حماسهای شخصی در دفاع از «شرافت» لکهدار شده/ آتلیهی شیطانی یک «کیوان امام» اندونزیایی
تاریخ انتشار: ۲۷ بهمن ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۳۸۳۹۱۶
شاید این توهم، جزو آفات «هنر برای هنر» است که «آرتیست» به واسطهی نیروی خلاقهاش گمان می برد که ورای اخلاقیات رایج قرار دارد و چون اصل بر «الهام هنری» اوست، هر نوع کامجویی برایش مجاز است.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق - یکی از قابلتاملترین فیلمهایی که از ماه ژانویه اکران عمومی آن آغاز شده، فیلم «دستگاه فتوکپی» اثر کارگردان اندونزیایی، ورگاس بانوتِجا است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جدای از این که فیلم به لحاظ فنی، اثری قدرتمند است و پلات فیلم بسیار دقیق و درست و موشکافانه طراحی شده و تا واپسین دقایق همه چیز در ابهام است، شباهتهای آشکاری که بین دغدغهها و زیست مدرن جامعه مسلمان اندونزی و جامعه خود ما وجود دارد، فیلم را بسیار قابل اهمیت می سازد.
دختر دانشجوی اندونزیایی به نام «سوریانی» (شنینا سیاوالیتا سینامون) یا «سور»، از طریق طراحی سایت برای گروه تئاتر دانشکده، به عضویت این گروه با نام «ماتا هاری» درآمده است. او برای دیدار با پدر «راما»، پسری از خانوادهای ثروتمند که مسوول گروه ماتا هاری است و پدرش از کار طراحی سایت سوریانی خوشش آمده، به مهمانی می رود. در این مهمانی که همه اعضای گروه برای شادباش انتخاب گروه برای حضور در یک فستیوال تئاتر دانشجویی در ژاپن گرد هم آمدهاند، به سبک پارتیهای جوانانه می خوارگی و بزن و بکوب در جریان است.
جالب این جاست که پدر سور در غروب همان روز، به دخترش بابت لباس یقه بازی که برای حضور در مهمانی پوشیده تذکر می دهد و او را وا می دارد که لباسی دیگر بپوشد. پدر اصولا به رفت و آمد دخترش حساسیت دارد و از او پرس و جو می کند. او در نهایت با قید عدم خوردن مشروب الکلی به دخترش اجازه می دهد که به مهمانی برود. سور تحتتاثیر جوّ مهمانی، قول خود به پدرش را می شکند و ظاهرا در خوردن مشروب زیادهروی می کند و ناگهان از هوش می رود. فردای آن روز، عکسهای سور که مست و لایعقل است، در شبکه اجتماعی او به اشتراک گذاشته شده و او هیچ چیزی به یاد نمی آورد. این بیهوشی، کلید اصلی درام و ماجراهای بعدی فیلم است.
تصویر خانوادهی سور بسیار تصویر آشنایی است. ما در صحنهای از فیلم می بینیم که سور و مادرش موقع نماز به پدر اقتدا کردهاند و این یک خانواده مقید است. پدر و مادر خانواده یک غذاخوری کوچک را اداره می کنند. سور هم به مادرش در کارهای این غذاخوری کمک می کند و البته از بورسیه دانشگاه برای ادامه تحصیل بهره می برد. ادامه تحصیل و درس خواندن، خط قرمز پدر و مادر سور است.
نکته جالبتر این که، با وجود آن که اندونزی یک کشور سکولار است، اما عرف و ملاحظات فرهنگی، طبق آنچه در فیلم می بینیم، قدرتی همعرض قانون دارد. مسوولان دانشگاه انتشار عکسهای مست و پاتیل سوریانی را در شبکه اجتماعی یک تخلف بزرگ تلقی کرده و او را دارای صلاحیت ادامه بورسیه تشخیص نمی دهند. یکی از مسوولین با تاکید به او می گوید که "پارتی رفتن و عرق خوردن جزو فرهنگ اندونزی نیست. "
و پدرش او را به خاطر این که ساعت 3 بعد از نیمه شب، توسط مردی غریبه، مست و لایعقل، به خانه آورده شده، در حالی که کل اهالی محل را برای پرسیدن آدرس از خواب بیدار کرده بودند، از خانه طرد می کند.
این به خوبی نشان می دهد که مساله شان و شرافت زنانه برای دختران و زنان جغرافیای اسلامی اهمیت دارد، هر اندازه هم که مدرنیته و فرهنگ لیبرال در این جوامع رسوخ کرده باشند. البته، ظرافت و هوشمندی فیلمساز در آنجاست که تصویری ایدهآل از پدر سور و مسوولان دانشگاه ارایه نمی دهد و روی ضعفهای شخصیتی آنها و معیارهای جزماندیشانه آنها در قضاوت انگشت می گذارد.
پدری جزماندیش و تکبعدی که تنها به فکر آن چیزی است که گمان می کند «آبرو» نام دارد و به عوض این که یار و یاور دخترش باشد، به پای شخصی که ظن تعدی به سور به او می رود، زانو می زند تا بخشش بگیرد. این تصویر آشنا نیست؟ از این نمونهها در سینما و تلویزیون خودمان نداشتیم؟
یا دانشگاهی که مسوولان آن صرفا به فکر «برند» دانشگاه هستند و سر همه فجایع اخلاقی را که زیر پوست دانشگاه جریان دارد، می پوشانند تا «اعتبار» دانشگاه خدشهدار نشود.
به علاوه، در کنار چالشهای سنت و مدرنیته، فیلم «دستگاه فتوکپی» با یک طراحی دراماتیک هوشمندانه به اختلافات طبقاتی موجود در جامعه اندونزی هم می پردازد.
آنتاگونیست(ضدقهرمان) فیلم، پسری از خانواده سرمایهدار است که گمان می برد به واسطهی ثروت و نفوذ پدرش، می تواند هر طوری که بخواهد از دیگران بهرهکشی کند. یک پسر روانپریش یا ظاهری فرهیخته و آرام و صدای اغواگرانه، بچه پولداری که برای برآوردن فانتزیهای کثیف ذهنی و داشتن الهامات سیاه، بدن دیگران را غصب می کند تا اجزای اثر «هنری» او باشند.
در این مسیر، هم «فرح» (لوتِشا) قربانی او هستند و هم «طارق» (جروم کورنیا) و دختران و پسرانی شبیه آن دو. فیلم در لایهی دیگر، «هنر برای هنر»، یا هنر بریده از اصول اخلاقی را هم بیرحمانه نقد می کند. هنری که برای الهامگرفتن ابایی از لکهدار کردن حیثیت دختران و پسران جوان ندارد، چرا که در دید متفرعن و متبختر آن، آنها صرفا ابژههایی برای خلق هنری هستند.
جالب اینجاست که سال گذشته موجی از اتهامات درباره یک چهرهی هنری معروف، با این مضمون به راه افتاد که «استاد» به هنرجویانش به چشم ابژهی لذت بردن می نگریست. شاید این توهم، جزو آفات «هنر برای هنر» است که «آرتیست» به واسطهی نیروی خلاقهاش گمان می برد که ورای اخلاقیات رایج(یا به تعبیر نیچه، فراسوی نیک و بد) قرار دارد و چون اصل بر «الهام» است، هر نوع کامجویی مجاز است.
و باز جالبتر و قابلتاملتر این که همزمان با طرح آن اتهامات علیه آقای آرتیست، ماجرای فرد دیگری به نام «کیوان امام» نیز مطرح شد که با تیپ آرتیستیک و فرهیختهنما، دختران جوان را به خانه دعوت می کرد و در «مشروب» آنان قرص خواب می ریخت و می شد آن چه که شد. گرهگاه داستانی فیلم «دستگاه فتوکپی» هم همین حربه است: نوشاندن سکریات آلوده به خوابآور، با هدف مدهوش و لایعقل کردن سوژه برای به تاراج بردن معصومیت و شرافت. کیوان امام هم از «مستی» و «دغدغهی حفظ آبرو» به عنوان سلاح برای کامجویی بهره می برد و راما(جولیو پارنکوان) در «دستگاه فتوکپی» هم دقیقا از همین تاکتیک بهره می گیرد.
پیام اخلاقی فیلم بسیار درست و انسانی است: هر اجتماع یا انجمنی که بخواهد «خانواده» را از آدمی بگیرد و جایگزین حمایت مادر و پدر و خواهر و برادر شود(به این شرط که آن خانواده واقعا خانواده باشد)، حتما یک جای کار آن می لنگد. در طول فیلم، بارها از سوی راما و آنگون(دیا پانندرا) تاکید می شود که «ماتا هاری» یک «خانواده» است و از اعضای خود حمایت می کند، و آن سکانس درخشان پایانی که دختران و پسران، کاغذهای زردرنگ «عرض حال» خود را در محوطه دانشگاه می ریزند، به خوبی بطلان این دعوی را نشان می دهد.
فیلم اما روایت یک حماسهی شخصی در دفاع از «عفت» و «شرافت» شخصی است. «سور» در پی رمزگشایی از معمایی که همچون خوره روح و جان او را می خراشد، و به دنبال اعادهی حیثیت خود، پای در مسیری می گذارد که انتهای آن خیر عمومی است. او راه را برای همدانشگاهیهای خود می گشاید تا سکوت و سرکوب درونی را بشکنند و اعتراض کنند. همان سکانس پایانی، به موجزترین و تصویریترین شکل گویای این حقیقت است که «آگاهی عمومی» پادزهر متجاوزان است. آنها از آگاه شدن مردم و از کنار رفتن نقاب فرهیختگی و آدابدانی خود به شدت می هراسند.
**سهیل صفاری
منبع: مشرق
کلیدواژه: بازار خودرو تحولات اوکراین بورس قیمت دستگاه فتوکپی سینمای اندونزی نقد فیلم سینمای جهان سینمای جهان اندونزی خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت دستگاه فتوکپی ی شخصی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۳۸۳۹۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
من خلبان نیستم رسکیومن ارتشم! از سرهنگ بازنشسته هوانیروز ارتش تا عمو کاووس «نون خ»
همشهری آنلاین-مهناز عباسیان: نمیدانم چرا شماره تلفن همراهش را «عمو کاووس» ذخیره کردم. عمو کاووس مجموعه تلویزیونی نون خ که با لهجه شیرینش، آنقدر باورپذیر نقش یک ریشسفید بانفوذ و البته شوخطبع و مهربان را خوب بازی کرده که حالا برای خیلیها تبدیل به یک عمو شده است. فارغ از بازی جذاب و دیدنی ماشاءالله وروایی در این سریال پربیننده، آنچه امروز ما را برای همصحبتی با او ترغیب کرده فقط پیشینه هنری او نیست. وروایی سرهنگ و مهندس پرواز بازنشسته هوانیروز ارتش است و در سالهای دفاعمقدس خوش درخشیده است.
**
هفته روز پیش روز ارتش بود. ضمن تبریک این روز به شما، برای ما بگویید چطور مسیر زندگی یک سرهنگ بازنشسته هوانیروز ارتش به دنیای هنر و بازیگری کشیده شده است؟من هم سلام و تبریک جانانهای به همه ارتشیهای سرافراز، مرزداران نکونام و جنگاوران دلاور دارم. سال۱۳۴۷ وارد عرصه نظامی شدم و البته قبل از آن دستی بر آتش داشتم و یکی از شاگردان فعال آتش تقیپور نازنین بودم که خدا حفظشان کند. ایشان آن زمان مسئول تئاتر کرمانشاه بود؛ البته کنار هنرمندان دیگری همچون آقایان هواس پلوک، خندان و زندی خسرو شهراز، داریوش گراوندی و قلندرلکی که تئاتریهای دیار ما بودند، شاگردی میکردم. به هرحال عرصه نمایش را برای مردم شلوغ میکردیم و به دل همه هم مینشست.
از زمانی که وارد ارتش شدم در آنجا هم باز یک واحد هنری بود که مسیر فعالیتهای تئاتری مرا تسهیل کرد. نمایشهای خوبی برای خانوادههای ارتشی برگزار میکردیم که دستاورد خوبی هم داشت. بعد از انقلاب هم واحدهای عقیدتی سیاسی، مسئولیت بخش هنری را داشتند و ما که دیگر تجربهای در این زمینه داشتیم، گروه نمایش خوبی را به راه انداختیم. بیشتر هم نمایشهای طنز بود تا خانوادههای محترم ارتشیها واقعا لذت ببرند و خوش باشند. در دوران دفاعمقدس هم برای سربازان و نیروهای رزم نمایشهایی برای افزایش روحیه در خط مقدم داشتیم.
جدی در خط مقدم و اجرای نمایش؟بله در مناطق جنگی و در سولههای بزرگی که میشد برای اجرای نمایش از آنها استفاده کرد برای رزمندگان دلاور نمایشهای روحیهساز برگزار میکردیم و هم ما و هم رزمندهها لذت میبردند. جالب اینجا بود که یگانهای خط مقدم از گروههای نمایشی دعوت میکردند برای سربازان و حتی درجهداران نمایش اجرا کنیم. باعث افتخار بود برای عزیزانی که مدتها از خانه و خانواده دور بودند تا از نوامیس و خاک میهن دفاع کنند، لحظات خوشی را فراهم کنیم. خدا حفظشان کند این عزیزان را و آنهایی هم که به شهادت رسیدند یادشان گرامی است. اگر ما آرامش و آسایشی داریم زیر سایه شهدای گرانقدر است.
دنیای خشک و نظاممند ارتش با حال و هوای هنری بازیگری تداخلی نداشت؟به هر حال ارتشیها برحسب ضوابط و کارهای آییننامهای باید مقررات را بجا بیاورند که خودش فریضه است. حالا نه به آن خشکی خشک، ولی یک روحیه خاصی دارند. ما زمانی که به سمت کار هنری میآمدیم علاوه بر اینکه فعالیت هنری، زیبایی و لطافت خودش را داشت، ما هم مقداری چاشنی هنری به آن اضافه میکردیم تا کار به دل بیننده و حتی شنوندههای رادیویی بنشیند.
از خاطرات روزهای خدمت به ارتش و سالهای دفاعمقدس برایمان بگویید.روزگار ما نظامیان بهخصوص نظامیان قدیمی بهویژه در سالهای دفاعمقدس پر از خاطره است. اصلا انسان موجودی است که با خاطره زندگی میکند و آنچه از ما به یاد میماند، خاطره است. خاطرهای شیرین از مناطق عملیاتی دارم. من هرازچندگاهی به پیادهنظام میرفتم و با عزیزانی که در سنگرها بودند، همکاری داشتم. بیشتر اوقات دیدهبان بودم و احیانا اگر درگیریای شکل میگرفت، من هم مثل همه آنها دفاع میکردم. یکبار که پست نگهبانی به ما محول شده بود، یک پتو را ۴تا کردیم و بالای سنگر گذاشتیم و از سوراخ سنگر داشتیم بیرون را نگاه میکردیم. از قضا تابستان بسیار گرم و سنگر ما روباز بود. شب که نشسته بودم و دیدهبانی میدادم یک دفعه احساس کردم آب زیادی به سمت من پاشیده شد. برگشتم دیدم کره الاغی که از ده بالا رهاشده بود از پشت سنگر در حال عبور بوده و آب دهانش را به سمت من پرت کرده است. چون من آن لحظه فقط توجهم به محور نگهبانی و مسیر دشمن بود، متوجه این الاغ نشده بودم. همسنگران من همگی خواب بودند و وقتی متوجه شدند، کلی خندیدیم. این کره الاغ کلی آن شب تا صبح حال و هوای ما را عوض کرد.
اما خاطره تلخی که همیشه روح و جانم را به درد میآورد و اسفناک است، بمباران شیمیایی روستای بانزرده کرمانشاه و حلبچه عراق بود که من در این عملیاتها حضور داشتم. از نزدیک دیدم که این مواد شیمیایی چه بر سر مردم بیپناه آورد. این بمبهای شیمیایی را که کشورهای غربی به صدام داده بودند، فقط در فیلمها دیده بودم. روزی بود که عروس و دامادی همراه تعداد زیادی از اقوامشان میخواستند در ادامه مراسم عروسی، خودشان را به امامزاده برسانند و کلی آدم برای تبریک و شادباش دورشان جمع شده بودند که دستهجمعی شیمیایی شده و به طرز فجیعی روی زمین افتاده بودند. من هنوز هم کابوس آن صحنهها را میبینم.
برگردیم به سریال جذاب نونخ. از نقش عمو کاووس برایمان بگویید. چقدر با شخصیت خودتان فاصله دارد و چه چالشهایی برای ایفای نقش داشتید؟شخصیت کاووس در قسمت اول شکل گرفت. تعداد نامزدها برای این شخصیت زیاد بود و قرعه به نام حقیر درآمد. شخصیت نظامی قدیمی و بزرگ آبادی که همه از او حساب میبرند. با کمک آقای کارگردان، سعید آقاخانی تمام تلاشم را کردم تا عمو کاووسی باشم که به دل همه مردم بنشینم که خوشبختانه در این چند فصل که پخش شد، همه با او ارتباط گرفتند و دوستش دارند.
سریال نون خ امسال تمرکز بیشتری بر نمایش فرهنگ اقوام مختلف ایرانی دارد. کمی برایمان از تنوع فرهنگ و اقوام ایرانی و لزوم نمایشش در قاب رسانه بگویید.ما تاریخ و اقوام بسیار جذاب، زیبا و دوستداشتنیای داریم. هر گروه از اقوام ایرانی آداب و آیینهای خاص خود را دارند و باید به مردم شناسانده شوند. باید در تولیدات فرهنگی از همه اقوام ایرانی حرفی به میان بیاید و تلویزیون جمهوری اسلامی ایران به این موارد بیشتر بپردازد؛ چنانکه امسال نویسنده سریال، امیر وفایی نازنین نوشته خود را به سمت فرهنگ و اقوام استان پهناور سسیستان و بلوچستان برد. ما وقتی با این اقوام روبهرو شدیم، دیدیم که چقدر با فرهنگ اقوام کشورمان بیگانهایم و اطلاعات کمی دربارهشان داریم. هنرمندان و دستاندرکاران فرهنگی باید از این ظرفیتها (تنوع فرهنگ و اقوام ایرانی) بهره ببرند. البته ناگفته نماند برای اقوام کار کردن، راه رفتن روی لبه تیغ است. چند وقت پیش مهدی فرجی، تهیهکننده سریال پاسخگوی سوءتفاهمی بود که برای برخی از مردم کرمان پیش آمده بود. باید به زیبایی و با اطلاعات کافی و وافی به مسئله اقوام پرداخته شود و خدایی ناکرده حرمت آنها شکسته نشود و به زیبایی و با کمالات خاص به همه دنیا معرفی شوند. سریالهایی که از ظرفیتهای فرهنگی کشور و موضوعات مبتلابه جامعه، گستردگی جاذبههای جغرافیا، لباس و... بهره ببرند، ماندگار میشوند. سریال تلویزیونی نونخ هم از جذابیتهای فرهنگی و قومی بهره میبرد.
علاوه بر مسائل قومیتها و اتحاد آنها، این سریال به موضوعات محیطزیست و میراث فرهنگی هم خیلی ظریف پرداخته است.دقیقا. جا دارد از نویسنده این سریال، امیر وفایی تشکر کنم؛ چون همه شخصیتها و کل داستان متعلق به ذهن امیر است. نویسنده به زیبایی مینویسد و شخصیتپردازی میکند و ما بازی میکنیم. خاطرم هست در فصل دوم سریال چند دیالوگ برای من خیلی آشنا بود. از اصطلاحاتی که در افسانههای دیار ما رونق داشت، استفاده شده بود که این بسیار ارزشمند است. نون خ در ابتدا ماحصل تراوشهای فکری و قلم نویسنده است که با کارگردانی حرفهای به دل مردم نشسته است.
نونخ ۵سریالی خوشساخت، اما سخت است؛ لوکیشنهای سخت و پرخطر و مسافت زیاد و سفر. از سختیهای کار در این زمینه بگویید.سریالهایی که در سفر ساخته میشوند، واقعا سخت هستند و من به همه عوامل بهویژه به مدیر تصویربرداری، امیر معقولی و تیم ظفرمندش دستمریزاد میگویم. وقتی از جذابیت و موفقیت سریالی حرف میزنیم، حیف است از عوامل آن تشکر نکنیم. گروه صدابردار، گریمور، طراح صحنه و تدارکات و همه و همه برای ساخت سریال در استانی دور که آداب سخنگویی و مرام و مسلک خاص دارند، تلاش کردند. در رأس آن هم که مدیریت همه کارها با استادم سعید آقاخانی بوده است؛ البته که تهیهکننده مجموعه مهدی فرجی هم مثل همیشه همه زحمات را بر دوش کشیدند. از همین جا به همه بازیگران بومی این سرزمین هم خداقوت میگوییم. ما این سختی را به جان و دل پذیرفتیم تا به جان همه مردم ایران بنشیند.
بازخورد مخاطبان چگونه بود؟تاجایی که دوستان عزیز اطلاع دارند شاید بگویم بازخورد نون خ هماورد و رقیبی نداشته است. این را صادقانه میگویم؛ نه اینکه چون بازیگر این سریال هستم. بهویژه در دیار غرب کشور شامل استانهای کردستان، ایلام، همدان لرستان و حتی عشایر سرافراز با دل و جان پذیرفتند که نون خ چقدر دلنشین است و با خانوادهها پای تماشای این سریال نشستند و حتی چند نوبت آن را تماشا کردند.
کمی از خانوادهتان برای ما بگویید. خانوادهتان هم اهل هنر هستند؟ واکنش آنها از نقشآفرینی عمو کاووس چیست؟بله. خانواده بنده یک خانواده هنردوستند که البته دستی هم بر سینما، موسیقی، کارهای نمایشی داشتهاند و دارند. گهگاهی مینشینیم و با بچهها درباره چالشهای شخصیت عمو کاووس صحبت میکنیم و رهنمودهایی میدهند.
کوتاه از ماشاءالله وروایی
کار هنری در ارتش تا جبهه
ماشاءالله وروایی متولد سال۱۳۲۹ در کرمانشاه است. او رسکیومن(سرمتخصص نجات هوایی) و سرهنگ بازنشسته هوانیروز ارتش بوده و از نوجوانی در نمایشهای دبیرستانی فعالیت داشته و بعد از ورود به ارتش در دانشگاه افسری نیروی هوایی تحصیلات خود را گذرانده است. وی کار خود را در کادر پرواز و در کارهای نمایش و هنر آغاز کردهاست. همزمان دورههای رنجر، کوهستان، دوره دریا، باتلاق و جنگل را گذرانده و کماندو شده است. او در دوران دفاعمقدس با کمک همکارانش در جبههها برای رزمندهها نمایش اجرا میکرده و بعدها برای شبکههای استانی کرمانشاه، ایلام و کردستان کارهای طنز انجام داده است. اوج هنرنماییاش هم مجموعه نون خ بهعنوان عمو کاووس است. ناگفته نماند با اتمام نونخ۲ یوسف قربانی، فرمانده وقت هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران، از او بهخاطر بازی در این سریال تشکر و قدردانی کرد.
کد خبر 846069 برچسبها بازیگران سینما و تلویزیون ایران دفاع - ارتش جمهوری اسلامی فیلم و سریال ایرانی