Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «همشهری آنلاین»
2024-05-05@02:12:15 GMT

مادری پس از ۱۰ سال، فرزندش را پیدا کرد!

تاریخ انتشار: ۹ اسفند ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۴۷۹۷۹۹

مادری پس از ۱۰ سال، فرزندش را پیدا کرد!

همشهری آنلاین _ رضا نیکنام: پس از داستان جدایی والدین، کودک ۶ ساله ماند و یک پدربزرگ پیر و سالخورده که توان رسیدگی و جمع و جور کردن بچه را نداشت. پدر آن زمان ازدواج می‌کند و مادر کودک نیز که از هر جهت خیالش آسوده شده در گوشه‌ای از شهر به زندگی ادامه می‌دهد. مادری که از همه چیز بی‌اطلاع است و کسی به او خبر نمی‌دهد که تنها پسرش چه وضعیتی پیدا کرده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مادر در طول این سال‌ها خیلی تلاش کرد که فرزندش را ببیند اما هر بار به بهانه‌ای او را از این حق طبیعی محروم کردند. دلواپسی مادرانه برای وضعیت فرزند باعث شده تا یک لحظه آرام و قرار پیدا نکند.روزها از پی هم می‌گذرد و پدربزرگ سالخورده تصمیم می‌گیردکه پسر بچه را به یک از مراکز نگهداری کودکان بسپارد.

مادر، روزی به‌طور اتفاقی به یکی از مراکز نگهداری کودکان‌کار در محله باغ آذری سر می‌زند به نیت انجام کارهای خیرخواهانه اما آنجا اتفاق عجیبی می‌افتد. او آنجا پس از گذشت ۱۰ سال پسر بچه‌اش را پیدا می‌کند. این پس حالا ۱۶ سال دارد و چهره‌اش حسابی عوض شده. واقعاً حس مادر و فرزندی عجیب است چراکه وقتی پسر وارد اتاق می‌شود مادر می‌فهمد که این فرزند اوست که این‌قدر بزرگ شده! دیدن صحنه در آغوش گرفتن پسر توسط مادر قابل وصف نیست و با هیچ قلمی نمی‌توان ذره‌ای از این احساسات پاک مادرانه را بیان کرد.

ماجرای این پسر بچه و مادرش پس از گذشت ۱۰ سال به کمک مدیریت مرکز نگهداری کودکان کار یاسر ختم به خیر شد، اما این نگرانی وجود دارد که مبادا باشند بانوانی که قصه مشابهی مانند این مادر دارند و هنوز نتوانسته‌اند فرزند خود را در کنار خود داشته باشند و مهرمادری را به فرزندان خود نشان دهند.

کد خبر 660748 برچسب‌ها كودكان كار موسسه خیریه محله سازمان بهزیستی شهرداری خیریه معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری همشهری محله شوراى شهر تهران شهردارى تهران شورای شهر منطقه ۱۶ رئیس قوه قضائیه

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: كودكان كار موسسه خیریه محله سازمان بهزیستی شهرداری خیریه معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری همشهری محله شوراى شهر تهران شهردارى تهران شورای شهر منطقه ۱۶ رئیس قوه قضائیه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۴۷۹۷۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

این شهید حتی موقع به‌ دنیا آمدن فرزندش هم حاضر نشد به خانه برگردد!

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، این یک بیت شعر با خط زیبای شهیدسید مهدی شاهچراغ برای همیشه به یادگار ماند: با صدهزار جلوه برون آمدی که من /با صدهزار دیده تماشا کنم تو را. شهیدسید مهدی شاهچراغ معلم و هنرمند خطاط بود. اما دغدغه جنگ و جبهه او را به میدان جهاد کشاند. سیدمهدی نه در دوران جنگ که پیش از آن در عرصه انقلاب و بیداری و آگاهی مردم و هم محلی‌هایش نسبت به ظلم رژیم شاه سهیم بود. شهید سیدمهدی شاهچراغ خیلی زود به آرزویش رسید و مزد مجاهدت‌های خود را در عملیات غرورآفرین الی بیت‌المقدس گرفت. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ او آسمانی شد، آنچه درپی می‌آید ماحصل گفتگو با محترم‌السادات شاهچراغ همسر شهید سیدمهدی شاهچراغ است.

بی‌قرار رفتن بود

بنابر روایت ایسنا، سیدمهدی متولد ۶ تیرماه سال ۱۳۳۸ دامغان بود. درسخوان بود و همزمان با درس و تحصیل کار هم می‌کرد. خدمت سربازی‌اش را در اصفهان سپری کرد. کمی بعد معلم شد و بعد از آن ازدواج کرد. همسرش می‌گوید: وقتی ازدواج کردم سنم کم بود. خیلی از کارهای خانه را بلد نبودم. سیدمهدی من را در کارهای خانه مثل آشپزی و لباس شستن کمک می‌کرد. همیشه نماز را اول وقت می‌خواند و من بلافاصله پشت سرش می‌ایستادم. نمازهای جماعت‌مان را هیچگاه از یاد نمی‌برم. زندگی خوبی داشتیم. او در دوران انقلاب هم فعالیت داشت. چند روز قبل از پیروزی انقلاب بود. مردم راهپیمایی می‌کردند. سیدمهدی در جلوی صف راهپیمایان، عکس امام (ره) را به سینه چسبانده بود و شعار می‌داد. جمعیت به پادگان نزدیک می‌شد. سیدمهدی میان نظامیان رفت و گروهی از آن‌ها را همراه خود میان مردم کشاند. بعضی‌ها می‌گفتند: «این چه کسی است که با جرأت آن‌ها را به جمع ما می‌کشاند.» چند روز بعد پادگان‌های ارتش به دست مردم فتح شد. جنگ که شروع شد، سیدمهدی هم بیقرار رفتن شد. جهاد فرصت دوباره‌ای برای همسرم بود. او کار، درس و معلمی را به عشق حضور در میدان جهاد رها کرد و راهی شد. با اینکه ما منتظر تولد فرزندمان بودیم. اما همین هم مانع سیدمهدی نشد.

خبر تولد فاطمه

خدا خیلی زود فاطمه را به ما هدیه کرد. خبر تولدش را در جبهه به او دادند. دوستانش می‌گفتند: یکی از بچه‌ها فریاد زد: دختر سید مهدی متولدشده! همرزمانش که متوجه شدند، از شادی فریاد کشیدند و تبریک گفتند. شیرینی می‌خواستند. هرکس به نحوی سر به سر سیدمهدی می‌گذاشت. بعضی‌ها از دور می‌گفتند:مبارکه! عده‌ای هم می‌پرسیدند:اسم دخترت را چی می‌گذاری؟ سیدمهدی با خوشحالی جواب داد: فاطمه!

فرمانده گردان رو به سیدمهدی کرد و گفت:شما دیگر برگرد! خانمت به شما احتیاج دارد. بچه‌ها می‌خواستند از سیدمهدی خداحافظی کنند که او با حرفش همه را متعجب کرده و پاسخ داده بود: من تا آخرعملیات می‌مانم.

شهادت در بیت المقدس

همرزمش لحظه شهادت کنارش بود. ابوتراب کاتبی بعدها برایم از آن لحظه اینگونه روایت کرد. آتش سنگینی بود. خمپاره‌ای به سنگرشان خورد به طرفشان رفتیم و صدای ناله‌ای شنیدیم. کمرش ترکش خورده بود. می‌دانستم که به تازگی پدر شده است. دو انگشتر در دست داشت. آن‌ها را درآوردم و صورتم را نزدیکش بردم و گفتم: سیدجان! بگو هر چی می‌خواهی بگو! دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید، اما نتوانست و همان لحظه به شهادت رسید. همسرشهید در ادامه می‌گوید وقتی به شهادت رسید کوچک‌ترین تغییری در صورتش ایجاد نشده بود. چهره‌اش همان بود که موقع خداحافظی آخر دیده بودیم. گویی خوابیده بود.

بدرقه با دعای خیر

قبل از رفتن به جبهه پیش پدرش رفت تا از او هم اجازه بگیرد. پدرش بعدها برایم گفت سید مهدی آمد و در حالی‌که سرش پایین بود به من گفت: پدر! از شما اجازه می‌خواهم تا با خیال راحت به جبهه بروم. من هم نگاهی به او کردم و پاسخ دادم با وضعی که همسرت دارد من صلاح نمی‌بینم که تنهایش بگذاری! فردای همان روز برای وداع آخر آمد. من هم که اصرار سیدمهدی را برای رفتن دیدم، رضایت دادم و دعای خیرم را بدرقه راه او کردم و گفتم خدا پشت و پناهت!

فاطمه و شهادت پدر

خیلی طول نکشید که خبر شهادت سیدمهدی را برای خانواده آوردند. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات الی بیت‌المقدس سیدمهدی به آرزویش رسید. تشییع پیکر شهید خیلی شلوغ بود. بسیاری از مردم آمده بودند تا حضورشان تسلی خاطر بازماندگان باشد. فاطمه، چند روزه بود. دائم گریه می‌کرد. فاطمه را روی سینه پدر شهیدش گذاشتند آرام شد.

از شهید سیدمهدی شاهچراغ وصیتنامه‌ای بر جا ماند که در یازدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ و تنها چند روز قبل از شهادتش آن را نوشت. شهید سیدمهدی شاهچراغ بسیار ولایت‌مدار بود. او در این نوشتار در کنار توصیه‌هایی که به خانواده داشت از ملت ایران خواسته بود که برای امام دعا کنند.

۲۷۲۱۹

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901499

دیگر خبرها

  • آسمانی شدن مادر شهید آسوده در دزفول
  • روایت شهادت بانوی پاسدار و فرزندش توسط منافقین
  • شیرینی‌ها و شگفتی‌های کودکان به روایت یک دیدار
  • ترکمن‌های گلستان غرق در شادی؛ یسنا در آغوش مادر آرام گرفت
  • کودکان گمشده غزه در حسرت دیدار پدر و مادر
  • این شهید حتی موقع به‌ دنیا آمدن فرزندش هم حاضر نشد به خانه برگردد!
  • مادر شهید اسحق مددی، به دیدار فرزند شهیدش شتافت
  • کودکان گمشده غزه؛ در حسرت دیدار پدر و مادر
  • ۲۵۰۰ یادواره محله‌محور و خانه‌محور در کهگیلویه و بویراحمد برگزار می‌شود
  • بازگشت کریم بنزما به رئال مادری برای درمان