چطور با «عاشق شدن» جوانان روبرو شویم؟/ چرا از جوانان عقبتر هستیم؟
تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۱۲۹۸۶۱
گروه سلامت خبرگزاری فارس-محمد تاجیک:ارتباط و پیوند عاطفی بین والدین و فرزندان برکات و حسنات بسیاری به دنبال دارد و همواره مورد تأکید دین اسلام و حتی سایر مذاهب قرار گرفته است.
علم روانشناسی نیز همواره به اثرات مثبت و تاثیر گذار این پیوندهای عاطفی در مسیر رشد فردی واجتماعی تأکید دارد؛چراکه خانواده اولین مرکز بروز عاطفه و محبت و پدر و مادر نخستین و اساس ترین منبع ابراز محبت واقعی به فرزندان هستند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
والدین محبت گرا و مهربان نسلی نوعدوست و شفیق تربیت کرده و عمیق بودن پیوندهای عاطفی بین آنها، سبب ساز و تضمین کننده سلامت روان فرزندان در خانه و جامعه خواهد بود.
این روزها با گسترش فناوریها و ارتباطات مجازی و همچنین وجود تفاوت بین نسلها و متفاوت بودن خواستههای نسل قبل با نسل جدید، تعارضات و گسستهای مختلفی در حوزه فرهنگی و تربیتی ایجاد شده است و پیامدهای بعضا نامطلوب و ویرانگری نیز به دنبال داشته است.
برای بررسی کارشناسی این گسستها،شکستها و خلاءهای عاطفی با حجتالاسلام والمسلمین محمد برمایی، استاد دانشگاه و مشاور خانواده، به گپوگفت نشستیم تا این موضوع را به صورت علمی مورد واکاوی قرار دهیم.
آنچه در ادامه از نظر گرامیتان میگذرد، مشروح این گفتوگوست.
حاج آقای برمایی! در ابتدای صحبت توضیح دهید چرا بین والدین و فرزندان دچار گسست و خلاهای عاطفی شدهایم؟
شکست و گسست؛ این سینوس پرهیاهو بین جوانان به اصطلاح «یو یو» میکند؛ یک روز خوب و یکروز بد را میشنویم و یک طلبه را که رسالتش خانواده است بیشتر پُر دغدغه میکند.
البته به معنای بیچارگی و دست بستگی نیست و قطعا راه برون رفت داریم؛ قطعا میتوان به جاهای خوبی رسید اما باید علاج واقعه را قبل از وقوع کرد.
هنوز میتوان نسبت به خانواده نگاه پیشگیرانه داشت
مثل موضوع جمعیت که باید 20 سال پیش به آن میپرداختیم و 20 سال دیگر نیز وقت داریم. مثل موضوع خانواده، انتخاب همسر، فرزند آوری و عشق، طلاق و اعتیاد و چیزهایی که هنوز میتوان به آنها نگاه پیشگیرانه داشت.
نسل جوان انقلاب نازنین هستند
باید سنگها را دیده و از پیشروی نسل جوان و دهه 70، 80 و 90 برداریم. نسلی که پیشرو بوده و قرار است بار انقلاب را به دوش بکشد نازنین است؛ به این دلیل که پُر از تعارض است و در مجاورت تعارضات متنوعی زندگی میکند؛ راه خودر را پیدا میکند و نباید از آن غافل شد.
برای ما افراد دهه 50 نهایتا بی بی سی و چند خبرگزاری مشخص بود اما اکنون بسیار زیاد است. کم کاریهای داخلی را نیز به آن اضافه کنید؛ این گروه افراد خیلی نازنین میشوند.
موضوع خانواده و بحث جدی بین جوانان وجود دارد؛ موضوع جذابی بنام فضای عاطفی و نیازهای جوانان ما در عصری که اکنون هست، چیست؟
باید سنگها را دیده و از پیشروی نسل جوان برداریم. نسلی که پیشرو بوده و قرار است بار انقلاب را به دوش بکشد، نازنین است
جوان ما که امروز فقدان شغل دارد، آیا فقدانش فقط مسکن است، اقتصاد است؟ شکستهای متعدد و متنوع عاطفی که تنشهایی مثل پرخاشگری، خشم بالا، خیانت، قتل و ... به بار میآورد. در لایه های بعدی که میتواند تنشهایی مثل تعارض، ناسازگاری بالا بین جوانان و اولدین ایجاد کند را باید نادیده گرفت.
مواجه ما با عاشق شدن جوانان چگونه باشد؟
آیا نباید دم به دم آنها بدهیم؟اگر ما دهه 50 عاشق میشدیم و تو خودمان میرفتیم و قیافه میگرفتیم پدر مادر میگفتند: «ولش کن و دم به دمش نده، خودش فراموش میکند ما نیز فراموش میکریم.» اما این روزها معتقدم باید دم به دم جوانان مان داد؛ نمیشود این حجم از بی اعتنایی در دوره مدیریتی را اعتنا نکرد.
نمیشود یک جوان ما امروز عاشق شود و شما به این قصه بگویید باید شما فراموش کنید و نگاه سلبی داشته باشید. این نگاه فقدان را فقیر تر کرده و فقدان را برای ما پر رنگتر میکند و نیاز ما را از بی نیازی تهی میکند. اینجاست که اگر جوان ما عاشق شود از والدین پنهان میکند و اگر پنهان نکند، سرکشی میکند.
در آن طرف، فضای سنتی وجود دارد؛ مگر ما راهکاری را به او دادیم؛ او از آنجا رانده و این از آنجا مانده است. این دغدغه بنده است. کجا باید دم به دم جوانان بود؟ چرا نادیده گرفته میشوند؛ سهم خانوادهها چیست؟
نمیشود یک جوان ما امروز عاشق شود و شما به این قصه بگویید باید شما فراموش کنید و نگاه سلبی داشته باشید
قصه دایره مینا که اتفاق افتاد، یک تراژدی سخت در جامعه فرهنگی ما بود. یادمان نرود انقلاب ما انقلاب فرهنگی بوده و جامعه ما همچنان فرهنگی است که پشت تمدن و نگاه ارزشی خودش سنگر میگیرد.
در همین جامعه تراژدیهای عمیقی تجربه میکنید و زمان میآید و آن را میبرد. شما فالوور به فالوور به سیستمت اضافه میشود اما آنها خبر به خبر را میبینند و فراموش میکنند. به قول قرآن انسان فراموشکار است و اگر ما بالغانه از رنجهای خود عبور نکنیم میدان مینای زیادی داریم که تکرار شود. بنده نگرانی این فضا را دارم. آیا بستری برای ابراز فضاهای عاطفی برای جوانان و بستری برای آموزش مهارتهای عاطفی وجود دارد یا خیر؟
در دهه 70 و 80 در دانشگاههای ما روابط دختر و پسر تدریس میشد.البته سالنها پر میشد و اگر یک نفر میگفت می خواهیم امروز درباره عشق و سرِّ عشق و عشق آسمانی حرف بزنیم تمام سالنهای ما پر میشد.
در آن زمان آن حجمی از دانشجویان و جوانانی بودند که به این کلاسها و سمینارها روی میآوردند و بنده خودم نیز به عنوان یک جوان مخاطب آنها بودم؛ بعدها خودم مدرس همان سمینارها شدم.فکر میکردم این حجم از علاقه جوانان حاکی از نیاز کاملا غریزی و فکری آنهاست، اما آن حجم از نیاز اکنون افسون تر و متنوع تر شده و شکل آن نیز متفاوت شده است. مطالبه و جنس مطالبه گری آن نیز متفاوت شده است.
یادمان نرود انقلاب ما انقلاب فرهنگی بوده و جامعه ما همچنان فرهنگی است که پشت تمدن و نگاه ارزشی خودش سنگر میگیرد
امروزه مردم در دسترس تر هستند
بنده معتقدم و میگویم «فرزند خصال خویشتن باش، فرزند زمانه خویشتن باش.»بنده معتقدم حجم مطالبات عاطفی به دلائل مختلف است؛ امروز رشد سینما زیاد شده و خبرگزاریها و کانالهای مهارتی زیاد شده است؛امروز معاشرت مردم و صله رحمهای اجتماعی به شدت بهم نزدیک تر است؛ آدمها به راحتی به شکل کاملا دم دستی همدیگر را پیدا میکنند.
فضای مجازی مطالبات را زیادتر کرده است
البته در فضای مجازی و این فضای مجازی مطالبات را زیادتر کرده است. انواع اینفلو انسرهایی که سبک زندگیهای متنوعی را تبلیغ میکنند؛ فقط دشمن نیست که بنده را گمراه میکند بلکه گاهی همین حجم بالای اطلاعات به ما میگوید «عاشق نشدی»؟!
اولین بار کیِ بوده؛ در نتیجه فردی که داشته درس میخوانده و زندگی میکرده، میگوید: «وای عشق! عشق کجای زندگی من هست؟!»
عشق تجربه وافری است و یکی از مفاهیم زندگی یک فرد عشق است؛در ادبیات ما نیز به آن بسیار اشاره شده و همچنان که در دین ما از حُب حرف میزنند؛ در نتیجه این نگاه غریزی و فطری به آن است.
آیا راه برون رفتی داریم؟ دری برای این جوانمان باز میکنیم تا با آگاهی،شعور، دانش، همیاری و حمایتگری خوب جامعه و والدین این تجربهها را تجربه کند؟
این دغدغه بنده است. بنده به عنوان کسی که مشاوره خانواده بوده و در مجاورت رنج بسیار جوانان هستم و مورد سئوال آنها قرار میگیرم امروز مزاحم شدم تا پیرامون این موضوع صحبت کنیم.
شما به نقش والدین اشاره کردید؛ والدین دانش مواجهه با این موضوع را ندارند ؛ البته اگر نگوییم عموما این دانش را ندارند اما دانشها متفاوت است و بر اساس سطح تحصیلات و موقعیت اجتماعی تفاوت محسوس دارند؛ در اینجا والدین باید چکار کنند؟
حاکمیت جوان امروزی ما را بغل نکرده و نوازش نمیکند.او در اجبارات متنوعی زندگی میکند؛ از سربازی اجباری گرفته و همچنان سرنوشت دو تا چند ساله زندگی جوانان ما گرو این است.
این اجبارات متنوع این معنی را میدهد که ما اصلا جوان را بغل نکردیم؛ از طرف دیگر خانواده جوان چکار میکند؟ آیا خانواده جوان ما را بغل کرده است؟
الان صحبت از جوان سالاری میشود؛ این جوان از یک جایی دم به دم سرویس میگیرد.
این خانواده در جاهایی دستش کاملا کوتاه است؛ از آن دانشی که اشاره کردید. دانش بخشی از تجربیات خود فرد است و بخشی نسخههای عمه، خاله و دایی است؛ بخشی نیز آزمون و خطا است و یک مقدار نیز برای تلویزیون، مجله و خبرگزاری است.
نمیتوانیم به خانواده این قدر نسخه مستقیم بدهیم و بگوییم این را انجام بدهید؛چون حوزه حاکمیت خانواده در جامعه ما همچنان سنتی است و نمی توانید به سنت نسخه بدهید.
باید تذکر بدهید تا تلهها را پیش بینی کنید؛ مثلا تله اطاعت، ماها این اطاعت را داشتیم و به بابا و مامان چشم میگوییم اما اکنون این اطاعت وجود ندارد. باید والدین تله اطاعت را کنار بگذرانند. باید دم به دم این جوان بدهید؛ یعنی میگوییم با فرزندان تان رشد کنید.
عشق تجربه وافری است و یکی از مفاهیم زندگی یک فرد عشق است؛در ادبیات ما نیز به آن بسیار اشاره شده و همچنان که در دین ما از حُب حرف میزنند
دم به دم جوانان بدهیم!
الان خانوادههایی بسیار معتقد داریم که مادر میگوید«من پا به پای فرزندم زبان انگلیسی یاد میگیرم و کودکی خود را یکبار دیگر زندگی میکنم. این تکنیکها و روشها برای والدینی که توانستند از آن جامعه سنتی که عقل دیروزی خیلی بدردش میخورد کمی بیرون بیایند و دم به دم جوان بدهند و با آن همراهی کنند؛البته والدین در گناه همراهی نمیکند. خانوادهای که فرزندش گفته من عاشق شدم؛ شمای پدر چکار میکنید؟ یک پسر 20 ساله آمده وگفته «من عاشق شدم.» جامعه زنان ما دستخوش تغییراتی شده و بنده معتقدم که رشد یافتگی جایگاه زنان بیشتر از آسیبهاست.
مطالبه گری زنان باعث رشد خانواده میشود
این روزها وقتی درباره خشونت در زنان صحبت میشود و در دادگاههای ما به نفع زنان و جایگاه مادری صحبت میشود، این رشد است؛ البته من به جزئیات آن وارد نمیشوم اما به عنوان یک نگاه حاکمیتی میگویم «خدا را شکر که زنان ما میتوانند مطالبه کنند»؛ این باعث رشد خانواده میشود.
حالا فکر کنید دختر امروزی من عاشق شده و در مجاورت یک غریزه قرار گرفته و پسر نیز این طور است؛حالا باید چکار کند؟ بی تعادلی بین نیازهای جوانان ما و راهکار هایی که پیشروی آنها وجود دارد؛ این بی تعادلی بسیار بد است.
جوان امروزی ما در یک بی تعادلی بین خانواده و حاکمیت قرار دارد
نکته مهم این است که این بی تعادلی به سمتی میرود که شاهد سرکشی و لجبازی جوانان میشود؛ حتی در موضوع حجاب، باور کردن سنتهای قدیم بشدت درست است. آنها را نیز پس میزنند؛ چون جوان امروزی ما در یک بی تعادلی بین خانوده و حاکمیت قرار دارد.
به دختر که دانشگاه آمده، گفتند «اینجا باید درس بخوانی و یک وقت به گناه نیفتی!»
این فرد در برزخ بین حفظ حیا، نجابت و زنانگی بودنش، آتیه، عشق و نیازهای خودش گیر افتاده است؛بین دو نسخه و دوترس، دو تا احتیاط بلا تکلیفی که جامعه دانشگاهی و مدیریت آموزشی کشوری داده است و از طرف دیگر، والدین شریفی که لقمه حلال به آن داده اما نگران آینده فرزندش است.بنده نگران این جوان میشوم که در این برزخ گیر کرده است؟
*در چنین شرایطی تکلیف چه است؟
اولین رفتاری که والدین باید بکند، پذیرش جوان است و دم به دم نه ینکه در گناه او بلکه در نیاز او باید دم به دمش بدهیم.
بگوییم الان اولویت تو ازدواج است؟ دم به دم بچه یعنی خود بچه را وسط بیندازیم و شناخت فرزندمان را بالا ببریم. خب خانواده این کار را میکند و بلد است بیاید ته این چاه، اما اگر سهم بخش حاکمیت،مدیران وسازمانهایی که متولی امر خانواده و پایین آوردن خشونت، اضطراب و افسردگی در جامعه هستند به وقوع نپیونده خانواده دستش خالی است.
برای فهم بهتر موضوع این طور می گویم که مثلا بنده به عنوان یک پدر اینجا نشستم؛ در کلانشهر تهران زندگی میکنم، دختر 8 سالهای داریم و میخواهیم برای او مدرسه انتخاب کنیم، سخت است؛ باید به مدرسه غیر انتفاعی بفرستم. سختی مالی به وجود میآید؛ یا مثلا او را صبح جمعه کجا تفریح ببرم؟
باید فقدان تعادل بین امکانات و نیازهای جوانان را حل کرد
ما باید این برزخ را حل کنیم. ما حاضر کمک کردن به وزارت ورزش و جوانان هستیم.اکنون برخی که در دورهای مدیریت را به نقد گرفته بودند الان مسئولیت دارند؛ بیایند این مسئله را در تعادل انجام دهیم. بنده معتقدم این تعادل بین فقدان و امکانات و نیازهای واقعی جوانان را باید حل کرد. در حوزه جوان و خانواده معتقدم باید به آن فرصت تدبیر داد.
بنده با صدای بلند به مسئولان میگویم که «پری رو تاب مستوری ندارد/ چو در بندی سر از دیگر برارد!
اگر بابایی سه شیفت کار کند آیا فرصت تدبیر پیدا میکند؟وقتی به خانه میآید آنقدر خسته و بی حوصله است؛ این فرصت تدبیر ندارد.
مادری که نگران سفرهاش است با چه صحنهای میخواهد با عشق فرزندش روبرو شود؟ در این زمان بچه سرش وارد گوشی خودش میرود و در خصوصی خودش آزمون و خطا راه میاندازد. باید به خانوادهها فرصت تدبیر داد. اگر قرار است اقتصاد رشد کند بدانیم این اقتصاد در خدمت تربیت خانوده است و به خانواده زمان تربیت میدهد.
بنده نمیتوانم زیاد یقه خانوادهها را بگیرم. به عنوان کسی که سالها به مدارس میروم؛ در همین تهران به بیش از 200 مدرسه رفتم. اینکه صبح جمعه پدرها را به بیرون از خانه بِکشی چه هنری میخواهد؟!
بنده با این چنین پدری حرف میزنم و اگر این پدر را درک نکنم، خستگی، بی پولی و شرمندگی او را درک نمیکنم. این پدر در تربیت فرزند و رفع فقدان نیازهای عاطفی فرزندش الکن است؛ یعنی باید این دست انداز را برداریم یا والدین میتواند با داشتن همان شرایط موضوع را مدیریت کنند؟
ناگزیریم با داشتن هر شرایطی بپذیریم. بنده با صدای بلند به مسئولان میگویم که «پری رو تاب مستوری ندارد/ چو در بندی سر از دیگر برارد!
حوزه علمیه اگر قرار باشد فقط به فقهش فکر کند اما به اصولش فکر نکند و در تبلیغ مُبلغ نباشد قطعا کار فرهنگی شکل نمیگیرد
مثلا اینکه به همه مردم بگوییم صبر کنید تا برجام به یک جایی برسد و به جوانان بگویم صبر کنید، صبر کنید! این تاب مستوری ندارد. باید شرایط تقوا پذیری جوانان ما نیز ایجاب کند. بنده بحثم اقتصاد نیست؛قدم اول اقتصاد نیست؛ چرا؛ چون انقلاب و جامعه فرهنگی است و همچنانان مشکلات ما نیز فرهنگی است.
سهم فرهنگ در جمعیت و فرزند آوری بیشتر از اقتصاد است، اما بنده با مسئولان حرف دارم؛ چون ساحت این بحث در مجلس و وزارتخانههایی است که جوانان و خانوادههای ما در آنجا مطالبه گری دارند، موسیقی و سینمای کشور مطالبه دارد؛ در جاهایی که فراغت ما شکل می گیرد و شهرداریها موظف به ارائه خدمات به جامعه هستند؛ روی بنده با آنهاست که چرا فرهنگ سازی نمیکنید؟! حوزه علمیه اکنون در بحث جمعیت چکار میکند؟ حوزه علمیه اگر قرار باشد فقط به فقهش فکر کند اما به اصولش فکر نکند و در تبلیغ مُبلغ نباشد قطعا کار فرهنگی شکل نمیگیرد.
جمعیت برخوردار کشور ما که پول دارند، خانه دارند و در همین اقتصاد بد در آمد خوب هم دارند، آیا فرزند آوری در آنها بالاست؟ ازدواج کردن در آنها بالاست؟خیر.
بنده این را به نشانه خودم عرض نمیکنم بلکه به نشانه یک نگاه تیز بینانه و عاقلانه بالاتری چون رهبری معظم عرض میکنم که علت موضوع جمعیت،خانواده و ازدواج و ... در کشور ما اول فرهنگی است و بعد اقتصادی.
بنده به جد به این موضوع معتقد هستم. البته فاصله فرهنگ و اقتصاد خیلی زیاد بود، اما الان در حال نزدیک شدن است. حاکمیت هم باید فرهنگ سازی کند و هم باید اقتصاد را حل کند؛ چه اینکه اگر اقتصاد را حل کنی اما فرهنگ سازی فرزند آوری نشود کسی فرزند نمیآورد و دغدغه جمعیت همچنان دغدغه اول جامعه است.
با جوانان همراه شویم
بشدت هولناکی 20 سال دیگر ما را تهدید میکند. بنده معتقدم ما باید به جوانان و نیازهای آنها و فقدانی که از امکانات داریم راهکار بدهیم؛ با آنها باید همراه بشویم تا مسئله حل شود.
جوانی که الان نمیتواند خانه اجاره کند، خانوادههای دختر و پسر باید از توقعهای سنتی خود کم کنند.
باید یکی به نعل و یکی به میخ بزنیم!
باید یکی به نعل و یکی به میخ بزنیم، باید سهم مثلث جوان، حاکمیت و خانواده مشخص شود؛همچنان که جوانان باید تقوا پیشه کنند و حواسشان به معصومیت زنانگی و مردانگی خود باشد؛ باید این اتفاقات بیفتد اما این سهمی که بنده از حاکمیت و فرهنگ سازی و رفع مشکلات دارم، سهمی که خانودهها دارند که با توجه به شرایط کنونی تصمیم بگیرند و نایستند تا شرایط تغییر کند.
انگار روز به روز همه چیز گران تر میشود و ازدواج و فرزند آوری نیز گران تر شده؛ باید شرایط را پیدا کرده و در بهترین شرایط بهترین تصمیم را گرفت. اگر قرار است دوره نامزدی و عقد فرزندان ما طولانی شود تا آنها خشم شکستهای عاطفی شان را با تراژدیهای میدان مینا و آرمان و غزاله تجربه نکنند، خانواده باید اینجا همراهی کند نه اینکه با دستان بسته و بلاتکلیف و بی تاثیر باشد.بنده سهم خانواده را در آن تراژدی بسیار بالا دانستم.
سهم خانواده و پدر و مادر کجاست؟ پدرو مادری که از این رابطه خبر داشتند؛ پدر و مادرانی که اکنون نمی دانند چکار کنند. ما باید به اینها بگوییم تو که لقمه حلال به فرزندت میدهی باید یک ذره نیز با این بچه راه بیایی؛البته نه اینکه به او اجازه گناه بدهی بلکه باید شرایط او را برای رسیدن به نیازش فراهم کنید و او را متقاعد کنی نیازهای خود را خیلی با کمال گرایی بالا در نظر نگیرد.
ما در همین اقتصاد همچنان کمال گرایی داریم؛ همچنان به دنبال جهیزیه کاملتریم. همچنان فضای مجازی به ما هشدار میدهد چگونه پول دار شو. احتمالا خسارت تصمیم گیری ما را نیز بیشتر میکند.
حاج آقای برمایی! با توضیحات شما بالاخره والدین در مسیر تأمین این نیازها به ویژه همراهی با فرزندان چه وظیفه مشخصی دارند؟
سهم والدین سه چیز است؛اول تبیین شرایط و همراهی فرزند برای تبیین کردن نیازها، دوم والدین آموزش ببینند و پدر و مادرها نیاز به آموزش دارند. در مجاورت اطلاعات درست و تصویر درست از زندگی باشند و سهم جوانان خود و زمانه جوانان خود را درست ببینند؛در نتیجه آن وقت با زمان خود مقایسه نمیکنند.
چطور والدین را با فرزندان دوست کنیم؟
حاج آقا! با توضیحاتی که گفتید مبنی بر اینکه والدین باید نزدیکتر باشند، والدین هم دوست دارند شرایط، شرایط هنجاری باشد؛ با توجه به فضای موجود و فضای مجازی و پارادوکسی که بین فرزندان و والدین ایجاد میشود؛ چند راهکار عملی ارائه دهید که چگونه والدین میتوانند به فرزندانشان نزدیک شوند تا بتوانند مشکلات را مدیریت کنند؟
اولین مسئله این است که با فرزندانتان رابطه عاطفی صحیح ایجاد کنید؛پدری که دختر خود را سال به سال بغل نمیکند و زیبایی دخترش را نمیبیند؛ جای او یک نفر دیگر در بیرون از آنجا میبیند.
نکته اول؛ صمیمیت و میزان نیاز عاطفی خود و فرزندانتان را بالا برده و تامین کنید.
نکته دوم اینکه؛ والدین وابستگی خود را از فرزندانشان کم کنند.
همسرانی که فقدان صمیمیت با همسر خودشان دارند، مرد زندگی زنی که شوهر خوبی ندارد کیست؟ پسرش هست. زن خانه شوهر دارد اما چون نتوانسته رابطه عاطفی خوبی با همسر خودش برقرار کند این فقدان را تبدیل به رویایی میکند و میگوید«پسرش مرد من هست و مرد زندگی من هست!»
افزایش فرزندان طلاق
این فقدان دچار بی تعادلی بنام جایگزینی میشود. بعد در این مسئله احساس مالکیت بالا بین والدین و فرزندان میشود. وقتی میگوییم طلاق زیاد شده و فرزندان طلاق نیز زیاد شده است؛ فرزندان در طلاق یارکشی و یارگیری شده و بعضا گروگان گیری روی آنها نیز میشود.
بنابراین میزان وابستگی و دلبستگی ناسالم والدین از فرزندان باید کم شود و آن بند ناف را ببُرند؛چون فرزندانی که دارای بند ناف عاطفی هستند شکستهای عاطفی وحشتناکی میخورند.
فرزندان در طلاق یارکشی و یارگیری شده و بعضا گروگان گیری روی آنها نیز میشود
نکته سوم اینکه؛ خیلی مهم است فرصت زندگی کردن و تجربه را به جوانان بدهیم. پدران و مادرانی که بشدت در تربیت کمال گرا هستند فرزندان آنها بیشتر آسیب میخورند.
دقت کردهاید والدینی که خیلی اهل تمیزی هستند فرزندانشان بیشتر بیمار میشوند. وقتی در تربیت وسواس بالایی پیدا کنید، در آن طرف «پریرویی میشود تا از این فشارها عبور کند»، با کنترلهای زیاد و اجازه تجربه به فرزندان نمیدهیم.
از جوانان عقب تر هستیم
ای کاش حاکمیت از جوانان ما در تدبیر و در مدیریت و ارائه خدمات جلوتر بود؛ اما خیلی عقب تر است. حضرت آقا نیز فرمودند ما از جوانان عقب تر هستیم. در چی عقب هستیم؟آنها در چی جلو هستند؟ جوانان در مطالبه نیازهایشان از ما جلو تر هستند.
ما به لحاظ دینی خودمان را مسئول فرزندان مان میدانیم و در آن دنیا باید بابت فرزندان خود جواب بدهیم
ما ساختارهای رفع آن نیاز را ایجاد نکردیم؛ پارک، سینما و مهارتهای فردی، سفر؛ جوانان ما سفر نمیروند.
طول رابطه عاطفی دختر و پسر بیش از دوسال است
ورزش هم در حال گران شدن است؛ بنده نمیخواهم سیاه نمایی کنم اما طول رابطه عاطفی بین یک دختر و پسر در ایران بیش از دوسال است؛ یعنی اگر 18 سالگی این فرد عاشق شود چون شرایط انتخاب ندارد و نمیتواند ازدواج کند شمای پدر برای فرزندت خواستگاری میروی؟ نمیروی؛ چون دلت برای او میسوزد. پدر نیز برای خودش استدلال دارد و از طرف دیگر جوان نیز میگوید من نیاز دارم. منِ پدر اگر ببینم دولت کاری نمیکند و در دعوای سیاسی خودشان بکش بکش دارند.
منِ پدر روبروی جوانی هستم که این هم نیاز دارد و اگر این جوان به گناه بیفتد و به تراژدی غمناک و اسفناک مکافات و جنایات بیفتد، من در آن دنیا مسؤول هستم. ما به لحاظ دینی خودمان را مسئول فرزندان مان میدانیم و در آن دنیا باید بابت فرزندان خود جواب بدهیم. بنابراین منِ بابا باید چکار کنم؛ بابایی که بازنشسته، حقوق بگیر و مستاجرم.
بنده تنها کاری که به این پدر میگوییم این است که صمیمیت را با فرزندت بالا ببر؛دوم اجازه تجربه را بده، اما نگذار به صورت پنهانی این رفتار انجام شود.
جوانان را پس نزنیم؟
شما ساحت خانواده و تعاملات و اعتبارات خانوادگی را پیش بکش.باید دم به دم جوانان بدهیم، اما ما داریم همه آنها را پس میزنیم. این دغدغه بنده با خانواده هست. در سمت حاکمیت آنچه به شدت معتقدم این است که لطفا از مردم کمی پیشی بگیرید.
مردم از حاکمیت جلوتر هستند
مردم در همه صحنهها از حاکمیت جلوتر است؛ در دفاع از انقلاب و تحمل سختیها از حاکمیت جلوتر است. وزارتخانهای که خرج وزارتخانه اش نسبت به چهار سال پیش دو برابر و مردمی که قناعتشان سه برابر شده؛پس مردم جلو تر هستند. نکته دیگر اینکه دولت هزینههای خود را پایین بیاورد و این سرانه کم کردن هزینه، وارد زندگی مردم شود.
این همه جوانان درباره نیازهای خود فریاد میزنند اما کسی آنها را به رسمیت نمیشناسد
نکته دیگر اینکه لطفا تمام برنامه ریزی که انجام میدهید در دو ساحت جدی باشد؛ رفع نیازهای اولیه مردم؛ الان حاکمیت یعنی شهرداری تهران اگر نتواند در هزینههای ازدواج جوانان تهرانی اثر گذارد آقای زاکانی و تمام تیمش که شعار فرهنگی دارند خنثی هستند. یعنی تالارهایی که در این شهر وجود دارد، امکاناتی که برای شروع ازدواج وجود دارد.
خیلی امید دارم در این مدیریت شهری و کشوری که اینها روزگاری دغدغه همین مسائل را داشتند اقدام شود. بنده معتقدم حاکمیت اکنون باید جلوتر از مردم باشد؛ برای مثال زبالهای که قرار است 9 شب جمع شود مامور شهرداری ساعت 8.30 آنجا باشد.
دولت ورزش را در جامعه ارزان کند.محیط های رشد جوانان را با سوبسیدهای بالا گسترش دهیم.
نکته خیلی مهم تر اینکه ما ناگزیر از پاسخ دادن به نیازهای جوانان امروز هستیم؛ باید سراغ آنها برویم و ناگزیر به پاسخ دادن به آنها هستیم. نمیتوانیم اینها (جوانان) را رها کنیم؛ اینها میراث دار این انقلاب هستند و باید آنها را به رسمیت بشناسیم.
ما همه مُبلغ هستیم اما نمیتوانیم ایجاد کنیم؛ ایجاد کردن با حاکمیت، دولت و مدیریت با وزیر و وکیل است؛ قانون با آنهاست و اجرا نیز با آنهاست.خواهش میکنم این توپ را در زمین مردم نیاندازید.این همه درباره سربازی داد میزنند اما کسی اینها را به رسمیت نمیشناسد؛ این همه جوانان درباره نیازهای خود فریاد میزنند اما کسی آنها را به رسمیت نمیشناسد.
راه مقابله با بی ارزش شدن جوانان
اگر جوان در این جامعه احساس بی ارزشی کرده و تله بی ارزشی را در خود رشد دهد و انگاره منفی داشته باشد؛یعنی از اینکه من برای کشورم مهم نیستم، برای خانودهام مهم نیستم؛ آیا خانواده و جامعه برای او مهم میشود؟کیفیت وطن پرستی، غیرت دینی، بالا رفتن و بهبود تقوا در یک فرد زمانی شکل میگیرد که شما مینهای پیش روی آن فرد را خنثی کرده باشید.
چگونه جلوی بی تقوایی فرزندان را گیریم؟
بنده جلوی بی تقوایی پسر و دخترم را به عنوان یک پدر چطور بگیرم؟ جدا از اینکه باید خودم با تقوا باشم نیازهایش را تامین کنم تا به بی تقوایی نیفتد.
اینها مطالبه مردم هست؛به نظرم خبرگزاریها و انجمنها و گروههایی که کار خانواده میکنند پیش دستی کنند تا مطالبه خانواده شکل گیرد؛ محترمانه، جدی و پیگیرانه .
هر وزیری باید بگوید برای نسل جوان و ازدواج او چکار میخواهد بکند؟ وقتی میگویید بچه دار شوید باید مسکن و چیزهای دیگر تامین شود.در امیدواری و توکل بخدا مردم از حاکمیت جلوتر هستند.
هر وزیری باید بگوید برای نسل جوان و ازدواج او چکار میخواهد بکند؟
ازدواج کسی را فقیر نمیکند
ازدواج هیچ کسی را فقیر نمیکند اما یک فقیر اگر بخواهد ازدواج کند چکار باید کند؟ من از ازدواج به خاطر فقر نباید بترسم، چرا؟ چون امیدم به خداست و این اوج مسلمانی من و شماست اما یک مسئه وجود دارد؛ آن هم این است که باید فرصت ازدواج را برای جوانان به وجود آوریم یادمان رفته است. اگر ما این درها را باز نکنیم اتفاقی که میافتد؛ شکستهای عاطفی و خشم جوانان ما بیشتر میشود؛ بلاتکلیفی عاطفی به وجود می آید.
14 درصد طلاق ها در سال اول ازدواج!
فکر میکنم به کسانی که یک درِ زندگی شان را بستند و طلاق شد آن زندگی کلا بلوکه شد؛ وقتی در جامعهای 14 درصد طلاقها در سال اول ازدواج است؛ در حالی که سال اول سال پاگشاست اما الان 14 درصد طلاق ها در سال اول اتفاق میافتد.
این دختر و پسرهایی که در سال اول طلاق میگیرند سوالم از حاکمیت این است که طرح و ایده شما چیست؟مثلا از وزارت جوانان، فرهنگ و ارشاد اسلامی مطالبه میکنم که لطفا ایده، نظر، پروژه و راهکار شما برای این مسئله چیست؟
یک وزارتخانه میتواند در استانهایی که ریسک طلاق زیاد است و پایداری ازدواج کم هست ایده داشته باشد. ساعتها در این خصوص فکر کردیم. در دنیا از هر 5 طلاق میتوانیم 3 طلاق را قطعا برگردانیم، اما در ایران از 5 طلاق یک طلاق بر میگردد؛ 4 طلاق دیگر فرصت و دغدغه برگشت و رهایی از این طلاق را پیدا نکرده و نمیدانند.
در دنیا از هر 5 طلاق 3 طلاق را بر میگردانند و دوتا نیز حق بوده طلاق بگیرند؛ چون از اول ازدواج آنها اشتباه بوده است.
خانواده مهمترین موضع کشور است
صحبت پایانی...
رهبر ما میفرمایند «جوانان ما جلوتر از دیگران در صحنه هستند. جوانان در هر کشوری محور حرکت هستند.»
اگر حرکت انقلابی و قیام سیاسی باشد جوانان جلوتر از دیگران در صحنه هستند. اگر حرکت فرهنگی باشد جلوتر هستند. دست شان کارآمد تر از دیگران هستند. محور حرکت در صدر اسلام جوانان بودن. هیچ موضوع و مسئلهای در کشور ما مهمتر از خانواده نیست.
خانواده برای جوانان گره گشایی کند
خانواده را باید جوانان تشکیل دهند، خانواده را جوانان باید به فرزند آوری برسانند اما خانوادههای کهن تر یا بزرگتر مثل پدر و مادرها و یک خانواده و جامعه بزرگتری که در حاکمیت حکمرانی می کند باید گره گشایی کند و ریل این جوانان را در تامین نیازهایشان و رفع فقدانهای عاطفی، جنسی و فقدانهای معیشتی ریل بندی کند. سرعت این قطار با خود جوانان است.
انتهای پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: ارتباط عاطفی والدین با فرزندان محمد تاجیک حجت الاسلام برمایی دم به دم جوانان نیازهای جوانان باید دم به دم دم به دم جوان نیازهای خود رابطه عاطفی بنده معتقدم عنوان یک فرصت تدبیر فرهنگ سازی فضای مجازی خانواده ها فرزند آوری دختر و پسر پدر و مادر سال اول جوانان ما بی تعادلی اگر قرار زیاد شده تر هستند نسل جوان عاشق شود جوان ما ما نیز عقب تر روی آن
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۱۲۹۸۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عاشق دوآتشه استقلال؛ التماس میکردم دستانم را قطع نکنند!
هوادار استقلال که این روزها عکسش در فضای مجازی وایرال شده است گفت: برای شهادت حضرت فاطمه (س) از تیر چراغ برق بالا رفته بودم که پرچم سیاه عزاداری نصب کنم، ناگهان من را برق گرفت و پزشکان گفتند که برای زندهماندن چارهای جز قطع کردن دو دستم ندارند.
به گزارش همشهری آنلاین، اگر اهل فضای مجازی و فوتبالی باشید حتما این روزها تصویر هوادار استقلال را که بدون دست با لباس آبی بر روی سکوهای ورزشگاه آزادی در حال تشویق تیم محبوب خود است را زیاد دیدهاید، هواداری که رسول ملایی نام دارد. این عکس به سرعت در فضای مجازی وایرال شد و واکنش جواد نکونام و بازیکنان این تیم را به همراه داشت، آنها از داشتن هواداری، چون رسول به خود بالیدند و با انتشار چهرهاش در صفحات شخصیشان نوشتند: به عشق شما میجنگیم ...
ملایی نمونه بارز هوادار متعصبی است که تمام آرزو و رویاهایش را از بام تا شام در رنگ آبی و مستطیل سبز جستجو میکند. هواداری که در دنیای مادی با معلولیت دست و پنجه نرم میکند، اما در دنیای واقعی این روزها گرمابخش دلهای استقلالیها است و آنها دستانشان را به دور غیرت و تعصب او قلاب میکنند تا حلقه تعصبشان شکل بگیرد.
پیدا کردن رسول ملایی آسان نبود، اما هر طور بود او را پیدا کردیم و دقایقی با وی همکلام شدیم، او برایمان از روزی حرف زد که برای نصب پرچم شهادت حضرت فاطمه (س) از تیر چراغ برق بالا رفت، اما برق او را گرفت و زنده ماند. از روزهایی حرف زد که التماس میکرد تا دستانش را قطع نکنند، اما خوابی دید که او را به آدم دیگری تبدیل کرد، برایمان تعریف کرد چقدر عاشق استقلال است و این تیم برایش از هر چیز و کَس دیگری در دنیا بیشتر اهمیت دارد.
بعد از بازی استقلال و شمس آذر عکس تو در فضای مجازی وایرال شد. عکسی که همه استقلالیها را تحت تاثیر قرار داد، فکرش را میکردی تمام صفحات استقلالی عکست را منتشر کنند.
یک اتفاق جذاب و شیرین برایم بود، اتفاق که حسابی از آن شگفت زده و خوشحال شدم، البته اگر بخواهم حقیقت را بر زبان بیاورم، وقتی برای تماشای بازی استقلال و شمس آذر قزوین به استادیم آزادی رفتم میدانستم این اتفاق خواهد افتاد و عکسهای من منتشر خواهد شد، اما صادقانه میگویم اینکه تمام صفحات و کانالهای هواداری استقلال عکسم را منتشر کنند و یا جواد نکونام و دیگر بازیکنان تیم استقلال عکسم را در صفحه شخصیشان بگذارند و بنویسند به عشق شما میجنگیم برایم باور کردنی نبود، احساس غرور کردم، احساس عاشقی که به معشوق خود رسیده است، وقتی مدام در اینستاگرام صفحات را دنبال میکردم و عکس خودم را میدیدم اشک ریختم، اشک شوق ...
برای اولین بار به ورزشگاه میرفتی؟
چطور؟
به این خاطر که اگر باز هم به ورزشگاه رفته بودی خیلی زودتر از اینها عکسی از تو بیرون آمده بود.
سالها بود به ورزشگاه نرفته بودم. سالها پیش از این به ورزشگاه میرفتم، روزهایی که سالم بودم و دستهایم هنوز قطع نشده بود.
خیلیها فکر میکردند این موضوع به خاطر بیماری مادرزادی باشد.
نه، تا همین هفت، هشت سال قبل دست داشتم، اما یک اتفاق و حادثه باعث شد تا دستهایم قطع شود.
دوست داری درباره اینکه چرا و چه اتفاقی باعث شد تا دستهایت را از دست بدهی حرف بزنیم، البته اگر ناراحت نمیشوی.
نه، اتفاقا خیلی دوست دارم برایتان تعریف کنم، اما پیش از اینکه بخواهم ماجرای قطع شدن دستهایم را تعریف کنم از این بگویم که چرا تصمیم گرفتم روز بازی با شمس آذر قزوین به ورزشگاه بروم.
چرا این تصمیم را گرفتی؟
من استقلالی هستم، عشق به استقلال در تمام بند بند وجودم وجود دارد، با بردهای استقلال میخندم و با شکستهایش اشک میریزم، استقلال شرایط حساسی داشت و دارد. لیگ برتر به اوج حساسیت خود رسیده و در روزهایی از دست دادن امتیاز میتواند سرنوشت قهرمانی استقلال را به خطر بیندازد. تصمیم گرفتم به ورزشگاه آزادی بروم و این پیغام را به مربیان و بازیکنان استقلال بدهم که من و امثال من عاشق شما هستیم، به خاطر ما تلاش کنید، بجنگید و برایمان خاطرههای خوشی را رقم بزنید.
حالا درباره آن اتفاق حرف میزنی، چی شد که دستهایت قطع شد؟
ایام شهادت حضرت فاطمه (س) بود، به این حضرت ارادت خاصی دارم، خیلی وقتها و خیلی جاها به او متوسل شدهام و از این بزرگوار کمک خواستهام، در اردستان (از شهرستانهای استان اصفهان) هر سال مراسم عزاداری برگزار میکنیم، پرچمهای مشکی در کنار مسجد محلمان نصب میکنم، از تیر چراغ برق بالا رفته بودم که پرچم سیاه عزادری نصب کنم که ناگهان مرا برق گرفت، دیگر هیچی یادم نمیآید. بیهوش شدم، مرا از اردستان با آمبولانس به بیمارستانی در استان اصفهان بردند، معجزه شده بود، زنده ماندم، اما روی تخت بیمارستان افتاده بودم و چشمانم هیچ کجا را نمیدید، درد شدیدی داشتم، از شدت درد داد و فریاد میکردم، آمپول میزدند و چند دقیقهای دردم ساکت میشد و دوباره که اثر این آمپولها از بین میرفت درد شروع میشد، خیلی درد داشتم، خیلی، قابل توصیف نیست، باور کنید همین الان که دارم درباره آن روزها با شما حرف میزنم تا مغز استخوانم درد میگیرد، دوست داشتم بمیرم، اما این دردها از بین برود، یادم میآید آمپول زدند و وقتی آرام شدم آقایی من را صدا کرد و گفت آقا رسول میخواهم درباره موضوع مهمی با تو حرف بزنم!
این آقا پزشک معالجت بود؟
بله، چشمانم او را نمیدید، اما گفت آقا رسول من پزشکت هستم، باید با تو حرف بزنم، باید از تو برای عمل جراحی اجازه بگیرم، او را نمیدیدم، اما صدایش میلرزید و با بغض حرف میزد، با لکنت گفت: تمام دستانت عفونت کرده و این عفونت هر لحظه شدت بیشتری به خود میگیرد و ممکن است به نقاط دیگر بدنت سرایت کند، باید دستهایت را قطع کنیم!
راحت قبول کردی؟
نه، داد زدم، گریه کرد، خواهش کردم، التماس کردم، میگفتم این اجازه را به تو نمیدهم، حق ندارید دستهایم را قطع کنید، من دستهایم را لازم دارم. اگر دستهایم قطع شود چه کار کنم؟ دکتر با گریه من گریه کرد و گفت مجبور هستیم، اگر عفونت پیشرفت کند ممکن است اتفاقات بدتری برایت بیفتد، او مرا دلداری میدارد و میگفت پسرم باور کن چاره دیگری نداریم، من حاضر هستم هر کاری کنم تا تو دستهایت قطع نشود، اما مجبور هستم، آزمایش گرفتهام، با خیلی از پزشکان مشورت کردهام، به خدا چاره دیگری نیست، همین که او حرف میزد دردم دوباره شروع شد، از شدت درد ناله کردم، آمپول زدم و وقتی درد به طور موقت از بین رفت دکتر را صدا زدم، به او گفتم اگر دستهایم را قطع کنید دردهایم خوب میشود؟ این دردها امان مرا بریده است، دوست دارم از شدت درد بمیرم؟ دکتر پاسخ داد: چند روز طول میکشد، اما راحت میشوی و دیگر دردی وجود نخواهد داشت، مرا به اتاق عمل بردند، وقتی میخواستند بیهوش کنند دوباره به همان دکتر گفتم یعنی هیچ چارهای نیست؟ قطع کردن دستهایم آخرین راه حل است؟ دکتر باز گریه کرد و گفت، به خدا قسم نه، بدجوری دستانت عفونت کرده است، اگر این کار را نکنیم زنده نمیمانی! مجبورم رسول جان، مجبورم، این کار برای من سختترین کار دنیاست، اما به نفع توست، قبول کن که چاره ندارم.
التماس میکردم دستانم را قطع نکنند | عاشق استقلالم | ماجرای حادثهای که برای هوادار معروف شده آبیها پیش آمد
بعد از دوران نقاهت چه کار کردی، چه کار میکنی، هزینه زندگیات را چطور تامین میکنی؟
چند هفتهای بود که از بیمارستان مرخص شده بودم که در مسجد محلمان همان مسجدی که برق گرفتگی رخ داد حضور داشتم، یک گروه برای ساخت فیلمی آمده بودند، آقایی را دیدم که کارگردان آن مجموعه بود، وقتی مرا دید و ماجرای زندگیام را برایش تعریف کردم موبایلش را از جیبش درآورد و فیلمی را نشانم داد که تحت تاثیرم قرار داد، یک فرد آمریکایی بود که از بدو تولد نه دست داشت و نه پا، اما به خوبی رانندگی میکرد، از من پرسید رانندگی بلد هستی و در جواب گفتم نه، گفت تو که دستهایت از او بزرگتر است چرا نمیخواهی این کار را انجام دهی؟ چرا دوست نداری مثل آدمهای دیگر کارهایت را انجام دهی، عصر همان روز پیش یکی از دوستانم رفتم و به او گفتم میخواهم رانندگی یاد بگیرم! او خندید و گفت رسول این یکی کار را بی خیال شو، تو نمیتوانی، خودم نوکرت هستم و هر وقت هر کجا خواستی بروی میآیم و میبرمت و میآورم، اما مصمم بودم و گفتم خودم باید یاد بگیرم!
یاد گرفتی؟
آره، او وقتی اراده مرا دید تسلیم شد، شبها با هم تمرین رانندگی میرفتیم، چند روز اول من فرمان را میگرفتم و او دنده را عوض میکرد، اما از هفته دوم خودم یاد گرفتم و خیلی راحت فرمان دستم و بود و با دست دیگرم دنده عوض میکردم، گواهینامه گرفتم شاید جالب باشد همسرم اهل مشهد مقدس است و وقتی از اصفهان به آنجا میرویم خودم پشت فرمان مینشینم، اصلا چرا راه دور بروم، وقتی میخواستم به تهران بیایم تا در تمرین استقلال شرکت کنم خودم رانندگی کردم.
نگفتی هزینه زندگیات را چطور تامین میکنی؟
چند سالی تیمداری میکردم، در اردستان تیم داشتم و با فوتبال وقت خودم را میگذراندم، اما دو - سه سالی است که دیگر این کار را انجام نمیدهم و مسافر کشی میکنم.
مسافر کشی؟
آره، برای هزینه زندگی چاره دیگری ندارم، صبح با ماشین از خانه بیرون میآیم و تا عصر مسافر کشی میکنم، خدا را شکر میکنم روزی چند ساعت کار میکنم و نان حلال به خانه میبرم، میخواهم وقتی دخترم بزرگ شد به پدرش افتخار کند که هیچ وقت از جنگیدن با سرنوشت خسته نشد و کم نیاورد کاری نکرد که شرمنده او و مادرش شود.
علاقه به استقلال از چه زمانی وارد زندگی شد؟
از همان دوران کودکی، در خانواده ما همه استقلالی هستند، هم محلیهایم همین طور و من نیز استقلالی شدم، استقلالی شدن و بودن افتخار است. آبی، بهترین و زیباترین رنگ دنیاست و عاشق استقلال هستم، استقلال را از همه کس و همه چیز بعد از خانوادهام بیشتر دوست دارم، همسرم فوتبالی نبود، اما از وقتی با من ازدواج کرد و متوجه شد چقدر به این تیم علاقه دارم و هنگامی که تیم محبوبم شکست میخورد چند روز حال و حوصله چیزی ندارم و لب به غذا نمیزنم استقلالی شد و وقتی این تیم بازی دارد کنارم مینشیند و دعا میکند تا برنده شود و من خوشحال شوم.
به تمرین استقلال رفتی و استقبال خوبی از تو به عمل آمد؟
چند روز پیش بود که مسئول کمیته مشوقین باشگاه استقلال به من پیغام داد که هماهنگ میکند تا به تهران بیایم و در محل تمرین استقلال حاضر شوم، روز پنج شنبه پیام داد که فردا (جمعه) تماس میگیرد تا برای روز شنبه هماهنگ کند، این اتفاق افتاد و با هماهنگی او به تهران آمدم تا در کمپ زندهیاد ناصر حجازی حاضر شوم.
برخورد جواد نکونام و بازیکنان استقلال با تو چگونه بود؟
سنگ تمام گذاشتند، برخورد فوقالعادهای داشتند و یک روز خوب و خاطرهانگیز برای من و دخترم ثبت کردند که تا پایان عمرم فراموش نمیکنم، جواد نکونام با من حرف زد و گفت از تو ممنون هستیم و افتخار میکنیم که استقلالی هستی و یک عدد لباس استقلال به من هدیه داد که برایم ارزشمند است.
بازیکنان همه احوالپرسی کردند، سید حسین حسینی وقتی فهمید از کجا آمدهام خوشحال شد و گفت هر وقت دوست داشتی به اینجا بیا، استقلال خانه توست و ما به هوادارانی، چون تو افتخار میکنیم.
تو به آنها چه گفتی؟
از آنها تشکر کردم، اما میخواهم از طریق خبرگزاری ایرنا برای مدیران، مربیان، بازیکنان و هواداران استقلال پیامی داشته باشم.
بگو، چه پیامی؟
دوست دارم استقلال قهرمان لیگ برتر شود، استقلال شناسنامه فوتبال ایران است، استقلال پرافتخارترین تیم ایران در قاره آسیاست، در جهان فوتبال باشگاهی ایران را با استقلال میشناسند، از همه مجموعه استقلال خواهش میکنم با اتحاد، همدلی و تلاش خود پیام آور شادی برای من و همه استقلالیها باشند، آنها بدانند بسیاری از مردم در شرایطی که مشکلات و چالشهای زیادی در زندگیشان وجود دارد دلخوشی جز فوتبال و استقلال ندارند، با تمام توان خود در زمین حاضر شوند و بدانند قلب من و خیلیها مثل من به عشق آنها میتپد.
tags # استقلال سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غولپیکر چینی از پورشه هم گرانتر است! قارچهای زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی میشوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست میدهند، چه حسی است؟