خاطرات شنیده نشده از سردار حسین املاکی شهید قهرمان/فرمانده ارتش سخنران یادواره شهید املاکی
تاریخ انتشار: ۸ فروردین ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۶۶۶۷۱۸
به گزارش خبرگزاری فارس از لنگرود، شهید حسین املاکی قائممقام لشکر ۱۶ قدس گیلان بود که در عملیات والفجر ۱۰ واژه ایثار را به خوبی معنی کرد و با دادن ماسک شیمیایی خود به یک بسیجی، جان او را نجات داد، اما خودش بر اثر استشمام گازهای سمی سیانور، دهم فروردین ماه ۱۳۶۷ در ارتفاعات بانیبنوک به شهادت رسید. شاید گفتنش برای ما آسان باشد، اما در وقت عمل است که مرد واقعی شناخته میشود و ایثار خالصانه به منصه ظهور میرسد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حاجحسین املاکی مردی بود که به قول همرزمش مسلم حبیبنیا، آن قدر در طول حیات زمینیاش رفتار حسنه داشت که اگر در چنان موقعی ایثار نمیکرد و به مرگ طبیعی از دنیا میرفت، جای تعجب داشت.
کار در مزرعه در دوران مرخصی
مسلم حبیبنیا یکی از همرزمان شهید املاکی خاطرهای را درباره این شهید را میگوید.
خاطرهای که برایتان تعریف میکنم از قول یک شهید است. شهید سیدمهدی حسینی از بچههای اطلاعات- عملیات بود. ایشان یک بار برایم تعریف کرد: «تازه به مرخصی رفته بودم که دلم برای حسین املاکی تنگ شد. تصمیم گرفتم به خانهشان بروم. (خانه پدری شهید املاکی در یکی از روستاهای منطقه کومله از توابع لنگرود بود. روستایشان در یک منطقه صعبالعبور است که همین الان هم با امکانات فعلی دسترسی به آنجا کار راحتی نیست) خودم را به لنگرود رساندم و، چون ماشین نبود، با پای پیاده به کومله و روستایشان رفتم.
در که زدم، مادر حسین در را باز کرد. از او سراغ حسین را گرفتم. گفت در «چای باغ» است. آدرس داد. از یک بلندی بالا و پایین رفتم تا اینکه به مزرعهشان رسیدم. حسین داشت توی مزرعه کار میکرد و یک سبد بزرگ به دوشش بسته بود. تا من را دید با خوشرویی به استقبالم آمد و پرسید اینجا چه کار میکنی؟ گفتم دلم برایت تنگ شده بود. گفت مرد حسابی مگر چند روز از هم دور بودیم که دلت تنگ شد. خلاصه کمی حرف زدیم و پرسیدم چرا داری در مزرعه کار میکنی؟ انگار کمی توی خودش رفت. بعد از من قول گرفت به کسی چیزی نگویم و گفت که مخارجش تأمین نمیشود و برای اینکه کمکی به خانواده پدری و خانواده خودش بکند، باید در مزرعه کار کند. شهید حسینی میگفت: «خیلی دلم برای حسین سوخت.
در جبهه سمت و مسئولیتی داشت، با این وجود در روستایشان مثل یک کارگر کار میکرد. من هم زنبیلی برداشتم و کمی به او کمک کردم.» نکته جالب در خصوص این خاطره شرایطی است که حسینی آن را برایم تعریف کرد. سال ۶۵ ما در هورالعظیم شناسایی میکردیم و معمولاً سیدمهدی حسینی همراه من بود. یکبار که با هم تنها بودیم، دیدم در فکر فرورفته است. گفتم به کدام شهید فکر میکنی که اینطور توی خودت هستی؟ گفت شهید نیست، ولی مطمئنم روزی شهید میشود. بعد ماجرای دیدن حسین در مزرعه را تعریف کرد و گفت: «حسین از من قول گرفته بود به کسی این قضیه را نگویم، ولی فکر کردم اگر من شهید شدم، حیف است این خاطره جایی بازگو نشود. برای همین برای تو تعریف کردم.» شهید حسینی کمتر از یک ماه بعد به شهادت رسید.
سردار خاکی
یکی از رزمندگان گیلان نیز درباره شهید املاکی در خاطرهای میگوید: برای اولین بار در پادگان سنندج این بزرگوار را دیدم، نمیشناختم ایشان چه کسی است ولی برایم سئوال پیش آمد که از یکی دوستانم پرسیدم ایشان را میشناسید؟ گفت: چطور
گفتم تا حالا به این قد قواره در اینجا مشاهده نکردم، گفت: ایشان آقای املاکی هستند، بنده یکه خوردم چون آوازه ایشان را شنیده بودم ولی خودش را ندیده بودم و آن روز هرگز از ذهنم پاک نمیشود، حتی به همان دوستم گفتم ببین با همه مسئولیتی که دارد چقدر ساده به نظر میرسد حتی زبانه پوتین ایشان آویزان بود، ولی به نظر خودم هر کس ایشان را میدید احساس امنیت میکرد اینقدر قیافه ساده و بیریایی داشت.
جلایی از دیگر رزمندگان درباره جراحت شهید املاکی میگوید: عملیات نصر ۴ بود. سال ۶۶، شهید املاکی از ناحیه آرنج مجروح شده بود. یک شکاف سی، سی و پنج سانتی در ماهیچه آرنجش ایجاد شده بود. چون تقریباً همیشه یک جای بدنش آسیب میدید، نه ما جدی گرفتیم، نه خود او. یک روزبعد از عملیات در ستاد لشکر که بودیم، دیدم حسین در حال وضو گرفتن است. آستینش را که بالا زد، دیدم جراحت آرنجش به اندازهای است که گوشتش بیرون زده. گفتم: «حسین آقا، این چیه؟»
با حالت عادی گفت: «چیزی نیست. چند وقت پیش مجروح شدم.» گفتم: «خب چرا همینطوری گذاشتیش» جواب داد «خودش خوب میشه» به زخمهای اینگونه اهمیت نمیداد. آنقدر درگیر جبهه و جنگ بود که حاضر نمیشد وقتش را برای درمان جراحتهای این چنینی بگذارد. آن روز هرچه به حسین اصرار کردم به بهداری لشکر برود نرفت. ناچار شدم خودم به بهداری بروم و با پزشک متخصص که آنجا بود صحبت کنم به او گفتم: که یکی از فرماندهان لشکر ما از ناحیه دست دچار آسیب شده ولی خودش بدلیل مشغله زیاد به بهداری مراجعه نمیکند. من سعی میکنم به نحوی او را نزد شما بیاورم. وقتی آمد شما بترسانیدش. بگوئید اگر درمان را جدی نگیری ممکن است مجبور باشی برای بستری شدن در بیمارستان، به پشت جبهه بروی و… دکتر قبول کرد و من هم نزد شهید املاکی آمدم و گفتم: آقا حسین، برویم پیش دکتر گفت: «آخر این جا که دکتر پیدا نمیشود؟»
گفتم: «چرا در بهداری یک پزشک متخصص داریم.» بالاخره با هر ترفندی بود او را به بهداری و نزد پزشک بردم. دکتر هم طوری رفتار کرد که انگار نه ایشان را میشناسد و نه قبلاً با من صحبت کرده است. نگاهی به جراحت دست حسین کرد و شروع کرد پیاز داغش را زیاد کردن و آنقدر گفت و گفت تا رسید به اینکه «اگر به همین شکل ادامه دهی، ناچاری چند وقتی به پشت جبهه بروی» شهید املاکی تا این را شنید، رنگ و رویش عوض شد. حالا دیگر برای مداوای زخمش علاقه نشان میداد. برای اینکه نمیخواست حتی ساعتی بخاطر خودش خط مقدم جبهه را ترک کند. او تمام وجودش را از آن انقلاب میدانست.
تو هم که حرف ملا را میزنی!
هوشنگ متقیان یکی از رزمندگان درباره شهید املاکی میگوید:
غروب بود و نماز مغرب را خواندیم از تاریکی شب استفاده کرده و با دوستان شب استفاده کرده و با دوستان خداحافظی کردیم و رفتیم برای شناسایی، قدم شمار ما هم برادر شهید زرویانی بود و طبق معمول در عقب گروه حرکت میکرد و قدمها را میشمرد. حسین آقا دوربین مادون قرمز داشت و در پیشاپیش ما حرکت میکرد به اولین میدان مین دشمن که رسیدیم آهسته به عقب ستون آمد و خطاب به برادر زرویانی گفت: قدم شمار تا اینجا چند قدم شده؟ او پاسخ داد:
۱۷۶۰ قدم و ادامه داد فرمانده چکار کنم حسین آقا هم به شوخی گفت: همین جا بخواب! حرکت کردیم او که میخواست دستورات حسین آقا را مو به مو اجرا کند دل تو دلش نبود همانجا خوابید این در حالی بود که حرکت کرده و از اولین میدان مین دشمن نیز عبور کرده بودیم در ادامه شناسایی به سنگرهای کمین و خاکریزها و میادین دوم و سوم دشمن را پشت سر گذاشتیم و از آنها نقشه و شاخص برداری میکردیم. حسین آقا برگشت تا به قدم شمار بگوید تا اینجا چند قدم شده، به عقب ستون که آمد دید قدم شمار نیست!
الیته من قبلا شک کرده بودم که سر و صدای خش خش پاهایش بگوشمان نمیرسد ولی باور نداشتم کار ما تمام شد برگشتیم به میدان مین اولیه دیدیم قدم شمار ما در میدان مین خوابیده و صدای خروپف او بلند است حسن آقا بر بالینش آمد و دستی به سر و صورت او کشید بیدارش کرد سپس گفت: قدم شمار! بالاخره تا اینجا چند قدم شده؟ او که روحیه خود را باخته بود گفت: آقا ۱۷۶۰ قدم حسین آقا به شوخی گفت: تو هم که حرف ملا را میزنی بلند شو و با ما حرکت کن قدم شمار تحمل نداشت از حسین آقا پرسید کدام ملا؟ موضوع چیه؟
حسین آقا گفت: کسی از ملا پرسیده بود چند سال داری گفته بود چهل سال، سالها گذشت بار دیگر از او پرسیدند چند سال داری باز جواب داد چهل سال آن مرد که از شنیدن چنین جوابی متعجب شده بود گفت: چندین سال قبل گفتی چهل سال و الان هم همان را تکرار میکنی چرا؟ پاسخ داد آخر حرف مرد یکی است.
حتماً شهید میشوم
مصطفی زبردست از همرزمان شهید املاکی با نقل خاطرهای میگوید: اواخر جنگ بود قبل از عملیات والفجر۱۰ روی تپهای نشسته بودیم، رو به حسین گفتم؛ جنگ اگر تمام بشود و شما شهید نشوید بعد از جنگ چه کار مینید، حسین سرش را پایین انداخت کمی مکث کرد. سپس سرش را که بلند کرد، در چشمانش اشک جمع شد و به من گفت؛ من شهید میشوم، حتماً شهید میشوم، شهادت من انشاالله نزدیک است.
اشک در پهنای صورت
سردار هامون محمدی فرمانده سابق سپاه قدس گیلان در خاطرهای میگوید: من به اتفاق سردار شهید حسین املاکی و سردار شهید خوشسیرت و برادر پاسدار حسن پروانه که از فرماندهان ایام دفاع مقدس است، رفته بودیم منطقه قلاویزان برادر عزیز ما آقا قاسم شافعی هم بود. حسین آدمی بود که دیر به گریه میآمد، آن روز شهید خوشسیرت که صدای نسبتا خوبی هم داشت شروع کرد به خواندن مصیبت حضرت سیدالشهداء و انتهای آن را به شهادت حسین املاکی ختم کرد که؛ بعد از شهادت حسین املاکی دخترات برات گریه میکنند و الی آخر، دیدیم حسین دارد گریه میکند اشک پهنای صورتش را گرفته بود.
زندگینامه سردار
سردار شهید حسین املاکی در شب عاشورای سال هزار و سیصد و چهل، در روستای کولاک محله، شهرستان لنگرود در خانوادهای مذهبی و کشاورز دیده به جهان گشود. او پس از گذراندن دوران تحصیلی خود در سال ۵۸ موفق به اخذ دیپلم در رشته بهداشت محیط شد. علاقه حسین به ورزش ایشان را به سوی ورزش کاراته و کشتی سوق داد و در این زمینه موفقیتهای نیز کسب نمود.
سردار شهید حسین املاکی در شب عاشورای سال هزار و سیصد و چهل، در روستای کولاک محله، شهرستان لنگرود در خانوادهای مذهبی و کشاورز دیده به جهان گشود. او پس از گذراندن دوران تحصیلی خود در سال ۵۸ موفق به اخذ دیپلم در رشته بهداشت محیط شد. علاقه حسین به ورزش ایشان را به سوی ورزش کاراته و کشتی سوق داد و در این زمینه موفقیتهای نیز کسب نمود.
روح ایمان و کفر ستیزی و انقلابی حسین آقا انگیزهای فراهم کرد تا به موج عظیم انقلاب بپیوندد و در این عرصه فعالیت زیادی برای به زانو درآوردن نظام منحوس پهلوی در منطقه داشت و با به ثمر رسیدن نظام مقدس جمهوری اسلامی به سبز جامگان این نهاد بر خواسته از متن امت اسلامی، سپاه پاسداران لنگرود پیوست و با تجاوز رژیم بعثی عراق به ایران اسلامی و تحمیل جنگی نابرابر به انق الب نوپای اسلامی به همراه اولین گروه از نیروهای اعزامی گیلان عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل به دیار خونین سرپل ذهاب و قصر شیرین شتافت. ایمان، شجاعت، خلاقیت، تدبیر و توانمندی در وی چنان عالی بود که توانست در کوتاهترین زمان، توان رزمی خویش را تثبیت کند و مدتی بعد هم وارد تیپ ۲۵ کربلا شد.
خلاقیت حسین در ارائه شناساییها و طرح نظامی به قدری عالی و دقیق بود که گویا سالها در دانشکدهها دروس علوم عالی نظامی و رزم آموخته بود؛ لیکن دانشگاه او ایمان به خدا و کلاس او جبهه و میادین نبرد با دشمنان اسلام و قرآن بود چون بر فرماندهان این توانمندی عالی نظامی حسین محرز شد؛ در واحد اطلاعات و عملیات مسئولیت فرماندهی، محور یکم را بر عهده او گذاشتند.
سردار حسین املاکی پس از رشادتها و دلاوریها در عملیاتهای مختلف ازجمله ثامن الائمه و فتح المبین و بیت المقدس و رمضان و محرم، در سال ۶۱ بود که تصمیم گرفت به سنت دیرپای محمدی )ص (عمل به تکلیف نماید و ازدواج کند اما هنوز بیش از دوازده روز از پیمان مقدس ازدواج وی نگذشته بود که به سوی جبه ههای نور علیه ظلمت شتافت و هیچ تأخیری در جبهههای نبرد حق علیه باطل را بر خود جایز نمیدانست و ازدواج را هم عمل به تکلیف و حرمت نهادن به اصول و آرمانهای مکتب غنی اسلام و احکام الهی میدانست و حاصل این پیوند مقدس یک پسر و دو دختر از زندگی مشترک ایشان به یادگار ماند.
حسین در عملیاتهای متعددی چون والفجر مقدماتی، والفجر ۱، والفجر ۴، والفجر ۶، والفجر ۸، والفجر ۹ و عملیات بدر نقش آفرینی فوق العادهای ایفاء نمود و بیتردید میتوان عنوان کرد آن موفقیتها مرهون شجاعت، خلاقیت، توانمندی و خدمات عالی حسین املاکی بود.
حسین در سال ۶۴ به تیپ قدس گیلان رفت؛ واحد اطلاعات و عملیات تیپ را تقویت نمود و بهترین طرح عملیاتی والفجر ۹ را با توجه به شناساییهایش در منطقه سلیمانیه ارائه و اجرا نمود و به موفقیتهای بزرگی دست یافت.
پس از انجام عملیات نصر ۴، سردار رشید حسین املاکی به سمت قائم مقام لشکر ۱۶ قدس گیلان مشغول به خدمتگزاری گردید لذا واحدها و گردانهای لشکر را مهیای نبردی دیگر ساخت و در مأموریتی آسیب شدیدی دید به طوری که ناچار با هلی کوپتر به بیمارستان انتقال یافت که طبق معمول پس از اندکی بهبودی، مجدد عازم جبهههای نبرد با خصم دون شد.
سرانجام این دلاور شجاع اسلام در ۹ فروردین سال ۶۷ در عملیات والفجر ۱۰ در منطقه عمومی سید صادق، شانه دری بر روی ارتفاعات) بانی بنوک (به همراه یاران و هم رزمان شهید محمد اصغریخواه فرمانده گردان کمیل و شهید دکتر محمد حبیبیپور و شهید سید عباس موسوی و دیگر عزیزان و دلاوران شجاع اسلام در اثر حمله ناجوانمردانه) بمباران شیمیایی( دشمنان بعثی به آرزوی دیرینهای که کسب مقام شهادت در راه حضرت دوست بود نائل آمد و روح بلند و ملکوتیاش همنشین عرشیان گردید و پیکر مطهر این فرمانده شجاع اسلام در میان انبوه آتش و حملات شیمیایی دشمن بر روی ارتفاعات بانی بنوک مأوا گزید.
حسین املاکی حسینی زیست و شهید شد و شهادتش الگو و درسی فراموش ناشدنی شد به نام «ایثار» به امت عزیز اسلام آموخت.
چرا که در بحبوحه جنگ و نبرد و آتش حملات و شیمیایی دشمن حسین املاکی به بسیجیای که ناله و استمداد کمک میطلبید، ماسک صورتش را برداشت و به صورت بسیجی بست و در نهایت هر دو شهید شدند هم بسیجی و هم حسین املاکی. پیام مقام معظم رهبری: شهید املاکی شما، که توی میدان جنگ شیمیایی زدند، و خودش هم آنجا در معرض شیمیایی بود، بسیجی بغل دستش ماسک نداشت، شهید املاکی ماسک خودش را برداشت بست به صورت بسیجی همراهش! قهرمان یعنی این!
به گزارش فارس، یادواره سردار شهید حسین املاکی سهشنبه ۹ فروردین ساعت ۱۵ در مسجد جامع شهرستان «لنگرود» با سخنرانی امیر سرلشکر «سیدعبدالرحیم موسوی» فرمانده کل ارتش و با مدیحهسرایی «ابوذر روحی» برگزار خواهد شد.
انتهای پیام/۸۴۰۰۸
منبع: فارس
کلیدواژه: شهید حسین املاکی فرمانده ارتش شهید املاکی لنگرود سردار شهید حسین املاکی شهید املاکی موفقیت ها میدان مین قدس گیلان حسین آقا خاطره ای قدم شمار
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۶۶۶۷۱۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شهدا معلم همیشگی شرافت و نماد اعتلای اخلاق و غیرت هستند
ایسنا/لرستان سرپرست دانشگاه فرهنگیان لرستان گفت: شهدا معلم همیشگی شرافت و نماد اعتلای اخلاق و غیرت هستند.
احمد حقی در یادواره شهدای دانشجومعلم که در سالن همایشهای پردیس علامه طباطبایی دانشگاه فرهنگیان لرستان برگزار شد، با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای دانشجومعلم، گفت: هشت شهید دانشجومعلم به اسامی پرویز حسنوند، امیدعلی زیودار، سیدعلیرضا شفیعی نجفی، ایمان بابایی، جعفر دالوند، نظرعلی دریکوند، عبدالرضا جدیدالاسلامی و امیر فریدونی منتسب به پردیس علامه طباطبایی خرمآباد هستند.
وی با بیان اینکه نظیر این یادواره شهدای دانشجومعلم بهمناسبت هفته معلم در پردیس آیتالله کمالوند، شهید میرشاکی، زینبکبری(س) نیز برگزار شده است، افزود: این یادوارهها مقدمه کنگره ملی شهدای دانشجومعلم استان لرستان است.
حقی با اشاره به تشکیل دبیرخانه دائمی کنگره ملی شهدای دانشجومعلم در دانشگاه فرهنگیان لرستان و اینکه برنامههای مختلفی در این راستا در دست اقدام است که از جمله آنها میتوان به یادواره شهدای دانشجومعلم، گردآوری اسناد و مدارک شهدای دانشجومعلم در قالب دایرةالمعارف اشاره کرد، گفت: هدف ما این است که یاد و خاطره شهدای دانشجو معلم به صورت مستمر زنده نگه داشته شود.
سرپرست دانشگاه فرهنگیان لرستان از شهدا بهعنوان شمع محفل بشریت، ستارگان آسمان هدایت و الگوهای جاودان زندگی یاد کرد و ادامه داد: شهدا معلم همیشگی شرافت و نماد اعتلای اخلاق و غیرت هستند که برای همیشه پیش چشم ما میتوانند هدایتگر و راهنما باشند.
وی با بیان اینکه شهدا معلم هستند، اضافه کرد: شهدای دانشجومعلم برای ما معلم هستند آنها بین ما بودند، در این فضا نفس کشیدند و در دوران جوانی بهواسطه کمال معرفتی که به حق، حقیقت، دین، اخلاق و ارزشهای والای الهی پیدا کردند بزرگترین تصمیم زندگی یعنی مجاهدت در راه حق و ایستادگی تا پای جان برای اعتلای ارزشهای الهی را اتخاذ کردند.
حقی با اشاره به روایتی از مقام معظم رهبری درباره شهید دانشجو علمالهدی و یاران شهیدش، افزود: شهدا به ما آموختند که در مسیر حق و حقیقت هرگز نباید کوتاه آمد حتی اگر در این مسیر تنهای تنها ماندیم، حتی اگر هیچ امیدی به موفقیت نداشته باشیم باز هم نباید در این مسیر کوتاه بیاییم.
وی با بیان اینکه شهدای دانشجومعلم برای ما معلم هستند، گفت: شهدا اسوههای همیشگی هستند و ما باید برای همیشه بهعنوان الگو و اسوه از زندگی و شهادت آنها الگو و سرمشق بگیریم و راه آنها را ادامه دهیم.
این مراسم با تقدیر از خانواده شهدای دانشجومعلم پردیس علامه طباطبایی دانشگاه فرهنگیان استان لرستان و اجرای سرود توسط گروه «نغمههای بهشتی»، بازدید از نمایشگاه دستاوردهای بسیج دانشگاه فرهنگیان لرستان و حضور در کنار مرقد شهید گمنام دانشگاه فرهنگیان به پایان رسید.
انتهای پیام