کنگره ۳۰۰۰ شهید استان ایلام| گفتوگوی تسنیم با تنها بازمانده خانواده ۱۰ شهید ایلامی/ روایتی تلخ از بمباران ۲۷ مهرماه سال ۶۳
تاریخ انتشار: ۴ آذر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۷۷۰۲۴۹
گروه استانها - بازمانده خانواده شهیدان «ملکپور» میگوید: در فاجعه بمباران ۲۷مهرماه سال ۶۳هواپیماهای عراقی ۱۰ نفر از اعضای خانوادهام شهید شدند. - اخبار استانها -
به گزارش خبرگزاری تسنیم از ایلام، نوید برگزاری کنگره ملی 3 هزار شهید استان ایلام موجب آن شد تا فضای رسانهای استان ایلام حول محور"شهید و شهادت" تمرکز و با بازگشتی به روزهای ایثار، مقاومت، جان دادن و جان سپردن مردم ایلام برای دفاع از حریم امن امامت و ولایت و حفظ کیان ایران در طول 435 کیلومتر مرز از آن چه به مردم ایلام گذشته است روایتگری کنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
رویت از شهدایی که بهترین سرمایه خود را که جانشان بود فدا کردند تا انقلاب و ارزشهای ناب اسلامی زنده بماند و نسل امروز و فرداهای این کشور عزت و سربلندی کشور را از قَبل خون هزاران شهیدی بدانند که اگر آنان نبودند، امروزی برای ما نبود.
شهیدانی که با افتخار دروس ایثار، مقاومت، ایستادگی، عزت و آزادگی را پاس کردند و بر کارنامه خود مُهر"قبول شد" را در پیشگاه الهی احراز و امروز پیامشان به ما آن است که اگر میخواهید بر کارنامه خود مُهر"قبول شد" داشته باشید بدون شک یک راه دارید و آن هم حرکت، اقدام و عمل در مسیر ولایت است.
این پیام شهدا در کلام خانواده شهدا نیز برای مردم ایران ساری و جاری است. نمونه آن را میتوان در کلام "صید محمد ملک پور" که 10 عضو خانوادهاش را در در فاجعه بمباران 27 مهرماه سال 63 هواپیماهای عراقی "شهر صالح آباد ایلام" شهید شدهاند دید، شنید و خواند که تنها خواستهاش آن است "شهدا همهچیز خود را فدا کردند تا اسلام زنده بماند ما نیز تلاش کنیم تا اسلام زنده بماند".
"صیدمحمد ملک پور" یکی از چهار بازمانده خانواده 14 نفره شهید «رضا ملک پور» است که از آن روز خونین اینگونه سخن میگوید: ما خانوادهای بودیم که کشاورزی و دامداری داشتیم و خدا را شکر وضع مالی خوبی هم داشتیم، در 27 مهرماه سال 63 هواپیماهای عراقی را در آسمان صالح آباد دیدیم و چون که شب گذشته آن روز عملیاتی در منطقه "میمک" انجام گرفت که عراق در آن عملیات شکست خورد، دست به حمله هوایی و بمباران مردم بی دفاع زد که اولین بمب به منزل پدرم اصابت کرد و منجر به شهادت 10نفر از جمله پدر و مادر، 6 برادر و 2 خواهرم شد و هدف دومین بمب امامزاده علی صالح بود که طبق گفته خدمه پدافند توسط نیروهای کشورمان در آسمان منهدم شد، و متاسفانه هر چه تلاش کرده بودند بمبی که سمت خانه ما آمده بود را نتوانستند منهدم کنند.
بعد از انفجار بمب دیگر چیزی یادم نمیآید
من در آن موقع 13 سالم بود و به همراه سه برادر دیگر، چهار بازمانده آن خانواده هستیم، آن روز یعنی 27مهر سال 63 هنگام بمباران، ساعت نزدیکیهای 12ظهر بود که من در حمام بودم و خانواده کمکم برای خوردن نهار آماده میشدند و بمب درست در وسط خانه و محل انداختن سفره اصابت کرد و من دیگر بعد از انفجار چیزی متوجه نشدم تا اینکه در بیمارستان امام رضا شهر مشهد مقدس چشمانم را باز کردم و داییام را بالای سر خودم دیدم، دایی من خانهاش در خوزستان و محل کارش در مشهد مقدس بود و به محض اطلاع خودش را به من رسانده بود، داییام به من گفت منو میشناسی؟ گفتم آره، گفتم چی شده؟ گفت مجروح شدی و سه ماهه که اینجا هستی، سه ماه در حالت کما بودم، دو سه هفته در بیمارستان امام خمینی(ره) ایلام، سه هفته در بیمارستان طالقانی کرمانشاه و بعد از آن به دلیل شدت جراحات به مشهد مقدس منتقل شدم، تمام بدنم بانداژ بود و وقتی که پرستار برای عوض کردن باند سراغم آمد، متوجه شدم که یک پایم قطع شده و با آن سن کم خیلی برایم سخت و ناراحت کننده بود، بعد از مدتی خواستند پای دیگرم را قطع کنند که داییم قبول نکرد و گفت با هزینه خودم میفرستمش خارج کشور که در نهایت تصمیم بر آن شد که مرا به تهران منتقل کنند و به بیمارستان امام تهران اعزام شدم و در آنجا تمام بخشهای بیمارستان اعم از جراحی، طبی، اعصاب و… را رفتم و با بررسیهای مختلف سعی کردند که روند درمان من را رو به بهبود ببرند و با اینکه دکترها میگفتند پایش باید قطع شود و من هم به خاطر سن کم، توجهی به این حرفها نداشتم و داییم با اینکه از من پنهان کرده بود، به آنها گفته بود چه بر سر خانواده ی من آمده و باید کار کنید تا این بازمانده سالم بماند و درنهایت دکتری به اسم آقای "علوی" که واقعا در حقم پدری کرد و کار زیادی روی پام انجام داد و پایم را قطع نکردند.
استاندار اردبیل: ادامه راه شهدا بقای نظام و انقلاب را ضمانت میکندفرمانده سپاه استان اردبیل: انقلاب با برگزاری یادوارههای شهدا بیمه شده استنماینده ولیفقیه در استان کردستان با خانواده شهدای مدافع امنیت دیدار کرد+تصویرمن و برادرم تا مدتی از هم خبر نداشتیم
بعد از مدتی نماینده بنیاد شهید به اسم آقای «جلالی» که از بیمارستانها سرکشی میکردند و روند رسیدگی به مجروحان را پیگیری میکردند، پیش من آمد و به من گفت تو برادری به اسم محمود داری؟ اول متوجه نشدم چون در خانه محمود را به اسم یارمحمد صدا میزدیم و در نهایت منو به ملاقات برادرم محمود که در بیمارستان مصطفی خمینی بستری بود، برد و با اینکه من هم در آن مدت دربیمارستان امام(ره) بستری بودم اما از هم خبر نداشتیم، به ملاقاتش رفتم او از من کوچکتر بود و کلاس اول بود، وقتی همدیگر را دیدیم اولش برایمان باور کردنی نبود و بعد کم کم همدیگر را باور کردیم و من سراغ پدر و مادر را از او گرفتم و چون از قبل به او سپرده بودند چیزی نگوید، گفت آنها بیمارستان هستند، محمود بعد از مدتی که در ایلام و کرمانشاه بستری بود به خانه بر می گردد و در جریان اتفاقات قرار میگیرد و دوباره به علت چسبندگی عصب پایش به تهران برای جراحی برده میشود، برادرم محمود در آن ملاقات به من گفت که فقط برادرمان” قاسم” شهید شده است.
من به بیمارستان امام برگشتم و او در بیمارستان مصطفی خمینی ماند
بعد از اینکه عملهای زیادی روی پایم انجام دادند مرا به آسایشگاه "مفتح" تهران منتقل کردند که در صورت بهبودی پایم مرا مرخص و اگر باز هم نیاز به درمان داشت دوباره برایم اقداماتی انجام دهند.
بعد از چند ماه که در آسایشگاه بودم، نامهای به دستم رسید که نوشته بود «از بنیاد شهید ایلام به بنیاد شهید مرکز، محمد ملک پور فرزند شهید رضا ملک پور» این را که خواندم تمام وجودم را ناراحتی گرفت تا آن لحظه که یکسال و خوردهای گذشته بود فکر نمیکردم پدرم و یا بقیه شهید شدهاند، در آن لحظه پرستار و مجروح در آسایشگاه با من گریه میکردند، من بچه بودن و در روی ویلچر جثهام خیلی معلوم نبود.
بعد از مدتی مرخص شدم و دکتر گفت میتوانی بروی ایلام، وقتی که مرخص شدم به همراه داییم به خوزستان و ماهشهر رفتم، آنها هم زمینه سازی میکردند که همه ماجرا را به من بگویند، من تا آن روز فقط از شهادت پدر و برادرم قاسم خبر داشتم و فکر کردم فقط این دوتا شهید شدند، بعد از گذشت 15-10 روز که در ماهشهر بودیم و داییها زمینه سازی میکردند تا حقیقت را به من بگویند به همراه آنها به صالح آباد آمدیم آن روز حتی برادرم احمد را هم نشناختم.
آن روز انگار همان روزی بود که بمب به خانه ما اصابت کرد و خانواده شهید شدند، خیلی سخت بود بعد از گذشت نزدیک به دو سال متوجه بشی که 10 نفر از عزیزانت را از دست دادهای، اومدیم خانه خیلی از فامیل و بچه های صالح آباد هم آمده بودند و مرا سر مزار خانواده بردند، و وقتی قبر 10 نفر خانوادهام را کنار هم دیدم، در دنیای بچگی خودم داشتم دیوانه می شدم.
بعدها برایم تعریف کردند وقتی خانه ما بمباران شده بود یکی از برادرانم که الان جزء بازماندگان است به خاطر صوت بمباران فقط در خیابانها راه می رفت و هیچی نمیگفت، مادرم بعد از 40 روز که در کما بود به شهادت می رسد و بقیه نیز در جای خودشان به خواب رفتند و برادر سه ماهه ام که سر از تنش جدا شده بود و تنش در گهواره جا مانده بود به دلیل حجم آوار بعد از گذشت چند روز سرش را پشت یخچال پیدا کردند.
ای کاش من هم با آنها رفته بودم
ملک پور میگوید: خلاصه زمان گذشت و ما 4 بازمانده سعی کردیم دوباره به زندگی برگردیم، شروع به درس خواندن کردیم، و پیش دایی و مادربزرگ مادریم زندگی میکردیم، با گذشت زمان احساس مسئولیت کردیم و خواستیم مستقل شویم، تمام فکر و ذکرشان این بود که جانشین پدر شویم داییم خانه ای داشت که در ابتدا به عنوان اجاره به آنجا رفتیم و بعد از مدتی آنجا را خریدیم و به همراه مادربزرگ مستقل شدیم، بعد از مدتی به برادر بزرگم پیشنهاد ازدواج دادم که خیلی ها در ابتدا گفتند هنوز سنی ندارد چون در آن موقع سال دوم دبیرستان بود و در نهایت با رایزنی با دایی ها و مادر بزرگ بالاخره راضی شدند و برادرم با دختر خاله مان ازدواج کرد، و البته ماجرا به این ختم نشد و سه برادر از چهار برادر بازمانده، داماد همین خاله میشوند.
آقای ملک پور به اینجا که میرسد با تمام وجود از زحمات زن داداش بزرگشان که دیگر در بین شان نیست بسیار قدر دانی می کند، می گوید برایمان کم نگذاشت، روزی که خبر فوتش را شنیدم کم از آن روزی نبود که خبر خانوادهام را شنیدم.
بعد از مدتی از طرف بنیاد شهید و با همت رئیس وقت بنیاد شهید، آقای "سلیمی" در ایلام خانه ای به جای خانه ای که در صالح آباد بمباران شده بود برایمان خریدند و به ایلام آمدیم و همچنان کار کشاورزی پدر در صالح آباد را ادامه دادم، برادران سر و سامان گرفتند و هر کدام در جایی مشغول و مستقل شدند.
اگر مردم این همه جانباز و شهید و مفقود الاثر داده اند و سالها سختی کشیدند به خاطر حفظ نظام بود، ما از نظام ناراحت نیستیم و راضی هستیم اما از نگاه تبعیض آمیز به خانوادههای شهدا ناراحتیم، هر مسئول کشوری که به ایلام می آید سراغی از ما نمیگیرد، البته آنها مقصر نیستند و از من خبر ندارند هر چند که باید خبر داشته باشند، بلکه مسئولین استانی را مقصر میدانم چون آنها از وجود چنین خانوادهای در استان مطلع هستند، من به چیزی احتیاج ندارم و وضع مالیام هم در حدی است که نیازی به کسی ندارم هر چند ما هم مثل همه با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنیم و وضعیت اشتغال فرزندانم هم مطلوب نیست، اما حقیقتاً ما با یک احوالپرسی ساده روحیه میگیریم و دلگرم میشویم.
بنیاد شهید ارگانی است که برای خدمت به خانوادههای شهدا تاسیس شده است، حداقل تقویم را ورق بزنند که چه کسی در چه روزی شهید شده است، حداقل تسلی و دلگرمی برای ما باشد، 4 سال پیش با هزینه ی خودم و بدون ریالی از بنیاد شهید برایشان یادواره گرفتم.
خودم هنوز هم تمام بدنم ترکش است، اما همیشه به کار و فعالیت خودم ادامه دادهام، حتی برای باغ پسته ای که در صالح آباد داشتم و 400 درخت پسته در آنجا کاشتم برای اولین و آخرین بار درخواستی برای حفر چاه برای آبیاری داشتم، اقدامی که در جهت اشتغالزایی هم صورت گرفته بود، اما بعد مراجعات زیاد و دستور استاندار قبلی ایلام، متاسفانه کسی پیگیر آن نشد.
ما در دوران دفاع مقدس که بچه بودیم و سنی نداشتیم اما همه رزمندهها واقعا از ته دل از میهن دفاع کردند، ما هر چند بچه بودیم اما همه در کنارهم و در حد توانمان در کنار رزمندگان بودیم، مادرم بارها و بارها نان می پخت و به ما میداد و میگفت آن را برای ارتش ببرین که در منطقه صالح آباد بودند، و یا پدرم با تانکر برای ارتش آب می برد و در اختیار آنها قرار میداد، اما با تمام سختیها در زمان جنگ خیلی اعتماد و احترام و عزت بود.
رسانهها هیچ وقت نگذارند یاد و خاطره شهدا به دست فراموشی سپرده شود
وی خطاب به رسانه ها هم گفت: هیچ وقت یاد و خاطره شهدا و دفاع مقدس را به دست فراموشی نسپاریم، درخت اسلام و نظام جمهوری اسلامی با خون شهدا و فداکاری جانبازان آبیاری شده است نگذارید به دست فراموشی سپرده شود.
ما قطعا باز هم پای دفاع از انقلاب و نظام سرافرازمان هستیم، اما باید مسئولین به خود بیایند و فکری به حال مردم بکنند، بنده به عنوان خانواده شهدا و جانباز، از مسئولین انتظار دارم نیازی نباشد من به پیش آنها بروم، بلکه خودشان پیش قدم شوند، یک شب نشینی ساده و دیدار با ما کار سختی نیست.
مقام معظم رهبری همیشه در جهت حل مشکلات مردم به مسئولین گوشزد میکنند، اما برخی مسئولین گوش شنوا ندارند و همین عملکرد آنها باعث بدبین شدن عدهای میشود.اینکه امنیت کامل داریم نعمت کمی نیست، بنده هیچ وقت به خودم اجازه نمیدهم رفتاری داشته باشم که خون پدر و مادرم پایمال شود.
وی در پایان ضمن اشاره به منش مردمی نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه ایلام از دیدار ایشان از این خانواده و همچنین دیدار استاندار سابق ایلام آقای”سلیمانی دشتکی” وآقای رستمیان قدردانی کرد و در پایان گفت از خداوند تنها یک درخواست دارم و آن اینکه شرمنده زن و بچه ام نشوم.
انتهای پیام/180/ش
منبع: تسنیم
کلیدواژه: بیمارستان امام بعد از مدتی بنیاد شهید صالح آباد شهید شده ملک پور آن روز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۷۷۰۲۴۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایتی از هنرآفرینی هنرمندان نصفجهان در قطب عاشقی عالم، «کعبه»
اصفهان از گذشته تا کنون، زادگاه هنرمندان زیادی است که با ذوق و خلاقیت، توانستهاند در مسیر عقاید و آرمانهای خود زیباییهای زیادی پدید آوردند؛ آثاری که هر چقدر از خلق آنها بگذرد، باز هم تازه است و حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، هنر، ارزشمندتر از طلاست و هنرمندان، کیمیاگرانیاند که به خوبی میتوانند با خلاقیت و ابتکار خود، آثاری پدید آوردند که آوازهاش در سراسر دنیا بپیچد؛ اصفهان نیز بهعنوان مهد فرهنگ و هنر، در دل خود فرزندانی پرورش داده که میراث دار فرهنگ، این سرمایه بزرگ ملی شدند؛ چه مرد باشند و چه زن؛ چه هنرمندانی که از نسلهای قدیم هستند و امروز، تجربیاتشان، توشه راه ماست و چه هنرمندان جوانتر که تلاش میکنند با حفظ اصالت و سنت، هنر را به دیدگان هدیه کنند.
رضا بدرالسماء یکی از هنرمندان بهنام نگارگری است که آوازه او فراتر از مرزها نیز پیچیده است که درباره یکی از تجارب متفاوت خود حین نگارگری اظهار میکند: در نزدیکت رین مکان به خانه خدا در حال طراحی بودم و این سعادتی برای من بود؛ نکته جالب اینکه وقتی چشمم به موج جمعیت که دور کعبه حرکت میکرد افتاد، دیدم که این گردش در آنجا به کل گردش عالم برمیگردد و احساس کردم که نگارگری هم از همین گردش دورانی به در خانه خدا اقتباس شده، در واقع در همه عالم و سلولها اینگونه است و همه به دور مبدایی است که از آن جدا شدند، حرکت میکنند تا به آن نزدیک شوند که همان از کثرت به وحدت رسیدن است.
وی ادامه میدهد: اثر «سرآغاز» همان خانه کعبه است که طواف حجاج، دور آن را با نقوش نقاشی ایرانی داریم؛ در واقع از نزدیک دیدم که هنرمندان چطور توانستند هنر نگارگری را خلق کنند و و دیدم که اقتباس آنها از گردش همین جاست.
عیدی بزرگی نصیب من شداین نگارگر اصفهانی همچنین درباره تجربه متفاوت خود در ابتدای سال خاطر نشان میکند: میخواستم سال را کنار شهدا آغاز کنم و همانجا عیدی خود را گرفتم؛ وقتی از تلویزیونهای نصب شده، پیام نوروزی رهبر انقلاب پخش میشد، اثر خود با نام «یا مقلب القلوب» را کنار ایشان دیدم و واقعاً حس خوبی داشتم؛ عیدی بزرگی نصیب ما شد که افتخار بزرگی بود، ما بارها به واسطه آثاری مثل شهدای منا که در راستای انقلاب، خلق شده چند باری خدمت رهبر انقلاب رسیدیم و ایشان هم هنر را دوست دارند و تاکید دارند با زبان هنر، انقلاب را بیشتر معرفی کنیم و مظلومیت فداییان اسلام از صدر اسلام و رشادتهایی که تا کنون داشتند را با هنر نشان دهیم.
آمنه بدرالسماء، از دیگر هنرمندان اصفهانی و فرزند رضا بدرالسماء اظهار میکند: علاقه زیادی به هنر داشتم با این حال زندگی من در کنار پدرم بی تأثیر نبوده زیرا غیر از تربیت پدرانه، مرا با دنیای هنر آشنا کرد؛ همچنین مادرم پشتوانه بزرگی برای من بود و بیش از اندازه تشویقم میکرد، همچنین مشکلات را طوری مدیریت میکرد تا پدرم در آرامش بتواند به کار خود برسد.
وی میافزاید: اخلاق هنرمندان باید بسیار لطیف، مهربان و پر از عشق باشد و معمولاً احساس خود را با اثر خود بیان میکنند؛ افتخار داشتم در کنار پدرم باشم و ایشان اینقدر بزرگمنشانه از اصالت و سنتهای ایرانی بودن، فرهنگ و اصفهان برای من گفتند که از بچگی، زیست هنرمندانه داشتیم.
این هنرمند ادامه میدهد: پدر خیلی علاقه داشتند که باید رسالت خود را به نوعی تمام کنیم و به من میگفتند که به عنوان یک بانوی هنرمند، باید فضای ذهنی خود در حالی که سنتها را حفظ میکنی، به تصویر بکشی، در عین حال با مخاطبی که همسن یا متعلق به نسل بعد از تو است ارتباط برقرار کنی.
مکتبی شایستهتر از اصفهان نیستاحمد مراتب، پیشکسوت آواز نیز در خصوص پیشینه موسیقی در اصفهان اظهار میکند: مکتب آواز اصفهان و شیوه یا سبک، هرکدام معانی و ترجمان خود را دارد و بسیار زمان میخواهد تا دربارهاش صحبت کنیم اما اگر قرار باشد روزی درباره آن حرف بزنیم، مکتبی شایستهتر از اصفهان نیست.
وی ادامه میدهد: اصفهان از دیرباز حرفی برای گفتن داشته و مفاخر بزرگی را به عرصه موسیقی ایران و خارج از ایران معرفی کردهاست؛ از زمان سید رحیم اصفهانی و شاگردان ایشان، مرحوم سید حسین ساعتساز، مرحوم حاج اصفهانی که استاد من هم بودند و که هرکدام ستاره درخشانی در فرهنگ و هنر و آواز اصفهان به حساب میآیند.
این پیشکسوت آواز خاطر نشان میکند: الان هم اساتید زیادی در اصفهان داریم که جزو برجستهترین استادان ایران هستند و در رشتهها گوناگون، چه آواز و چه ساز، فعالند؛ امیدواریم شایستگی این را داشته باشند که جا پای بزرگان بگذارند و عظمتی که اصفهان در فرهنگ و هنر، مخصوصاً موسیقی داشته است، حفظ و به آیندگان بسپارند.
تاج سر آواز ایرانمراتب با بیان اینکه اخلاقمداری برای یک هنرمند، بسیار مهم است، میگوید: استاد تاج، یکی از نوادر اساتیدی است که شخصیت اخلاقیاش با وجود اینکه پهلوان آواز بود، زبانزد بود؛ همین بود که شاگردان را به سوی خود جذب میکرد، از ۱۲ سالگی و مدت ۱۸ سال حتی در سفر، در رکاب او بودم و از حضورش استفاده کردم؛ اخلاق، منش و انسانیت او بزرگترین شایستگی او بود.
وی ادامه میدهد: بارها گفتهام که تاج، تاج سر آواز ایران بود اما بابت این تاج، از کسی باج نگرفت و هیچ تفاخری نداشت؛ من حتی یک غیبت از او نشنیدم و همه شاگردان شیفته اخلاق او بودند؛ اخلاق نیک با همه مردم، مسئله مهمی برای کسانی است که میخواهند در عرصه هنر ماندگار شوند.
پیشکسوت آواز خاطر نشان میکند: حدود ۲۰ سال قبل، در راستای آوازهای آئینی، تلاشهای زیادی صورت گرفت تا اذان و دعاها با لحن موسیقی ایرانی ادا شود، زیرا در قدیم افرادی که اذان گوش میکردند رادیو نداشتند که بخواهند از لحن عرب استفاده کنند و آقایان دماوندی، تاج از جمله افرادی هستند که در این عرصه صحبت کردند، همچنین سید جواد ذبیحی که دعاها و ادعیه را با آوازهای ایرانی خواند و این والاترین خدمت ایشان بود.
اذان گفتن در کعبه، به سبک شیعیانمراتب با اشاره به اینکه سال ۱۳۵۴ و عید غدیر، در حال خواندن اشعاری در حضور چندی از علما و اصفهانیها که مقابل خانه کلبه و ناودان طلا دور هم جمع میشدند بودم، ادامه میدهد: آن شب امام موسی صدر، مهمان شاه عربستان بود و در عین طواف صدای من را شنید، فردای آن روز از ایشان دعوت کردیم که به هتل ما بیاید و موقع رفتن گفت که فردا، تمام سلاطین و پادشاهان اسلامی وارد خانه کعبه میشوند و خانه خدا با گلاب قمصر اصفهان عطرآگین میشود، میخواهم صحبت کنم بر بام کعبه اذان بگویید؛ خلاصه که مسئولین، موافقت کردند و بعد از برنامهها از جمله قرائت قرآن توسط عبدالباسط، علی رغم تاکید بر ادامه اذان تا «اشهد ان محمد رسول الله»، به طریقه شیعیان و با «اشهد ان علیا ولی الله» اذان گفتم و این بالاترین افتخار من در تمام عمرم بود؛ جالب اینجاست که با توجه به شرایط عربستان، حتی یک نفر هم به این کار من اعتراض نکرد و این از عنایات الهی بود.
وی در پایان میگوید: امیدوارم نام اصفهان همانطور که شایسته است به عنوان یک کلان شهر و حتی جهان شهر، به افتخار و بزرگی برده شود.
به گزارش ایمنا، تکریم و معرفی هنرمندان، مخصوصاً دیار هنرخیز اصفهان، وظیفه همه ماست؛ هنرمندانی که در هر شرایطی، ذوق و هنر خود را حفظ و تلاش کردند تا به بهترین شکل ممکن، آن را به مردم هدیه کنند و این دیار کم ندارد از این بزرگمردان عرصه فرهنگ و هنر…
کد خبر 748629