Web Analytics Made Easy - Statcounter

فرارو- یهودا و مسیح سیاه (Judas and the Black Messiah) فیلم قابل تأملی است. فیلمی که دربارۀ زندگی فرد همپتون باشد واقعاً مجذوب‌کننده است. او شخصیت کاریزماتیکی بود؛ یک سخنران فوق‌العاده با استعداد با صدایی موزون و خوش‌آهنگ. انگار از بدو تولد واعظ و خطیب بوده باشد؛ کسی که هرگز از فرمان دادن به جمعیت حاضر یا به دوربین بازنمی‌ایستاد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در اواخر دهۀ ۶۰ میلادی در مقام یک سازمان‌دهندۀ خبره برای خودش نامی دست و پا کرده بود. به همین خاطر مراتب ترقی را به سرعت در حزب پلنگ سیاه طی کرد و رئیس شاخۀ این حزب در ایلینویز شد. همپتون در سال ۱۹۶۹ پیمانی چندنژادی (موسوم به ائتلاف رنگین‌کمان) را میان پلنگ‌های سیاه و بعضی دار و دسته‌های خیابانی قدرتمند برقرار کرد. این اقدامی الهام‌بخش برای نسل‌های بعدی فعالان سیاه‌پوست بود. در چهارم دسامبر همین سال بود که او در سن ۲۱ سالگی توسط اف بی آی در رختخوابش به قتل رسید. (در هجوم پلیس به آپارتمان او یکی دیگر از اعضای پلنگ سیاه به اسم مارک کلارک هم کشته شد و تعدادی دیگر هم مجروح شدند). کسی که در این عملیات برای پلیس خبرچینی کرده بود، یک نوجوان ماشین دزد به اسم ویلیام اونیل بود.

به گزارش فرارو؛ فیلم یهودا و مسیح سیاه ساختۀ شاکا کینگ را می‌شود همزمان متعلق به ژانر‌های نوآر، مهیج و مرثیه‌ای دانست. این دقیقا یک فیلم زندگی‌نامه‌ای نیست. همانطور که از اسمش پیداست این فیلم بیشتر بر شخصیت خیانتکار متمرکز است تا شخصیت قهرمان. در پیش‌درآمد فیلم یک سری کلیپ‌های آرشیوی از افرادی مثل آنجلا دیویس و داک ساچل را می‌بینیم که اهداف و آرمان‌های پلنگ‌های سیاه را به ما یادآوری می‌کنند؛ آنچه امروز از میراث حزب پلنگ‌های سیاه به جا مانده خلاصه می‌شود در پوشیدن لباس یکدست مشکی و کار‌هایی از این قبیل. اما آرمان‌های آن‌ها حفاظت از مردم سیاه و دست یافتن به یک «دولت غیرسرمایه‌داری» با خدمات رایگان سلامت، تحصیل رایگان و صبحانه رایگان برای کودکان بود.

 
فیلم یهودا و مسیح سیاه به شکل بسیار مناسبی با یک صحنۀ مربوط به تغییر هویت آغاز می‌شود. ما ابتدا اونیل را در ظاهری مبدّل می‌بینیم. او در حالی که پالتویی به تن دارد و کلاه لبه‌دارش بخشی از صورتش را پوشانده وارد یک کافه می‌شود و یک نشان جعلی پلیس فدرال را نشان می‌دهد. معلوم می‌شود که او قبل از رو آوردن به ماشین دزدی از این ترفند استفاده می‌کرده. اما این بار یک مامور واقعی اف بی آی به اسم روی میشل (با بازی جسی پلمونز) او را دستگیر می‌کند. این دستگیری بخشی از یک پروژه برای خنثی کردن «تهدیدی» است که فرد همپتون (دانیل کالویا) با خطابه‌های کمونیستی‌اش علیه «امنیت ملی» ایجاد کرده. رهبری این پروژه با ادگار هوور (مارتین شین) است که مشهور بود به اینکه همیشه از ظهور یک «مسیح سیاه» می‌ترسد. میشل، اونیل را به زندان تهدید می‌کند و به این شیوه او را برای نفوذ به پلنگ‌های سیاه به خدمت می‌گیرد. بعد از یک سری مشکلات اولیه، اونیل آنقدر خوب در بین آن‌ها جا می‌افتد که وظیفۀ حفاظت از همپتون را به او می‌سپارند. آنچه بعد از این اتفاق می‌افتد تراژدی است.

صرف‌نظر از اشارات انجیلی و تناسب‌هایی که واقعا هم میان داستان فیلم یهودا و مسیح سیاه و داستان مسیح وجود دارد، کینگ و همکار نویسنده‌اش ویل برسون نسبت به اونیل هم نوعی همدلی انسانی نشان می‌دهند. استنفیلد هم نقش اونیل را خیلی ماهرانه ایفا می‌کند و مکّاری و خیانت را با کشش همدلی جمع می‌کند. اما جدا از یک اشارۀ مختصر به چگونگی شکل گرفتن لقب خاص اونیل، چیز زیادی دربارۀ پیش‌زمینه‌های زندگی اونیل یا انگیزه‌های عمیق‌تر او برای دست زدن به این کار نشان داده نمی‌شود. به نظر می‌رسد که اونیل اساساً سرسپرده و بردۀ حاکمیتی است که هیچ نصیبی هم از آن ندارد، جز اینکه خودش را به دروغ به عنوان پلیس جا بزند. در واقع این تدبیری از طرف کارگردان یهودا و مسیح سیاه بوده است که پیش‌زمینه‌ها و حواشی را حذف کند و مردی را به نمایش بگذارد که اغلب خودش را به جای کس دیگری جا می‌زند تا حدی که نهایتا حتی خودش هم خودش را گم می‌کند. اما در هر حال به خاطر این شیوۀ روایت، استنفیلد مجبور بوده است که بعضی شکاف‌ها را پر کند. او با بازی فیزیکی خود و با ارائه احساس دائمی نوعی عذاب که در پیکر عضلانی‌اش ریشه دوانده است، به مخاطب این احساس را به خوبی القا می‌کند که اونیل ۴۰ ساله، آشکارا تحت شکنجه و عذاب حقایقی است که نمی‌تواند با آن‌ها رو به رو شود. در کنار عدم انعطافی که او در بدن خود به نمایش می‌گذارد، خیلی ماهرانه و ظریف با نگاه غمگین و ملولش، شرایط ذهنی دشوار و گیر افتادن اونیل در این وضعیت را به مخاطب منتقل می‌کند.

کالویا نقش پررنگ‌تر و متغیرتری دارد. این بازیگر علی‌رغم اینکه خیلی شبیه به همپتون نیست، اما تحرک زیاد و در عین حال تودار بودن شخصیت همپتون و مهربانی و عطوفت او در برخورد با همسر باردارش فیناچی دبورا (دامینیک فیشبک) را خیلی خوب به تصویر کشیده است. اشتون سندرز، دامینیک تورن و آگلی اسمیت هم نقش همراهان و یاران حزب را به خوبی ایفا کرده‌اند. همۀ آن‌ها نقش‌های کوچکشان را با اعتماد به نفس و خیلی جذاب ارائه داده‌اند. به‌خصوص سندرز در نقش خود گذار از یک نوجوان آشفته‌حال به یک جوان خونسرد میانه‌رو را به نحو درخشانی تجسم بخشیده است.

کالویا و استنفیلد قبلا هم در فیلم‌هایی که مربوط به مسائل سیاسی سیاهان بوده‌اند ایفای نقش کرده‌اند. آن دو در یک صحنۀ به یاد ماندنی از فیلم ترسناک برو بیرون (۲۰۱۷) به کارگردانی جوردن پیل با هم حضور داشته‌اند؛ استنفیلد در فیلم ببخشید که آزارت دادم (۲۰۱۸) به کارگردانی بوتس رایلی به یک ستاره تبدیل شد و کالویا در فیلم پلنگ سیاه (۲۰۱۸) اثر رایان کوگلر یک نقش مکمل داشت. استنفیلد در یک فیلم قبلی شاکا کینگ به اسم لیزرسیزم (۲۰۱۷) هم ایفای نقش کرده بود؛ فیلمی کمدی دربارۀ «آب‌مروارید نژادی»؛ یعنی بیماری‌ای که باعث می‌شود سفیدپوست‌ها نتوانند سیاه‌پوست‌ها را ببینند. اما در فیلم یهودا و مسیح سیاه که تصویری مهیج و سرراست از پلنگ‌های سیاه را ارائه می‌دهد، ما اونیل و همپتون را خیلی به ندرت در کنار هم میبینیم و واقعا شاید بهتر بود که صحنه‌های دونفرۀ آن‌ها بیشتر از این باشد تا در نهایت عمق فاجعۀ خیانت را بهتر بشود درک کرد. شاید اینکه در فیلم خیلی به اونیل پرداخته نشده است را بتوان اینطور توجیه کرد که این ترفند قرار است شخصیت مکار و دغلکار او را ترسیم کند؛ اما حتی ارتباط او با همپتون هم به اندازۀ کافی مورد توجه قرار نگرفته است. این فیلم از بعضی جهات از جزئیات دراماتیک فاصله می‌گیرد و گاهی هم چنین ظرافت‌هایی را به کار می‌برد. شاید این امر به این دلیل باشد که مضمون اصلی فیلم (جاسوسی که روحش را فروخته) هم مضمونی آشناست و هم مضمونی عمیقا سینمایی. شاید نپرداختن به جنبه‌های عاطفی اونیل کار قابل توجیهی باشد. چون به هر حال او آدمی است که از خودبیگانه شده و دیگر متعلق به هیچ جامعه‌ای نیست؛ و جامعه داشتن آن چیزی است که برای پلنگ‌های سیاه بیش از هر چیز مهم است. اما در مورد همپتون که در مرکز همۀ وقایع قرار دارد این عدم پرداختن به جنبه‌های عاطفی چندان موجه نیست.

صرف‌نظر از این ابهاماتی که در روایت وجود دارد، کارگردانی کینگ بسیار عالی بوده است. او فیلمبرداری شان بابیت را به خوبی به خدمت گرفته و با رنگ‌های خاکستری دلگیر و جلوه‌های جذاب شبانه، به فیلم حالتی از شومی و گرفتگی بخشیده است. صدای ساز‌های مارک ایشام و کریگ هریس این داستان را به داستانی اندوهبار تبدیل کرده‌اند که گرچه لحظاتی شاد مثل روابط عاشقانه همپتون و همسرش دارد، اما روح کلی‌اش غم‌انگیز است. با اینکه فیلم پر از نیرو و تعلیق است، اما این افسردگی عمیق در ذات فیلم همچنان برقرار است.

فیلم یهودا و مسیح سیاه خیلی مستقیم به این واقعیت می‌پردازد که هجوم اف بی آی به پلنگ‌های سیاه چقدر وحشیانه و فجیع بود. از این جهت این فیلم را می‌توان در ردیف فیلم‌هایی مثل قتل فرد همپتون (۱۹۷۱) و ام ال کی/اف بی آی (۲۰۲۰) قرار داد. در این فیلم دوم به این نکته اشاره می‌شود که سینمای آمریکا معمولا تصویری افتخارآمیز از تاکتیک‌های پلید و ناخوشایند اف بی آی ارائه می‌دهد؛ تاکتیک‌هایی که آن‌ها برای مواجهه با هر چیزی که تهدید به حساب می‌آورند مورد استفاده قرار می‌دهند.   این داستان از نگاه انسانی ضعیف روایت می‌شود و تلویحا ما را دعوت می‌کند به اینکه دربارۀ وفاداری یا بی‌قیدی خودمان تامل کنیم. چیزی که به وضوح در این فیلم نشان داده شده (همان چیزی که همپتون هم به آن باور داشت) این است که آدم‌های مظلوم و سرکوب شده اگر هشیار نباشند، ممکن است خودشان به بخشی از همان نیرویی تبدیل شوند که می‌خواهد آن‌ها را نابود کند. یهودا و مسیح سیاه در بعضی موارد دچار ضعف ساختار است (مثل این مورد که خیلی به جزئیات عاطفی دو شخصیت اصلی نزدیک نمی‌شود)، اما در عین حال همچنان فیلمی سرزنده و صمیمانه است، مثل یک عزاداری دیرهنگام. منبع: reverseshot.org

منبع: فرارو

کلیدواژه: نقد فیلم نژادپرستی هالیوود پلنگ های سیاه اف بی آی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۷۹۶۸۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اهمیت توجه به خودشفقتی در چیست؟

یک روان‌شناس گفت: در دنیای امروز به آسانی گرفتار انتقاد از خود و سرزنش خود هنگام اشتباه یا ناکامی می‌شویم، اما چه می‌شود، اگر به جای این سختی، با خودمان مهربان باشیم و با شفقت به خودمان نگاه کنیم؟ اینجاست که مفهوم خودشفقت معنا پیدا می‌کند.

سارا محمدی در گفت‌وگو با خبرنگار ایمنا، اظهار کرد: خودشفقت به معنای رفتار دوستانه و درک‌کننده با خودمان در لحظات سختی و چالش است؛ این به معنای نادیده گرفتن اشتباهات یا ضعف‌هایمان نیست، بلکه به معنای پذیرش آنها به عنوان بخشی از تجربه انسانی و ارائه حمایت و تشویق به خودمان برای حرکت به جلو است.

وی افزود: تفاوت های ظریفی بین خود شفقت، عزت نفس و خودباوری وجود دارد؛ عزت نفس به ارزیابی کلی شما از خودتان اشاره دارد و احساسی است که شما در مورد ارزش و لیاقت خود دارید؛ خودباوری به این معنا است که شما به توانایی‌های خود برای رسیدن به اهدافتان و غلبه بر سختی‌ها ایمان دارید، اما «خود شفقت» به مهربانی و درک شما نسبت به خود، به خصوص در زمان‌های سختی گفته می‌شود.

مدیرعامل انجمن صنفی مراکز مشاوره و روان‌شناسی استان اصفهان بیان کرد: در واقع «خود شفقت» به معنای بخشش خود برای اشتباهاتتان، پذیرش نقص‌هایتان و مراقبت از خودتان در سطح عاطفی است، از این رو خود شفقت به شما کمک می‌کند تا با احساسات دشوار کنار بیایید، تاب‌آوری خود را افزایش دهید و روابط سالم‌تری ایجاد کنید.

وی اضافه کرد: خودشفقت‌ورزی بر سه عنصر اصلی «مهربانی با خود»، «انسانیت مشترک» و «ذهن‌آگاهی» بنا شده است؛ مهربانی با خود به این معنی است که با خودتان همان طور که با یک دوست رفتار می‌کنید، رفتار کنید؛ این شامل صحبت‌های مثبت با خود، بخشش اشتباهات خود و مراقبت از نیازهای عاطفی و جسمی خود می‌شود.

محمدی گفت: انسانیت مشترک به این معنی است که به یاد داشته باشید که همه انسان‌ها اشتباه می‌کنند و رنج می‌برند، این به شما کمک می‌کند تا احساس شرم و انزوا را که ممکن است در زمان‌های سخت تجربه کنید، کاهش دهید.

وی افزود: همچنین ذهن‌آگاهی به این معنی است که توجه خود را به لحظه حال معطوف کنید و افکار و احساسات خود را بدون قضاوت مشاهده کنید و این امر موجب می‌شود تا از خود انتقادی و افکار منفی خود آگاه شوید و با آنها مقابله کنید.

این روان‌شناس در خصوص راه‌های افزایش خودشفقت‌ورزی بیان کرد: به جای تمرکز بر نقاط ضعف و اشتباهات خود، بر نقاط قوت و دستاوردهای خود تمرکز کنید؛ وقتی مرتکب اشتباه می‌شوید، خود را ببخشید و به جای سرزنش خود، از آن درس بگیرید، همچنین به نیازهای جسمی و عاطفی خود مانند خواب کافی، تغذیه سالم و ورزش منظم توجه کنید، بنابراین اجازه دهید احساساتتان را تجربه کنید، بدون اینکه آنها را سرکوب یا قضاوت کنید.

وی ادامه داد: تکنیک‌هایی مانند مدیتیشن و یوگا می‌توانند به شما کمک کنند تا ذهن‌آگاهی خود را افزایش دهید؛ اگر برای تمرین خودشفقت‌ورزی به تنهایی مشکل دارید، صحبت با یک دوست یا درمانگر حامی می‌تواند مفید باشد؛ لازم به ذکر است که هیچکس کامل نیست، همه ما اشتباه می‌کنیم و به زمان برای یادگیری و رشد از تجربیاتمان نیاز داریم.

محمدی خاطرنشان کرد: مطالعات نشان داده اند که خودشفقت می تواند موجب کاهش سطح استرس و اضطراب شود و به ما کمک می کند تا با چالش ها و مشکلات زندگی بهتر کنار بیاییم، بنابراین زمانی که با خودمان مهربان هستیم، با دیگران نیز مهربان تر خواهیم بود.

کد خبر 749559

دیگر خبرها

  • هری کین: بازی در خانه رئال مادرید دشوار است اما ما به خودمان ایمان داریم
  • چرا این «دوازده‌وجهی» باستان‌شناسان را حیرت‌زده کرده است؟ (+عکس)
  • اهمیت توجه به خودشفقتی در چیست؟
  • سیتی به مصاف تیم بدون مربی می‌رود!
  • افلاطون در آخرین ساعات عمرش چه می‌کرد؟
  • مطهری: خیلی‌ها قبول نمی‌کردند به تراکتور بیایند
  • مطهری: یحیی نه؛ مسئولیت فنی تیم با من است | برای حیثیت خودمان بازی خواهیم کرد
  • پشت پرده استعفای فرمانده منطقه مرکزی ارتش رژیم صهیونیستی
  • چگونه بهترین روش کاشت مو مناسب با خودمان را پیدا کنیم
  • 5 چالش اصلی کسب و کارهای کوچک