کنگره ۳۰۰۰ شهید استان ایلام| روایتی از شهید دشتهای تفتیده مهران/ «عدنان سابوته» عاشق پابرهنه جبههها بود
تاریخ انتشار: ۱۱ آذر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۸۲۰۷۵۵
گروه استانها ـ همرزمان شهید عدنان سابوته میگویند همیشه از اسلام و احکام و آن صحبت میکرد و معتقد بود زمانی که امام فرمایش میکند انقلاب را حفظ کنید باید مقابل دشمن ایستاد و باید تلاش کرد انقلاب را به دست صاحب اصلی داد. - اخبار استانها -
به گزارش خبرگزاری تسنیم ازایلام، شهید عدنان سابوته سال 1329در شهرستان مهران و در مناطق عشایرنشین شوهان متولد شد و دوران طفولیت را در کشور عراق و با خانوادهاش که برای امرار معاش به آنجا رفتند، گذراند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وقتی ناجوانمردانه بمباران و توپ و گلوله و خمپاره بر سر زنان و مردان و کودکان بی دفاع شروع می شود، وقتی زیاده خواهی و تجاوز به خاک همسایه به تحریک غربی ها در اندیشه حاکمی مستبد و دیکتاتور جریان پیدا می کند، آن وقت است که مرز میان حق و باطل، کفر و ایمان ، دوست و دشمن نمایان می شود و خون غیرت در رگها به جوش می آید و تاب این تجاوز را بر نمی تابد و برای بیرون کردن دشمن متجاوز با جان و دل به مقابله بر می خیزی و در راه این هدف والا و ارزشمند حتی جان شیرینت را در کف دست گرفته و با شهادت و تکه تکه شدن جسمت تا آخرین قطره خون بر سر آرمانت خواهی ماند.
در بیست کیلومتری شهر ایلام پادگان امیرالمومنین (ع) بانروشان، یکی از مقرهای بازمانده از هشت سال جنگ تحمیلی یادمان شهدا برای زنده ماندن یاد و خاطره همه دلاور مردانی که در این خاک خون مطهرشان بر زمین ریخت، برپا شده است.
روزی برای بازدید این مکان رفتم و پیگیر شعری که بر روی یکی از دیوارهای پادگان نوشته بود، شدم ، شرح حال شهید عدنان سابوته را در گزارشی با عنوان "تاول هایی که بر دل ماند" نوشتم، از آن روز تاکنون حدود 10 سال می گذرد و بی شک تکرار و مرور آن خاطرات و زنده نگه داشتن یاد آن شهید گرانقدر برای نسل جوان خالی از لطف نیست.
بی گمان هیچ وقت خداوند بی دلیل چیزی را بر دل بنده اش نمی اندازد وقتی که در این هفته تمام ذهنم را خاطرات آن شهید و آن گزارش پر کرده بی شک مصلحتی در کار است که خود از سر آن ناآگاهم، اما می دانم که باید بار دیگر همه زندگی نامه شهید را باز بنویسم تا به رسالتی که در این نگارش بر دلم افتاده عمل کنم و با سلام و صلوات و فاتحه ای باز یاد شجاعت ها و رشادت های شهید سابوته و همرزمان شجاعش را در این روز گرامی بداریم.
جمع آوری و توزیع آذوقه
زمانی که بمباران های رژیم بعث عراق و به طور شدید در استان ایلام آغاز میشود شهید سابوته با توجه به مشکلاتی که برای امرار معاش مردم ایجاد شده اقدام به جمعآوری و توزیع آذوقه در بین مردم عشایر مهران میکند و به یاری مردمی که در کوهها آواره هستند می شتابد.
بر اساس گفته دوستان وی، این شهید گرانقدر در شرایطی که بسیاری از مردم مهران آواره بودند با ایجاد انسجام و همبستگی بین نیروهای عشایر موجب زمینگیر شدن ارتش بعث عراق در چالاب شد و نقش مهمی در شکست نیروهای رژیم بعث عراق ایفا کرد و اگر شهید سابوته نبودند تانکهای زرهی عراق از چالاب زمینگیر نمیشدند.
اقدام جهت خنثی کردن مین
این شهید گرانقدر با گرفتن اسلحه نظامی و خودرو، مردم منطقه عشایر را برای حضور در جبهه سازماندهی می کرد و با توجه به اینکه شهید سابوته بیشتر با پای برهنه تردد میکرد همرزمانش وی را عاشق پابرهنه نامیدند.
پس از عقب نشینی رژیم بعث عراق از شهرستان مهران شهید عدنان سابوته و دیگر یارانش اقدام به خنثی کردن مینهایی که به منظور جلوگیری از پیشروی نیروهای عراقی کار گذاشته میکنند.
تا این که در روز 10 مرداد 1361 به دلیل انفجار مین به درجه رفیع شهادت میرسد و پیکر پاک این شهید گرانقدر در جوار امامزاده علی صالح به خاک سپرده شد.
عاشق پابرهنه جبهه
یکی از همرزمان شهید سابوته در بیان خاطراتش اینگونه از وی یاد می کند: در نزدیکی چالاب جبههای در برابر دشمن ایجاد کرده بودیم؛ هلیکوپترهای عراقی به منطقه حمله کردند با کالیبر 50 به سمت آنها شلیک میکردیم؛ شهید سابوته از گنبد پیرمحمد سوار ماشین شده بود تا خود را به منطقه برساند، ماشین در بین راه خراب می شود و شهید چون به سرعت آمده بود کفش هایش را نپوشیده بود، پس از خرابی ماشین با پای پیاده خود را به مقر رساند با وجودی که سنگهای چالاب بسیار تیز و برنده و زمین پر از خار بود، به عدنان گفتم «پس کفشهایت کو؟ چگونه میخواهی روی این سنگها و خارها راه بروی او گفت «کفش میخواهم چه کار، خارها نرم اند.
سید ماشاالله رحیمی اظهار داشت: شهید عدنان اکثراً با پای برهنه بود به همین دلیل سردار طباطبایی و بقیه همرزمانش او را عاشق پابرهنه نامیدند، گاهی شبها برای غافلگیری دشمن مجبور بودیم با قاطر برویم، بیشتر مسیر را رفته بودیم در حالی که شهید سابوته کفشهایش را در پایگاه جا گذاشته بود. وقتی از او پرسیدم باز که کفش نپوشیدی؟ لبخندی زد و گفت: دوست دارم، عاشقانه و پابرهنه عراقیها را بیرون کنم.
کنگره 3000 شهید استان ایلام| اجلاسیه دانشجویی و اساتید ایلام به روایت تصاویرکنگره 3000 شهید استان ایلام|آئین نهال کاری به نیابت از 3000 شهید استان ایلامادوار "کنگره علوم انسانی اسلامی" با هزینههای پایین برگزار شدهاند/ شایعات عمدتاً سیاسی استشهادت حیدر سابوته
بر اساس گفته همرزمان شهید گرانقدر، وی همیشه از اسلام و احکام و آن صحبت می کرد و معتقد بود زمانی که امام رحمت الله فرمایش می کند انقلاب را حفظ کنید باید مقابل دشمن ایستاد و باید تلاش کرد انقلاب را به دست صاحب اصلی یعنی امام زمان عجل الله برسانیم.
حیدر سابوته متولد 1348 و پسر شهید عدنان سابوته نیز پس از شهادت پدر تلاش می کند مسیر پدر را ادامه دهد و به منظور دفاع از انقلاب و نظام در جبهه حضور پیدا می کند و با شجاعت و جانفشانی به مبارزه می پردازد و او نیز در بهمن ماه سال 1366 به پدر شهیدش میپیوندد.
عاشق پابرهنه جبهه
یکی از همرزمان شهید سابوته در بیان خاطراتش اینگونه از وی یاد می کند: در نزدیکی چالاب جبههای در برابر دشمن ایجاد کرده بودیم؛ هلیکوپترهای عراقی به منطقه حمله کردند با کالیبر 50 به سمت آنها شلیک میکردیم؛ شهید سابوته از گنبد پیرمحمد سوار ماشین شده بود تا خود را به منطقه برساند، ماشین در بین راه خراب می شود و شهید چون به سرعت آمده بود کفش هایش را نپوشیده بود، پس از خرابی ماشین با پای پیاده خود را به مقر رساند با وجودی که سنگهای چالاب بسیار تیز و برنده و زمین پر از خار بود، به عدنان گفتم «پس کفشهایت کو؟ چگونه میخواهی روی این سنگها و خارها راه بروی او گفت «کفش میخواهم چه کار، خارها نرم اند.
سید ماشاالله رحیمی اظهار داشت: شهید عدنان اکثراً با پای برهنه بود به همین دلیل سردار طباطبایی و بقیه همرزمانش او را عاشق پابرهنه نامیدند، گاهی شبها برای غافلگیری دشمن مجبور بودیم با قاطر برویم، بیشتر مسیر را رفته بودیم در حالی که شهید سابوته کفشهایش را در پایگاه جا گذاشته بود. وقتی از او پرسیدم باز که کفش نپوشیدی؟ لبخندی زد و گفت: دوست دارم، عاشقانه و پابرهنه عراقیها را بیرون کنم.
وی افزود: اواخر تیرماه سال 1361، عراق از مهران عقبنشینی کرده بود؛ به همراه چند تن از نیروهای بسیج عشایر، رزمندگان و عدنان در حال تعقیب و گریز بودیم؛ به دلیل پیادهروی زیاد در پستی و بلندیها، برای شناسایی و گشتزنی، کفشهایم پاره شد و قابل پوشیدن نبود؛ برای اینکه بتوانم بقیه مسیر را بروم، پارچهای به پاهایم بستم، عدنان با دیدن این وضعیت کفشهایش را در آورد و به من داد و خودش 12 کیلومتر در خار و خاشاک و زمین داغ، با پای برهنه مسیر را ادامه داد؛ زمانی که به جاده رسیدیم به او گفتم «نگاه کن پاهایت خون میآید» او با بیتفاوتی گفت «من دوست دارم با پایی برهنه عراقیها را بیرون کنم».
همرزم شهید سابوته گفت: وقتی عراق ها مهران را اشغال کردند، شهید سابوته محاسنش کمی بلند بود، روزی از او خواستم در مقر کمی از محاسنش را کوتاه کند، سرش را به زیر انداخت و دستی بر محاسنش کشید و گفت: با خودم عهد کرده ام تا مهران آزاد نشود، محاسنم را نگیرم.
رحیمی اظهار داشت: بعد از عقبنشینی عراقیها از مهران، جزو نخستین کسانی بودیم که زائر امامزاده سیدحسن (ع) و شهدای مهران شدیم. عدنان در آنجا خیلی زیبا قرآن قرائت کرد و در حالی که گریه میکرد، گفت: به زودی به آنها میپیوندیم، سپس بنا به نیتی که کرده بود، درخواست کرد تا کمی از محاسنش را اصلاح کنم.
میدانست که به زودی شهید میشود
وی ادامه داد: گزارشی از وضعیت منطقه تهیه کردیم، با حاکم شدن کمی آرامش در منطقه، شهید سابوته تصمیم گرفت به دیدار پدر و مادر و فرزندش به تهران برود؛ مبلغ کمی از استانداری گرفته بود تا آن را برای مداوای بیماری کلیوی حیدر اختصاص بدهد، چند روزی در تهران ماند.
همرزم شهید سابوته افزود: پس از بازگشت به منطقه، به او گفتم «بگذاریم تا گردان تخریب، مینها را خنثی کند» اما پاسخ داد «هرجایی که مینها جلوی پیشروی بچهها را بگیرد، خنثی میکنم».
وی اظهار داشت: یک روز برای رفتن به مرخصی و خداحافظی پیش عدنان رفتم؛ او گفت: من قطعاً شهید میشوم، گفتم «از کجا میدانی؟» پاسخ داد «از زمانی که همسر اولم را طلاق دادم، پدر و مادرم از من دلگیر بودند، در این مرخصی که چند روزی پیش آنها بودم، مورد عزت و احترام بودم، زمانی که خواستم از در بیرون بیایم، مادرم پیراهنم را از پشت گرفت و لبخندی زد و گفت اولین کسانی که همراه شهدا به بهشت میروند، پدر و مادرشان هستند، این همه در کوهها و دشتها مقاومت کردم اما هیچ یک از آنها به اندازه حرف مادرم تأثیرگذار نبود و به دلم افتاده که شهید میشوم.
رحیمی اضافه کرد: ساعت 2 ظهر روز دهم مرداد 1361 بود و هوا به شدت گرم بود و آفتاب سوزانی بر دشت «چالاب» ایلام میتابید، بچه های جبهه چای ذغالی آماده کرده بودند و به عدنان اصرار میکردند تا بیاید و به جمع آنها بپیوندد، او گفت: «باید این مین را هم خنثی کنم» هنوز حرفش تمام نشده بود که انفجار مین تلهای باعش اصابت ترکش به قلبش شد و با دست و پاهایی قطع شده و پیکری خونآلود که امکان غسل آن وجود نداشت، به دیدار خداوند رفت و دعای این دلاور پابرهنه مستجاب شد.
پیکر شهید سابوته که در قفس تن ناآرام بود، در امامزاده صالح (ع) شهر مهران استان ایلام آرام گرفت.
نگذاریم دشمن یک شب در خاک ما آسوده بخوابد
رحیمی به وصایای شهید «عدنان سابوته» اشاره کرد و گفت: عدنان همیشه از اسلام و احکامش حرف میزد، تکیه کلامش "طبق گفته امام" بود و میگفت «وقتی امام میگویند انقلاب را حفظ کنید، مقابل دشمنان بایستید، با امت ایران هستند و باید من و شما انقلاب را به دست صاحب اصلی که امام زمان (عج) است، برسانیم؛ باید خستگیناپذیر بوده و روز به روز با تمام قدرت، قرآن و اسلام را حفظ کنیم و در خط ولایت باشیم؛ باید روبروی دشمن بایستیم و نگذاریم دشمن در خاک ما راحت و آسوده بخوابد؛ اگر شبها به عراقیهایی که در خاک ما خوابیدهاند، پاتک نزنیم، اشتباه کردهایم و گناه مرتکب شدهایم». او به تمام حرفهایی که میزد عمل میکرد و دشمن را تا منطقه قلاویزان به عقب راند.
وی افزود: شهید سابوته به همراه رزمندگان اسلام شبها را تا سحر بیدار بودند و منطقهای که دشمن تجاوز کرده بود را مینگذاری میکردند و با دل و جان در برابر دشمن بعث به مبارزه می پرداخت.
قدم گذاشتن در مسیر پدر تا شهادت
حیدر سابوته پس از شهادت پدر، در صدد ادامه دادن مسیر پدر برآمد. مریم سابوته یگانه دختر عدنان، درباره برادرش میگوید: کلاس اول ابتدایی بودم، وقتی حیدر به ایلام میآمد با اخلاق بسیار خوبی که داشت، در درسهایم خیلی کمکم میکرد؛ در دوران جنگ اجازه نمیدادند که فرزند شهید به خصوص تک فرزند پسر به جبهه اعزام شود اما حیدر این موضوع را مطرح نکرده بود تا بتواند در جبهه حضور یابد.
حیدر قبل از رفتن به جبهه دیداری با ما داشت و گفت «بعد از برگشتن از جبهه به اینجا میآیم تا برایت هم پدری کنم و هم برادری» زمستان بود و خیلی منتظر بودم تا برگردد، اما خبر شهادتش را برایمان آوردند. او نیز در سال 1366 در منطقه کردستان طی عملیاتی به پدرم پیوست.
جنگ با همه خوشی ها و ناخوشی ها و سختی هایش سالهای سال است که به پایان رسیده است اما بی گمان دین بزرگی که بر گردن ما به عنوان کسانی که آن دوران را ثانیه به ثانیه زندگی کرده ایم و در زیر گلوله و موشک باران و بمباران شاهد مرگ هم وطنانمان بوده ایم، است که برای زنده ماندن یاد و خاطره همه آن دلاورمردی ها، شجاعت ها و فداکاری ها از هیچ کوششی دریغ نکنیم و با نوشتن متنی، خطی، هنری رد ماندگار آن کاروان حسینی را در ذهن کودکان این سرزمین پررنگ کنیم.
انتهای پیام/180/ش
منبع: تسنیم
کلیدواژه: شهید استان ایلام همرزمان شهید شهید گرانقدر پای برهنه کفش هایش بعث عراق عراقی ها او گفت سنگ ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۸۲۰۷۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انتشار کتابی از عدنان غُریفی در اولین سالگرد درگذشتش
در نخستین سالگرد درگذشت عدنان غُریفی، ترجمه او از رمان «وقتی درختها آواز میخوانند» نوشته استراتیس هاویاراس منتشر شد.
اعظم کیانافراز، مدیر انتشارات افراز، ناشر اختصاصی آثار عدنان غُریفی، به ایسنا گفت: در ادامه انتشار کتابهای این نویسنده، شاعر و مترجم، رمان «وقتی درختها آواز میخوانند» را با ترجمه او روانه بازار نشر میکنیم.
او سپس درباره این کتاب توضیح داد: این رمان یکی از رمانهای مهم ادبیات انگلیسی زبان است که نویسندهاش یونانی است و تاکنون هیچ اثری از این نویسنده به فارسی ترجمه نشده است. «استراتیس هاویاراس» تنها دو رمان نوشته است. «رمان درختها آواز میخوانند» در فهرستِ نامزدهای نهایی جایزهی ملی کتاب ALA قرار داشته و مورد تحسین منتقدانِ ادبی و مطبوعات آمریکا نیز قرار گرفته و به چند زبان ترجمه شده است.
کیانافراز درباره اهمیتِ این رمان افزود: روزنامهی «گاردین» رمانِ «وقتی درختها آواز میخوانند» را بهعنوانِ یکی از ۱۰ رمانِ مهمِ سیاسیِ قرنِ بیستم انتخاب کرد و انتشارات افراز، این افتخار را دارد برای نخستین بار این نویسنده را در کشور معرفی میکند.
به گفته این ناشر، عدنان غُریفی که خود از نویسندگان مدرنیست جنوب و از آغازگران این جنبش در دهه چهل و پنجاه بوده است، تاکنون چندین اثرِ داستانی مهم را نوشته است که میتوان به مجموعه داستان «شنلپوش درم»، «مادرِ نخل»، «مرغِ عشق»، «چهار آپارتمان در تهرانپارس» و رمان «سکهها» اشاره کرد.
همچنین چندین مجموعه شعر از او چاپ و منتشر شده است، ازجمله «اینسوی عطر قبیله»، «نخل مشتعل»، «به موشک بستن فرشتگان» و...
غُریفی که توأمان در کنار شعر و داستاننویسی، مترجم برجستهای بوده است، آثارِ متعددی از نویسندگان برجستهای چون بوهمیل هرابال، جی. دی. سالینجر، غَسان کَنَفانی، ایتالو کالوینو و... ترجمه کرده است. او که از نخستین مترجمان ادبیات داستانی عرب بهشمار میرود، در زمینه نقد ادبی و گویندگی رادیو نیز فعالیت چمشگیری داشته است.
عدنان غُریفی اردیبهشت سال ۱۴۰۲ بهعلت بیماری در سن ۷۹ سالگی و در کشور هلند درگذشت.
انتهای پیام