Web Analytics Made Easy - Statcounter

– اخبار ورزشی –

به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم، جواد فروغی در خصوص بازدید رئیس کمیته ملی المپیک از اردوی تیم ملی تیراندازی و بیان مشکل کمبود فشنگ به عنوان مهم‌ترین دغدغه تیراندازان، اظهار داشت: اینکه بگوییم مشکلات حل نمی‌شود و اینکه ما اکنون درگیر مشکلات هستیم پس این یعنی کسی برای حل آن اقدامی نکرده حرف درستی نیست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

علی‌رغم ابنکه شکایت‌ها و گله‌های خود را حین بازدید بیان کردم اما می‌دانم با وجود اینکه انتخابات فدراسیون هم به تعویق افتاده اما باز هم اقدامات خوبی انجام شده است. هم آقای مبینی و صالحی‌امیری و همکارانش تلاش را می‌کنند اما مشکلات جاری است. اقدامات زیادی هم در گذشته و هم امروز برای رفع مشکلات شده است و مثلا برای تهیه فشنگ اقدام شده و همکاری‌های لازم هم انجام شده و یک سری فشنگ‌ها و ساچمه استاندارد تهیه شد اما دوباره این مشکل ایجاد شده پس این نشان می‌دهد نیاز به لطف و همکاری عزیزان هست و اگر نیاز به تامین منابع مالی جدید هست می‌توانند کمک کنند.

تیرانداز طلایی کشورمان در المپیک توکیو، تاکید کرد: موضوع دیگری که می‌تواند در این امر بحث رسانه ها بود که بیشتر درگیر بشوند. تیراندازی دو، سه سالی هست که بهتر دیده می‌شود. اما احساس می‌کنم در سطح ایده آلی که باید باشد قرار نگرفته است. ما دوست داریم تیراندازی جزو اخبار درجه یک کشور باشد اما متاسفانه اخبار و رویدادهای بزرگ تیراندازی خوب پوشش داده نمی‌شوند. حداکثر چند خبرنگار بیایند و اخبار منتشر شود اما اینکه دوربین بیاید و پخش مستقیم باشد و این رشته تبلیغ و به خانواده‌ها معرفی شود، وجود ندارد. عاجزانه از اصحاب رسانه می‌خواهم که در بالاترین سطح تیراندازی را پوشش دهند.

فروغی در خصوص شرایط رکوردی خود بعد از المپیک گفت: به شخصه رکورد خوبی را روز جمعه توانستم ثبت کنم اما در کل فعلا از خودم راضی نیستم. با توجه به مرخصی‌هایی که دارم یک‌ماه زمان مفید تا مسابقات مصر دارم و امیدوارم به آن سطحی که مد نظر هست برسانم.

وی در پاسخ به این سوال که آیا فکر می‌کنید شما را در المپیک پاریس هم خواهیم دید، گفت: برنامه دارم که حضور داشته باشم، باید ببینیم خدا چه می‌خواهد. ولی قطعا شرایط تعیین کننده خواهد بود. ممکن است رقبای بهتر از من ظهور کنند و فروغی را کنار بگذارند که دعا می‌کنم این اتفاق زیبا در تیراندازی بیفتد.

فروغی در مورد اینکه گفته بود سطح هزینه‌ها در تیراندازی با کشتی تفاوت دارد، تاکید کرد: این مثال بود مشکلی با کشتی ندارم و آقای دبیر دوست ما است. بحث من فنی است.

وی در مورد اینکه در این مورد باید تعداد مدال و سطح کشتی ایران را نیز در مقایسه با سایر رشته‌ها در نظر گرفت، گفت: رسما اعلام می‌کنم قطعا سطح کشتی بالاتر از تیراندازی است اما انتظار داریم به همان تناسب  به این رشته رسیدگی شود. ما به همان هم توجه شود راضی هستیم. اما احساس می‌کنم این فاصله بیشتر از چیزی است که در واقعیت وجود دارد. متاسفانه شکاف بیشتر از این حرف‌ها است و امیدوارم رسیدگی شود. نمی‌دانم دیگر یک رشته باید چه کند، مدال بالاتر از المپیک نداریم و ما به آن رسیدیم. امیدوارم به بهانه این مدال هم که شده بیشتر در جذب اسپانسر و حامیان مالی اقدام شود. باید با هر راهی که می‌توانند این رشته و فدراسیون را بیشتر تغذیه کنند.صالحی‌امیری: تیراندازی اولویت جدی ما برای رویدادهای پیش‌رو است‌‌/ ۳۰۰ میلیون امروز واریز کردیم

 

انتهای پیام/

منبع: پارس فوتبال

کلیدواژه: جواد فروغی تیراندازی تیراندازی جواد فروغی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت parsfootball.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «پارس فوتبال» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۲۱۵۷۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

می‌ترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!

من «ربا» هستم. تا حالا پنج بار در جنگ آواره شده‌ام. از «بیت حانون» تا «تل الزعتر» تا اردوگاه «جبالیا» و بعد «دیر البلح» که دو بار آنجا جابه‌جا شدیم. آخرین بار هم «رفح». - اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «ربا حسان» از زنان مقاوم فلسطینی است که از اوضاع و آنچه امروز در غزه می گذرد نوشته است. او می گوید چند بار دیگر آواره گی از سرزمینش را تجربه کرده اما این بار از تجربه آخر خود که توسط اسماء خواجه زاده به فارسی ترجمه شده، چنین روایت می کند: 

من «ربا» هستم. تا حالا پنج بار در جنگ آواره شده‌ام. از «بیت حانون» تا «تل الزعتر» تا اردوگاه «جبالیا» و بعد «دیر البلح» که دو بار آنجا جابه‌جا شدیم. آخرین بار هم «رفح».

من با هربار آوارگی مقداری از اشتیاقم به زندگی را از دست می‌دادم. از جمع کردن خودم در مکان‌ها خسته شدم. یادم می‌آید در دیر البلح، وقتی داشتیم جابه‌جا می‌شدیم وسط راه ایستادم؛ دلم می‌خواست به طرف خانه خودمان بروم نه به سمت پناهگاه. مرگ برایم اهمیتی ندارد. آیا زندگی ارزش این‌همه ماجرا برای نجات پیدا کردن را دارد؟ در ذهنم جمله مولایمان علی تکرار می‌شد: «این دنیای شما نزد من از آب بینی بز بی‌ارزش‌تر است.»

درخواست عربستان بر ایجاد گذرگاه امن برای کمک به غزه

جنگ اینجا، یک جنگ نیست بلکه چندین جنگ است. جنگ‌های آب و غذا و جابه‌جایی و حتی سرما. بدنم را به غذای کم عادت داده بودم و حتی اگر در روز یک لقمه غذا می‌خوردم تأثیری روی من نداشت اما سخت‌ترین موضوع، کمبود آب بود. روزی که با هشت نفر از اعضای خانواده‌ام به جبالیا آواره شدیم، باید فقط دو لیتر آب استفاده می‌کردیم!

این دو لیتر آب هم برای نوشیدن بود هم رفتن به توالت. من روزی یک بار آب می‌خوردم تا مجبور نباشم بروم توالت، و سهمم از آب نوشیدنی را برای وضو نگه می‌داشتم، که آن را هم بعدها تیمم می‌کردم.

ما در جنگ همه‌چیز را بازیافت می‌کنیم. مثلا تفالۀ قهوه را نگه می‌داریم و مقداری آب به آن اضافه می‌کنیم و می‌گذاریم دو روز بماند و تخمیر شود. بعد دوباره آن را می‌جوشانیم و می‌خوریم. آبِ شستن لباس‌ها و مایع ظرفشویی را نگه می‌داریم تا دوباره در توالت ـ خدا عزتتان بدهد ـ

استفاده کنیم. پاکت‌های پنیر و لیوان‌های مقوایی را نگه می‌داریم تا بسوزانیم و رویش آتشش غذا درست کنیم. بطری‌های شامپو و صابون را نگه می‌داریم تا داخلشان آب بریزیم و به جای شلنگ استفاده کنیم. یا از بقچه لباس‌ها به جای متکا و از در مربا به جای بشقاب استفاده می‌کنیم. پردۀ درمانگاه را به‌عنوان روانداز استفاده کردیم و بعدا وقتی به ما روانداز دادند از پرده‌ ها، خیمه درست کردیم.

دنیا اینگونه و به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن زهد را به ما یاد داد.

کمدی سیاه در جنگ؟ چقدر پیش می‌آید که به یک دلیل هم می‌خندم و هم گریه می‌کنم. در ابتدای بحران آب در شمال، خیلی گریه کردم. مادرم با لبخندی بر لب گفت اشک‌هایم برای شستن صورتم بس است و باید آب را برای کار دیگری استفاده کنم. خندیدم. یا بعدتر وقتی داخل اتاق معلمان مدرسۀ ابتدایی وابسته به آژانس «غوث» زیر تخته سیاه می‌خوابیدم گریه کردم. بالای سرم ابری بزرگ و پنبه‌ای از سقف آویزان بود که رنگش خاکستری شده بود. یک نخ آبی هم از آن آویزان بود انگار که از ابر باران می‌بارید.

من هربار می‌خواستم بخوابم به آن زل می‌زدم و از سادگی این ایده می‌خندیدم اما یک لحظه بعد وقتی یادم می‌آمد به چه دلیل اینجا خوابیده‌ام می‌زدم زیر گریه. یا یک روز وقتی عمه‌ام برای دیدن ما به پناهگاه آمد، برای برادرزاده‌ام که نوزاد بود پوشک آورده بود. مادرم به او گفت این پوشک‌ها برای برادرزاده‌ام کوچک است اما اشکال ندارد چون ما دخترها می‌توانیم از آن به جای نوار بهداشتی استفاده کنیم. و به این شکل هرچیزی باعث خنده‌ام می‌شد، همان به گریه‌ام می‌انداخت. 

چه پناهگاه چه مدرسه جاهایی بودند پر از خفت و تحقیر. در روز چهار نان پیتا میان ما تقسیم می‌کردند. نصف نان برای یک نفر و هر نان هم به اندازه یک کف دست! بعدتر ما از نانوایی‌ها نان می‌خریدیم تا اینکه آنها هم بسته شد. بعد با مصیبت آرد خریدیم و در تنور گلی نان درست کردیم. 

یک نمونه تحقیر را برایتان بگویم؛ رفتن به توالت. داخل مدرسه نه تا توالت بود با هزاران آواره، و صفی طولانی برای قضای حاجت درست می‌شد. من اول مجبور بودم هیچ‌چیز نخورم تا مجبور نباشم داخل صف بایستم یا در حیاط مدرسه جلوی همه راه بروم. از اینکه با آن وضعیت اهانت‌بارم آنجا بودم خجالت می‌کشیدم. برای همین از برخورد با مردم و حتی دیدن خودم در آینه پرهیز می‌کردم.

یک بار به من اصرار کردند به بیمارستان اماراتی نزدیک پناهگاه بروم و آنجا حمام کنم. اولش قبول نکردم. چون نمی‌توانستم قبول کنم با این وضعیت پایم را بیرون بگذارم و در خیابان راه بروم اما آخرش رفتم. من تنها کسی نبودم که می‌خواست حمام کند. در هر اتاق حداقل ده نفر منتظر نوبتشان بودند تا حمام کنند و مسئولان هم از یک اتاق دنبالمان می‌آمدند و از آنجا بیرونمان می‌کردند و به اتاق دیگر می‌فرستادند. برایم تحقیرآمیز بود. به شکل بی‌سابقه‌ای گریه کردم و به حمام و آب و جنگ لعنت فرستادم و بدون اینکه دوش بگیرم برگشتم. از نظر روحی خیلی برایم سنگین بود.

در پناهگاه یک بار یکی از هم‌کلاسی‌های دانشگاهم را دیدم. از زمان فارغ التحصیلی در سال 2019 این اولین باری بود که می‌دیدمش. خودم را از نگاهش می‌دزدیدم چون خجالت می‌کشیدم و امیدوار بودم او مرا ندیده باشد. صبح روز بعد در راه دستشویی از دور دیدمش که کنار در ایستاده. نمی‌توانم دربارۀ واکنشم توضیحی بدهم اما از دور برایش دست تکان دادم. مرا ندیده بود و من همچنان دست تکان می‌دادم تا به او رسیدم. سلام کردم و عمدا خیلی حرف زدم چون می‌خواستم به او و خودم ثابت کنم از این وضعیت تحقیرآمیز شرمسار نیستم در حالی‌که در واقع تا سرحد مرگ شرمسار بودم. شاید هم دیدن یک چهرۀ آشنا در این وضعیت باعث می‌شد حس کنیم کمی تسلی پیدا کرده‌ایم! نمی‌دانم. 

با گذر زمان به پناهگاه عادت کردیم. وضعیت آب بهتر شد و ما روی آتش غذا درست می‌کردیم. حتی من مرفه شده بودم و صبح‌ها زود بیدار می‌شدم تا خودم تنهایی آتش روشن کنم و روی آن چای یا قهوه بگذارم. بعد یک مودم خریدیم و اشتراک اینترنت گرفتیم. حالا هروقت تشنه‌ام می‌شود آب می‌خورم و هروقت خواستم توالت می‌روم و دیگر به مردم داخل حیاط و اینکه چقدر داخل صف منتظر خواهم شد، اهمیتی نمی‌دهم. 

همین‌طور برای پوستم کرم خریدم تا مثل قبل به خودم توجه کنم و چند کتاب هم گرفته‌ام تا اینجا بخوانم با این‌حال خسته و ترسیده‌ام. می‌ترسم از اینکه این، زندگی‌ام بشود. می‌ترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • حاج‌کناری: در استانم غریبم؛ کاری کردند خودم نیایم
  • بازیگر «نون خ»: چند بار تا مرز خفگی رفتم
  • برای نجات خودم شوهرم را کشتم
  • رئیس سابق سازمان تیم‌های ملی: بعید می‌دانم با این روند مدال المپیک بگیریم/ دلایل افت فروغی قابل بررسی است
  • ریس سابق سازمان تیم‌های ملی: بعید می‌دانم با این روند مدال المپیک بگیریم/ دلایل افت فروغی قابل بررسی است
  • متهم به قتل: برای نجات خودم شوهـرم را کشتم
  • ده‌روسی: برای بردن لورکوزن با آلگری مشورت کرده‌ام!
  • می‌ترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!
  • درباره میوه‌فروشی که ۱۶ سال فکر کردیم «فریدون فروغی» است!
  • نامه‌ای که دردسرساز شده است؛ باشگاه استقلال به دنبال گرفتن امضا از بازیکنان در تعطیلات