بـازی اسپیلبرگ و کـیـدمـن بـا آتــــــــــش
تاریخ انتشار: ۶ دی ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۰۰۱۵۱۸
در قسمت اول این مطلب (که هفته پیش به چاپ رسید) نام و اوصاف شش فیلمی را خواندید که برای کاندیدا شدن در جوایز اسکار امسال و البته سایر جوایز عمده 12 ماه سپری شده اقبال مساعدی دارند و اگر برنده نشوند، دستکم نامزد این جوایز خواهند بود.
روزنامه ایران/ به همان منوال و ترتیب در این قسمت نیز نام شش فیلم دیگر را میآوریم و ضمن ترسیم شرایط و وضعیت آنها از هنرمندان دیگری میگوییم که چهرههای بارز سال 2021 بودهاند و میتوانند روز 7 فروردین ماه 1401 در توزیع جوایز اسکار هم سهم و هم نقشی به اندازه میزان توفیق آثار هنری خویش داشته باشند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در این راستا آکادمی علوم سینمایی و هنرهای تصویری فقط به اهدای یک جایزه به بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان اکتفا نمیکند و خالقان این گونه فیلمها را نیز گاه به صف نامزدهای این جوایز اضافه و از این طریق به آنها اهدای اعتبار و ادای احترام میکند و نود و چهارمین دوره جوایز اسکار که پیش رو داریم، میتواند محل و زمانی برای افزودن بر این توجه و اعتبار باشد.
داستان وست ساید
همه هنردوستان قدیمی میدانند که این فیلم نه یک کار تازه بلکه اشاره به فیلمی است که رابرت وایز در سال 1963 ساخت و با آن جوایز اصلی اسکار را درو کرد و نسخه تازهای که با این عنوان ارائه شده، بازسازی آن است. با این حال چیزی که این نسخه جدید را شاخص و متمایز از بسیاری از دوباره سازیهای دیگر میکند، این است که فرد پشت این پروژه و مسئول این بازسازی نه هر فرد عادی بلکه استیون اسپیلبرگ توانا و مشهور است که عمر فیلمسازیاش از نیم قرن هم فراتر میرود و کلکسیونی از افتخارات از جمله جوایز اسکار دارد. کار اسپیلبرگ البته یک ریسک بزرگ و توأم با خطر جدی شکست است زیرا نسخه شصت سال پیش وایز آن قدر پخته و قوی است که حتی اسپیلبرگ نیز چیز زیادی برای افزودن بر آن ندارد و باید پرسید مگر چه چیزهایی را میتوان به آن شاهکار اضافه کرد. «وست ساید» موزیکالی جذاب از استیفن ساندهایم است که پس از فروش چشمگیرش روی صحنه و در اجراهای تئاتری توسط وایز و جروم رابینز به یک نسخه سینمایی بسیار موفق تبدیل و به روی پردههای نقرهای منتقل شد و آواهای دلچسب و ترانههای مردمی ساندهایم توسط این هنرمندان بهخوبی در بافت این ورسیون سینمایی جای گرفت و موجب تحسین ناظران شد. با این حال «وست ساید» جدید نیز مثل هر بازسازی دیگری با یک خطر و نکته منفی مهم روبهرو است و آن خطر، تمایل ابدی هنردوستان به همان ورسیونهای اولیه و اوریژینال است و حتی اگر ورسیونهای دوم و سوم بهتر از فیلم نخست باشند، مردم همچنان دوست دارند که به نسخه اولیه وفادار بمانند و ارادتشان به آن آثار زائل نمیشود و اسپیلبرگ نیز با این معضل روبهرو است. این کارگردان متبحر برای استفاده از هرعنصر مؤثری در راه بیاثر کردن عامل فوق و کشاندن مردم بهسمت ورسیون جدید حتی از ریتامورهنو هنرپیشه نقش اول فیلم اوریژینال هم در نسخه خودش (البته در یک نقش جنبی) بهره گرفته است و خیلیها معتقدند به قدری حساب شده و موفق کار کرده که وست ساید جدید نامزد چندین و چند اسکار شده و خود او هم یک بار دیگر کاندیدای اسکار برترین کارگردانی خواهد شد.
با این حال براساس توضیحات و باورهایی که آوردیم، کاری که اسپیلبرگ انجام داده، نه فقط یک ریسک عادی بلکه بازی خطرناک با آتش است که شاید جز سوختن اساسی دستهایش اثر و پیامدی نداشته باشد.
ریکاردو بودن
برای مردم پذیرش این مسأله که نیکول کیدمن هنرپیشه معروف و پرسابقه استرالیایی ساکن هالیوود نقش لوسیل بال یکی از محبوبترین چهرههای تلویزیونی و سینمایی دهههای 1950 تا 1980 امریکا را ایفا کند، بسیار سخت و توأم با اعجاب است و این را هم مثل کار اسپیلبرگ در بازسازی «وست ساید» نوعی بازی با آتش میدانند زیرا گمان میکنند کیدمن که سالها نماد جوانی و مظهر بازیگران خوش سیمای سینما بود، نمیتواند در قالب لوسیل بال ظاهر شود که عمده شهرتش بعد از شروع ایام میانسالی او پدید آمد. آنها این را از یاد بردهاند که کیدمن هم دیگر آن بازیگر جوانی نیست که طوفانوار از اوایل دهه 1990 در کارهای مطرح سینمای امریکا به یکی از دلایل توفیق اقتصادی اکثر فیلمهایش تبدیل شد و اینک با رسیدن به مرز 55 سال سن به راحتی میتواند لوسیل بال یا جلوهگر هنرمند دیگری از این سن و تبار باشد و اگر هم گریمی روی او صورت پذیرد نه برای پیر نشان دادن وی بلکه به قصد شبیهسازی قیافهاش به قیافه کاراکترهایی است که در قالب آنها فرو رفته است. حتی اگر این عوامل هم برای مورد توجه قرار گرفتن فیلم «ریکاردو بودن» کفایت نکند، کافی است متذکر شویم که تعداد زیاد دیگری از هنرپیشههای مطرح امریکای شمالی در این فیلم شرکت دارند که خاوییر باردم و جیکی سیمونز از آن جملهاند و کارگردانی و نوشتن سناریو هم با آرون سورکین بوده که از بهترینهای این دو قشر در هالیوود طی 15 سال اخیر بوده است. شاید لوسیل بال هنوز آنقدر محبوب باشد که هنردوستان هرگونه داستانسازی و اقتباسی را برای ترسیم او نپذیرند و وی را با آن همه پختگی و حرفهایگری ورای اینگونه آثار زندگینامهای بینگارند ولی شکی نیست که اجتماع و همکاری افرادی که نامشان آمد، بهترین و مؤثرترین حربه برای به تصویر کشیدن تجسمی جذاب و راستین از لوسیل بال است و اگر چنین باشد، کاندیدا شدن نیکول کیدمن برای اسکار برترین بازیگر زن سال هم رویدادی دور از دسترس و امری غیرقابل تحقق نیست. کیدمن که فیلمهای اخیر او مانند «شیر» و «نابغه» پیری نسبی چهره و دور شدن او از ایام رؤیایی و شکوهش را به روشنی فریاد میکنند، تا به حال چند بار نامزد اسکار شده اما هرگز آن را نبرده است و اگر هم آکادمی علوم سینمایی و هنرهای تصویری وی را کاندیدای اسکار امسال کند، این نکته در پیش راندن بسیار جدی وی به سمت این جایزه پر سر و صدا بدون تأثیر نخواهد بود زیرا این آکادمی معمولاً از اهدای چند باره اسکار به هر فردی ابا دارد و اولویت را به هنرمندانی میدهد که پیشتر این مجسمه طلایی را نبرده باشند.
آنها هرچه سختتر سقوط میکنند
رجینا کینگ هنرپیشه سیاهپوست امریکایی به ایفای نقش زنان سرسخت و مبارزهگر معروف و نماد قدرت است اما جای دادن او در قالب یک کابوی هفتتیرکش در فیلمی تازه از ژانر وسترن تجربهای تازه برای او است. میزان ناب و جالب بودن این ایده در حدی است که عدهای میگویند جیمیس ساموئل، کارگردان فیلم «آنها هرچه سختتر سقوط میکنند» بهخاطر انجام این کار و قرار دادن یک کلاه کابویی روی سر او و البته دادن یک ششلول گاوچرانها بهدست وی از همین حالا شایسته اسکار است و صرف انجام چنین کاری نیز برای گرامیداشت وسیع ساموئل کفایت میکند. با این حال باید اعتراف کرد که کینگ با رفتارهای بسیار خشن و مطابق با داستان فیلمش و ساموئل که کارهایش را در عرصه تئاتر با نام مستعار فامیلی بولیتس عرضه کرده، تنها ستارههای این فیلم نیستند و برخی عناصر دیگر این اثر سینمایی هم جلوهای ویژه و آشکار دارند. انتخاب مناسب لباسها، یک موسیقی متن پرشتاب و سناریویی که سرعت شکلگیری وقایع آن از تأثیرگذاریاش نمیکاهد، همه و همه به خوبی در خدمت فیلم قرار گرفتهاند تا کار تازه ساموئل یک وسترن باارزش جلوه کند. شاید مهمترین کار ساموئل که البته بهمدد حضور قوی رجینا کینگ حاصل آمده، تغییر برخی مؤلفههای وسترن و بهروزسازی آن برای نسل جوانی باشد که به اندازه گذشتگان شیفته ذاتی این ژانر نیستند و فیلمهای کم ارزشتر روز مثل کمیک استریپها و آثار ماوراءالطبیعهای را بیشتر دوست میدارند و اکشنهای پلیسی ژانر محبوب آنها است. ساموئل با تغییر برخی شاخصههای گونه فیلمسازی وسترن فیلمی را رو کرده که اگرچه اعتلابخش و احیاگر وسترن نیست اما زمینه اولیه تازهای را بهدست سایر کارگردانها میدهد تا در ادامه دهه 2020 وسترنهایی را بسازند که بیشتر باب میل نسل جوان کامپیوترپرست و اینترنت باز فعلی جهان باشد و حتی به قیمت حذف برخی سنن الزامی وسترن اینگونه جوانان سطحی و کمدانش اما پرشمار را از سالنهای سینما فراری ندهد. بر همین اساس، شاید آکادمی اسکار هم جایزه و هم هرگونه تقدیر و یادآوری کوچکتری را از این بابت سزاوار ساموئل و گروه وی بداند.
سوارکار
کلیفتون کالینز جونیور بازیگر منضبط و توانا و متینی است که در دو دهه اخیر در فیلمهای متعددی ایفای نقش کرده و هرگز کم نیاورده ولی چون یک ستاره نیست و همیشه نقشهای دوم و سوم فیلمها را به وی سپردهاند، خیلیها نه تنها ارزشهای او را به درستی نمیشناسند بلکه حتی اسمش را هم نمیدانند و فقط میدانند که چهره این مرد آشنا است زیرا به کرات او را دیدهاند. فیلم جدید «سوارکار» میتواند تمامی این حالات را تغییر دهد و سرانجام از کالینز جونیور یک ستاره بسازد زیرا او بر خلاف معمول نه ایفاگر رلهای جنبی و نقشهای مکمل بلکه ایفاکننده نقش اصلی است و در این کار بسیار موفق بوده است. موضوع دراماتیک و بافت کلاسیک «Jockey» نیز به گونهای است که احساسات تماشاگران را برمیانگیزد و با خود همراه میسازد و به حمایت از کاراکتر اصلی وامیدارد. «سوارکار» داستان یک ورزشکار مجرب رشته سوارکاری است که پس از سالها کار و تلاش و کسب برخی موفقیتها بیمار میشود و با این اوصاف میکوشد با درخشش در واپسین مسابقه عمرش و قبل از بازنشستگی بهترین وداع را با رشتهاش و با دوستداران این ورزش داشته باشد. کلیفتون کالینز جونیور به خوبی در قالب این ورزشکار جا افتاده و نمایش عالیاش از دلایل اصلی توفیق فیلمی است که کلینت بنتلی هم سناریوی آن را نوشته و هم کارگردانیاش کرده است. آکادمی علوم سینمایی و هنرهای تصویری و همچنین هنردوستان همواره قصههایی از این دست و محملهایی را که در آن آخرین مسابقات و زورآزماییهای دراماتیک بعضی قهرمانان لرزان و بیمار به تصویر کشیده و از این طریق افسانهسازی میشود، پسندیدهاند و به همین سبب توفیق کالینز جونیور در جدیدترین محصول دربردارنده چنین مضمونی محرز به نظر میرسد. از اینگونه قهرمانان و فیلمها میتوان به کاراکتر میکی رورکی در فیلم «کشتیگیر»، «بردلی کوپر» در بازسازی سال 2018 «ستارهای متولد میشود» و مایکل کیتون در «مرد پرندهای» محصول 2015 اشاره کرد. باید بیفزاییم که حضور کالینز جونیور در یکی از نقشهای دوم «کوچه کابوسوار» کار ترسناک تازه گییرمو دل توروی مکزیکی هم یک نوع عامل حمایتی برای این بازیگر و تقویتکننده جایگاه او در محاسبات اسکار است و هرکس که مشغول تفکر و تصمیمگیری درباره جایگاه کالینز جونیور در «سوارکار» است، با به یاد آوردن فیلم جدید دل تورو بیش از پیش معتقد خواهد شد که کاندیدایی او برای اسکار سزاوارانه است.
احترام
«احترام» به کارگردانی لیزل تامی داستان زندگی و کارهای هنری آریتا فرانکلین خواننده فقید زن سیاهپوست امریکایی است که تخصصاش در موسیقی «بلوز» و «جز» بود و سه سال پیش بهدلیل کهولت درگذشت. «Respect» با بازی فوقالعاده خوب جنیفر هادسون در نقش فرانکلین قرار بود در پاییز 2020 اکران شود و به سوی فتح اسکارهای این سال هجوم ببرد اما رواج کرونا کمپانی سازنده این فیلم را واداشت که بساطش را جمع کند و پخش فیلم را به اواسط پاییز امسال (2021) انتقال بدهد تا با فراغ بال بیشتری و با تأثیرپذیری کمتری از این بیماری مهلک به گیشهای طلایی هم دست یابد.
هدف دوم چندان حاصل نیامده زیرا لااقل امریکای شمالی همچنان در کابوس کرونا به سر میبرد و یکی از سه کشور اول جهان در زمینه قربانی دادن بابت کووید19 است اما سالنهای سینما برخلاف یک سال پیش باز شدهاند و طبعاً «احترام» بسیار بیشتر از سال سوت و کور و کساد شده 2020 خواهد فروخت. یک ایراد بزرگ وارده به این فیلم که البته نه اقتصادی بلکه مضمونی و فنی است، این است که اگرچه هادسون در نقش اصلی بسیار میدرخشد و کاندیداییاش برای اسکار حتمی و احتمال پیروزیاش در محاسبات نهایی بالای 80 درصد است اما خود فیلم و بافت آن و روال قصهگویی و شکل پردازش اتفاقات که محصول ضعف سناریو است، چندان سطح بالا نیستند و «Respect» بیشتر نان بازی پرشور و سرشار از احساس جنیفر هادسون را میخورد که چنان با این نقش و شخص فرانکلین یکی و هماهنگ شده که انگار خود اوست و به روایت نشریه واریهتی امر به او مشتبه شده است. موضوع وقتی جالبتر و فروغ هادسون با مسماتر میشود که بدانید وی انتخاب شخصی خود فرانکلین و دستچین شده توسط همین موزیسین برای ایفای رل او قبل از مرگش بود. هالیوود هم خود را بهگونهای آشکار مدیون فرانکلین میداند و کل جامعه هنری امریکا بر این باور است که تا زمانی که این هنرمند زنده بود، هرگز حق مطلب را درباره او ادا نکرد و به حد کفایت به وی جایزه و دلگرمی نداد و در نتیجه فیلم فعلی یک جور کار جبرانی در این زمینه و اقدامی برای گرامیداشت این هنرمند از دست رفته از طریق به تصویر کشیدن زندگی و هنرهای منحصر به فرد وی است. از سوی دیگر وقتی فرانکلین قبل از مرگش شنید که فیلمی زندگینامهای از او در دست تولید است، خوشحال شد و به این باور رسید که سرانجام بخشی از جامعه هنری امریکا قدر او را دانسته و درصدد پاسداشت فعالیتهای وی است. برای جنیفر هادسون هم این فیلم یک نوع بازیابی و اعتلای مجدد پس از یک نزول و کم فروغی چند ساله به حساب میآید. درست است که هادسون طلوعی موفق و زودهنگام و در عین جوانی در هالیوود داشت و بهخاطر بازی در فیلم نیمه موزیکال «دختران رؤیایی» اسکار نقش دوم زن سال 2007 را تصاحب کرد اما بسیاری از کارهای بعدی وی کم فروش یا به لحاظ مضمونی و کیفی فقیر بودند. با این اوصاف همانطور که فرو رفتن موفق رنه زل ویگر در قالب جودی گارلند در فیلمی زندگینامهای پیرامون این هنرپیشه و خواننده دهههای 1930 تا 1960 امریکا نوعی ادای دین به او و جبران برخی جوایز تعلق نگرفته به گارلند بود و موجب تجلیل از زل ویگر در سال 2020 هم شد، «Respect» هم میتواند همین اثر دوگانه را برای فرانکلین و هادسون داشته باشد و اولی را همان غولی که بود توصیف و هادسون را هم برنده دومین اسکار عمرش کند و این یک رستگاری آشکار و وسیع برای هر دوی این هنرمندان است که حقشان پیوسته و کم و بیش تضییع شده است.
چشمهای تامی فی
جسیکا شاستین 15 سال است که در نقشهای مختلف و متنوع جلبنظر میکند و نمایش او بویژه در فیلمهای «درخت زندگی» کار فلسفی سال 2011 ترنس مالیک و «بین ستارهای» فیلم فضایی و علمی - تخیلی سال 2014 کریستوفر نولان غیرقابل فراموشی است.
با این حال آکادمی اسکار برای تجلیل وسیع از هنرپیشهها همیشه چیزی ورای یک نقشآفرینی خوب را میخواهد و در همین راستا است که بارها بازیگران ایفاکننده نقش آدمهای تاریخی و ویژه را در صدر نشانده زیرا بهنوعی دگردیسی برای فرورفتن در این قالبها نیاز است یا به هنرپیشههایی جایزه داده که در نقش بیماران و آدمهای روانی از پوسته خود و جلد و حالت انسانهای نرمال خارج شده و کاملاً بیمار یا روانپریش نشان داده و تبدیل به همان آدمها شدهاند.
«چشمهای تامیفی» به کارگردانی مایکل شوالتر برای جسیکا شاستین چنین چیزی و متاعی است که گفتیم زیرا تبدیل شدن شاستین به تامی فی فقط با کلاهگیس گذاشتن و تغییر قیافه و گریم مفصل روی صورت این هنرپیشه انجام نشده بلکه او روح و جان این کاراکتر را تسخیر کرده و در فیلمی که او را با اندرو گارفیلد همبازی ساخته، تبدیل به این زن سرشار از برونگرایی و افراط طلبیهای غیرقابل درک کرده و اگر قرار است یک دگردیسی کم نقص و تبدیل شدن به انسانی دیگر در میان فیلمهای امسال بهعنوان یک نمونه و یکی از بهترینها مورد اشاره و تأکید و تحسین قرار گیرد، همین نمایشی است که شاستین با کاراکتر تامی فی انجام داده و آن قدر شبیه به «فی» شده که به نوشته نشریه پرنفوذ واریهتی خود «فی» نیز آن قدر شبیه به خودش نیست! شما میتوانید فقط لباسهای افراطی و اداهای پرتظاهر تامی فی را که شاستین آنها را به بهترین شکل به نمایش نهاده، مبنا قرار دهید و تنها چیزهای ظاهری را عمده بینگارید اما کاری که این بازیگر در نقشآفرینی جدیدش انجام داده، بسیار فراتر از این حرفها و رسیدن به مدارجی است که فقط حرفهایترین و برترین بازیگران دنیا به آن نائل میشوند و اگر آکادمی علوم سینمایی و هنرهای تصویری نیز چنین بیندیشند، شانس شاستین برای رسیدن به اسکاری که تاکنون از آن دور مانده، بیش از دفعات قبلی نامزدی وی است. شکی نیست که در تمامی ادوار اسکار و بخصوص در نیم قرن اخیر رأیدهندگان آکادمی و بسیاری از مجامع دیگر هنری به بازیگران ایفاکننده نقش آدمهای مهم و واقعی بهای زیادی داده و جوایز متعددی را به آنها ارزانی داشته و آنها را بر سایر هنرپیشههای مطرح و موفق سال ارجح شمردهاند.
البته میچل تراورس طراح لباس و تدوینگر صحنهای که در هالیوود ارج و قرب فراوانی دارد و کارش در فیلم «قماربازان» هم تحسین شده، بهترین و مناسبترین طراحی گریم و لباس را روی شاستین اجرا کرده اما همانطور که پیشتر آمد، ستاره این فیلم و موفقترین عنصر «چشمهای تامی فی» نه این گریمور و نه هر مجری و مسئول فنی دیگری بلکه شخص شاستین است که با هنرش تامیفی را واقعیتر از هر زمانی مقابل چشم هنردوستان قرار داده و از مرزهای حرفهایگری هم در این امرعبور کرده است.
بیشتر بخوانید:
اسکارهای امسال به چه کسانی میرسد؟ (قسمت اول)
منبع: ایران آنلاین
کلیدواژه: جوایز اسکار هنرپیشه ها لوسیل بال وست ساید فیلم ها آدم ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۰۰۱۵۱۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عکس| سرخپوستها در بازی پرسپولیس!
به گزارش خبرگزار خبرآنلاین، دیدار حساس تیمهای پرسپولیس و سپاهان در هفته بیستوپنجم رقابتهای لیگ برتر فوتبال، از ساعت ۱۹:۳۰ دقیقه در ورزشگاه آزادی آغاز شد. دیداری که با وجود حساسیت بالا، دارای حاشیه های زیادی هم بود، حاشیه ای که د نهایت منجر به شکایت باشگاه پرسپولیس از سپاهانی ها شد.
جدای از این حاشیه ها، روز گذشته در میان سکوی هواداران، یکی از خانم های هوادار با تیپی متفاوت، سوژه عکاسان شد که در ادامه میبینید:
۲۵۸۲۱۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902225