعال حقوق زنان هم شناخته می‌شود، در مورد وضعیت ایران در بحث حمایت از حقوق زنان می‌گوید: «در حال حاضر ما قانون حمایتی از زنان نداریم. لایحه حفظ کرامت و حفاظت از زنان در برابر سوءرفتار، همچنان در پیچ‌وخم‌های بررسی مجلس مانده است. مجلس کنونی که رو به پایان است و به شخصه بر این باورم که در مجلس آینده هم بعید است اقبال و اراده‌ای در مقابل پیگیری این لایحه وجود داشته باشد. تنها نکته امیدوارکننده این است که بخش عمده جامعه، چه زن و چه مرد نسبت به موارد خشونت و حقوق خود آگاه شدند که آن هم به برکت تلاش فعالان جنبش زنان است. همچنین برخی قضات، به خصوص نسل جدید آنها تا حدودی مماشات بیشتری در پرونده‌های خشونت و دعاوی خانگی دارند و با دقت و حوصله بیشتری به آنها می‌پردازند یا مثلا با استفاده از اختیارات خودشان، توصیه‌ها و شروط بازدارنده برای آزارگر ارایه می‌دهند. از طرفی، زنان و مشخصا فعالان زنان، وظیفه آگاهی‌رسانی را به عهده گرفتند که این آگاهی‌بخشی هم به آسیب‌رسان و هم به آسیب‌زننده و هم به قاضی بررسی‌کننده پرونده آسیب انجام شده است. با این حال، هنوز راه طولانی‌ای تا تدوین قانون ویژه حمایتی از زنان داریم و البته فقط داشتن قانون هم ملاک نیست. آن قانون باید بدون هیچ کم‌وکاست و استثنایی اجرا شود. از طرفی، نظارت بر اجرای قانون هم اهمیت دارد. مثلا برخی موارد وجود دارد که قانون برای عدم انجام آنها تدوین شده، اما هنوز در مناطقی از کشور، آن جرم‌ها علیه زنان بر اساس عرف‌ها و سنت‌های پیچیده انجام می‌شود. بنابراین صرف داشتن قانون ملاک نیست؛ قانون باید باشد، بدون استثنا اجرا شود و نهاد نظارت بر اجرای قوانین هم وجود داشته باشد. در این صورت می‌توانیم امیدوار باشیم که بعد از آن و شاید در نسل بعد، کمتر شاهد موارد خشونت خانگی و آسیب علیه زنان باشیم.»

«ندا»، زن جوان دیگری است که در زمان کوتاه زندگی با همسر خود، انواع خشونت‌های کلامی و توهین‌ها را شنیده و سکوت کرده است. او در مورد تجربه خودش به «اعتماد» می‌گوید: «سر هر موضوع کوچکی، به راحتی یک صحبت ساده را به جنگی بزرگ تبدیل می‌کرد و همیشه با توهین‌های فراوان به من تمام می‌شد. در این میان، بار‌ها و بار‌ها تهدید هم می‌شدم و شاهد رفتار‌های خطرناک و نگران‌کننده‌ای بودم. در پایان تمام این رفتار‌های ترسناک، همیشه کاملا حق به جانب می‎گفت که من تاکنون آزارم به هیچ‌کسی نرسیده و تو مرا به جایی رساندی که بدترین رفتار‌ها را از خودم نشان دادم. من هم تصور می‌کردم باید شبیه مادرم، در تمام شرایط سکوت کنم و همسرم را درک کنم و مدام نگران بودم که با اعتراض، شاید غرور همسرم را بشکنم و این رفتار برای یک زن عاقل و خوب، مناسب نیست.»



آموزش، عمده‌ترین مداخله

در شکستن تصورات قالبی است

«رضا فرهمند»، متخصص روانشناسی سلامت در گفت‌وگویی با «اعتماد» از عوامل ایجاد خشونت و سکوت و انفعال در مقابل خشونت می‌گوید. او با تاکید بر اینکه اگر بخواهیم به صورت تخصصی به موضوع سکوت و انفعال افراد، به خصوص زنان در مواجهه با خشونت، چه در اجتماع و چه در خانواده بپردازیم، باید ابعاد مختلفی را در نظر بگیریم، توضیح می‌دهد: «یکی از این موارد، عامل فرهنگی است، چه در مورد فرد خشونت‌کننده و چه فرد خشونت‌دیده. در مطالعه کشور‌ها و اقوام مختلف شاهد هستیم که عوامل فرهنگی مانند باورها، تصور‌های قالبی، نگاه‌های جنسیت‌زده و... از مهم‌ترین موارد تاثیرگذار در نوع رفتار است. مثلا اینکه برخی‌ها زنان را مهربان، محافظ، دلسوز و... یا بعضی دیگر زنان را ضعیف یا برعکس می‌دانند، قطعا به عوامل فرهنگی و تصورات قالبی مربوط است. برحسب چنین تصورهایی، باور‌هایی شکل می‌گیرد که در جامعه مطابق آن باورها، نگرش‌هایی نسبت به زنان اعمال می‌شود. مثلا اگر خانواده‌ای نگرش منفی نسبت به گروه اجتماعی خاص داشته باشد، کودک هم به همان شیوه والدینش نسبت به آن گروه، نگاه منفی دارد و این نگرش در خانواده، تقویت هم می‌شود. در جامعه هم تصورات قالبی چنین عملکردی دارند. مثلا شاید مرد آزارگر در کودکی خود، شاهد خشونت پدر بوده و پذیرفته که این رفتار تایید شده است یا زنی که مورد خشونت قرار می‌گیرد، شاید والدینی منفعل داشته و او هم دقیقا همان الگوی رفتاری را تکرار می‌کند. در این شرایط، عمده‌ترین مداخله در شکستن تصورات قالبی، آموزش دادن است که آن خانواده یا جامعه‌ای را که باور‌های نادرست در آنها ریشه دوانده، با آموزش و آگاهی‌بخشی، متوجه نگرش اشتباه خود بکنیم.» به گفته این متخصص روانشناسی، در کنار این باور‌های فرهنگی، باید به معضلات اجتماعی و فشار‌هایی که افراد تحت تاثیر آن دچار سوءرفتار می‌شوند هم توجه کرد؛ عواملی مانند بیکاری، اعتیاد، بحران‌های اقتصادی، مشکلات زناشویی و... که نمی‌توانیم آنها را کتمان کنیم.

تجربه یکی از زنان دیگری که با «اعتماد» صحبت کرده، این موضوع را تایید می‌کند. «من سال‌ها پیش ازدواج کردم و دو فرزند دارم و تقریبا می‌توانم بگویم که یک روز خوش با همسرم نداشتم. هر بار با هر بحث ساده‌ای یا کار به زدوخورد می‌رسد یا از خانه قهر می‌کند و چند روز بی‌خبر و بدون خرجی، ما را رها می‌کند. وقتی هم که دعوا خیلی بالا می‌گیرد، خانواده‌اش هم در حمایت از او، با توهین و تحقیر مرا متهم می‌کنند. اما اصلا نمی‌توانم از او جدا شوم و حتی نمی‌دانم در صورت جدا شدن از او، چگونه باید زندگی کنم. خودم هم می‌دانم که ادامه دادن این زندگی اشتباه محض است، اما وابستگی‌ام به زندگی با او، مانع تصمیم‌گیری درست من می‌شود.» فرهمند، عامل دوم تاثیرگذار در ایجاد و پذیرش خشونت خانگی را، اختلالات شخصیتی و انفعال می‌داند و می‌گوید: «معمولا وجه اشتراک اکثر زنانی که مورد خشونت قرار می‌گیرند، انفعال آنهاست یا اینکه در دسته‌بندی افرادی با اختلال شخصیت وابسته قرار می‌گیرند که در این مورد، ممکن است میزان وابستگی به حدی باشد که گاهی افراد در تصور خودشان بر این باور باشند که حق طرف مقابل است که خشونت را علیه آنها اعمال کند. به هر حال، این موارد به قدری جدی است که بحث‌های تخصصی فراوانی در مورد آنها داریم. البته، عوامل دو سویه دیگری هم در این مورد وجود دارد که باعث می‌شود فرد در مقابل خشونت و بدرفتاری سکوت کند؛ از طرفی با اختلالات روانشناختی مانند افسردگی، اضطراب و...، معمولا امید و انگیزه در این افراد از بین رفته و همین موضوع، انفعال را بیشتر می‌کند و از طرف دیگر، خود خشونت باعث ایجاد افسردگی، اضطراب و در نتیجه انفعال می‌شود؛ هرچند گاهی فشار از طرف آزارگر، به حدی است که فرد خشونت‌دیده چاره‌ای جز انفعال نداشته باشد. در طرف مقابل و درمورد آزارگر هم با اختلالات روانشناختی مانند شخصیت‌های مرزی، خودشیفتگی، کنترل‌گری و حتی گاهی اختلال‌های جدی‌تر همراه با توهم و هذیان مواجه هستیم که درمان نشده و حتی در مواردی خود فرد هم از آن بی‌خبر است.»

چرا تصورات قالبی جامعه به افراد و گروه‌ها این‌قدر ریشه‌دار می‌شود؟

به گفته این متخصص روانشناسی سلامت، در یک پژوهش انجام شده در فرهنگ‌های مختلف نشان داده شده که در سنین کودکی، بین عزت نفس دختران و پسران تفاوتی وجود ندارد و به مرور زمان میزان این عزت نفس در زنان و مردان تفاوت پیدا می‌کند یا درمورد پرخاشگری گفته شده که تا حدود ۸ سالگی، بین دختر و پسر فرقی نیست و هر چه به سن ۱۵ سالگی نزدیک می‌شویم، خشونت در مرد‌ها مستقیم و در زن‌ها به صورت انفعالی شکل می‌گیرد. در این پژوهش به خوبی ثابت می‌شود جامعه یکسری رفتار‌ها را به صورت تصورات قالبی به افراد می‌آموزد. بنابراین آموزش، آگاهی و به چالش‌کشیدن باور غلط می‌تواند بسیاری از این تصورات نادرست را تغییر دهد. او با اشاره به این پژوهش می‌گوید: «موضوع اصلی مورد بررسی این است که چرا این باور‌های نادرست که ناشی از آموزش‌ها و تصورات قالبی جامعه به افراد و گروه‌هاست، این‌قدر قوی و ریشه‌دار می‌شود؟ در واقع باید بپرسیم چرا مرد آزارگر چنین باور‌ها و رفتار‌های ناهنجاری مانند خشونت، پرخاشگری، حس برتری و... را می‌پذیرد و به آن باور دارد؟»

براساس گزارش ایسنا در ۱۷ مهر ۱۴۰۲ به نقل از غلامرضا حاجتی، دبیر اجرایی سی‌ونهمین همایش سالانه انجمن علمی روانپزشکان ایران، طبق پیمایشی که در ایران انجام شده، ۶۰ درصد ایرانیان از وجود اختلال روان در خود اطلاع ندارند. چنین آماری این نگرانی را ایجاد می‌کند که شاید خود ما یکی از آن افراد مبتلا به اختلالات روانی باشیم یا اینکه در طول زندگی، با هر عنوانی با فردی مبتلا به یکی از این اختلالات مواجه شویم یا او را به عنوان شریک زندگی انتخاب کنیم. فرهمند، درباره راه‌های تایید سلامت روان افراد توضیح می‌دهد: «ما هیچ قانون یا راهکاری برای آگاهی از سلامت روان طرف مقابل خود نداریم که بخشی از آن هم مربوط به این است که اگر اختلال در فردی شناسایی شده باشد، باید محرمانگی اسرار درمان او حفظ شود، مگر در مواردی که بحث خطرساز بودن و آسیب جدی به خود فرد یا اطرافیان مطرح باشد. تنها موردی که می‌توانیم به آن تاکید کنیم، بحث آموزش است. یعنی افراد یاد بگیرند که به چه نشانه‌هایی در افراد یا سبک زندگی طرف مقابل خود توجه کنند و مشکلات را قبل از وابسته شدن شناسایی کنند؛ چون در بسیاری موارد وابستگی منجر به این می‌شود که افراد مشکلات طرف مقابل را نبینند. در این مورد هم تعقل فرد و کمک گرفتن از روانشناس یا مشاور موثر خواهد بود.»



مگر دیوانه‌ام که نزد روانشناس بروم

به گفته این متخصص روانشناسی بالینی، ما خوشبختانه در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که آگاهی و تحلیل موارد اینچنینی مثل گذشته سخت نیست و وقتی پدیده‌های روانشناختی، به درستی تحلیل و بررسی شده و در مورد آن آگاهی‌رسانی انجام شود، جامعه بالطبع به سلامت روان بیشتری دست پیدا می‌کند. بنابراین یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های اصلی برای رسیدن به جامعه‌ای که صلح و آرامش در آن جاری است، کار کردن بر زمینه سوءرفتار‌هایی است که در خانواده ایجاد می‌شود؛ در واقع پرداختن به اینکه خشونت، پرخاشگری، بدرفتاری و... بر اثر چه عواملی ایجاد شده‌اند، اهمیت بسیاری دارد و اینکه درک کنیم که آموزه‌ها و باور‌های فرهنگی تا چه میزان می‌تواند بر رفتار ما تاثیرگذار باشد و چطور می‌توانیم آنها را تغییر دهیم و اصلاح کنیم. از طرف دیگر، در مورد زنان خشونت‌دیده، آموزش مهارت‌هایی مانند ابراز وجود، مهارت حل مساله، کنترل فشار روانی، کمک در راستای تنظیم هیجانات و کنترل خشم فروخورده، درمان یا کنترل افسردگی، اضطراب و بیماری‌های ناشی از سرکوب احساسات مانند پرخوری عصبی، مشکلات گوارشی، بیماری‌های قلبی، درد‌های مزمن و... می‌تواند اثربخشی بالایی داشته باشد.

هر کدام از ما در طول زندگی با چالش‌ها، آسیب‌ها و الگو‌های رفتاری خاصی روبه‌رو بودیم که بی‌شک تاثیرات مشهود یا حتی ناشناحته‌ای بر سلامت روان و شخصیت ما داشته‌اند. برخی از آنها را می‌توانیم به نام ویژگی‌ها و خصوصیات اخلاقی برشماریم و در خود و دیگران بپذیریم، اما برخی عادت‌های رفتاری یا اختلالات روانشناختی، ممکن است آسیب‌های فراوانی به خودمان و دیگران وارد کند. در این میان، بسیار شنیده‌ایم که افرادی که به مشکلات رفتاری یا روانی برمی‌خورند، در مقابل پیشنهاد مراجعه به روانشناس و مشاور می‌گویند: «من سالمم؛ مگر دیوانه‌ام که نزد روانشناس بروم.» از طرفی، امروز با گسترش اطلاعات و آگاهی‌رسانی‌ها، دیگر منطقی نیست که وقتی تحت آزار قرار می‌گیریم یا خودمان آزاررسان هستیم، بگوییم: «نمی‌دانستیم.» با توجه به نمونه‌های فراوانی که از رفتار‌های آسیب‌زننده یا قانون‌شکنی که هر کدام از ما در خود یا اطرافیان‌مان دیده‌ایم، به نظر می‌رسد که دیگر زمان نصیحت ریش‌سفیدان در امور خانوادگی یا اختلالات روانشناختی گذشته و ضرورت دارد، در این موارد هم، مانند موارد دیگر -مثل خرید ملک یا ماشین، خدمات زیبایی، خدمات گردشگری یا سایر امورات روزمره- برخورد کنیم و از مهارت کارشناسان و متخصصان بهره ببریم تا قدمی به سمت زندگی خانوادگی و اجتماعی سالم برداریم؛ قدمی که هر چند کوچک باشد، اما نمود آن در طول زمان بسیار گسترده خواهد بود.

شیما قوشه: بزرگ‌ترین مساله سکوت زنان در خشونت خانگی، ناتوانی از اثبات خشونت است و وقتی نتوانند اثبات کنند، ممکن است با بحران‌های بیشتری مواجه شوند یا حتی خشونت از طرف مرد آزارگر چند برابر شود. این موضوع هم ناشی از نبود قانون حمایتی خاص درمورد خشونت خانگی است، درواقع مکانیزم‌های حمایتی ویژه از زنان در این موارد وجود ندارد.

رضا فرهمند: معمولا وجه اشتراک اکثر زنانی که مورد خشونت قرار می‌گیرند، انفعال آ‌نهاست یا اینکه در دسته‌بندی افرادی با اختلال شخصیت وابسته قرار می‌گیرند که در این مورد، ممکن است میزان وابستگی به حدی باشد که گاهی افراد در تصور خودشان بر این باور باشند که حق طرف مقابل است که خشونت را علیه آنها اعمال کند.

دیگر خبرها

  • کارنامه سه ساله به روایت اعضای شورای شهر اصفهان
  • تصاویر باورنکردنی از خشونت علیه زنان
  • آیا می شناسیدش؟
  • بازتاب خشونت پلیس آمریکا در شبکه‌های اجتماعی
  • دستگیری قاتل مسلح در کمتر از ۲۴ ساعت در کاشمر
  • کاهش تورم ماهانه اجاره مسکن به کمتر از میانگین ۸ ساله
  • روایت سیمین دانشور از دیدار با امام خمینی(ره)
  • خشونت علیه زنان در خانه / زنان چه کنند؟
  • روایت سرمربی سپاهان از مسلمان شدن و ازدواج با خانم بازیگر
  • دستگیری متهم به قتل در کمتر از ۵ ساعت در نیشابور