یک طبقه بالاتر از جهان!
تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۱۷۸۳۵۷
دوشنبه، بیستم دی
در کلاس علوم، صحبت از «متاورس» به میان آمد؛ دنیایی فراتر از واقعیت مجازی! بچههایِ عشقِ بازی، کلاس را دستشان گرفته بودند و پُز کنسول بازی و عینک واقعیت افزوده و روزی ۱۰ ساعت علافی و بازیکردنشان را میدادند. اما با شنیدن حرفهای آقای بیات، معلم علوممان، آب از لب و لوچهی آنها هم راه افتاد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
میگفت در فناوری جدید که اخیراً از آن رونمایی شده، کاربر، علاوه بر عینک، لباسی را هم میپوشد که حسگرهایش به بدن وصل است. و حالا کسی که بازی میکند، میتواند از طریق تلفن همراهش، حتی میزان درد، پس از برخورد چماق بر کلهی مبارکش را هم تنظیم کند.
وقتی کف بچهها برید که فهمیدند در دنیای متاورس، علاوه بر حس بینایی و شنوایی، حس لامسه، بویایی و چشایی هم درگیر خواهد شد. یعنی وسط بازی، وقتی شکمت قار و قور کرد، میتوانی به رستورانی در جزایر قناری بروی و پیتزا پپرونی سفارش بدهی؛ و زمانی که پیشخدمت، تعظیمکنان، سفارشت را آورد، مزه و بوی تند آن را هم حس کنی!
دفترم! مسخرهبازی از همینجا شروع شد. یاورِ بیمزه، عینک آفتابیاش را به چشم زد و با چشمهای بسته و کورمالکورمال، توی کلاس راه افتاد. کلاس یک جورهایی از دست آقای بیات هم در رفته بود. البته شاید هم ملاحظهی بچهها را میکرد و نمیخواست توی ذوقشان بزند. خیالبافی یاور، البته دلچسب بود؛ آنقدر که همه را ساکت کرد؛ البته تا وقتی که آن اتفاق افتاد!
یاور سر به هوا و دو دست به جلو، از ته کلاس، پاورچینپاورچین به سمت تخته راه افتاد و بلندبلند میگفت: «...حالا آهسته پام رو از توی مریخنورد بیرون میذارم. توی دوربین دید در شبم، زامبیها رو میبینم که دور یه دیگ بزرگ جمع شدن و با یه ملاقهی بزرگ، اون رو هممیزنن و هارهار میخندن. بوی تند غذا، توی بینی من میپیچه، خودم رو پشت درختی مخفی میکنم. یه پشه، روی دست چپم میشینه... نیش پشه رو کاملاً حس میکنم...» و در این لحظه، یکهو دستش را محکم به طرف صورت متین بیچاره رها کرد که انگار واقعاً پشه نیشش زده.
صدای تق، همهی بچهها را میخکوب کرد؛ متین صورتش را گرفت، اما چیزی به روی خودش نیاورد؛ انگار دنبال فرصت مناسبی بود تا تلافی کند. یاور پُررو هم به اداهایش ادامه داد: «دکمهی روشن هلیبرد روی دوشم رو فشار دادم و آهسته از زمین جدا شدم. درست بالای سر زامبیها قرار گرفتم. باد پرههای هلیبرد رو لای موهام حس میکنم...» و دستش را لای موهای نسبتاً بلندش کرد که مثلاً تکان میخورند. تا سکوی جلوی کلاس تنها یک قدم مانده بود. یاور با وحشت ادامه داد: «... حالا درست بالای دیگ قرار دارم. از دو متری، توی دیگ رو دید میزنم.... وای خدا... عکس خودم رو میبینم... انگار زامبی ها دارم من رو می خورن...»
و دوباره انگار که دارد فرار میکند، دستش را به طرف صورت یکی دیگر از بچهها رها کرد...
دفترم! چشمت روز بد را نبیند که معلوم نشد کدام شیر پاکخوردهای، زد زیر پای یاور! جوری که یاور بیچاره با همان عینک آفتابیاش، با کله رفت توی دیگ و... ئه... ببخشید... رفت توی سکو و کلهاش... بنگ... منفجر شد.
واقعیت حقیقی کلاس ما در آن لحظه، خونی بود که از کلهای بیرون میزد و صدای هواری که به گوش میآمد و متینی که رنگش عین گچ، سفید شده بود و آقای بیاتی که هی فریاد میزد: «چرا خشکتون زده... یکی بره دفتر و...» و بچههایی که پایشان به زمین چسبیده بود!
مهمان ناخوانده!ساعت ۱۱ شب است و نشستهام کنار آکواریوم توی پذیرایی و عین دیوانهها، مشغول پذیرایی از ماهیهای شکمو هستم. لااقل غذای یک هفتهشان را یکجا، ریختهام توی حلقشان؛ اما عین خیالشان نیست! یک لقمه غذا میخورند و چند قلپْ آب، رویش! و باز هم دهانشان به امید رسیدن غذا باز است. انگار آب، توی گوششان رفته و فرمان سیرشدن را نمیشنوند.
البته بعد از ۱۵ سال، دیگر خودم را میشناسم. هر وقت اضطراب، این مهمان ناخوانده، سراغم میآید درگیر کاری غیر ارادی میشوم: جویدن ناخن، تکاندادن پا، خوردن فراوان، خوابیدن زیاد. و حالا هم غذادادن به ماهیها! هی به خودم یادآوری میکنم که بابا، روی ماهیهایش حساس است؛ اما دست خودم نیست! هرچه به ساعت ۱۲ شب نزدیکتر میشوم، نگرانیام بیشتر میشود. البته هی به خودم یادآوری میکنم که: «ای بابا! تاحالا صدبار کارنامه گرفتی، گاهی کلی نمرهی درخشان هم داشتی، اما همچنان زنده هستی و کسی بلایی سرت نیاورده... تازه، مادر و پدر فهمیدهای هم داری و هربار به تو میگن که تلاشت مهمه، نه نمرهها...». اما انگار این حرفها توی کلهام نمیرود و یک نواری هی در ذهنم، این جمله را تکرار میکند که: «نگران باش... نگران باش...!»
هرچه به ساعت ۱۲ امشب نزدیک میشوم، قلبم تندتر میزند. باز هم به دورهی قبل از کرونا! هر کاری آدابی داشت و رسم و رسومی. مثلاً چند روز قبل از دادن کارنامه، دعوتنامهای و بعد، مراسمی و رفتی و آمدی و... اما کرونای نامرد، حتی قاعدهی کارنامهدادن را هم بههم زده. حالا، سر ساعت ۱۲ شب، کارنامهها را در سایت جهانی بارگذاری میکنند! آنهم بدون هیچ مقدمه و ملاحظهای که حالا شب است و خوف...البته انگار نوشتن، یعنی همین تعریفکردن قصهی نگرانیها، کمی حالم را بهتر کرده... بله... انگار حالم بهتر است... یا خدا!... انگار یکی از ماهیهای آکواریوم، روی آب، چپه شده... گُل بود... به سبزه نیز آراسته شد...
کد خبر 651045 برچسبها نوجوان داستان و داستان نویسی داستانک همشهری دوچرخهمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: نوجوان داستان و داستان نویسی داستانک همشهری دوچرخه ماهی ها بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۱۷۸۳۵۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
توجه دولت و دولتمردان به سامان دادن اقتصاد کشور ضروریست
نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه کرمان امروز در جمع نمازگزاران درمصلی امام علی (ع) کرمان گفت: در کنار محیط خانواده محیط تعلیم و تربیت است که یکی از مسائل مهم درامر تعلیم وتربیت این است که مربی باید تمام طرفیتها استعدادها صرفاها و قوتهای فرد تحت تعلیم خود را خوب بشناسد تا مادامی که معلم مربی، استاد نداند فردی که تحت تربیت او است دارای چه ضعفها خلاقیتها و قوتی است نمیتواند به نتیجه دلخواه در امر تربیت برسد و باید بفهمد و بفهماند که آیا زندگی اصل است و یا اینکه هدف بالاتر و والاتر از زندگی است و آن هدف بالاتر درخشش فرد در انسانیت است باید به مربی و معلم توجه داشته باشد که این زندگی اصل و هدف نیست و هدف بالاتر و والاتر از زندگی است و زندگی خود بستری است برای هدف بالاتر و معلم باید تمام توان خود را بگذارد تا حرکتی را در درون فرد تحت تربیت خود شروع کند و این حرکت هرچه جلو میرود آن را به هدف بالا و والا برسد و آن حرکت را ایجاد و تقویت کند و اگر حرکت را دوام و قوام بخشد توفیق آن در تعلیم و تربیت موفق خواهد بود.
حجتالاسلام والمسلمین حسن علیدادی سلیمانی افزود:خداوند در آیات متعدد قرآن مارا راهنمایی میکنند که زندگی اصل نیست و دربرخی از آیات خداوند زندگی را محل آزمایش و اعتلا ء میداند و خداوند حیات و مرگ و زندگی را محل آزمایش قرار داد تا مشخص شود چه کسی عمل والاتر وبالاخره انجام میدهد و زندگی کارگاه آموزشی است که هرانسان بداند در زندگی هدفی بالاتر فراروی آن است این کار معلم است.
وی تصریح کرد: البته یک هدف میانی درزندگی هر انسانی است که معلم باید فرد تحت آموزش خود را آموزش دهد که دراین دنیا موظف هستند دنیا را آباد کنند و علم خو د را به بالاترین وجهه ممکن ترقی دهند و یک جامعه عالم فهمیده و زندگی در آرامش رقم بزنیم و باعلم خود را در مراکز و دانشگاها فهم درک و دانش خود را به اوج خود برسانند و معلم باید مهندس قوی پزشک توانمند و چهرههای عالم در علوم انسانی را آموزش دهد و افراد را به این سمت ببرد و بیاموزد که این هدف میانه است و کار اینجا متوقف نمیشود و این مراحل در زندگی انسانها تعبیه شده است و یک بخش از زندگی صرف غفلت میشود مثل دوران کودکی، وقتی دوران نوجوانی پیش آمد جای دوران غفلت را بخش سرگرمی میگیرد و معلم و مربی با انگیزه همه تلاشش را میگذارد بخش سرگرمی نوجوان به بهترین وجهه ممکن پر شود و آن را برای مراحل بعدی زندگی آماده کند.
وی گفت: دوران زینت و تجمل و جوانی که جوان در این دوران مرحله شور عشق تجمل در دستور کارش است و معلم ضمن توجه به این مراحل بداند این مراحل اصل نیست و هدف بالاتر است و مرحله بعد تفاخر است که احساسات و تفاخر و فخر فروشی مربوط به این مرحله است و شهرت و ریاست را میخواهند و بعد مرحله جمع کردن مال و تکاثر اولاد است و هرکس دریکی از مراحل متوقف شود نمیتواند به هدف والا برسد و هدف والا عبودیت یعنی معلم و استاد باید به نحوی فرد تحت تربیت خود راتعلیم دهد تافرد همه زندگی اش در تمام ابعاد را برای خدا و رضایت خدا بدهد.
نماینده ولی فقیه دراستان در ادامه خطبههای خود گفت: توجه دولت و دولتمردان به عملیات هوشمند و گسترده به بخش سامان دادن به اقتصاد کشور ضروریست.
وی افزود: ایران قوی الزاماتی دارد همانطور که دربخش نظامی این کشور آنقدر پیشرفت کرده است که عملیات وعده صادق با افتخار تمام در دنیای پر آشوب امروز در یک اعلام رسمی انجام دهد و به نتیجه برساند باید در بخش اقتصادی هم درهمین تراز و جایگاه قرار گیرد و همه باید درکنار هم قرار گیرد تابتوانند اقدامات روشن و نقطه زن درداخل کشور علیه سوداگران اقتصادی و درخارج علیه دشمنان عملیاتی کنند باید با فعال کردن مراکز اقتصادی کشور و تقسیم کار دقیق و با تشکیل مرکز عملیات هوشمند و اقتصادی درکشور بتوانند رنگ چند ساله تورم و کاهش ارزش پول ملی را به پایان برسانند باید دولت عزم خود را جزم کنند تا آسیب پذیری کشور در بخش اقتصاد را برایش چاره اندیشی کنند و طعم تلخ اقشار کم درآمد را تبدیل به شیرینی کنند که این نیازمند هماهنگی و همکاری همه است و توقع ما ازدولت انقلابی و مردمی ریاست محترم جمهور این است که این اتفاق در بخش مهم اقتصادی رقم بخورد.
باشگاه خبرنگاران جوان کرمان کرمان