حماسه گردان کمیل، به مناسبت سالروز عملیات والفجر مقدماتی
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۳۲۱۹۹۵
بچهها آنجا جانانه ایستادند و تسلیم نشدند. عراقیها با بلندگو به بچهها میگفتند؛ بیایید تسلیم شوید، ولی آنها تسلیم نشدند. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، درحالیکه با ناکامی در عملیات رمضان، پیشروی در شرق بصره، دور از انتظار به نظر میرسید، پیروزی در عملیات محرم و تسلط بر زمینهای تخت و هموار استان میسان، دستیابی به شهر العماره عراق را که بهطور همزمان دو شهر بصره و بغداد را تهدید میکرد، امکانپذیر کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ازآنجاکه فرماندهان جنگ ناگزیر بودند در مقابل تجهیزات برتر عراق، زمین سخت را انتخاب کنند و درگیری در وضعیت دشوار را به دشمن تحمیل کنند، منطقه رملی غرب ارتفاعات میشداغ- حدفاصل فکه تا چزابه - برای اجرای عملیات سرنوشتساز والفجر انتخاب شد.
* شرح کلی عملیات
ساعت 21:30 روز 17 بهمن 1361 پس از اعلام رمز، عملیات از 5 محور، در تاریکی مطلق شب، آغاز شد. وسعت و عمق موانع و استحکامات و وجود کانالهای متعدد دشمن، سرعت پیشروی نیروها را بسیار کند کرده بود.
بااینحال خط اول دشمن شکسته شد، ولی درمجموع، تاریکی مطلق شب، برقرار نشدن الحاق میان نیروها، عمق و وسعت بسیار میدانهای مین و هوشیاری دشمن، عوامل بازدارندهای بودند که به تأمین نشدن کل اهداف مرحله اول عملیات منجر شدند.
در مرحله دوم عملیات نیز که ساعت 21 روز 20 بهمن 1361 آغاز شد، به دلیل هوشیاری دشمن و احاطه او بر راهکارهای خودی، پیشروی رزمندگان سد گردید.
این عملیات نشان داد؛ در نبردهای بعدی، باید مناطقی را شناسایی کرد که عاری از نقاط قوت دشمن باشد. همچنین باید از انتخاب مناطق با عمق زیاد، صرفنظر کرد.
* حماسه گردان کمیل
گردان کمیل که در عملیات والفجر مقدماتی تحت امر تیپ عمار (لشکر 27 محمد رسولالله) بود، در پادگان دوکوهه، آمادگیهای لازم را با اجرای رزم شبانه و پیادهرویهای طولانی کسب کرده بود. این گردان قبل از عملیات در دهکده حضرت رسول (ص) (چنانه) مستقر شد.
مأموریت گردان کمیل، شکستن خط اول دشمن و سپس پیشروی تا جاده آسفالت بود. طبق طرح مانور، میبایست یک گروهان، جلوی تپه دوقلو عمل میکرد و از روبرو با دشمن درگیر میشد. گروهان دوم هم مأمور بود با پلهایی که همراه داشت، از کانال اول عبور کند و بعد از تپه دوقلو مستقر شود. گروهان سوم هم میبایست پس از عبور از کانال دوم و سوم، جاده آسفالت را تصرف میکرد تا بدین ترتیب پاسگاه رشیده عراق سقوط کند.
شب اول
گروهان یکم به سمت تپه دوقلو حرکت کرد. گروهان دوم نیز پس از عبور از کانال اول و میدان مین، به جاده مرزی رسید. بعد از جاده شنی، یک خاکریز نونی شکل بود که دشمن روی آن استقرار داشت.
با تیراندازی عراقیها، درگیری شدیدی آغاز شد که در این درگیری تعدادی از نیروهای خودی و گروهان دوم گردان کمیل، مجروح یا شهید شدند. سپس گروهان سوم به خاکریز نونی شکل حمله و دشمن را تارومارکرد. آنگاه نیروهای گردان به سمت کانال دوم پیشروی کردند و پس از یک ساعت درگیری در یک کانال فرعی، پیشروی خود را ادامه دادند و به کانال دوم رسیدند.
* محاصره نیروهای گردان کمیل
نیروهای دشمن در آنسوی کانال مستقر بودند. هوا هم روشن شده و ساعت نزدیک 7 صبح بود. در این هنگام نیروهای تازهنفس عراقی در 500 متری رزمندگان پیاده و با نیروهای خودی درگیر شدند. قسمتی از کانال سوم به تصرف درآمده بود که دشمن از پشت سر، نیروهای خودی ر ا محاصره کرد.
حدود 120 نفر از گروهانهای دوم و سوم در محاصره قرار گرفتند و شکستن محاصره فقط با رسیدن نیروی کمکی ممکن بود. ازاینرو، ثابت نیا (فرمانده گردان)، فرماندهی صحنه نبرد را به معاونش؛ علیرضا بنکدار سپرد و همراه یک تیم، از حلقه محاصره خارج شد و به قرارگاه تیپ عمار بازگشت تا از علیاکبر حاجی پور، فرمانده تیپ درخواست کمک کند.
همچنین یکی از فرمانده گروهان ها موفق شد تعدادی از نیروهایش را به عقب بکشد. بااینحال، تلاش ثابت نیا بهجایی نرسید زیرا به دلیل ناکامی در اجرای کل عملیات، دستور توقف آن صادرشده بود. این در حالی بود که تعدادی از نیروهای خودی در حلقه محاصره قرار داشتند.
از قرارگاه دستور داده میشد نیروها در طول روز، مواضع بهدستآمده را حفظ کنند تا با فرارسیدن شب و اجرای عملیات سایر نیروها، موقعیتشان تقویت شود، اما دشمن در طول روز با تکمیل حلقه محاصره و اجرای آتش روی کانال، علاوه بر مجروح کردن عدهای از رزمندگان، سعی درگرفتن اسیر داشت؛ تلاشی که با مقاومت رزمندگان ناکام ماند.
شب و روز دوم؛ شهادت معاون گردان
شب دوم در کانال تقریباً باتلاقی و سرد سپری شد. روز دوم، حملات خمپارهای دشمن افزایش یافت. این در حالی بود که تعداد مجروحان رو به افزایش و آب و آذوقه هم تمامشده بود. غروب روز دوم، علیرضا بنکدار، معاون گردان بهشدت زخمی شد و آبی برای رفع عطش او یافت نمیشد. مقداری آب از کف نیمه باتلاقی کانال برایش تهیه شد اما به دلیل تلخی و شوری، نهتنها عطش او رفع نگردید، بلکه وضعیتش رو به وخامت رفت، طوری که گاه و بی گاه بیهوش میشد تا آنکه روحش به ملکوت اعلی پیوست.
بعد از او، جانشین دوم گردان، داود ملک آرایی، فرماندهی صحنه را بر عهده گرفت، اما چند ساعت بعد، او نیز به شهادت رسید. با شهادت ملک آرایی، نیروهای باقیمانده دورهم جمع شدند و شور کردند. وجود شهدا و مجروحان عقبنشینی را دشوار کرده بود. بااینحال یک گروه 16 نفره از معبری عقبنشینی کردند و 22 نیروی سالم و 50-60 نفر مجروح در کانال باقی ماندند.
در طول روز حملات دشمن کماکان ادامه داشت. در این میان، یک تانک دشمن که قصد عبور از کانال را داشت، هدف آر.پی.جی نیروهای خودی قرار گرفت. چند نفر از خدمه تانک اسیر شدند که یکی از افراد اسیرشده، رزمندگان را از ناکامی عملیات والفجر مقدماتی مطلع کرد.
دیگر هیچ راه فراری وجود نداشت و حلقه محاصره کامل شده بود و تنها زمزمه و مناجات مجروحان شنیده میشد.
شب سوم، تلاش برای نجات محاصرهشدگان
غروب سهشنبه 19 بهمن، تیپ سلمان از لشکر 27 محمد رسولالله (ص) برای نجات محاصرهشدگان، با اجرای عملیاتی با دشمن درگیر شد. در این درگیری ابتدا تپههای دوقلو به تصرف گردان جعفر طیار و گردان میثم درآمد و عملیات تا صبح طول کشید، اما ادامه نبرد میسر نشد و تلاش تیپ سلمان به نتیجه نرسید. این در حالی بود که فاصله کانال با تپه دوقلو، 2 کیلومتر بود و حتی درگیری با دشمن در تپه دوقلو، از کانال مشاهده میشد.
* شهادت فرمانده گردان کمیل
از طرف دیگر، آن شب تعدادی از امدادگران گردان مالک، همراه یک گروهان آر.پی.جی زن برای کمک به گردان کمیل در اختیار ثابت نیا گذاشته شد. آنها میخواستند از تپههای دوقلو عبور کنند و نیروهای گردان کمیل را به عقب بیاورند.
گروهان آر.پی.جی زن در تپه دوقلو با دشمن درگیر شد و ثابت نیا توانست با استفاده از امنیت نسبی ایجادشده، امدادگران را به سمت کانال اول ببرد، اما امدادگران فقط موفق شدند؛ تعدادی از مجروحان را که از شب اول در میدان مین مانده بودند، به عقب ببرند.
ثابت نیا در حوالی کانال فرعی ماند تا بتواند در فرصتی مناسب، خودش را به کانال دوم برساند و بقیه نیروها را به عقب بیاورد که ناگهان ترکشی، پهلویش را شکافت و او ساعتی بعد براثر شدت خونریزی، به یاران شهیدش پیوست.
* تلاش محاصرهشدگان برای بازگشت به عقب
نیروهای محاصرهشده در کانال دوم، راهی جز بازگشت به عقب نداشتند اما مهمترین مشکل آنها، تیربارهای دشمن بود که اجازه نمیداد؛ حرکت کنند. دو رزمنده داوطلب آرام، آرام خود را به سنگر تیربار عراقی رساندند و با پرتاب نارنجک، آنجا را منهدم کردند، ولی دیگر از آن دو خبری نشد.
فاصله کانال فرعی از کانال دوم 300 متر بود. نیروهایی که قدرت حرکت داشتند، با شتاب بهسوی کانال فرعی رفتند. ناگهان در 100 متری کانال فرعی، شلیک خمپاره منور دشمن، آسمان منطقه را روشن کرد و تیربار دوشکای عراقی، رزمندگان را زیر آتش گرفت.
در این هنگام، رزمندهای با آر.پی.جی، سنگر دوشکای عراقی را منهدم کرد اما خودش هم به شهادت رسید. سپس سایر نیروها خود را به کانال فرعی رساندند و به هر طریقی بود با کمک یکدیگر از لابهلای سیمخاردارهای حلقوی داخل کانال عبور کردند و در نقطهای از کانال فرعی که امنتر بود؛ جمع شدند تا نیروهای محاصرهشده برسند.
آن شب کانال فرعی شاهد زمزمه دعای پرفیض توسل رزمندگان و صدای یا فاطمه (س)، یا رسولالله (ص) و یا حسین (ع) نیروها بود.
شب چهارم
شب سوم هم با همه سختیها در کانال فرعی به پایان رسید و صبح نیروها با صدای اذان یکی از رزمندگان بیدار شدند و همه بعد از تیمم، نماز صبح ر ا اقامه کردند. آنها روز چهارم را نیز در کانال ماندند و شبهنگام با استفاده از تاریکی شب، به عقب بازگشتند.
* روایت سردار شهید احمد غلامی/ به بچهها قول دادهام
یادم هست در نقطه رهایی، به اکبر هاشمی که داشت نیروهایش را میبرد، گفتم «تو که میدانی؛ آنجا بروی، محاصره میشوی و نمیتوانی کاری کنی. پس چرا میروی؟» گفت «من به بچهها قول دادهام و باید بروم.»
اکبر هاشمی فرمانده گردانی بود که نیروهایش شب قبل درگیر شده و عراقیها آمده بودند، آنها را در کانال دور زده بودند. در آن قسمت، معبری بود که بچهها از آنجا مجروحان را میآوردند. هاشمی از آن راه آمده بود؛ کمک ببرد. یک گردان برداشت و رفت. آن گردان هم رفت به گردان قبلی اضافه شد و آنجا ماند.
* نگرانی همت
وضعیت در محور دیگر هم به همان صورت شد. همت خیلی اصرار میکرد؛ بچهها بروند خط محاصره را بشکنند و نیروها را بیاورند. او خیلی انسان عاطفی و پاسخگویی بود. مرتب با بیسیم تماس میگرفت و اوضاع را جویا میشد.
بچهها آنجا جانانه ایستادند و تسلیم نشدند. عراقیها با بلندگو به بچهها میگفتند؛ بیایید تسلیم شوید، ولی آنها تسلیم نشدند. نبرد آنها پنج، شش روز ادامه داشت. نیروهایی که جلو بودند، در وضعیت محاصره با عراقیها میجنگیدند. دو بار هم فشار آوردند که به طریقی عقب بیایند، ولی نشد. در محاصره، عدهای شهید و چند نفر اسیر شدند. روحیه بقیه نیروها هم خراب شده بود.
روز هفتم یا هشتم عملیات، من با موتور به قرارگاه سپاه 11 قدر رفتم. یک نیرو از صحنه درگیری آمده بود. بیهوش بود. بچههای بهداری به او سرم زده بودند و داشتند به عقب منتقلش میکردند. نگاه کردم، دیدم ابوالفضل مقدم از بچههای دیدبانی است. او همراه گردانها رفته بود. یکپایش قطعشده بود. یک نفر دیگر هم همراه مقدم بود. او هم ترکشخورده و چشمهایش نابینا شده بود. چند نفر دیگر هم روزهای قبل آمده بودند، ولی اینها دیگر آخرین نیروها بودند.
ابوالفضل مقدم بعداً تعریف کرد؛ آنها هفت روز بین نیروهای خودمان و کانالهای عراقی گیر کرده بودند و از شدت تیراندازیها، نمیتوانستند تکان بخورند. زمین، رملی و سربالایی بود و تقریباً سه روز طول کشید تا از آنجا قل خوردند و خودشان را به اینطرف رساندند.
منابع:
[1] شیری، حجت، اطلس لشکر 27 محمد رسولالله (ص) در دوران دفاع مقدس، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، 1400، صفحات 112، 113.
[2] مژدهی، علی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: از ری تا شام، روایت ناتمام احمد غلامی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، 1398، صفحات 347، 348.
انتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: نیروهای خودی تسلیم نشدند حلقه محاصره کانال فرعی گردان کمیل کانال دوم دفاع مقدس محاصره شد رسول الله تپه دوقلو بچه ها درگیر شد ثابت نیا عراقی ها آر پی جی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۳۲۱۹۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سلیمانی عملیاتهایی داشته که هیچ ژنرال آمریکایی نداشته!
استنلی مککریستال، یکی از ژنرالهای چهارستاره قدیمی آمریکا درباره حاج قاسم میگوید: « ما زمانی که برای مقابله با ایرانیها تلاش میکردیم، سلیمانی را مورد بررسی قرار دادیم. او را زیرنظر گرفتیم. وقتی در میدان جنگ است، بسیار کاریزماتیک است و در محیطهای مختلفی، عملیات داشته که هیچ ژنرال آمریکایی با هر میزان آزادی عملی، نداشته است و کارهایش را با آرامش و اثربخشی فوقالعاده انجام میدهد.»
به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: استنلی مککریستال، یکی از ژنرالهای قدیمی آمریکایی است که این روزها یا در کشتی تفریحیاش به سر میبرد یا پای بازی گلف است. چنان اعتباری بین آمریکاییها دارد که برای دیدارش باید به چندین نفر مراجعه کنند تا با این ژنرال چهارستاره صحبت کنند. او درباره حاج قاسم میگوید: «من از چیزهایی که مشاهده کردم، میتوانم بگویم او بهترین کسی است که آنها دارند. ما زمانی که برای مقابله با ایرانیها تلاش میکردیم، سلیمانی را مورد بررسی قرار دادیم. او را زیرنظر گرفتیم. وقتی در میدان جنگ است، بسیار کاریزماتیک است و در محیطهای مختلفی، عملیات داشته که هیچ ژنرال آمریکایی با هر میزان آزادی عملی، نداشته است و کارهایش را با آرامش و اثربخشی فوقالعاده انجام میدهد.»
اما برای اینکه معنای عمیق این نوع تعریف و تمجید دشمن از یک سردار بزرگ ایرانی را درک کنید، باید به انواع خاطرات درباره حاج قاسم مراجعه کنید. ماجرا بهویژه وقتی قابل تأمل میشود که پای صحبتهای خودِ سردار بنشینید. کتاب «ذوالفقار» (برشهایی از خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم به همت علی اکبری مزدآبادی) دقیقا چنین فرصتی را برای شما فراهم میکند. کتابی که حاج قاسم در آن از صحنههای عجیبوغریب نبرد میگوید و هشت سالی که با شجاعت و ایثار گذشت. آنچه در ادامه میخوانید، بخشهایی از این کتاب است.
فرماندهان جلوتر از نیروها
نیروهای ما از ارتفاعات ٢٠٢تا ارتفاعات عینخوش و ارتفاعات ابوغریب را اشغال کردند و میرفتند به طرف دهانه ابوغریب. آتش توپخانههای ما روی ارتفاعات ابوغریب بود و زودتر میرفتیم تا تنگه ابوغریب را ببندیم. نخستین بار یکی استیشن به ما داده بودند و نخستین ساعتی بود که سوار این ماشین شدیم. من به اتفاق مهدی کازرونی و سیدغضنفر تهامی که بیسیمچیِ من بود و حسن داناییفر که آن روز بهاتفاق شهید زینالدین، مسئولیت اطلاعات از شاوریه تا عینخوش را داشتند و حسن مسئولیت آمادگی و اطلاعاتی محور دشتعباس و عینخوش را بهعهده داشت، چهار نفری داخل ماشین نشستیم و جلوتر از نیروها حرکت کردیم. برای اینکه خودمان را به دشمن برسانیم. روی جاده خاکی از ارتفاعات به طرف پایین که روی نقشه به تنگه ابوغریب میرسید، راه افتادیم و از دور، تأسیسات چاهنفت را دیدیم و یقین کردیم که به ظرف ابوغریب میرویم.
ماشینی که داخلش بودیم تکهتکه شد!
رسیدیم به چاهنفت. چهار تا پنج نفر عراقی جا مانده بودند که آنها را اسیر کردیم و یک نفر را کنار اینها گذاشتیم و خودمان ادامه دادیم که برویم به طرف ابوغریب. وقتی مقابل تنگه رسیدیم، ارتفاعات از دو طرف میآمد و جاده از وسط ارتفاعات عبور میکرد. به محض اینکه حسن خواست بگوید تنگه ابوغریب، انتهای ستون عراقیها مشغول عبور کردن بود و ما هم آن موقع جوان بودیم و زیاد اعتنایی نمیکردیم و بهسرعت پشت سر ستون تانک میرفتیم که خودمان را برسانیم به ستون تانک. در یک ماشین تنها بودیم. همین که گفتیم تانک، انفجار عظیمی رخ داد. ماشین رفته بود روی مین ضدخودرو، مین منفجر شد. تمام ماشین تکهتکه شد.
احساس کردم صورتم سوخت...
عکس ماشین هست. توی تکههای ماشین ما چهار نفر در هوا معلقزنان افتادیم روی زمین و واقعاً عجیب بود. اگر عکس ماشین را ببینید، غیرقابل تصور است که در این ماشین کسی زنده بماند. حسن نصف سر پایش قطع شد، من صورتم سوخت و مقداری ترکش ریز بهصورتم خورد و مهدی پایش زخمی شد. عمده ما زخمهای کوچکی برداشتیم؛ درحالیکه حداقل زخم آن صحنه باید قطع شدن پای کامل باشد. هیچکس تصور نمیکرد زنده باشیم. با انفجار ماشین، همزمان پشت سر ما از جاده آسفالت، احمد متوسلیان با ماشین رسید و قبل از آن، یک آمبولانس برای نجات ما آمد که رفت روی مین و همه سرنشینان آن کشته شدند. بعد بچهها رسیدند و ما را منتقل کردند به بیمارستان دزفول. این آخرین روز عملیات فتحالمبین بود.
دشمنی که صددرصد آماده بود
قبل از عملیات «بیتالمقدس» (که منجر به آزادسازی خرمشهر شد)، سه عملیات در صحنه جنگ در جنوب انجام شده بود؛ عملیات «ثامنالأئمه»، عملیات «طریقالقدس» و عملیات «فتحالمبین». دیگر زمینی در جنوب، غیر از زمینِ خرمشهر باقی نمانده بود که بخواهد عملیات در آن انجام بگیرد. عملاً وقتی فتحالمبین تمام شد، دشمن مطمئن بود عملیات بعدی برای خرمشهر است. اطمینان صددرصد داشت، لذا خودش را برای این کار آماده کرد. این یکی از مشکلات ما بود. منتها سه اتفاق افتاد که باعث پیروزی ما شد. یکی از آن ویژگیها، طراحی عملیات بود.
هیچ طراح جنگی در دنیا نمیتواند!
الان بیش از ٣٠سال از جنگ گذشته است (زمان روایت این خاطره، ٣٠سال از جنگ گذشته بود) اما اگر دویست سال دیگر هم از جنگ بگذرد و همه طراحان دنیا جمع بشوند، نمیتوانند طرحی جامعتر از عملیات بیتالمقدس طراحی کنند. جامعترین طرح بود، البته این طرح، طرح بسیار متوکلانهای بود، متهورانه و شجاعانه. طرحی طراحی شد که نیرو را نیمهشب از کارون عبور بدهد، بعد در طرح خودش پیشبینی کند این نیرو بدون اینکه با دشمن درگیر شود، ٢١کیلومتر در شب پیادهروی کند، خودش را از بین دشمن برساند به جاده استراتژیک اهواز-خرمشهر... چنین طرحی در طراحی، قدرت میخواهد، جسارت میخواهد چنین اقدامی. خدا رحمت کند شهید بزرگوارمان، حسن باقری را. خیلی انسان بینظیری بود. فکور بود. هیچ دانشگاه و دانشکده نظامی نرفته بود اما خدا در وجود این جوان، دنیایی از فکر و توکل و قدرت قرار داده بود. حسن باقری، انسان عجیبی بود.
بیست و چند روز بیخوابی!
نکته دوم سرعت عمل بود. دشمن باور نمیکرد در چهلم عملیات فتحالمبین، این عملیات آغاز شود. بیست و چند روز این عملیات استمرار داشت. آن چهرهها دیدنی بود. چهرههای پر از دوده باروت، پر از خاک، یک گرد چند سانتی خاک روی همه این چهرهها نشسته بود. چهرههایی که عموماً مجروح بودند و زخم داشتند. همین شهیدحاج احمد متوسلیان، روی برانکارد، بعدا توی آمبولانس، در صحنه میدان، عملیات را اداره میکرد. در ذهنم هست بدون استثنا، فرماندهان مجروح بودند؛ خسته هم بودند. بیست روز بگذرد و شما حتی دو شبانهروز نخوابید! بیستوچندروز پیوسته جنگ، بدون هیچ خوابی، بدون اینکه یک کسی بتواند یک دراز عادی در صحنه بکشد! من دقیقا چهرهها در ذهنم هست. آمدیم کنار همین سهراه حسینیه. آنجا جلسهای بود... وقتی این جلسه در آنجا شکل گرفته بود، آن جلسه و آن تصاویر دیدنی بود، آن چشمها دیدنی بود. آن گردنهایی که حرفنزده به یک طرف میافتاد، دیدنی بود و کسی واقعاً نمیتواند آن حقیقت را نشان بدهد.
با چه رویی برگردیم؟
در همین جلسه بود که حسن باقری اعجازی انجام داد... بهدلیل خستگی فوقالعاده بچههای رزمنده، همه فرماندهان بحثشان این بود که ما نیاز به یک تنفس داریم، یکی دو هفته، سه هفته، تجدید قوا بشود، نیروی جدیدی وارد جنگ بشود، بتوانیم کار را تمام کنیم. تقریباً اتفاقنظر وجود داشت. حسن باقری بلند شد ایستاد، گفت: «کجا برویم؟ ما بیست روز است که به مردممان میگوییم خرمشهر در محاصره است. با چه رویی میخواهیم برگردیم؟» مفصل صحبت کرد. صحبتهای حسن، جوّ جلسه را عوض کرد.
١٥ هزار اسیر، شوخی نیست!
عملیات، سه شب صورت گرفت. آن عملیاتی که خداوند پیروزی بزرگ را به ما نشان داد و نصیب کرد. من همیشه در ذهنم هست که چه شد در روز آخر عملیات که آن اتفاق معجزهآسا افتاد؟ بیش از ١٥هزار نفر اسیر شدند. شوخی نیست. شما یک جمعیت ١٥هزار نفری را جلوی چشمت بیاور، ١٥هزار نفر جوان، رزمنده، جنگنده، مجهز و مسلح، درحالیکه با عقبهخودش ارتباط دارد، اینها همه بیایند تسلیم شوند! حالا غیر از هزاران نفری که به رودخانه اروند زدند، برخیها را آب برد، برخی موفق شدند خودشان را به آن طرف رودخانه برسانند و...
کامیون کامیون اسیر میآوردند...
آنقدر عدد اسرا زیادی بود که توصیه همه فرماندههان این بود که کسی به اسرا نزدیک نشود. چراکه بچههای ما توی آنها گم میشدند. تخلیه آنها بیش از یک روز و نصفی طول کشید. کامیون کامیون میآمدند اسرا را میبردند، تخلیه میکردند. در جنگ ما، یکی از جامعترین صحنههایی که میتوان آن را به اندازه یک جنگ به نسلها ارائه کرد، عملیات بیتالمقدس است. در یک جنگ نامتقارن، بهترین ایده و الگوی موفق بود. لذا این پیروزی حاصل شد و خداوند قلب امام را خوشحال کرد و آن عبارتهای حمدگونه بر زبان امام جاری شد.
انتهای پیام