نخبگان و آن روی سکه مهاجرت
تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۹۲۷۰۲۶
در ادامه یادداشت ۲۷ آذر روزنامه خراسان به قلم سید علی علوی میخوانیم: امروز در تقویم جهانی به عنوان روز مهاجرت نام گذاری شده است. پدیده ای جهانی که حدود ۱۰ درصد از جمعیت جهان از تمامی جوامع از آمریکا و اروپا تا آسیا و آفریقا در گیر آن هستند به گونه ای که تمایل به مهاجرت در آمریکای لاتین حدود ۲۴ درصد ،در آمریکای شمالی۱۴ درصد و در اتحادیه اروپا ۲۱ درصد است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
براساس همین پیمایش آذرماه مرکز افکارسنجی کیو، شرایط اقتصادی عامل ۸۰ درصد تمایل به مهاجرت در ایران است. این در حالی است که در هجمه رسانه های فارسی زبان علیه فضای حاکم بر کشور تلاش می شود دلایل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی را از جمله دلایل اصلی تمایل به مهاجرت بازنمایی کنند اما برخلاف این تصویرسازی رسانه های فارسی زبان غربی وعربی، ۸۰ درصد افراد متمایل به مهاجرت، دلایل اقتصادی را به عنوان دلیل اصلی اعلام کرده اند و در این بین شرایط اجتماعی ۱۷ درصد و شرایط سیاسی ۱۲ درصد را به خود اختصاص داده است.
داده هایی که در واقع برخلاف پروپاگاندای رسانه های فارسی زبان عربی و عبری و غربی همچون بی بی سی و شبکه سعودی ایران اینترنشنال است .براساس همین پیمایش جالب این جاست که ۷۵ درصد مخاطبان این پیمایش اعلام کرده اند :بهبود شرایط اقتصادی موثرترین عامل بر مهاجرت نکردن آن ها خواهد بود.در واقع بهبود شرایط اقتصادی، امیدواری اقتصادی ،ثبات اقتصادی و چشم انداز روشن اقتصادی میتواند عامل ۷۵ درصدی در انصراف از مهاجرت باشد.
موضوعی قابل تامل که نیاز به توجه مسئولان و سیاست گذاران را دو چندان میکند. در واقع اگر تغییر شرایط سیاسی و فرهنگی و اجتماعی دلایل اصلی مهاجرت می بود شاید به این راحتی نمی شد اظهار نظر کرد اما زمانی که شرایط اقتصادی مهم ترین دلایل میل به مهاجرت و انصراف از مهاجرت است می بایست به آن توجه جدی کرد، چرا که شاخصی قابل اصلاح است. موضوعی که شاید بتوان آن را در توجه دولت در نمونه هایی همچون بودجه پژوهشی کشور دید. شاید در ابتدا طرح بحث بودجه پژوهش در این مبحث کمی نامانوس به نظر آید اما باید به خاطر داشت که بخشی از طیف مهاجران، چهره های نخبه، دانشجویان و کار شناسانی هستند که مهاجرت آن ها از کشور تبعات جدی تری در مقایسه با مهاجرت یک فرد عادی دارد.
طبق آمارهای اعلامی اگر چه تعداد دانشجویان ایرانی که طی چند سال گذشته برای تحصیل به خارج از کشور می روند به دلایلی همچون کرونا، افزایش قیمت ارز و سخت گیری های ویزایی و تحریمی کشورهای غربی نسبتا ثابت مانده یا حتی در مواردی کاهش هم داشته است اما بر اساس آخرین آمارهای رصدخانه مهاجرت ایران، ۳۷ درصد از دارندگان مدال در المپیادهای دانشآموزی، ۲۵ درصد از مشمولان بنیاد نخبگان و ۱۵ درصد از رتبههای زیر هزار کنکور سراسری مقیم کشورهای دیگر هستند. این آمار شاید کمتر از آن چه در قالب فضا سازی خبری برخی رسانه های خارجی با عنوان «فرار مغزها» مطرح می شود، باشد اما پرواضح است حتی خروج و باز نگشتن یک نخبه به کشور نیز باید مورد توجه و حساسیت نهاد های تصمیم گیر باشد. چرا که علاوه بر هزینه های بسیاری که برای تربیت او شده، امید به نقش آفرینی اش در توسعه و حل مشکلات کشور نیز بحثی جدی است.
همان طور که رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر نخبگان جوان و استعدادهای برتر علمی، با تأکید بر لزوم تمرکز جامعه علمی و نخبگان برای یافتن راهحلهای علمی مشکلات مختلف تصریح کردند: «ظرفیت نخبگی جوانان ملت ایران، می تواند زمینه ساز پر کردن شکاف علمی کشور با علم جهانی، عبور از مرزهای جهانی علم، ایجاد تمدن نوین اسلامی و تحقق آینده درخشان کشور باشد».بدیهی است عوامل داخلی و خارجی متعددی را در خروج و بازنگشتن یک نخبه به کشور می توان دخیل دانست.
علاوه بر مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که به نظر می رسد اقتصاد دراین میان یکی از اولویت دارترین دلایل مهاجرت نخبگان باشد، به طور خاص در خصوص نخبگان عواملی مانند پایین بودن شأن و جایگاه نخبگان در کشور، ضعف نظام شایسته سالاری در مشاغل علمی، مدیریتی و حاکمیتی و نداشتن امنیت شغلی نخبگان، ارتباط ضعیف مراکز پژوهشی با مراکز جهانی وکمبود امکانات پژوهشی این مراکز، ارتباط نداشتن مراکز پژوهشی با صنعت، بودجه ناچیز مراکز پژوهشی که عمدتا تنها پاسخ گوی هزینه های جاری این مراکز است و... را می توان برشمرد. نگاهی به این فهرست نشان می دهد که می توان با تغییر برخی سیاست گذاری ها و همچنین توجه ویژه تر به برخی دیگر تا حد زیادی زمینه های خروج و بازنگشتن نخبگان را کاهش داد.
یکی از این موارد که در ابتدا نیز اشاره شد موضوع بودجه پژوهش به عنوان فصل مهم اشتراک نخبگان با جامعه است. براساس برنامه ششم توسعه، باید میزان بودجه اختصاص یافته به موضوع پژوهش رقم ۴ درصد از تولید ناخالص ملی را در افق ۱۴۰۴ نشان دهد. رقمی که سابقه عملکرد دولت ها تا کنون عملا تحقق آن را منتفی کرده است. چرا که ما اکنون و در پایان اجرای برنامه ششم توسعه حداکثر به عدد ناچیز ۰.۶۶ درصد (حدود ۷ صدم درصد) رسیده ایم.
در حالی که به طور مثال در کره جنوبی ۳.۶ درصد، ژاپن ۳.۴ درصد، آلمان ۲.۹ درصد، آمریکا ۲.۸ درصد، فرانسه ۲.۳ درصد و... ازتولید ناخالص داخلی (G.D.P)، این کشورها به پژوهش اختصاص می یابد. عدد هایی که به نظر نمی رسد فقط یک موضوع شیک و اعتبار آفرین باشد بلکه درآمدهای حاصل از فناوریهای دانش بنیان و تولید ثروتی که این پژوهش ها برای اقتصاد این کشورها به ارمغان آورده یک سرمایه گذاری کاملا سود ده بوده است. اگر امروز دریچه نگاهمان به این موضوع مهم را تغییر ندهیم فردا و فرداهای بعدی باید خسارت های جبران ناپذیر آن را با پوست وگوشت مان لمس کنیم. بدیهی است مخاطب این باید به طور مشخص مجلس و دولت هستند که باید با نگاهی استراتژیک به این عرصه آن چه اکنون به واسطه کم کاری ها و سیاست های غلط متاسفانه «مشوق های مهاجرت نخبگان» است را تبدیل به «مشوق های ماندن»آن ها در کشور کنند .
منبع: روزنامه خراسان برچسبها پژوهش توسعه ایران مهاجرت نخبگان دولت سیزدهممنبع: ایرنا
کلیدواژه: پژوهش توسعه ایران مهاجرت پژوهش توسعه ایران مهاجرت نخبگان دولت سیزدهم تمایل به مهاجرت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۹۲۷۰۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پشیمانم!
مهاجرتهای ناموفق هنرمندان و سلبریتیها، سابقهای نسبتا طولانی دارد. در اواسط دهه نود، گروهی از هنرمندان درجه دو و سه عرصه بازیگری با هدف رشد حرفهای، به کشورهای دیگر- بالاخص ترکیه - مهاجرت کردند. مهاجرتهایی که اغلب با شکست مواجه شد و تقریبا تمامی این افراد یا به کشور بازگشتند و یا پیشه هنری خود را به فراموشی سپردند و به زندگی در قالب یک شهروند عادی خو گرفتند.
به گزارش ایسنا، در پی انتشار مصاحبه یک شبکه فارسی زبان معاند با بازیگر ایرانی مهاجر و ابراز ندامت وی، روزنامه صبح نو در مطلبی درباره این موضوع نوشت: پس از وقایع سال ۱۴۰۱ اما گروه دیگری از هنرمندان، با تصمیماتی شتابزده، مهاجرت را به مثابه یک تصمیم احساسی در دستور کار قرار دادند و اکنون پس از گذشت زمانی کوتاه، اخباری از ندامت در گفتار اغلب ایشان به گوش میرسد. اخیرا صحبتهای اشکان خطیبی درباره مهاجرت، خبرساز شده که به همین بهانه، نگاهی به مسأله مهاجرت هنرمندان ایرانی داریم.
مقوله مهاجرت در ایران به یک بحران عمومی تبدیل شده است و بررسی آن، از دو منظر فردی و اجتماعی گستره وسیعی از نکات عبرتآموز را در بر میگیرد. از منظر فردی، لزوم پرهیز از نگاه فانتزی به مقوله مهاجرت، بسیار حائز اهمیت است؛ به این معنا که زندگی در خارج از مرزهای ایران، الزاما به معنای رستگاری و جهش طبقاتی نخواهد بود. رواج غربزدگی در ایران، طی سالهای اخیر به شکلگیری یک تصویر رؤیایی از مهاجرت دامن زده است. علاوه بر این، بخش زیادی از تجربه مهاجرتکنندگان هم علنی نمیشود و به گوش مردم نمیرسد. با این همه، مروری بر وضعیت هنرمندان پس از مهاجرت، برخی از زوایای پنهان این موضوع را روشن خواهد کرد.
اساسا هنرمندان، اعضای صنفی هستند که پس از مهاجرت، بیشتر از سایر مشاغل، در معرض اضمحلال قرار میگیرند. کار هنرمند خلق اثر هنری است و خلاقیت در بافت جامعه شکل میگیرد. هنرمندی که در میانسالی جامعه خود را تغییر میدهد، از یک سو ارتباط با فرهنگ عمومی کشور خود را از دست میدهد و از سوی دیگر نمیتواند بهعنوان یک هنرمند خلاق در کشور مقصد پذیرفته شود. علاوه بر این، جامعه مخاطبان یک هنرمند نیز پس از مهاجرت بسیار محدودتر میشود و از همین رو است که اغلب هنرمندان، مدتی پس از مهاجرت، ابراز تمایل به بازگشت میکنند.
مورد اخیر مصاحبه اشکان خطیبی، از مهمترین نمونههای فرجام مهاجرتهای عجولانه هنرمندان است. محتوای این مصاحبه، چیزی شبیه به یک کمدی تلخ است. دو سال قبل، اغتشاشاتی در ایران رخ داد و گروهی از سلبریتیها که فکر میکردند گروهی از مردم میتوانند معادلات سیاسی و اجتماعی را، با توسل به اعمال خشونتآمیز، تغییر دهند، خودشان زودتر از همه، تصمیم به ترک کشوری گرفتند که میخواستند شرایط آن را برای زندگی بهتر از نظر خودشان فراهم کنند.. اشکان خطیبی هم با این امید که بتواند با خیال راحت و از طریق فعالیت در فضای مجازی، در آتش ناآرامیهای داخل ایران بدمد، حالا خودش را در بنبستی گرفتار میبیند که حتی ممکن بوده از کشوری که در آن ساکن است هم دیپورت شود. خطیبی در میانههای حرفهایش، تلویحا میپذیرد که تحت تاثیر جنگهای روانی قرار گرفته و شاید بهتر بود برای مهاجرت و حضور در برخی جمعهای خارج از کشور، قدری بیشتر خویشتنداری میکرد. مروری بر صحبتهای این بازیگر نشان میدهد که وی روزگار خوبی را سپری نمیکند و این در حالی است که خطیبی در ایران، علاوه بر بازیگری و اجرا، مسئولیتهای فرهنگی و مدیریتی را هم بر عهده داشت که خودش آنها را، با لحنی حسرتبار، مرور میکند.
جمله مهم اشکان خطیبی در این مصاحبه این است: «خودم پشت پا زدم به همه چیز». همین جمله، به وضوح ندامت و پشیمانی را در کلام این بازیگر را هویدا میکند.
مهمتر از به خطر افتادن موقعیت شغلی و وضعیت اقتصادی هنرمندان پس از مهاجرت، به خطر افتادن سلامت روانی ایشان است. هنرمندی که یک جامعه بزرگ چند ۱۰ میلیونی از مخاطبان و چرخه ارتباطات چند ۱۰ هزار نفری همصنفان خود را با جامعهای بسیار محدود تاخت میزند، قبل از هر چیز، درگیر نوعی بحران عدم توجه و به دنبال آن بروز نشانههای افسردگی میشود؛ چیزی که در لحن اشکان خطیبی هم کاملا هویداست، هرچند که او هنوز هم سعی دارد وضعیت را به شکلی دوپهلو توجیه و خودش را قربانی یک شرایط ناخواسته معرفی کند.
خبرهایی که از وضعیت ارژنگ امیرفضلی، دیگر بازیگر مهاجرت کرده مخابره میشود نیز حاکی از چیزی بهتر از این نیست. ریحانه پارسا، حمید فرخنژاد، مزدک میرزایی، مهناز افشار، برزو ارجمند، احسان کرمی و تعداد دیگری از هنرمندان و سلبریتیهایی که مهاجرت کردهاند هم به هر بهانهای، درباره آنچه با مهاجرتشان از دست دادهاند، حرف میزنند و آرزو میکنند که بتوانند به کشور بازگردند. کیست که نداند امثال فرخنژاد و افشار، وقتی که در ایران بودند، تا چه حد میتوانستند از مواهب توجه عمومی بهرهمند باشند. حمید فرخنژاد در مصاحبهای به صراحت اعلام کرد که قبل از مهاجرت برنامه کاریاش تا یک سال آینده بسته شده بوده؛ اما در این مدتی که از مهاجرتش میگذرد، حتی امکان بازی در یک نقش فرعی سینمایی را هم به دست نیاورده است. مهناز افشار نیز که در ایران جز به بازی در نقش اول راضی نمیشد، تقریبا بازیگری را به دست فراموشی سپرده است. این وضعیت، حتی شامل حال خوانندگان و هنرمندانی که دههها از مهاجرتشان میگذرد نیز میشود. مروری بر واکنشهای خوانندههای لسآنجلسی، حسرت کار کردن در ایران را بازنمایی میکند و تقریبا هیچیک از ایشان، نسبت به بازگشت به کشور، چیزی جز اشتیاق از خود نشان نمیدهند. وضعیت پیش آمده برای هنرمندانی که با خراب کردن پلهای پشت سرشان، مسیر بهشت خیالی غرب را در پیش گرفتند، میتواند چراغ راهی برای سایر هنرمندان باشد تا فراموش نکنند که تمام هویت ایشان در گرو توجه جامعه کثیر مخاطبان ایرانی و امکان کار کردن در داخل مرزهای این کشور است.
انتهای پیام