Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، برنامه این هفته «دست‌خط» با حضور حمیدرضا مقدم‌فر روی آنتن شبکه پنج سیما رفت. او متولد ۱۳۴۰ و از دوستان سردار دانشمند شهید حاج حسن طهرانی مقدم است که از کودکی و نوجوانی با هم بودند. فعالیت‌های انقلابی ایشان از نوجوانی در قبل از انقلاب شروع می‌شود و بعد از انقلاب اسلامی در حزب جمهوری اسلامی و بعد در عرصه هشت سال دفاع مقدس و بعد از جنگ هم به ویژه ایشان را در عرصه فرهنگی و اجتماعی و دانشگاهی دیده‌ایم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

استاد دانشگاه، کارشناس مسائل راهبردی و در مقاطع مختلف مسئولیت‌های مختلفی را داشته‌اند؛ از جمله معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مشاور فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مدیر عامل خبرگزاری فارس و همچنین به عنوان جهادگر نمونه عرصه فرهنگ و هنر، نشان افتخار دارند و الان هم در ایام بزرگداشت شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی مسئولیتی ویژه برعهده ایشان گذاشته‌اند.

حمیدرضا مقدم‌فر این روز‌ها ریاست بزرگداشت مردمی حاج قاسم سلیمانی را برعهده دارد.

آنچه در ادامه می‌آید متن گفت‌وگوی دست‌خط با حمیدرضا مقدم‌فر است:

سلام، خیلی خوش آمدید

خدمت حضرت عالی و همه بینندگان سلام دارم.

اوضاع چه طور است و مراسم‌های بزرگداشت حاج قاسم چه طور پیش‌بینی شده و چه قدر جلو رفته است؟

خیلی خوب الحمدالله حاج قاسم همان طور که وجودش و حضورش در دنیا و شهادتش یک هدیه الهی بود هم برای خودش و هم برای مردم و کشور ما، کارهایش هم همه با برکت است؛ از یک نذر صلوات برای حاج قاسم تا ختم قرآن، تا نذر نان تا نذر اهدای خون به نیت حاج قاسم که این تبدیل شده به یک پویش «به نیت حاج قاسم».

اینکه از لسان رهبر معظم انقلاب اولین بار مکتب حاج قاسم بیان می‌شود اصلا این معنی‌‍اش یعنی چه؟

مکتب و مدرسه درس آموز، یعنی در واقع شهید سلیمانی حاج قاسم عزیز ما هم مجموعه منسجمی از اعتقادات، باورها، ارزش‌ها، آرمان‌ها را داشت و هم او را تبدیل کرد با وجود خودش، به یک الگو و مدل که این مدل فقط برای یک سن و یک قشر نیست، این خیلی جالب است، شاید کمتر به این توجه شده باشد. حاج قاسم کمالش در فرآیند زمانی است، ولی قهرمان، قهرمان عرصه شکست نیست؛ خیلی جالب است قهرمان همیشه پیروز است.

حاج قاسم در حداقل دو مقطع دنیا را متعجب کرد یک جا در آنجایی بود که اعلام کرد که خیلی محکم و مقتدر تا سه ماه دیگر داعش برچیده خواهد شد از روی کره خاکی، یک جای دیگر هم متعجب شدند، آن هم در مراسم تشییع بدن مطهر ایشان بود. دنیا را متعجب کرد! چه در ایران چه در عراق. میلیون‌ها انسان در ایران آمدند با اشک و با دلدادگی ایشان را مشایعت کردند، از اقشار مختلف، همه مردم بودند از همه سلیقه ها، همه مذاهب، مردم احساس می‌کردند یک خادمشان را از دست دادند.

کسی که برای آن‌ها مایه گذاشته است.

جانش را برای آن‌ها داده مظلومانه برای آن‌ها جانش را داده است. این شخصیت برگردیم به سوال شما حاج قاسم خیلی سیاسی بود، ولی سیاست‌باز نبود، حاج قاسم بسیار فهم سیاسی بالایی داشت، ولی این چیز‌هایی که ما الان داریم که برمی‌گردد عموما به الگو‌ها و مدل‌های غربی سیاست بازی که از آن‌ها و آن‌ها عرصه سیاسی را عرصه قدرت و جنگ قدرت می‌دانند، گاهی سیاسیون ما هم با آن الگو‌ها با آن عینک‌ها همه را نگاه می‌کنند، این اشکال است، حاج قاسم در این حلقه‌های تنگ و دایره‌های تنگ نمی‌گنجید.

مثلاً فرض کنید ترامپ تهدید می‌کرد رئیس جمهور ما را، رئیس جمهور دوره قبل آقای روحانی را، ایشان می‌گفت آقای ترامپ قمارباز!‌ای کسی که بی‌شخصیتی، آدم فاسد، به این تعبیر؛ حریف تو منم، رئیس جمهور ما شأنش بالاست، رئیس جمهور این کشور اسلامی شأنش بالاتر است، حریفت من هستم بیا با من و ببین ما چه می‌کنیم.

به رغم اینکه در جلسات خصوصی شاید بار‌ها در نقد آقای روحانی و روش‌های آقای روحانی ایشان رو در رو صحبت کرده است.

حتی بالاتر عرض کنم که همین موردی که اشاره شد همین را گفته بود، مثلاً فرض کنید که آقای روحانی رئیس جمهور قبلی ما ایشان یک موضع خیلی محکم و خوبی علیه رژیم صهیونیستی و آمریکا گرفت، بسیار موضع محکم و حتی گفت اگر ما را تهدید می‌کنید که ما در محاصره اقتصادی و تحریم‌ها نفت ما را می‌بندید، اگر ما نتوانیم نفت‌مان را بفروشیم و از این منطقه کشتی‌های نفتی ما عبور کند هیچ نفت و کشتی نفتی از این منطقه عبور نخواهد کرد؛ خیلی همه متعجب شدند از آقای روحانی که این چه موضعی بود.

آقای شهید سلیمانی یک نامه به آقای روحانی داد و گفت من تشکر می‌کنم به عنوان سرباز انقلاب و سرباز ولایت تشکر می‌کنم از شما آقای رئیس جمهور، خیلی موضع شما خوب بود به این مضامین، انقلابی بود خوب بود آقای روحانی باید همین گونه موضع بگیرد و آینده اش هم باید همین باشد. آقای روحانی قبل و فعل و آینده باید همین مدار را طی کند، یعنی آمد مثل انسانی خودش را کوچک کرد تشکر کرد، ولی در واقع هم نصیحت کرد، هم تشویق و ترغیب کرد رئیس جمهور را. بعد هم گفت به خاطر این مواضع قشنگ و زیبا و انقلابی شما دست شما را می‌بوسم.

حتی زمان تحریم آقای ظریف ایشان جزو نخستین افرادی بود که نامه نوشت و ایستاد و دفاع کرد از آقای ظریف.

این موضع، موضعی است و همان کاری است که رهبری می‌کند. مقام معظم رهبری موضع پدرانه این امت را دارند، پدر امت است. مقام معظم رهبری را در هیچ جناحی نمی‌توان تعریف کنید پدر همه سلایق و جناح‌هاست، پدر همه اقوام و مذاهب است.

حاج قاسم سعی می‌کرد خودش را با مواضع با رفتار این الگو و مدل تنظیم کند، چرا ایراد می‌گیرید، حاج قاسم نباید شما در این ظرف کوچک‌تان حاج قاسم را درک کنید، حاج قاسم انسان بزرگی بود نه فقط در میدان رزم! در میدان سیاست، در میدان فرهنگ، در میدان تدبیر. حاج قاسم استاد دانشگاه بود گاهی وقت‌ها به عرصه‌های علمی حاج قاسم نمی‌پردازند، خب فرصت نداشت در همان فرصت اندک تا کارشناسی ارشد درس خواند.

گاهی بعضی‌ها فکر می‌کنند که مثلاً خانه فلان شخص رفته که مثلاً او در فلان جناح است، بروید نگاه کنید اگر خانه آن شخص در آن جناح رفته، او برادر دو شهید است، حالا موضع سیاسی‌اش اشکالاتی دارد برادرهایشان شهدایی بودند که نیرو‌های حاج قاسم بودند در جنگ، کنار حاج قاسم شهید شدند، حالا حاج قاسم رفته منزلشان در کرمان، حالا از آن جناح سیاسی‌اند بیت‌شان، خب باشند!

آی آن‌هایی که می‌گویید ما عدالتخواهیم، خیلی حزب‌اللهی و سوپر حزب‌اللهی هستیم، الگو اگر می‌خواهید این الگو حاج قاسم است، نه اینکه بگویید نه ما از او در بخش سیاسی و عدالت پیروی نمی‌کنیم! کجا می‌خواهید بروید؟! پس اشتباه دارید می‌کنید ظرف‌تان را بزرگ کنید.

حاج قاسم کل ایران را حرم می‌دانست و می‌گفت این حرم اگر آسیب ببیند همه حرم‌های مقدس آسیب دیده. کل ملت ایران را همان‌هایی که بعد‌ها آمدند زیر تابوتش دست‌شان را گرفتند زیر تابوت این دست‌ها به هم گره خورد و پیوند و اتحاد مردمی را نشان داد و حاج قاسم شد محور اتحاد و پیوند مردم، حاج قاسم که نماد یک قهرمان ملی است، نماد انسان تراز انقلاب اسلامی است، حاج قاسم الگوی عدالتخواهی است، حاج قاسم الگوی آزادی‌خواهی است.

همین آقایانی که داخل کشور می‌گویند حاج قاسم باید به زعم آن‌ها سوپر حزب‌اللهی و انقلابی باشد، چرا به آن آقا این را گفته من دستت را می‌بوسم وقتی موضع انقلابی می‌گیرد، یا چرا خانه آن آقا رفته، همین‌ها اگر پای‌شان را از این کشور بیرون می‌گذاشتند، در این ۲۱ سالی که حاج قاسم فرمانده میدانی بود در محور‌ها و کشور‌های مقاومت، حتماً به حاج قاسم ایراد می‌گرفتند؛ چرا؟ چون باز نمی‌توانستند بپذیرند که حاج قاسم تفاوت برای خودش قائل نبود روی سنی و شیعه، اهل سنت و شیعه را در جهاد مقاومت یکی می‌دید.

و حتی ایزدی و مسیحی.

ایزدی و مسیحی را یکی می‌دید، تفاوتی نمی‌کرد آزادی انسان‌ها برایش مهم بود حتماً این آدم‌ها ایراد می‌گرفتند. حاج قاسم فقط باید شیعه را ببینی! نه شما ببینید نسبت به فلسطین، غزه... این شخصیت را می‌شود شناخت می‌شود قاسم سلیمانی شد، ولی باید درست جناح گرفت ابتدا باید معرفت به این شخصیت پیدا کرد. حاج قاسم چرا محبت پیدا می‌کند در مردم و مردم دوستش دارند؟ به همین دلایل، خیلی‌ها این روز‌ها ادعای انقلابی بودن و عدالتخواهی دارند باید حاج قاسم شوند، ما نمی‌توانیم از آن‌ها بپذیریم اگر بخواهند انقلابی باشند، ولی حاج قاسمی نباشند.

این مدالی که مقام معظم رهبری به حاج قاسم دادند این برای ما مدرسه و مکتب را معرفی کردند، یعنی باید حاج قاسم باشیم، اگر می‌خواهیم انقلابی و عدالتخواه باشیم اگر می‌خواهیم آزادی‌خواه باشیم اگر می‌خواهیم ولایتمدار باشیم ولایتمداری حاج قاسم هم یک کمی متفاوت بود. من خدمت سیدحسن نصرالله رسیدم اخیراً دیدم این جمله را فرمودند ایشان که گاهی ولایتمداری ما با بعضی از حتی ایرانی‌ها هم فرق می‌کند.

به بنده هم فرمودند، این نیست که چیزی مقام معظم رهبری بفرمایند، ما او را ببینیم که اولاً این حکم است حکم صادر کردند، فتوا صادر کردند یا یک توصیه است، ارشادی مولوی را خاطرتان هست می‌گفتند بعضی‌ها ارشادی است یا مولوی و حاکمیتی است؛ نه، ایشان می‌فرماید ما بدانیم چیزی را مقام معظم رهبری میل‌شان بر آن است، برای ما می‌شود حجت حاج قاسم از این جنس بود و خودش می‌گفت ساده هم به این نرسید می‌گفت من عرصه‌هایی را دیدم حجت‌هایی را دیدم که گاهی وقت‌ها در دلم چیز‌هایی بوده از آقا شنیدم در ماجرای جنگ ۳۳ روزه در ماجرای خود سوریه چیز‌هایی بود که از حضرت آقا شنیدم به خاطر اینکه میل حضرت آقا هم برای من حجت بود، چون می‌دانم این میل، میل نفسانی نیست. خیلی مهم است.

من خاطرم است مُد شده بود می‌گفتند که نگویید مثلا فلان موضوع چیست آقا این را دوست دارند، این خوب نیست نگویید، من همان موقع به دوستان گفتند اتفاقاً این‌ها اشتباه می‌کنند این برای ما حجت است، آقا دوست دارند نه اینکه آقا دوست دارند مثلاً چیزی بگوییم که آقا خوشش بیاید، اتفاقاً باید کاری کنیم که آقا خوشش بیاید، چرا این حرف را می‌زنید این خوب نیست مگر در مورد یک انسان ساده دارید صحبت می‌کنید؟

ولی فقیه نائب امام عصر است همانی است که حضرت امام (ره) در کتاب ولایت فقیه، فرمودند، بعضی‌ها تصور می‌کنند عرصه حاکمیت در جمهوری اسلامی و ولایت فقیه مثل عرصه حاکمیت در غرب و کشور‌های دیگر است، نه این طور نیست.

بعد می‌فرمایند، ولی فقیه یک گناه کبیره کند از ولایت افتاده خودش می‌رود کنار و هدف از ترور حاج قاسم این بود که تمام بشود با ترور و شهادت حاج قاسم بحث مقاومت تمام شود، اما بحث مقاومت با ترور حاج قاسم در طی این دو سال نه تنها تمام نشد، بلکه به برکت خون حاج قاسم این حرکت رو به جلو سرعت بیشتری پیدا کرد و موفقیت‌های بالاتری به دست آورد.

شما ببینید امروز عرصه یمن را ببینید، افغانستان را ببینید، آمریکایی‌ها با چه ذلتی از افغانستان خارج شدند و فرار کردند. عراق را ببینید، در عراق امروز آمریکایی‌ها این عزم را پیدا کردند که خارج شوند و آرام‌آرام خارج می‌شوند ذلت بار، سوریه را ببینید و پیروزی در سوریه را، لبنان را ببینید، این‌ها همه دستاورد‌های حاج قاسم است و نه تنها تمام نشد در این دو سال، بلکه سرعت بیشتری پیدا کرد.

اشاره کردید به این موضوع؛ اشاره کنیم به شهید بزرگوار سفیر عزیزمان در یمن شهید ایرلو، خب این هم از نشانه‌های ادامه داشتن همین فرهنگ مقاومت است ایشان دو سال آنجا در آن شرایط سخت، ولی یمن حفظ کرد خودش را و با این همه فشار‌های مختلف.

خاطرم است این شهید بزرگوار وقتی اعلام شد که ایشان سفیر ایران در یمن‌اند آمریکایی‌ها و رژیم آل‌سعود و متحدین آن‌ها خیلی متعجب بودند که چطور چنین شخصیتی توانسته وارد یمن شود و ایشان شجاعانه ورود پیدا کردند و طی این مدتی که در یمن بودند مثل یک مجاهد فی سبیل‌الله در یمن تلاش کردند و واقعاً من معتقدم شهید ایرلو در یمن یک مدل و الگوی یک دیپلمات انقلابی را به ما نشان دادند.

و شرایط الان آقای مقدم‌فر چه طور می‌بینند؟ ما الان از یک طرف مذاکرات‌مان را ادامه می‌دهیم با یک شرایط دیگر و از سوی دیگر هم تهدید‌هایی که رژیم صهیونیستی علناً انجام می‌دهد و این نشان می‌دهد که ما الحمدلله در مسیر درستی حرکت می‌کنیم که دشمن ما اینقدر جزع و فزع می‌کند، الان را چه طور می‌بینید؟

بحمدالله خیلی شرایط به نظرم امیدبخش است؛ این امید یک کلمه کلیدی و اساسی است نه از این کلید‌های مجازی تبلیغاتی که ما بد تجربه کردیم، نه کلید واقعی است. امید امروز شروع شده در مردم و خیلی دارند تلاش می‌کنند این امید را به ناامیدی تبدیل کنند، هم بیرون هم داخل.

این امید، امید مجازی و دروغین و تبلیغاتی نیست؛ امروز دولتی تشکیل شده که بسیار با دولت قبلی متفاوت است. متأسفانه ما در دولت قبلی ناکارآمدی داشتیم و این ناکارآمدی پیوند می‌خورد با یک نکته دیگری که یک آثار بدی داشت و آن این بود که علاوه بر ناکارآمدی‌ها و ناتوانی‌های بعضی از مسئولان در دولت قبلی، نگاه‌ها هم به جای اینکه نگاه به قابلیت‌ها و ظرفیت‌های داخلی باشد، نگاه به دست دشمن بود.

این هم مزید بر علت می‌شد؛ ولی این را می‌توانم بگویم شاید ضعیف‌ترین آدم در این کابینه، این عزم را دارد که خدمت به مردم بکند و برای مردم همه وجودش را بگذارد؛ این را می‌توانم با همه اعتقادم بگویم.

این دولت امروز این‌طوری است؛ اولین عزم این دولت این است و این خیلی جای امیدواری است. کار برای این دولت سخت است، ولی دولت این عزم را دارد و نگاهش هم نگاه به داخل است. امروز این اتفاق مبارک هم جزو همان عزم‌هایی است که عرض کردم، عزم ارتباط با همه دنیا جز آمریکا و اسرائیل رژیم اشغالگر قدس را این دولت دارد و امروز دیدیم ما عضویت در پیمان شانگهای، پیمان‌ها و قرارداد‌های با کشور‌های مختلف، نگاه به شرق.

ما تا حالا در آن هشت این را می‌دیدیم که انگار همه دنیا آمریکا و غرب است، اگر ما بخواهیم با دنیا ارتباط داشته باشیم فقط باید با غرب و آمریکا ارتباط داشته باشیم. الان این دولت ثابت کرد که دیگر آن ابرقدرت شرق نیست که ما نگران باشیم، ولی در عین حال ارتباط با این کشور‌های مشرق زمین از خود روسیه و چین گرفته که الان رقیب آمریکا هستند، تا هند و سایر کشور‌های دیگر در مشرق زمین، این‌ها را می‌توانیم ارتباط برقرار کنیم، می‌توانیم مشکلات‌مان را با این‌ها حل کنیم؛ چرا نکنیم؟ ارتباط با دنیا فقط غرب و آمریکا نیست.

و مهم‌ترین تهدیدی که در کنار همه این فرصت‌ها و مزیت‌هایی که در دولت جدید می‌بینیم، دولت را ممکن است تهدید کند و باید دقت کند چیست؟

بزرگترین تهدیدی که به نظرم هشدار این را مقام معظم رهبری در اولین جلسه‌ای که با دولت داشتند دادند، رسانه‌ای هم شد، ضمن تذکرات و نکاتی که مقام معظم رهبری فرمودند یک نکته هم خیلی مهم و برجسته حضرت آقا مطرح فرمودند و آن این بود که دولت به مقوله بحث رسانه توجه زیادی کند.

با راست، دروغ می‌گویند، این را عنایت کند، چه طور می‌شود الان به یکی بگویی می‌گوید چه طور می‌شود با راست دروغ گفت این حرف بی‌ربطی است، ولی بی‌ربط نیست در جنگ شناختی این اتفاق می‌افتد.

در جنگ شناختی پیامی که دشمن می‌دهد کاملا پیام راست است، با تکنیک‌هایی که در جنگ شناختی است.

دولت باید برای این قصه چه کار کند؟

دولت باید تلاش کند. من معتقدم که تا الان کم گذاشته‌اند باید آماده باشیم. من حق می‌دهم به دولت باید فکر جان و نان مردم باشد و این اولویت است. خوب اولویت گذاری کرده است آقای رئیسی و همه دولت، ولی عرضم این است به این بخش هم باید برسند.

آن تهدیدی که من حس می‌کنم... این یک واقعیتی است امروز دشمن ناامید است بر ما، ناامید به چیست؟ امروز در بعضی از این کانون‌ها و مراکز مطالعاتی آمریکایی اعلام کرده‌اند از موسسه رَند و سایر موسساتشان اعلام کردند که الان دیگر بحث تحریم جواب نمی‌دهد، الان شما ببینید در زمینه لوازم خانگی در بعضی از زمینه‌ها ایران خودکفا می‌شود، تولید داخلی به یک حدی می‌رسد، چون شما جلویش را در تحریم بستید این‌ها دارند روی پای خودشان می‌ایستند بترسید، این‌ها ناامیدند، ولی به جنگ رسانه‌ای امیدوارند، در جنگ اقتصادی دارند ناامید می‌شوند با این حرکتی هم که دولت شروع کرده نگاه به ظرفیت‌های داخلی.

شما اشاره کردید به مذاکرات، در مذاکرات ما باید مذاکره کنیم، این‌ها نباید موفق شوند دنیا را به ما بگویند... علی رغم اینکه خیلی امیدی به این‌ها نداریم، ولی مذاکره کار ماست ما اهل مذاکره‌ایم، دوستان ما رفتند این سری هم مذاکره کردند، ولی به این‌ها اعلام کردند ما اسیر بی‌منطق شما نمی‌شویم، اینجا مذاکره برای مذاکره نیست، مذاکره برای برداشتن تحریم است ضمن اینکه باید در بحث هسته‌ای باید غنی‌سازی صلح‌آمیز ما حفظ شود.

این تیم مذاکره کننده رفته با قوت ایستاده، دو موضوع را گذاشته در دستور کار، آن‌ها هم می‌دانند ما اسیر نیستیم. ما یکی از اشکالاتی که داشتیم این بود که مسئولان سابق ما آدرس این‌طوری می‌دادند مردم آب‌تان و نان‌تان هم درگیر اراده این دشمن است، پس در مذاکره ما باید خیلی کوتاه می‌آمدیم امروز ما اعلام کردیم که مذاکره دیگر خاصیتی ندارد، از جهت اینکه بدانید که ما اسیر این‌ها هستیم، نه ما در داخل کار خودمان را می‌کنیم.

شما همیشه تأکید داشتید بر اینکه شورای نگهبان حافظ است هم برای جمهوریت و هم اسلامیت و یک محلی است برای نگهداری راهبردی نظام جمهوری اسلامی. سر این قصه انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ و به خصوص مسائلی که دراین هفته پیش آمده، در مورد نامه آقای لاریجانی که خود آقای لاریجانی نوشته بودند، گرچه شخصاً معتقدم آقای لاریجانی نامه بسیار محترمانه‌ای نوشته بودند، در نهایت احترام ارزیابی‌تان از این موضوع چیست و فکر می‌کنید که دو طرف باید چگونه عمل کنند؟

ببینید، همه ممکن است اشتباه کنند من در مورد شورای نگهبان، شورای نگهبان حضرت آقا هم تذکر دادند فرمودند حتی یک جایی ممکن است که رأی من با رأی شورای نگهبان یکی نباشد، ولی آن مرجع قانونی است و رای‌اش را اعلام می‌کند البته ما در تاریخ انقلاب دیدیم هم در مورد آقا و امام یک جایی که خطوط قرمزی باشد یک حد یقف به قول طلبه‌ها دارد، این خط قرمزی که اگر آنجا شورای نگهبان رای یا نظرش از آن خط قرمز عبور کرد یا اشتباه به حدی بود که باید رهبری و ولایت ورود کند، دیدیم که ورود کردند و تذکر دادند.

در مورد آقای لاریجانی یک تذکری حضرت آقا دادند که در مورد فرزندانشان که فرزندانشان تحصیل کردند یا به هر طریقی رفتند به آمریکا و لندن، یک مصوبه‌ای در شورای عالی امنیت ملی داشتیم در این دو کشور فرزندان مسئولان در یک حدی نباید بوده باشند، اقامت داشته باشند، مقیم باشند از نظر حقوقی. خب بعد‌ها نامه‌ای دادند که آقا شورای نگهبان که گفتید مقیم‌اند، این فرزندان برای تحصیل رفتند اقامت و تابعیت ندارند، حضرت آقا فرمودند اشتباه کردید، اشتباه جبران شود.

شورای نگهبان می‌گوید من چهار پنج دلیل داشتم برای رد صلاحیت آقای لاریجانی، یکی اش بحث فرزندان بود، دلایل دیگر هم داشتم. بر مبنای آن دلایل یکی از دلایل خیلی خوب که یک دستگاه امنیتی هم اعلام کرد اشتباه کرده من هم بر مبنای آن، ولی این دلیل هم عبور کند، باز سه چهار دلیل دیگر می‌ماند برای رد ایشان. حالا چه اتفاقی افتاده، پس رای سر جای خودش است، همه بعد از این موضع گیری حضرت آقا انتظار داشتند که یک اتفاقی بیفتد، شورای نگهبان اعلام کرد من دلایلم فقط این نبوده، خب بالأخره روشن است.

بعد‌ها ما متوجه شدیم نامه‌ای رد و بدل شده، آقای لاریجانی درخواست کردند که شورای نگهبان دلایل را به من بگو. شورای نگهبان هم محرمانه با اصرار زیاد ایشان و برادرشان اعلام کردند که شما دلایل رد صلاحیتتان این‌ها بوده، آقای لاریجانی هم جواب دادند حالا کاری ندارم به منطق آن پاسخ درست بوده یا غلط بوده، این رد و بدل شد.

این نامه محرمانه سر از یک رسانه خارجی درآورد که خبرنگار ایرانی در یک رسانه خارجی این را منتشر کرد، بحث ساحت‌های مختلفی دارد، حوزه‌های مختلفی دارد، این نامه محرمانه شورای نگهبان چه کسی داده است به آن خبرنگار و در خارج از کشور نه در داخل کشور! بحث دیگر، حالا منطق آقای لاریجانی در پاسخگویی به آن دلایل چیست؟

ما دیگر جوابی از شورای نگهبان نداریم، شورای اعلام کرده ایشان جواب داده، حالا باز شورای نگهبان پاسخی دارد برای آن‌ها نمی‌دانیم! هر کدام از این‌ها جای بحث دارد، اما بالأخره این اتفاق هم اتفاق خوبی نبود یعنی می‌توانست این نامه‌ها ادامه پیدا کند، آقای لاریجانی باز هم نامه بدهد شورای نگهبان جواب بدهد دوباره ایشان همین طور این‌ها ادامه پیدا کند تا به یک حقیقتی آقای لاریجانی و شورای نگهبان برسند.

اما در اولین نامه‌نگاری که شورای نگهبان نامه را با طبقه‌بندی محرمانه به آقای لاریجانی اعلام می‌کند که می‌خواهیم آبروداری کنیم، برای شماست، خب نامه سر از خارج درمی‌آورد به نظر هیچ‌کس این را نپسندید چرا بعد هم بیاید در رسانه‌ها شود یک حربه‌ای و وسیله‌ای برای سوء استفاده بدخواه‌های نظام که سال‌هاست دنبال آن‌اند که شورای نگهبان را بزنند سال‌هاست به دنبال این هستند که انتخابات و نتایج انتخابات را بزنند.

اتفاقی که افتاده به نظرم افراد دیگر هم به جای اینکه یک سره بیایند دامن بزنند روی این بایستند بعضی از این افراد این قدر می‌گویند در جمهوری اسلامی فضای نقد نیست؛ خب این هم فضای نقد؛ فضای نقد یک نقد کاملاً مؤدبانه در بالاسری است.

اصلاً هیاهو می‌کنیم.

(بخش دوم گفت‌وگو)

متولد ۱۳۴۰ تهران.

بله تهران.

کدام محله؟

محله خیابان ۱۷ شهریور میدان شهدا.

پدر و مادر چه کاره بودند.

پدر شغل آزاد، کاسب هستند.

هستند هنوز.

بله در قید حیات‌اند. مادرم به رحمت خدا رفتند سه چهار سالی.

پدر هنوز هم کار می‌کند.

خیر. دیگر بازنشسته‌اند، ولی فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی دارند.

با پدر آن زمان که جوان‌تر بودید کار می‌کردید در کاسبی یا کمک می‌کردید؟

بله به اقتضای فرصت‌هایی که بیشتر قبل از انقلاب بود بعد از انقلاب دیگر فرصت نکردیم.

درگیر کار‌های خودتان بودید. چند تا خواهر برادر هستید.

ما دو تا برادر هستیم یک خواهر.

چه طور با حاج خانم آشنا شدید و چه زمانی ازدواج کردید.

ما سال ۶۲ ازدواج کردیم.

۲۲ سالگی؟

بله. ما یک نسبت دوری داشتیم خانواده‌ای بودند که ناآشنا نبودیم.

مهریه چه قدر است.

۱۴ سکه.

خطبه عقد را چه کسی خواندند.

خطبه عقد را ما، چون نسبتی با مرحوم آیت‌الله مهدوی‌کنی داشتیم ایشان محبت کردند آن زمان تشریف آوردند منزل و همان جا عقد ما را حضوری خواندند.

نسبت‌تان دور است با حاج آقای مهدوی.

خیلی نزدیک نیست خیلی دور هم نیست؛ برادر خانم ایشان داماد ماست.

حاج خانم اهل کار فرهنگی و این‌ها هم هستند.

بله، ایشان هم خانه‌دار هستند هم علوم حوزوی را خوانده‌اند، درس خارج فقه شرکت می‌کردند، هم قم درس خواندند هم تهران درس خارج مرحوم آیت‌الله شاهرودی که این ایام هم ایام سالگرد ایشان هست که رئیس قوه قضائیه بودند درس خارج از اصول داشت شاگرد درس خارج از اصول ایشان بودند و درس‌های دیگر هم رفتند ایشان درس حوزوی خواندند.

چه قدر شما خودتان را در موفقیت‌های کاری مدیون ایشان می‌دانید؟

خیلی زیاد، یک اعترافی باید بکنم اینجا هم ایشان بشنوند بدانند کمتر فرصت و جرأت این را دارم که نقص من است این اعتراف‌ها بوده، ولی همه بدانند ایشان هم بدانند که اگر موفقیتی در کار ما بوده، اگر توفیق پیدا کرده‌ایم به قول آن قدیمی‌ها می‌گفتند جبهه‌ای رفتیم، تلاشی کردیم، به خاطر این بوده که مطمئن بودیم کسی مثل ایشان سکان خانه را دارند و قوی هم اداره می‌کنند خانه را.

چند تا فرزند دارید.

دو تا فرزند دارم که یکی شان ازدواج کرده و یکی ازدواج نکرده است.

دختر خانم ازدواج کردند آقا پسر ازدواج نکردند.

نه دو تا دختر دارم. گاهی وقت‌ها چیز‌هایی هم علیه ما منتشر می‌کنند گاهی می‌گویند پسرش چنین و چنان! بابا من اصلا پسر ندارم که پسرم این کاره باشد. (می‌خندد)

دختر خانم‌ها هم اهل درس هستند؟

بله دکتری دارند استاد دانشگاه هستند هر دو و خیلی علاقه‌مند هر دو هم فقه و حقوق خواندند علاقه‌مند به فقه‌اند.

شما رشته خودتان متفاوت است؟

من علوم سیاسی خواندم و رشته دکترایم هم بحث استراتژیک است.

نوه هم دارید.

نوه دو تا دارم یک پسر و یک دختر، امیرعلی و فاطمه.

تفریح آقای مقدم‌فر چیست؟

زیارت. توفیق ندارم موفق بشوم شمال کشور بروم تفریح و این‌ها می‌روم، ولی خیلی سال است، نرفتیم. اگر تنها فرصتی که ایجاد شود زیارت می‌روم. منزل ما هنوز همان خیابان ۱۷ شهریور که من متولد شدم محلی‌ها می‌گویند تیر دوقلو و هنوز هم آنجاییم منتهی از ۱۷ شهریور آمدیم بالاتر سمت میدان شهدا و خیابان ایران هستیم.

اهل ورزش هستید؟

سابق خیلی اهل ورزش بودم یعنی قبل از انقلاب در آن منطقه ۱۲ همان محله‌مان قهرمان کشتی بودم در همان سن خودم و هنوز آن دوبنده آن زمان را که قهرمانی‌ها را با آن داشتم نگه داشتم.

قبل از انقلاب به رغم اینکه سن و سالی کم داشتید، دستگیری داشتید.

بله، من دستگیر شدم و دو سه تا زندان عوض کردیم و گفتیم که ما ۱۸ سال نیستیم، زندان قصر ما را جابه‌جا کرد گفتند نه دروغ می‌گوید و ما را بردند تحت‌الحفظ در پزشکی قانونی و معاینات و گفتند، بله ۱۸ سال نشده و باید برود زندان کانون و آن موقع می‌گفتند کانون تادیب و تربیت، ولی خب پاتوق مان شده بود زمانی پیروزی انقلاب خیابان ایران که الان منزل مان هم آنجاست پاتوق ما مدرسه علوی و مدرسه رفاه و این‌ها بود.

چه زمانی عضو حزب جمهوری اسلامی شدید؟

همان بعد از اینکه حزب تشکیل شد، چون پدر من هم عضو حزب بود ما هم با جمعی از جوانان، چون انقلاب پیروز شد دیپلم من سال ۵۷-۵۸ بود یعنی کلاسی نرفتیم شاید یکی دو ماه کشید و امتحان نهایی و این‌ها بود.

قبل از جنگ به جهاد رفتید؟

بله، جهاد سال ۵۸ امام فرمان دادند جنگ هنوز شروع نشده بود. جهاد سازندگی با یکسری از دوستان و هم هیئتی‌ها که ما آن موقع هیئتی داشتیم که دوستان آنجا جمع شده بودند هیئت خاصی بود از آنجا جهاد سازندگی شهرستان فومن و شمال و آنجا‌ها شروع کردیم.

با جهاد شروع کردید و بعد هم جبهه.

بله.

بعد از جنگ و این‌ها به سمت درس رفتید.

بله دیگر، بعد از جنگ ما هم شرکت کردم در دانشگاه دیگر لیسانس و فوق لیسانس و بعد هم دکتری که به خاطر اینکه علاقه‌مند هم به تدریس بودم، در سال ۵۹ دو مقطع در دو بار، آموزش و پرورش بودم امور تربیتی بودم اوایل انقلاب که شهید رجایی هم وزیر بودند، بعد شدند نخست وزیر در آن زمان آموزش و پرورش و اینها.

ما همان زمان با جمعی از دوستان پیوستیم به آموزش و پرورش و من حکم امور تربیتی همان سال ۱۳۵۹ داشتم و بعد‌ها هم که با شهید طهرانی مقدم رفتیم سپاه و فعالیت‌هایی در شمال کشور داشتیم و دوباره برگشتیم تهران، باز دوباره ارتباطم با آموزش و پرورش حفظ کردم. یعنی هم سپاه بودم و هم سر کلاس می‌رفتم و فعالیت داشتم.

ارتباط‌تان با حسن آقای طهرانی مقدم از نوجوانی شروع شد.

بله. خانواده‌های ما هم صبیه ما هم با صبیه ایشان هم سن بود با هم دوران مدرسه یک مدرسه بودند، الان هم ارتباط دوستی دو خانواده برقرار است خانواده بسیار بزرگ و عزیزی که ایشان دارند یکی از افتخارات ماست که خانواده مرتبط هستند با خانواده ایشان، خود ایشان هم همین طور و دورانی که ایشان بالأخره تا ۱۰ سال پیش به شهادت رسیدند که اخیراً هم سالروز شهادت‌شان بود همین دوران را با هم بودیم دوران جبهه فعالیت‌های دیگر شمال کشور یک هیئتی داریم در هیئت هم فعالیت‌های مذهبی داشتیم.

شمال کشور چه بود؟

برادر همین شهید طهرانی مقدم که برادر بزرگتر از ایشان بود ایشان آنجا یک مسئولیتی داشتند در سپاه از ما کمک خواست و کار‌های امنیتی و اجتماعی انجام می‌داد و ما رفتیم با یک جمعی آن موقع هم آموزش و پرورش بودیم، گفت آموزش و پرورش اینجا نیرو هست آنجا شمال دارد از دست می‌رود، مارکسیست‌ها، کمونیست‌ها، منافقین در سیاهکل و جا‌های دیگر پناه گرفته‌اند و آن بخش از کشور را این‌ها دارند و ما را از آموزش و پرورش کند و رفتیم با شهید طهرانی مقدم و جمعی از دوستان دیگر فعالیت‌های ممتدی را آنجا داشتیم تا مجدد برگشتیم تهران و باز هم در سپاه و هم در آموزش و پرورش فعالیت داشتیم.

یک جایی از شما خواندم که موشکی که از لیبی آورده بودند یکی از آن موشک‌ها را طهرانی‌مقدم می‌خواست مهندسی معکوس کنند و خیلی‌ها مخالف بودند می‌گفتند نکن و هدر نده.

مثل همان توپخانه که معروف است و بالاخره حاج حسن همان زمان که در آبادان ما رفتیم ما برگشتیم بعد از یک مدتی از جبهه ایشان ماند و تا زمانی که توپخانه سپاه را تأسیس کرد، ولی آن موقع در آبادان ما چیزی نداشتیم، خمپاره ۶۰ داشتیم و توپ مستقیم ۱۰۶ داشتیم و یکسری چیز‌های غنیمتی.

ایشان همان زمان به دوستان گفتند که سپاه و توپخانه تأسیس شود. همین ماجرا در موشک هم بود، من توفیق نداشتم آن زمان همراه ایشان و سرباز ایشان باشم در توپخانه، ولی دوست بودیم و بالأخره به خاطر دوستی گاهی فعالیت‌ها را می‌دیدیم، می‌رفتیم خدمت ایشان و همین ایده را داشت، همان زمانی که صدام شروع کرد موشک باران شهر‌ها را و ایشان عزمش این بود که باید موشک درست کنیم.

همه می‌گفتند موشک صنعت پیشرفته بین رشته‌ای است و فیزیک و ریاضی و شیمی دارد و شما چه توانی دارید؟ ایشان می‌گفت که ما فرزند آن امام هستیم، امامی که به ما یاد داده ما می‌توانیم. چطور خارجی‌ها توانستند؟ حرفش این بود، چه طور آن‌ها توانستند موشک درست کنند چرا ما نتوانیم تازه ما هم آی‌کیومان بالاتر است و یک چیزی داریم که آن‌ها ندارند ما خدا و اهل‌بیت را داریم خیلی شهید طهرانی‌مقدم آدم متوسلی بود به اهل بیت.

تفکرات سیاسی‌شان چه طور بود؟

انقلابی! همه این‌ها چه طهرانی‌مقدم چه حاج قاسم و سردار‌های بزرگ ما یک معیار و خط کش داشتند آن هم ولایت بود. در فشار بودند، حاج قاسم این را شاید هشت سال گذشته گاهی وقت‌ها غصه‌هایی داشت ناراحتی‌هایی داشت خیلی غصه می‌خورد از اینکه چرا کمک نمی‌شود، گاهی وقت‌ها غصه می‌خورد و اشک می‌ریخت، بپرسید از این‌هایی که نزدیک بودند، به حاج قاسم، ولی با همان اراده و عزمی که داشت و تکیه به قدرت الهی می‌رفت جلو و موفق می‌شد. چیزی نداشت حاج قاسم، ولی با توکل به خدا رفت و خدا هم کمکش کرد ما امروز باید در عرصه نان و جان به قول دوستان، باید توکل‌مان به خدا باشد و در عرصه تهدیدات رسانه‌ای.

از حاج حسن طهرانی مقدم یک چیزی از شما خواندم که قبل از شهادتش یک خوابی دیده بود که به رحمت خدا رفته است.

بله، حاج حسن عرض می‌کنم خیلی متوسل بود گاهی در هیئت به بنده می‌گفت که من خادم این هیئتم می‌گفت فلانی قدر بدانید هر چه هست اینجاست، یک هفته قبل از شهادتش خوابی می‌بیند ایشان، خواب می‌بیند که می‌گوید من خواب دیدم مُردم و من را داخل قبر گذاشتند یک دفعه نگاه کردم تاریکی محض همه اطراف من را گرفت وحشت فراوان، تمام بدن من می‌لرزید دیدم که ملائک سوال و جواب آمدند، در همان فضای تاریک و رعب‌انگیز به من گفتند که چه چیزی با خودت آوردی از آن دنیا؟

من فکر کردم حالا چه باید به این‌ها بگویم؟ می‌ترسم از این فضا و از این سوال، فکر کردم که چه بگویم که نجات پیدا کنم. می‌گفت می‌لرزیدم و تعریف هم که می‌کرد با همین تعابیر، می‌گفت فکر کردم بگویم من جنگ رفتم خب پاسدار بودی وظیفه و تکلیفت بوده که باید برای امنیت مردم کار می‌کردی. فلان خدمت را انجام دادم، خیریه داشتم، چه و چه و همین طور به یادم آمد که کار‌های خوب من این‌ها بوده، دیدم که هرچه فکر کردم وظیفه بوده، موشک درست کردم وظیفه بوده، پاسدار این انقلاب بودی وظیفه‌ات بوده از امنیت مردم دفاع کنی و موشک درست کنی.

دیدم خدایا من هیچ‌چیز ندارم چه بگویم یک دفعه به ذهنم رسید که بگویم که من هیئت می‌روم و برای امام حسین علیه السلام اشک می‌ریزم، در روضه‌ها شرکت می‌کنم برای حضرت زهرا سلام الله علی‌ها اشک می‌ریزم، من خیلی حضرت زهرا سلام الله علی‌ها را دوست دارم، می‌گفت تا این‌ها را گفتم، این‌ها به زبانم آمد یک دفعه نگاه کردم این تاریکی محض تبدیل شد به یک خُرمی و نور و یک بهشتی را مقابل خودم دیدم.

یک جایی می‌خواندم از یکی از علمای بزرگوار می‌گفتند که خیلی ما آقای مقدم‌فر را دعا می‌کنیم به خاطر عملکردش به خصوص در قضیه ۸۸ و کار‌هایی که در خبرگزاری فارس انجام داد و ...؛ حماسه ۹ دی به نظرم، چون روزی که گفت‌وگوی شما پخش می‌شود یک روز بعد از ۹ دی است، ولی به نظرم جا دارد بخواهیم مقایسه اش کنیم با روز تشییع حاج قاسم و این حضور اقشار مختلف مردم حضور جنس‌های مختلف مردم عشقی که مردم می‌آیند به خاطر عشق به نظام و عشق به حافظان نظام، نشان می‌دهند این تشابه‌هایی این دو تا را چه طور می‌شود تعبیر و تفسیر کرد؟

به نظرم سؤال خوبی فرمودید این ۹ دی خیلی مشابهات‌های زیادی دارد با مراسم مشایعت بدن مطهر حاج قاسم و تشییع ایشان. ۹ دی چه بود؟ ۹ دی همه مردم بودند بعد از اینکه ما ۸ ماه درگیر یک فتنه‌ای بودیم بعد از انتخابات و پایتخت درگیر بود و یک دفعه اتفاقاتی افتاد در روز عاشورا.

واقعاً قشر‌های مختلف مردم بودند.

بله، مردم احساس کردند که بحث دیگر بحث انتخابات و اعتراضات انتخاباتی نیست ارزش‌های انقلاب، آرمان‌های انقلاب این‌جا به خطر افتاده، ارزش‌های دینی امام حسین علیه السلام و یادم است مصاحبه‌ای صدا و سیما پخش می‌کرد با دختر خانم و او بغض کرده بود گفت ببینید امام حسین هستا! یک طوری می‌گفت که انگار یک کتاب حرف است که ۹ دی همه شما آنجا کسانی که به آقای کروبی و آقای موسوی و آقای احمدی‌نژاد و به آقای محسن رضایی رأی دادند در ۹ دی می‌بینید، چرا؟

چون همه احساس می‌کنند که اینجا به خاطر اینکه یک جریانی آمده این جریان آمده مردم را از انقلاب جدا کند، وحدت مردم را خراب کند بین مردم اختلاف ایجاد کند، بین مردم و نظام اختلاف و فاصله ایجاد کند، ارزش‌های نظام را از بین ببرد، این ارزش‌ها یکی‌اش امام حسین علیه السلام و نهضت سیدالشهداست و ولایت است.

شعار‌هایی که می‌دهند که انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است و از این حرف‌ها، وقتی مردم این را حس کردند، حتی مردم معترض به انتخابات یعنی بخشی از آن‌هایی که به آقای موسوی و کروبی رأی دادند و اعتراض دارند، ۹ دی حضور همه بود. در تشییع حاج قاسم هم همین طور در تشییع حاج قاسم مردم احساس کردند که قهرمان ملی‌شان به خاطر اهدافی که آمریکایی‌ها دارند از بین بردند که اولاً نفوذ و عمق استراتژیک نظام را که در کشور‌های حوزه مقاومت حضور دارد، آن عمق استراتژیک را از بین ببرند.

ثانیاً با زدن حاج قاسم آمریکا بنا دارد جریان مقاومت را قطع کند و ثالثاً توهینی کرده به مردم و آن هم ترور یک قهرمان است. مردم ناراحت شدند مردم هم برای این مظلومیت گریستند هم برای آرمان‌های انقلاب ارزش‌های انقلاب حاج قاسم یعنی نماد آرمان‌ها و نماد ارزش‌ها و نماد انقلاب اسلامی و مرد تراز انقلاب اسلامی و قهرمان تراز انقلاب اسلامی است.

انسان تراز انقلاب اسلامی است. خب شما هر دوی این‌ها را ببینید. مردم در هر دو احساس کردند دشمن آنجا می‌خواهد انقلاب را از این‌ها بگیرد و آمده مردم را به جان هم بیندازد با اختلافات در انتخابات و مباحث آنچنانی فتنه، اینجا هم با به شهادت رساندن و ترور حاج قاسم باز هدفش انقلاب اسلامی و جریان مقاومت است در هر دو صحنه حضور عموم مردم را در همه گرایش‌ها می‌بینید در گرایش‌های سیاسی همه مذاهب همه اعتقادات و همه اقوام، شما هم در ۹ دی و هم در حماسه ۱۶ دی.

خیلی ممنونم؛ برنامه ما با دستخط جناب آقای مقدم‌فر به پایان می‌رسد.

«بسم الله الرحمن الرحیم

انقلاب اسلامی همچون رودخانه خروشانی از اسلام ناب محمدی (ص) سرچشمه گرفته و به پیش می‌رود. ناهمواری‌ها مانند سنگلاخ‌هایی‌اند که به زلالی بیشتر آن کمک می‌کنند، باید بکوشیم با بصیرت انقلابی و استقامت ایمانی فرصت همراهی و هم‌روی با انقلاب را از دست ندهیم.

خوشا به حال شهدا و خوشا به حال حاج قاسم سلیمانی و طهرانی مقدم، نمونه‌های برجسته‌ای در میان شهدا که گوهر وجودشان در همراهی و خروشان‌تر کردن موج انقلاب اسلامی، صیقل یافت و چهره‌های ماندگار تاریخ شدند».

انتهای پیام/

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: سردار سلیمانی حاج قاسم سلیمانی محور مقاومت مکتب سلیمانی جنگ نرم تراز انقلاب اسلامی انقلاب اسلامی شهید طهرانی مقدم شورای نگهبان مقام معظم رهبری جمهوری اسلامی آقای لاریجانی قبل از انقلاب آموزش و پرورش قاسم سلیمانی آقای مقدم فر آقای روحانی آمریکایی ها گاهی وقت ها رئیس جمهور برای آن ها فعالیت ها شمال کشور موشک درست امام حسین همان زمان چه طور فکر کردم حاج قاسم حضرت آقا چیز هایی ایشان هم آرمان ها همین طور درس خارج یک جایی آن زمان دیگر هم یک دفعه آن موقع ارزش ها حاج حسن بعد ها بعد هم یک جای

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۰۳۸۷۵۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حماسه باشکوهی که شهید شیرودی رقم زد/در حد امکان وامدار تاریخ بودم

دریافت 141 MB

خبرگزاری مهر-گروه هنر-صادق وفایی؛ پس از «کانی‌مانگا» در سال ۱۳۶۶، «پرنده آهنین» در سال ۱۳۷۰ و سریال تلویزیونی «سیمرغ» در سال‌های دهه ۷۰، سینما و تلویزیون ایران تولید ویژه‌ای درباره خلبانان هوانیروز نداشت. تنها صحنه‌هایی از فیلم «چ» ابراهیم حاتمی کیا در چند دهه بعد به هلی کوپترهای کبری و ترابری این یگان ارتش اختصاص داشت.

فیلم سینمایی «آسمان غرب» در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد و برای اکران نوروزی ۱۴۰۳ هم نوبت گرفت؛ فیلمی که پس از چند دهه در سینمای ایران تولید شد و به طور کامل به هوانیروز و زندگی یکی از خلبانانش اختصاص داشت؛ شهید علی‌اکبر قربان‌شیرودی که یکی از رکوردداران پرواز در جبهه‌های ایران و جهان است و ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ سال‌روز شهادت اوست.

اکران نوروزی «آسمان غرب» و سال‌روز شهادت شهید شیرودی بهانه خوبی برای گپ و گفت با محمد عسگری کارگردان این اثر بود. در این گفت‌وگو، ضمن پرداختن به موضوعاتی چون چالش‌های تولید اکشن جنگی در سینمای ایران و جلوه های ویژه چنین آثاری، به مسایل تاریخی جنگ چون تمرد شیرودی از دستور بنی صدر و خرابی هلی کوپترهای کبرای شکارچی تانک در روز اول جنگ پرداخته می شود.

مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید:

*با بعضی از خلبان‌های هوانیروز که درباره فیلم‌ «آسمان غرب» صحبت می‌کردم، نکته‌ای داشتند؛ این که ۳۰۰ شهید خلبان در هوانیروز داشته‌ایم، چرا سراغ شیرودی رفته‌اید؟ جواب شما چیست؟

محمد عسگری: اگر به من باشد برای ۳۰۰ شهید باید ۳۰۰ فیلم ساخت. اما اینکه چرا بین خلبانان هوانیروز شهدای مطرحی مثل شهید شیرودی و کشوری وجود دارد، باید از همان خلبانی پرسید که با شما صحبت کرده است. برخی اوقات این‌گونه است که زندگی شهدا یا رویدادهایی که در زندگی‌شان رخ داده، قابلیت دراماتیک‌شدن دارند و برای برخی‌شان نه. هدف مشترکشان درباره جنگیدن و شهادت هم به‌ کنار! نکته مهم زبان سینماست که در آن باید دید چه چیزی قابلیت دراماتیک‌شدن دارد. ممکن است بین شهدایی که آن ‌عزیزان خلبان گفته‌اند ۲۰۰ نفرشان این ‌قابلیت را داشته باشند ولی پیشنهاد ساختن «آسمان غرب» درباره شهید شیرودی، به من داده شد. گفتند این قصه بنا بوده ساخته شود ولی نشده و ۲ سال معطل است. من هم به شرطی که خودم بنویسم، پذیرفتم و شد «آسمان غرب».

*به‌نظرم این‌جا بحث معذوریت‌های کارگردان مطرح است. در سریال «سیمرغ» هم که درباره شهدای هوانیروز بود، قصه در زندگی کشوری، شیرودی و (حمیدرضا) سهیلیان خلاصه می‌شد. نکته مهمی که وجود دارد، اطلاعاتی است که در اختیار شمای کارگردان قرار می‌گیرد تا آن اتفاق دراماتیک را رقم بزنید. شما دنبال درام هستید. ممکن است فرازهایی را از واقعیت وام گرفته باشید و فرازهایی را از خودتان و تخیل بهره برده باشید. از این‌چالش‌ها در طول کار داشتید؟

قطعا داشتیم. سرپیچی موضوع خوبی است برای تبدیل شدن به درام؟

*نفس سرپیچی؟

بله.

*که البته خلبان‌های هوانیروز درباره آن (یعنی سرپیچی توسط شهید شیرودی) بحث دارند.

ما که قرار نیست تاریخ بنویسیم. ما داریم سینما کار می‌کنیم. در تمام گفت‌وگوهایم هم گفته‌ام که بخشی به این ‌ماجرا، اضافه شده و من به‌عنوان نویسنده اضافه‌ کردم و تا جایی هم که ممکن بوده است، وامدار تاریخ بودم. گاهی هم حب و بغض هایی وجود دارد که دوست دارند فقط قصه خودشان روایت شود. یا فکر می‌کنند ما باید نعل به نعل و عین به عین مثل کتاب یا گزارش تاریخی عمل کنیم. مخاطب حوصله چنین ‌چیزی را ندارد و زمانی که صحبت از سریال بلندبالای ۲۰ تا ۳۰ قسمتی می‌شود، می‌توان در آن به جزییات پرداخت. اما در ۱۰۰ دقیقه فیلم سینمایی نمی‌شود. در این‌باره چنین ‌حرف‌هایی را شنیدم که «آقا ما از آن‌ در نرفتیم از این‌ یکی ‌در رفتیم داخل. یا شب را روی تخت‌خواب‌های این ‌شکلی نخوابیدیم و تخت‌مان یک‌ شکل دیگر بود.» اما برای فیلمنامه مهم نفس اتفاق است نه این‌ جزییات.

برخی اوقات این‌گونه است که زندگی شهدا یا رویدادهایی که در زندگی‌شان رخ داده، قابلیت دراماتیک‌شدن دارند و برای برخی‌شان نه. هدف مشترکشان درباره جنگیدن و شهادت هم به‌ کنار! نکته مهم زبان سینماست که در آن باید دید چه چیزی قابلیت دراماتیک‌شدن داردخلبان‌ها کار حماسه‌گونه و قهرمانانه‌ای انجام دادند. من با خلبان‌هایی که در آن ‌برهه و اتفاقات بودند، صحبت کردم. یک ‌عِرق و تعصب نسبت به جزییات ماجرا دارند. توجه کنیم که چهل و دو سه ‌سال از آن‌ زمان گذشته و جنگ به ‌دلیل نوع اضطرابی که دارد، ناخودآگاه شاید باعث فراموشی یا اشتباه شود. شاید هم از زاویه نگاه دیگران جور دیگری باشد. هرکدام از خلبان‌ها یک ‌اتفاق را تعریف می‌کردند اما از زاویه خودشان و در مجموع به این ‌نتیجه می‌رسیدیم که یک ‌تمرد مقدس در تصمیم‌گیری‌شان رخ داده است. این بود که برای من مهم بود. زاویه نگاه من که زاویه نگاه خلبان‌ها نیست. من در فیلم قبلی خودم هم که مربوط به عملیات مرصاد بود، با خیلی‌ها مصاحبه چهره به چهره داشتم و گفت‌وگو می‌کردم. آن ‌موقع اعتقاد داشتم و هنوز هم بر این‌ باورم که پژوهش میدانی است که ما را به نتیجه خوب می‌رساند.

*پس منظورتان این است که نگاه کارگردان است که حرف آخر را می‌زند!

بله. نگاه نویسنده و کارگردان که می‌گوید این‌، سینمایی‌تر است و می توان از آن بهره برد.

*پیش از این‌ مصاحبه با یکی از خلبان‌های کبرا صحبت می‌کردم که خودش در تیم آتش بوده است. یکی از ناراحتی‌ها و دغدغه‌هایش این بود که در حماسه سرپل ذهاب، شیرودی تانک نزد و مشغول زدن نفرات و استحکامات دشمن بود.

نه ...

*صحبتمان سر این بود که کبرایی که تانک می‌زند، موشک تاو حمل می‌کند و کبرایی که راکت دارد، تانک نمی‌زند. در شلوغی فیلم این‌ تلقی به وجود می‌آید که شیرودی تانک هم زده است. اگر خودمان را جای آن ‌خلبان بگذاریم، فکر کنم دغدغه امانتداری‌اش اینجا خود را نشان می‌دهد که شیرودی تانک نزده است ولی شما این ‌تصویر را نشان داده‌اید که زده!

نکته اول اینکه ما سینما کار می‌کنیم و در سینما می‌توان کارهای بسیاری کرد. در سینمای هالیوود یا اروپا وقتی اکشن می‌بینیم، تصاویر و سکانس‌هایی را می‌بینیم که وظیفه‌شان این است تماشاگر را به وجد بیاورند. موضوع بعدی یک ‌توضیح فنی درباره آقای شیرودی است. هلی‌کوپتر کبرا یک‌مدل تاو دارد و یک‌مدل نان‌تاو؛ یعنی تاو ندارد. تاو هم موشکی است که ۳ و نیم تا ۴ کیلومتر برد دارد و به ‌وسیله سیمی که به ‌انتهایش متصل است، به‌ سمت هدف هدایت می‌شود. آتش‌ تاو به ‌دلیل حجم باروت و تی ان تی درونش، سهمگین‌تر از راکت است.

*۱۲ سانتی‌متر در زره تانک نفوذ می‌کند.

اما این به این‌ معنی نیست که راکت کاری نمی‌کند. راکت به شنی تانک بخورد، آن را از کار می‌اندازد. اگر به لوله برجک بخورد، تانک از کار می‌افتد. من این اصرار را نمی‌فهمم.

*شاید وسواس درست ‌نقل‌ کردن تاریخ باشد!

از یکی‌ از آقایان چنین‌ مطالبی شنیدم. گفتم پس بقیه که تاو نداشتند چه می‌کردند؟ پشه می‌کشتند؟ می‌توانم بگویم از آن‌۱۷ یا ‌۱۸ خلبانی که در آن‌ برهه در پادگان ابوذر حضور داشته‌اند، با ۱۲ نفرشان گفت‌وگو کرده‌ام. ۱۰ نفرشان بر حماسه و قهرمانی شیرودی متفق‌القول بودند و گفتند اگر این‌ شهید بزرگوار نبود ما اصلا نمی‌ایستادیم. من برای این ‌حرفم، سند و مصاحبه ضبط شده دارم. ولی ۲ نفر از این ‌خلبانان بزرگوار که کارنامه درخشانی هم دارند، این‌ اعتقاد را نداشتند. می‌خواستند من قصه آن‌ها را بسازم. ولی بنا نبود من فیلم آن‌ها را بسازم چون پیشنهاد نشده بود. مگر می‌شود با راکت نفر زد؟ کبرا با راکتش نفر بزند؟ ما با مخاطب عام طرف هستیم.

*نه! منظورشان زدن تجمع نفرات و ادوات بود. حالا شما بحث را به جای خوبی رساندید. مخاطب عام که با هلی‌کوپتر و شیوه رزمش آشنا نیست مطمئنا از فیلم لذت می‌برد. من هم که آشنا هستم، لذت می‌برم. اما خلبانی که از نظر سطح آگاهی ۱۰ پله از من بالاتر است، به پروازهای فیلم انتقاد دارد. ایشان به فیلمبرداری از پروازها انتقاد داشت. احساس من این بود که منظورش این است که احتمالا حق مطلب را ادا نکرده است.

این‌حرف برایم مبهم است!

*طرف خودش در کابین بوده، اتفاقات را با چشمش دیده و مانورها را انجام داده است. این نظر اوست که ما چه‌ مانورهای محیرالعقولی انجام داده‌ایم ولی تصویری که فیلم نشان می‌دهد، حس و حالشان را منتقل نمی‌کند. این از ذهنیت او. ولی من در ذهن خودم به این‌ پاسخ رسیدم که ما یعنی شما در پی ساختن فیلم مستند نیستید. بلکه هدف ساختن فیلم سینمایی است. در این ‌کار، نمی‌شود خیلی تخصصی کار کرد و اطلاعات تخصصی به مخاطب داد.

بله. چون حوصله‌اش سر می‌رود. وقتی درباره یک‌ برهه تاریخی کار می‌کنیم، به گفت‌وگو با ۱۰ نفر اکتفا نمی‌کنیم. نه! من با تمام افراد و پیرمردهای اطراف پادگان ابوذر که با شیرودی رابطه نزدیک داشتند، صحبت کردم. عکس‌هایشان را دیدم. با خانواده‌هایشان هم حرف زدم، همین‌کار را با همرزم‌هایش هم انجام دادم. اسناد تاریخی را هم بررسی کردم. بعد رفتم سراغ حادثه جذاب. ما برای ۵ یا ۱۰ نفر فیلم نمی‌سازیم بلکه برای ۵۰ میلیون مخاطب اثری خلق می‌کنیم.

به یاد دارم یک‌ سکانس درباره خراب ‌بودن یکی از هلی‌کوپترها و مسایل فنی‌اش نوشته بودم. ولی خب چنین‌ چیزی برای تماشاگر فیلم جذاب نیست. اما خب، خلبان‌ها چون به موضوعات فنی و مهندسی وارد هستند، توقع دارند در این‌باره هم تصویر بینند. ولی این‌کار حوصله تماشاگر را سر می‌برد. این ‌حرف‌ها را می‌شنیدم که «چرا نیامدی درباره تعمیر هلی‌کوپترها تصویر بگیری؟» من نمی‌توانم درباره کل هوانیروز و جزییاتش فیلم بسازم.

*بله! قالب سینمایی و محدودیت زمانی‌اش نمی‌گذارد. یک‌ نکته مثبت درباره فیلم، کارشناسی نظامی آن بود. سال‌ها پیش یکی از فیلم‌های پُرخرج سینمای جنگ را دیدیم که روزهای اول جنگ را تصویر می‌کرد و متاسفانه هواپیمای عراقی بمباران ‌کننده در آن، میگ ۲۹ بود در حالی که عراق در آن ‌برهه میگ ۲۹ نداشت. خب این‌ نشان از ضعف کارشناسی فیلم داشت. یا چند سال پیش فیلم موفق دیگری ساخته شد که در آن کبراهای هوانیروز که اتفاقات کشوری و شیرودی خلبانشان بودند، برای زدن تجمع ضدانقلاب پرواز کردند. کبراهایی که در آن ‌فیلم دیدیم، کبراهای مقطع انقلاب و جنگ نبودند. کبراهایی بودند که خودمان در سال‌های پس از جنگ ساختیم و خطوط بدنه‌شان شکسته‌تر است. ولی «آسمان غرب» این‌ مشکل را نداشت.

من به جزییات توجه جدی داشتم. حتی گفتم برای تصویر فشنگ‌های ۲۰ میلی‌متری مورد استفاده کبرا، از قدیمی‌ترین فشنگ‌های انبار مهمات استفاده کنند. سعی‌ام بر این بود که همه‌چیز به واقعیت آن‌روز نزدیک‌تر باشد. هلی‌کوپترهای جدیدتر برای پرواز بهتر بودند ولی برای اینکه به آن‌ روزها نزدیک‌تر باشیم، تاکید کردم از همان ‌هلی‌کوپترهای قدیمی استفاده کنند که بعضا ایراد و اشکال هم داشتند. بگذارید بگویم در هیچ‌ کدام از پلان‌های این ‌فیلم، بازیگر ما که نقش خلبان را بازی می‌کرد، در آسمان نبود. یعنی هلی‌کوپتر روی زمین بود و بازیگر فعالیت پرواز را بازی می‌کرد. بدنه هلی‌کوپتر روی کفی پشت تریلی بود و پلان‌ها را این‌طور گرفتیم که بازیگر در حرکت بودن و پرواز برایش ملموس‌تر باشد.

از آن‌ ۱۷ یا ‌۱۸ خلبانی که در آن‌ برهه در پادگان ابوذر حضور داشته‌اند، با ۱۲ نفرشان گفت‌وگو کرده‌ام. ۱۰ نفرشان بر حماسه و قهرمانی شیرودی متفق‌القول بودند و گفتند اگر این‌ شهید بزرگوار نبود ما اصلا نمی‌ایستادیم. ولی ۲ نفر از این ‌خلبانان بزرگوار که کارنامه درخشانی هم دارند، این‌ اعتقاد را نداشتند. می‌خواستند من قصه آن‌ها را بسازم.هلی‌کوپتر کبرا به‌دلیل قدرت مانورش بسیار جذاب است. اگر هر تیمی از ۲ طرف جنگ آن را داشته باشد، می‌تواند طرف مقابل را لت و پار کند. اما برای سینما یک ‌هیولای آهنی غیرقابل کنترل است. ما بحث دوربین و فوکوس و فولو را داریم. حین فیلمبرداری، تبدیل به کارگردان تلویزیونی یک ‌مسابقه فوتبال شده بودم. وقتی می‌رفت بالا فیلمبردارها گیج می‌شدند که حالا باید کجا را بگیرند. مثل توپی که این‌ طرف و آن‌ طرف می‌رود.

*یکی از آقایان خلبان با حس ششمش می‌گفت فهمیده میلاد کی‌مرام موقع فیلمبرداری در حال پرواز در آسمان نیست و البته که این ‌مساله به همان ‌محدودیت‌های کارگردان و سینما که شما گفتید، برمی‌گردد.

این ‌واقعیت را من الان می‌گویم و حتی در نشست فیلم در جشنواره فجر هم نگفتم.

*ولی از نظر خلبانی می‌توانست در کابین جلو به ‌جای افسر تسلیحات بنشیند.

نه هرگز نمی‌تواند.

*چرا نمی‌شود؟ خلبان هلی‌کوپتر در کابین عقب می‌نشیند و او در کابین جلو. مشکل پرواز با هواپیما را هم ندارد که با فشار جی روبه‌رو باشد.

وقتی فیلمنامه را می‌نوشتیم چنین تصوری داشتیم. می‌گفتیم فیلمبردار در کابین جلو بنشیند و کابین عقب هم خلبان باشد. در این ‌مدل می‌شد پی او وی خلبان را بگیرد. نگاه دیگر این بود که دوربین را ببندیم و نفر جلو خلبان و نفر پشتی بازیگر ما باشد. اما نه با این ‌موضوع موافقت شد و نه از لحاظ فنی امکانش بود. ببینید! ما بنا بود فیلم کار کنیم. یک‌ خلبان هم انسان است دیگر! ممکن است در آسمان قندش بیفتد. دو نفره بودن پرواز برای این است که اگر برای یکی‌شان اتفاقی افتاد، دیگری هلی‌کوپتر را هدایت کند. ولی ما که نمی‌توانستیم بدترین حالت ماجرا را به ‌عنوان پیش ‌فرض فیلمبرداری‌مان به کار ببندیم. ضمن اینکه، بعضی از فرامین پرواز به‌ صورت مشترک است و بعضی دیگر مشترک نیست و هرکدام از خلبان‌های کابین عقب و جلو به‌ طور اختصاصی آن‌ها را برعهده دارند. چنین ‌موضوعاتی در ماجرای فیلمبرداری این ‌فیلم وجود داشت.

*یک ‌ماجرای فیلم که توجه من را جلب کرد، شهادت حمیدرضا سهیلیان بود. بر محدودیت‌های سینمایی و زمانی فیلم واقف هستم اما می‌دانم این ‌خلبان موقع شهادت با شیرودی نبوده و حین برگشت از ماموریت شهید نشده است. احساس کردم ماجرای شهادت سهیلیان را کنار یک‌ قصه و اتفاق دیگر قرار داده‌اید. درست است؟

بله. من وقایع یک ‌ماه نخست جنگ را روایت کرده‌ام. حوادث این ‌بازه زمانی را در سه ‌روز نشان دادم.

*همان فشرده‌کردن!

بله. با فرمانده هوانیروز و مجموعه ارتش هم صحبت کردم که دوست داریم شهادت یکی از این ‌خلبان‌ها را ببینیم. در صورتی که کل مجموعه فیلم درباره فتح و قهرمانی است. نمی‌گویم شهادت فتح نیست ولی ماموریتی را می‌خواستیم که پیروزمندانه است.

*و آن‌ مقطع فیلم (شهادت سهیلیان) هم جایش بود دیگر! یعنی بعد از آن ‌همه پیروزی و تانک‌ زدن، زمانش بود که به ‌نوعی حال مخاطب را بگیرید.

و همیشگی‌ بودن خطر مرگ برای خلبان‌ها را گوشزد کنیم.

*بعدش هم ماجرای گرفتن هلی‌کوپتر به کابل فشار قوی بود.

بله. آن ‌اتفاق هم مربوط به بازه زمانی دیگری بود. یا آن‌ کار شیرودی که با هلی‌کوپترش جیپ سیمرغ دشمن را چپ می‌کند، هم برای مقطع دیگری بود. برای قبل جنگ و مبارزات.

*بله من هم شنیده بودم در کردستان رخ داده است ولی بعضی از آقایان خلبان در صحت و سقمش تشکیک کردند.

من با کسی صحبت کردم که خودش در هلی‌کوپتر بوده است. اصلا فرض بگیریم که چنین ‌اتفاقی در واقعیت نیفتاده است. شما فیلمی در سینما دارید که در آن‌، هلی‌کوپتر از تونل قطار عبور می‌کند ...

*ماموریت غیر ممکن ۱ ...

ولی مخاطب اصلا دنبال این ‌حرف‌ها نیست. می‌گوید واووو! چه دست‌فرمانی داشت! باز هم می‌گویم ما تاریخ کار نمی‌کنیم سینما کار می‌کنیم. کار ما روایت عین به عین و نعل به نعل تاریخ نیست. بنا نیست این را بگوییم که روز دوشنبه چندم مهر که جلوی پادگان دعوا شد، علت دعوا چه بود؟ این‌، کار مستندنگاران و نویسندگان است. روی همین ‌حساب هم گفتیم یک ‌روایت قهرمانانه از شهادت شهید سهیلیان داشته باشیم.

*سهیلیان واقعا ظرفیت ساخت فیلم مستقل و سریال را دارد. همان‌طور که می‌دانید بین خلبان‌های هلی‌کوپتر معروف بوده به خلبان بی‌باک. چون یک‌بار مورد هدف قرار گرفته بود و باک هلی‌کوپترش سوراخ شده بود ولی دشمن را تعقیب می‌کند.

این موارد در فیلمنامه بود.

*ولی کوتاه شد؟

نه. مساله محدودیت زمان است. همه این‌ها و حتی اسم‌هایی که خلبان‌ها در آسمان همدیگر را به آن‌ها صدا می‌کردند در فیلمنامه بود و درباره‌شان پژوهش کرده بودیم. مثلا این به آن می‌گفت آقاشیره! همه این‌ها را داشتیم. آن‌ها را می‌دانیم ولی اگر بخواهیم سراغشان برویم، ۵ دقیقه از فیلم رفته و اصل ماجرا که ایستادگی و مقاومت سرپل ذهاب است، مغفول می‌ماند. روی همین‌ حساب نخواستیم به همه جزییات بپردازیم.

*یک‌ واقعیت درباره هوانیروز و جنگ هست که در فیلم ندیدیم؛ این‌که موشک‌های ضدتانک کبراها در روز اول جنگ کار نکرد.

این‌طور نبود که عمل نکند. بنا به دلایلی سیستم موشک‌انداز تاو را در هلی‌کوپترها از کار انداخته بودند.

*کارشکنی؟

نه. شاید دلیلش کودتای نوژه بوده باشد. در هر صورت این‌موشک‌ها وایر کات می‌شدند. یعنی پس از شلیک سیم شان با طی مسافتی قطع می‌شده است. تاو وقتی شلیک می‌شود با نگاه خلبان و ابزاری که روی کلاهش است، هدایت می‌شود. این‌تاوها پس از شلیک به هدف نمی‌خوردند و منحرف می‌شدند. پیش از شروع جنگ، به‌ دلیل تحرکاتی که عراق داشت، هوانیروز می‌گوید بهتر است سیستم شلیک تاو چند فروند از هلی‌کوپترها را راه بیندازیم که منحصر به یک ‌فروند می‌شود. به این ‌ترتیب سه‌ چهار روز پیش از آغاز جنگ، یک ‌هلی‌کوپتر تاو درست می‌شود که خلبان‌هایش هم آقایان نریمان شاداب و غلامرضا شهپرست بوده‌اند. این‌ یک ‌هلی‌کوپتر در روز اول بوده و تانک زده است.

*صحبت خراب‌ بودن موشک‌های تاو در کتاب «رقص دلفین‌ها» توسط خلبان غلامرضا علیزاده نیلی روایت شده است. البته ایشان می‌گوید روز دوم این ‌ایراد رفع شد اما صحبتی از ماجرای این ‌یک ‌فروند نکرده است.

باز هم می‌گویم شاید برای یک ‌خلبان مهم باشد که با سه‌ فروند به ماموریت رفتند یا پنج‌ فروند. ولی برای مخاطب عام مهم نیست. باید این‌طور با این‌ موضوع مواجه شد که روایت ما، چگونه قهرمانانه‌تر بودن است و حماسه باشکوه‌تری را می‌بینیم. البته ما تعداد و جزییات را رعایت کردیم ولی قرار نبود همه جزییات حرکات پروازشان را نشان بدهیم. مثلا در جایی داشتیم که آقای شاداب و شهپرست در حال رفتن به ماموریت هستند که خودرو یکی‌شان را روی زمین تشخیص می‌دهد و می‌گوید این ‌ماشین من است. می‌نشیند و ...

*این‌ تصویر را در فیلم «پرنده آهنین» ساخته علی شاه‌حاتمی در سال ۱۳۷۰ هم دیده‌ایم.

این خاطره خود آقای شاداب است. ولی خب، داستان ما نیست ...

*... و در مسیر قصه قرار ندارد.

بله. چون می‌خواهم چیز دیگری بگویم.

*نکته مهم این است که شما دایره مخاطبتان را تعریف می‌کنید. یک ‌جمعیت بزرگ مخاطبان عام است. گروه دیگر مخاطبان نیمه‌حرفه‌ای و گروه دیگر که در اقلیت است، مخاطبان خیلی حرفه‌ای هستند. به‌نظرم شما نمی‌توانید همه این‌ها را با هم راضی نگه دارید.

ما تا محدوده مشخصی مجاز به پیشروی هستیم؛ تا جایی‌ که سینما جواب می‌دهد. اگر مستند باشد، درباره جزییات بیشتر صحبت می‌شود. در سریال هم می‌شود به جزییات پرداخت ولی در سینما نمی‌شود تا این ‌حد جزیی‌نگر بود، از همه گفت و همه را هم راضی نگه داشت.

*بحث هدف هم مهم است که هدف شما گفتن از شیرودی بوده است. وگرنه جای خالی خیلی‌ها در فیلم احساس می‌شود؛ علیرضا حراف، احمد کشوری، یحیی شمشادیان، منصور وطن‌پور که تیم‌های آتش کبرا را در اول جنگ سامان داد، نریمان شاداب، غلامرضا شهپرست، احمدعلی نجاریان، عبدالله نجفی و ... ولی به قول شما نمی‌شود همه را در یک‌فیلم نشان داد. ولی کار شما باعث امیدواری است.

جالب است که اسم خیلی از این ‌افراد را آوردید اما از حسین فریدعلی‌پور نگفتید. نکته این است که ما فقط اسم شهدا را در فیلم آوردیم. یعنی به‌جز شیرودی، دیگران مابه‌ازا هستند.

*و خب همین هم هست که موجب ناراحتی بعضی‌هاشان شده است.

ببینید ما براساس توافق با فرماندهان ارشد ارتش به‌ویژه هوانیروز و همرزمان شهید شیرودی به جمع‌بندی رسیدیم. خب اگر کسی مدعی باشد، باید این‌ها باشند. می‌گویند این ۱۲ نفر در سه ‌چهار روز اول جنگ حضور داشته‌ و مابقی هم آمده‌اند. بله بیش از ۴۰ سال گذشته و روز دهم مهر ۵۹ هم، اوایل جنگ محسوب می‌شود. ولی موضوع مدنظر من، ۳۱ شهریور و اول مهر است. می‌گویم شما در آن‌ سه ‌روز نبوده‌ای! ولی از نظر خودش بوده و حضور داشته است. البته بوده، فقط سه‌ چهار روز اول را نبوده است. من درباره همین ‌موضوع با مشکلات زیادی روبه‌رو شدم. «آقا آن‌ها روز سوم ساعت ۱۰ آمدند. این‌ها روز سوم ساعت ۱۲ رسیدند». باور کنید من دنبال این‌ ساعت و جزییات نبوده‌ام. آن ‌راوی‌های زنده‌ای که در آن‌ سه‌ چهار روز اول بوده‌اند، محتوا را تایید می‌کنند و از روی بزرگی‌شان گفتند نمی‌خواهیم اسمی از ما باشد.

«آسمان غرب» اختصاصا درباره کبراست. این ‌خلبان‌ها افرادی زحمتکش، مظلوم و باهوش هستند. امیدوارم سایه‌شان روی سر خانواده‌شان باشد. چون وقتی وارد هلی‌کوپتر می‌شوند گویی در یک‌تابوت متحرک نشسته‌اند. در حقیقت کبرا نه چتر نجات دارد و نه سامانه اجکت. پریدن از آن به معنی این است که ملخ هلی‌کوپتر گردنت را می‌زند. بنابراین اولین حادثه برای خلبان کبرا، به‌معنای آخرین حادثه خواهد بود*به‌عنوان کارگردانی که در فیلمی درباره هلی‌کوپتر کبرا کار می‌کرد، از کدام قابلیت این‌ پرنده بیشتر لذت بردید؟ توپ ۲۰ میلی‌متری دماغه‌اش، راکت ‌زدن یا تاو شلیک ‌کردن؟

از اینکه این ‌پرنده می‌تواند در ارتفاع بسیار پایین نزدیک سطح زمین پرواز کند و قدرت شلیک و مانور دارد. لوله برجک تانک تا یک ‌جایی می‌تواند پایین بیاید. کبرا از این‌حد هم پایین‌تر می‌آید؛ هلی‌کوپتری با این‌عظمت و هفده ‌هجده متر طول می‌تواند چنین ‌کاری کند. خلبان‌های کبرای زمان جنگ برایم روایت کردند که گاهی پس از برگشت از ماموریت، گندم‌ها، چمن‌ها و علف‌های گیر کرده به اسکید (پایه‌)های هلی‌کوپتر را با داس جدا می‌کردند. این ‌نشان از تبحر یک‌ خلبان دارد که در آن ارتفاع بسیار پایین، هم هوا را می‌بیند و هم زمین و هدف را. بخش دیگر لذت‌بخشش، خود خلبانی است. خلبان این‌ هلی‌کوپتر باید بسیار باهوش و حواس‌جمع باشد. هر دو دست و هر دو گوش، دو پا و دو چشم و زبانت باید کار کنند. باید حواست به همه‌ چیز باشد. به همین ‌دلیل خلبانی هلی‌کوپتر بسیار پیچیده‌تر از هواپیما است.

*به نکته خوبی اشاره کردید. درباره اول جنگ نظرهای گوناگونی وجود دارد و برخی می‌گویند روایت‌ها کمی نقصان دارند. عده‌ای می‌گویند اول جنگ فقط نیروی هوایی بود. عده دیگری هم می‌گویند نه فقط کبراهای هوانیروز بودند. چندی پیش در جلسه‌ای که ویژه خلبان‌های آزاده نیروی هوایی بود، حضور داشتم. در آن ‌جلسه ۲ تن از خلبان‌های هوانیروز هم بودند؛ یکی آقای شهپرست از کبرا و دیگری یک ‌خلبان دیگر از ترابری. یک‌ صحبت قشنگ در آن‌ جلسه این بود که یکی از خلبان‌های فانتوم به ۲ خلبان هلی‌کوپتر گفت «ما از بالا هوای شما را داشتیم!» پرواز ارتفاع پایین را هم که گفتید، در نیروی هوایی شاهکارهای به‌یادماندنی خاصی دارد و گاهی شاخه‌های نخل به زیر فانتوم‌های ما می‌گرفته است.

بله. به ‌هر حال ویژگی هلی‌کوپتر، پرواز در ارتفاع پایین است.

*پرواز سه‌بعدی‌اش هم هست ...

این‌که ایستایی دارد و می‌تواند در یک‌نقطه توقف کند، از قدرت این‌جنگ‌افزار پرنده است. هواپیما از روی هدف رد می‌شود و تا دور بزند، خیلی دور شده است. به ‌هر حال این‌ موارد شاهکارهای بی‌نهایت عجیب و غریبی در دفاع مقدس ما هستند که می‌توانند دستمایه تولید خیلی آثار قرار بگیرند.

*امیدوارم این‌ فیلم فتح باب باشد. چون به ‌جز «پرنده آهنین» و «کانی‌مانگا»ی سیف‌الله داد فیلم دیگری به خاطر ندارم ...

«آسمان غرب» اختصاصا درباره کبراست. این ‌خلبان‌ها افرادی زحمتکش، مظلوم و باهوش هستند. امیدوارم سایه‌شان روی سر خانواده‌شان باشد. چون وقتی وارد هلی‌کوپتر می‌شوند گویی در یک‌تابوت متحرک نشسته‌اند. در حقیقت کبرا نه چتر نجات دارد و نه سامانه اجکت. پریدن از آن به معنی این است که ملخ هلی‌کوپتر گردنت را می‌زند. بنابراین اولین حادثه برای خلبان کبرا، به‌معنای آخرین حادثه خواهد بود. کسی که در کابین چنین ‌وسیله‌ای می‌نشیند و برای این‌ مرز و بوم پرواز می‌کند، آدم قهرمان و عجیبی است. شما می‌گویید ۳۰۰ تا، من می‌گویم باید ۶۰۰ تا فیلم برایشان ساخت؛ ۳۰۰ تا برای خودشان و ۳۰۰ تا برای خانواده‌هایشان.

*چند شب پیش منزل یکی از خلبانان نیروی هوایی بودم که از هواپیمای اف‌پنج به اف‌چهارده منتقل شده بود. همسر این‌ خلبان هم حضور داشت و در خوش و بش‌های پایانی، حرفی زد که چند ثانیه متوقفم کرد. ایشان به شوهرش اشاره کرد و گفت «ماموریت که می‌رفت، صدای هواپیماهایی را که تیک‌آف می‌کردند، می‌شمردم! و بعد از یک ساعت که برمی‌گشتند، دوباره صدای هواپیماهایی را که روی باند فرود می‌آمدند، می‌شمردم که ببینم شهید یا اسیر نشده باشد!»

[آه می‌کشد!]

*این هم یک ‌خاطره از میزان اهمیت پرداختن به خاطره همسران خلبانان و ایثارگران! اما یک‌ سوال هم درباره یکی از صحنه‌های مهم فیلم «آسمان غرب» که احتمالا در سینمای ایران باید از حیث جلوه‌های ویژه، اهمیت زیادی داشته باشد؛ همان‌صحنه‌ای که شیرودی با اسکیدهای هلی‌کوپترش، جیپ عراقی را از کنترل خارج و منهدم می‌کند. روایت ساخت این‌صحنه را از خودتان بشنویم!

این‌حادثه به‌صورت واقعی رخ داده و مربوط به پیش از جنگ است؛ یعنی کردستان و مبارزات شیرودی با خرابکارها. شیرودی و همراهانش ضدانقلاب را می‌زنند و چون مهمات نداشته است، ماشین فرمانده ضدانقلاب را که یک‌ جیپ سیمرغ بوده است، تعقیب می‌کن ...

*همین خودرو بوده است ...

فکر کنم همین بوده ...

*گمانم این بود که یک ‌جیپ ویلیز نظامی بوده باشد.

به‌هرحال سیمرغ یا بلیزر، یک ماشین شاسی بلند بوده است. این هم البته از همان جزییات است که خیلی مهم نیست. سر این ‌ماجرا، اسکیدهای هلی‌کوپتر شیرودی کنده می‌شود و در رادیو اعلام می‌کند «لاستیک بگذارید که بیایم روی لاستیک‌ها فرود بیایم!» البته این ‌بخش گفت‌وگوی رادیویی برای درخواست لاستیک را از فیلم خارج کرده‌ام. به ‌هر حال در فیلم از شب پیش از درگیری سرپل ذهاب این ‌خودروی سیمرغ نشان می‌شود و برای تماشاگر آشنازدایی اتفاق می‌افتد. یعنی به او می‌گویم حواست باشد بناست با این‌ ماشین کاری بکنیم!

اکشن علم می‌خواهد و بسیار کار سختی است. باید تکنیک را بلد و مرد میدان بود وگرنه محصولش مسخره و آب‌دوغ‌خیاری می‌شود. اگر بلد نباشیم، اکشن‌ خنده‌دار می‌شود. از سوی دیگر در «آسمان غرب» زحمت بچه‌های جلوه‌های ویژه رایانه‌ای بی تاثیر نبودگرفتن صحنه خیلی سخت بود؛ هم جلوه‌های ویژه میدانی و هم جلوه‌های بصری رایانه‌ای. البته نسخه کامل و اصلی همین است که در سینماها اکران می‌شود و نسخه جشنواره در این ‌صحنه، نواقصی داشت. در بخش‌هایی هلی‌کوپتر را به ‌طور مجزا فیلمبرداری می‌کردیم و در بخش‌هایی هم از سیمرغ به‌طور جداگانه فیلمبرداری کردیم چون نباید خیلی به هم نزدیک شوند. بعد بچه‌های بخش ویژوال تصاویر را به هم الحاق کردند. در بخش‌های دیگری هم با سینه‌موبیل فیلمبرداری می‌کردیم که زاویه دید هلی‌کوپتر را می‌گرفتیم تا به سیمرغ نزدیک می‌شود. بخش‌های پرواز خلبان‌ها هم که روی تریلی فیلمبرداری شد و بازیگرها ری‌اکشن دادند. بخشی هم که اسکید هلی‌کوپتر وارد سیمرغ می‌شود، به صورت میدانی و واقعی فیلمبرداری شده است. چون قابلیت‌های ویژوال ما شاید باعث انجام این‌کار می‌شد، اما زمان می‌خواست.

در کل، این‌سکانس در شش ‌هفت ‌محیط فیلمبرداری شد. برایم جالب بود. سال‌ها بود در سینماها ندیده بودم که تماشاگرها دست بزنند و تشویق کنند. نه فقط در سالن برج میلاد و کاخ جشنواره، در همه سینماهایی که فیلم را به نمایش گذاشتند، صحنه چپ‌کردن سیمرغ توسط شیرودی با تشویق مردم روبه‌رو شد. به همین‌دلیل این‌جمله برایم جذاب است: «این‌ قصه قهرمان دارد!»

*جای تبریک دارد چون در سینمای ایران این‌گونه صحنه‌ها را فاکتور می‌گیرند.

اصلا سمتش نمی‌روند.

*فکر کنم آخرینش را که دیدم، همان سکانس سقوط هلی‌کوپتر در «چ» ابراهیم حاتمی‌کیا بود!

ببینید اکشن علم می‌خواهد و بسیار کار سختی است. باید تکنیک را بلد و مرد میدان بود وگرنه محصولش مسخره و آب‌دوغ‌خیاری می‌شود. اگر بلد نباشیم، اکشن‌ خنده‌دار می‌شود. از سوی دیگر در «آسمان غرب» زحمت بچه‌های جلوه‌های ویژه رایانه‌ای بی تاثیر نبود.

من می خواستم این ‌فیلم را چه در فرم و ساختار و چه در محتوا، برای طیفی از افراد بسازم که قالب سنی‌شان بین ۱۲ تا ۳۰ سال باشد. این‌ها کسانی هستند که حوصله مقدمه ۲۰ صفحه‌ای و ۴۰ دقیقه‌ای ندارند. نمی‌گویم روش‌ این‌مخاطب‌ها درست ولی اینگونه است. قطعا با نظام فکری جوان دهه ۴۰ نمی‌توان جوان دهه ۸۰ را داوری کرد. روی همین‌حساب تلاش من این بود اکشنی بسازم که مخاطب از دیدنش لذت ببرد.

کد خبر 6087874 صادق وفایی

دیگر خبرها

  • جلائی‌پور، استاد دانشگاه: برای عملیات «وعدهٔ صادق» به قدر کافی پیوست‌های دیپلماتیک و مربوط به سیاست داخلی و اقتصاد تمهید و عملیاتی نشده/ به جای انسجام داخلی و افزایش همبستگی ملی و رضایت عمومی شهروندان، شاهد تجدید طرح گشت ارشاد بوده‌ایم
  • حربه زنگ زده یهودستیزی
  • رئالیسم سیاسی چیست؟
  • نارضایتی مردم آمریکا از سیاست‌های بایدن در قبال جنگ غزه
  • پیشرفت اجتماعی ایران از سال ۲۰۱۹ کم و در سال ۲۰۲۳ منفی شد / در بخش فرصت ها وضعیت ایران خطرناک است / قربانی‌شدنِ پیشرفت اجتماعی در ساحتِ سیاست و اقتصاد
  • روایتی کوتاه از حماسه فتح هرمز و اخراج پرتغالی‌ها از خلیج‌فارس
  • درخشان: سریلانکا می‌تواند شریک سیاسی خوبی برای ایران باشد
  • روایتی از تشابه ماجرای بابک خرمدین با فیلمی که نامش تغییر کرد
  • عکس/ حماسه حضور یمنی‌ها در حمایت از غزه
  • حماسه باشکوهی که شهید شیرودی رقم زد/در حد امکان وامدار تاریخ بودم