دروازه رو نشانم دادی و گفتی شوت کن اونجا، نه اینجا! | چشم همه به تپشهای قلب مهربان توست
تاریخ انتشار: ۵ بهمن ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۲۲۷۰۴۸
همشهری محله_ رضانیکنام:
محمدآقا. . سرور من! . . قهرمان بچگیها و نوجوانیهای من؛ قبل از ورود به سینما؛ همان روزها که برادرانرحمانی، فتاحی و محسن علیجانی و کی و کی، از بچههای میدان چمن نازیآباد را میبردی با خودت تمرین تئاتر. میدان چمن، اسمش میدان چمن بود، زمینفوتبال نبود! اما بچهها از بعد از ظهر تا آخرشب، درست پشت پنجره خانهات گلکوچیک میزدند، اغلب با دادو هوار و سروصدا.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
گاه شاکی بیرون میآمدی که «خب، نمیشه بیسر و صدا؟ بابا فکر نمیکنید مردم ممکنه مریض داشته باشند، در حال استراحت باشند؟ یه خورده هم کتاب بخوانید». گاهی توپ ما را که برمیداشتی، درست همان موقعی که فکر میکردیم الان است که پارهاش کنی؛ خنده مهربانت که همین الان هم بد دلبری میکند، از پشت آن عظمت و ابهت، و سبیل پرپشت پهنی که به قیافه مردانهات جلال و جبروت خاصی میداد، میآمد بیرون: «خب راست میگویید، کجا بازی کنید پس!؟ . . بازی کنید بابا» و بچهها خودشان ادامه میدادند: «ولی بیجیغ و داد!
محمدآقا... تا همیشه قهرمان من!
فاصله سن شما با من ده سال هم نبود، پس چرا اون روز که از خونه زدی بیرون و به من که دل تو دلم نبود که توپ را شوت کرده بودم روی پنجره خانه شما، اما فرار نکرده بودم، دروازه رو نشانم دادی و گفتی شوت کن اونجا، نه اینجا! و توپ را دادی دست من و برگشتی به داخل خانه. فکر میکردم که جایگاه پدری پیدا کردی برای من. یا هر وقت روی سکوی مقابل مغازه حاج حسین زارع، یا نیمپلههای میدان چمن مشغول گپوگفت و خوشوبش با خلایق بودی، وقتی سلام میکردم به شما، خیلی فرق میکرد برای من که در جواب قناعت کنید، یا بگویید علیک سلام پهلوان، یا «آ» آقا رو بکشید بعد از علیک سلام. بیست ساله که شدم، آمدم جلسههای شعر حوزه اندیشه و هنر آن روز؛ پیش سید و قیصر. سلام که میکردم، متوجه میشدم که از چهرهام چیزی یادتان میآید و نمیآید... خجالت میکشیدم بگویم من ساعدم، بچهمحل شما.
حدود سی ساله بودید، ولی انگار باز پدر بودید برای من. پدری با ۱۰ سال فاصله سنی از پسرش! بعدها که با شعرخوانی و اجرای برنامههای ادبی در تلویزیون مثلاً اسمی درکرده بودم و چهرهام را خلایق میشناختند، باز هم وقتی به شما میرسیدم، خیلی برای من فرق میکرد که چه جوری جواب سلامم رو میدهید. همان ابهت و همان عظمت و همان مهربونی در چهرهتان بود. شک ندارم که تا همین الان هم، اگر با شما مواجه شوم، خنده و اخمتان مثل یکی دوتا از معلمهای دوره تحصیلم خیلی خیلی برای من مهمه.
سرور من! قهرمان همیشگی عمر من... فیلم روی تخت بیمارستانت رو دیدم و کاش نمیدیدم؛ نفسم به نفس شما بسته بود. وقتی بریده بریده گله میکردید و میدانم دردت درد مردم بود. نگرانیت برای آبروی وطن، که آبروی مردم بود.
محمدآقای کاسبی؛ سرور وسالار بچهمحلهای من در محله نازی آباد، خیابان بوعلی که خیابانهای نیاکان و جنگل رو قطع میکرد؛ باش و سروری کن تو را به علی. چشم من و امثال من در این سرما و ظلمات زمستان که کسی به کسی نیست، به منظم شدن تپشهای قلب مهربان و گرم توست.
کد خبر 652595منبع: همشهری آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۲۲۷۰۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دزفول خاستگاه فرهنگی و تمدنی عمیقی در پیشینه خود دارد
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به مناسبت روز دزفول پیامی صادر و در آن تاکید کرد: از آقای دکتر محمدرضا سنگری به عنوان یکی از مهمترین ادبای معاصر قدردانی و از نقش آفرینیشان در مبارزات قبل از انقلاب و در ایام دفاعمقدس نیز تقدیر میکنم.
متن پیام محمدمهدی اسماعیلی به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی مشتاق بودم در مراسم نکوداشت و تقدیر از شاعر عزیز و گرانقدرمان آقای دکتر محمدرضا سنگری در شهر مقاومت در دزفول عزیز حاضر شوم.
دزفول یکی از مهمترین حوزههای دفاعی و افتخار آفرینیِ ما در دفاع مقدس بوده است؛ در دفاع مقدس شاید کنار خرمشهر عزیز بیشترین بازخورد، خاطره، قصه و بعضی وقتها غصه در شهر عزیز دزفول به وجود آمده است.
قطعه شعری را از آقای سنگری خطاب به دزفول برای شما میخوانم:
سلامای شهر/ سلامای عشق/ سلامای منزل پرواز و پروانه/ سلامای خاستگاه و خوابگاه عاشقان پاک/ سلامای خاک/ سلامای شهرای دزفول!
به هر حال اتفاق مهم دیگر این است که این خطه در کنار دفاعمقدس و حضور نورانی در ایام دفاع مقدس اساساً خاستگاه فرهنگی و تمدنی عمیقی را در پیشینه خود دارد.
دزفول در شمال خوزستان از هزارههای قبل از ورود اسلام عزیز تا امروز مهد تربیت فضلا، حکما، ادبا، فقها و سیاستمداران بزرگ و نجیب و شعرا و اهل قلم بسیاری بوده است.
کتاب افتخارات دزفول کتاب بسیار قطوری است و برای همچون منی و آن هم در چنین زمان کوتاهی شاید فرصت نباشد حتی قطرهای از این یم را بازگو کنم.
ولی به هر حال نمیشود به دزفول و سابقه پرافتخارش توجه کرد و یادی از اولین دانشگاه رسمی در تمام نقاط دنیا و قدیمیترین دانشگاه، دانشگاه جندی شاپور نکرد.
از دزفول عزیز یاد کرد و از بزرگانی، چون شیخ مرتضی انصاری خاتم الفقها و المجتهدین نام نبرد، از دزفول عزیز نام ببریم و از بزرگان تاریخسازش در ایام پیش از پیروزی انقلاب در ایام مبارزه و دفاع مقدس نام نبرد؛ تا به امروز دزفول و دزفولیان در پیشانی افتخارات این مرز و بوم درخشیده اند.
از آقای دکتر محمدرضا سنگری به عنوان یکی از مهمترین ادبای معاصر قدردانی و از نقش آفرینیشان در مبارزات قبل از انقلاب و در ایام دفاعمقدس نیز تقدیر میکنم.
بسیاری از سرایندگان اشعار حماسی از اندیشههای ایشان وام گرفتهاند و بسیاری از خوانندگان و هنرمندان نام نیک ایشان را در کنار آثارشان با افتخار ثبت کردهاند، امروز هم این شخصیت بزرگ برای کشور و مملکت ما نعمت است.
خوشحال هستم که مردم عزیز دزفول و مسئولان شهرستانی و استانی این همت را گمارده اند که از این شخصیت تابناک و این چهره ادبی که در عین حال معلمی دلسوز و محققی پژوهشگر و پرتلاش است تجلیل کنند.
از راهی دور، از طریق فضای مجازی خدمت تک تک شما بزرگواران، آقای دکتر سنگری و همه شرکت کنندگان عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم، انشاالله به زودی توفیق داشته باشم و در دزفول عزیز حاضر شوم و خدمت عزیزانمان در آنجا از نزدیک عرض سلام و ارادت داشته باشم، در پناه خداوند متعال باشید.
باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری ساير حوزه ها