Web Analytics Made Easy - Statcounter

پایگاه خبری جماران: یکی از سوالات موجود در افکار عمومی، تعابیر قاطع و محکم امام در خصوص اهمیت و اولویت «حفظ نظام» است.

همزمان با «روز جمهوری اسلامی» یکی از مهمه ترین موارد این تأکیدات را بررسی می کنیم.

به گزارش جماران، به نقل از حوزه نیوز:

امام خمینی (ره) در چند جا فرمودند:
حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر(عج) باشد اهمیتش بیشتر است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

حال دو سوال پیش می آید:

اگر به حکومت حال حاضر نگاهی بیاندازید و ببینید آیا این حکومت با این همه فساد و فحشا و فقر و بیکاری و بی بندباری آیا لیاقت آن را دارد که امام معصوم (ع) نعوذبالله جانش را فدای آن کند؟

اصلا از ازل تا حال حکومتی بوده است که ارزش آن را داشته باشد که امام معصوم (ع) بخواهد جانش را فدای آن کند؟؟؟

امام خمینی (ره) در طول حیات خود در زمان های متعدد، بارها و بارها بر لزوم حفظ این انقلاب و نظام تأکید کرده اند؛ گاه از حفظ نظام تعبیر به اوجب واجبات نموده و گاه نیز با این بیان که حفظ جمهورى اسلامى از حفظ یک نفر- ولو امام عصر باشد- اهمیتش بیشتر است.

شاید این تعبیر امام برای بسیاری سنگین و سؤال برانگیز باشد که چگونه حفظ نظام ما از حفظ جان جانان امام زمان ارواحنا فداه مهم تراست؟!! اما اگر به کلام امام، کامل گوش دهیم خود پاسخ این سؤال را داده اند. گویا امام نیز می دانست این کلام برای برخی قابل هضم نیست. امام در اول فروردین ماه سال 1362 در بخشی از سخنان خود در جمع مسئولان نظام به این مهم اشاره کرده و می فرمایند:

امروز ما مواجه با همه قدرت ها هستیم و آنها در خارج و داخل دارند طرح ریزى مى ‌کنند؛ براى اینکه این انقلاب را بشکنند و این نهضت اسلامى و جمهورى اسلامى را شکست دهند و نابود کنند. و این یک تکلیف الهى است براى همه که اهمّ تکلیف هایى است که خدا دارد؛ یعنى، حفظ جمهورى اسلامى از حفظ یک نفر- ولو امام عصر باشد- اهمیتش بیشتر است؛ براى اینکه امام عصر هم خودش را فدا مى‌ کند براى اسلام و همه انبیا از صدر عالَم تا حالا که آمدند، براى کلمه حق و براى دین خدا مجاهده کردند و خودشان را فدا کردند.

پیامبر اکرم(ص) آن همه مشقات را کشید و اهل بیت معظم او آن همه زحمات را متکفّل شدند و جانبازى‌ ها را کردند؛ همه براى حفظ اسلام بوده است. اسلام یک ودیعه الهى است پیش ملت ها که این ودیعه الهى براى تربیت خود افراد و براى خدمت به خود افراد هست و حفظ آن بر همه کس واجب عینى است؛ یعنى، همه مکلف به حفظ آن هستیم تا آن وقتى که یک عده ‌اى براى حفظ آن قائم بشوند که آن وقت تکلیف از دیگران برداشته مى‌ شود.[1]

امام خمینی(ره) فرمودند: «حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله(ص) است یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حجّ است»[2]  لذا امام راحل فرمودند:  مسئله حفظ نظام جمهورى اسلامى از اهمّ واجبات عقلى و شرعى است که هیچ چیز به آن مزاحمت نمى‌کند»[3]

 حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است،که انبیاى عظام از آدم تا خاتم النبیین(ص)در راه آن کوشش و فداکارى جان­فرسا نموده‌اند و هیچ مانعى آنان را از این فریضه بزرگ بازنداشته؛ و همچنین پس از آنان اصحاب متعهد و ائمه اسلام(ع)  با کوشش هاى توان­فرسا تا حد نثار خون خود در حفظ آن کوشیده‌اند»[4]
حفظ جان افراد و حتّی حفظ جان حاکم اسلامی ـ که رسول خدا (ص) و ائمه(ع) نیز از مصادیق حاکم اسلامی اند ـ جزء احکام فرعیّه اسلام می باشند. اینکه در روایت آمده، نماز عمود اسلام است؛ یعنی کار عمود (ستون) ، حفاظت از کلّ بناست، و  حاکم اسلامی هم مجری اسلام است لذا نه ستون اسلام با خود اسلام برابری می کند نه حیات دنیوی مجری آن. بلکه اصل اسلام، که یک نظام منسجم باشد، ارجحیّت بر برخی اجزاء و حیات دنیوی مجریانش دارد و حکومت اسلامی، نمود بیرونی این نظام منسجم فکری است. لذا حفظ نظام اسلام، بر هر امر دیگری اولویّت دارد.
بر همین اساس است که حضرت علی (ع)  در لیلة المبیت، جای پیامبر (ص) خوابید. چون در آن موقعیّت، حفظ جان رسول خدا(ص) عین حفظ اسلام بود؛ بخصوص که حضرتش برای تشکیل حکومت اسلامی راهی مدینه بود و حفظ اسلام بر حفظ جان علی (ع)  ارجحیّت دارد.
باز بر همین اساس است که امام حسین (ع) ، با علم به این که خودش و خاندان و یارانش شهید خواهند شد و اهلش به اسارت خواهند رفت، دست به قیام بر ضدّ یزید زد. چون اصل اسلام را در حیطه عمل، در خطر می دید. شاهد این ادّعا آن است که وقتی مروان به حضرتش پیشنهاد نمود که با یزید بیعت کند ، فرمودند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ» ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می گردیم پس به اسلام باید والسّلام گفت (با اسلام باید وداع نمود)؛ چون امّت به حاکمی چون یزید مبتلا گشته است»[5]
شکّ نیست که با وجود امام معصوم، امثال یزید نمی توانند نظام فکری اسلام را نابود سازند؛ چون این نظام در وجود معصوم، تبلور دارد. امّا امثال یزید می توانند مانع از نمود بیرونی این نظام شوند. لذا امام حسین (ع) جان خود را فدا می کند تا اجازه ی چنین کاری را ندهد. چون وقتی فرزند رسول خدا(ص) توسّط یزید کشته شد، دیگر یزید نمی تواند به نام اسلام، حکومت نماید ؛ و مردم نمی پذیرند که او حقیقتاً خلیفه  رسول خداست امّا اگر این اتّفاق نمی افتاد، او با نام اسلام، حکومت می کرد و افکار رژیم اموی به عنوان اسلام ترویج می گشت؛ و اسلام حقیقی عملاً از بین می رفت. کما اینکه اگر حضرت علی (ع)  برای مصون ماندن از آزارها با ابوبکر بیعت می نمود یا حضرت زهرا(س) در دفاع از حقّ کوتاه می آمد، ما امروز چیزی به نام اسلام راستین در اختیار نداشتیم. آن بزرگواران در برابر ابوبکر چنان رفتار نمودند که مشروعیّت او به عنوان خلیفه رسول خدا(ص) برای همیشه تاریخ، زیر سوال رفت.
البته توجّه شود که امام حسین (ع)، جان خودش را فدای اسلام می کند نه امامت خودش را. امامت، اصل اسلام می باشد؛ و امام معصوم، عین خود اسلام است لذا همان گونه که همه چیز باید فدای اسلام شود، همه چیز باید فدای امامت نیز بشود. امّا امامت قائم به فرد نیست تا با فدا شدن آن فرد، امامت نیز فدا گردد. امام حسین(ع) شخص خود را فدای اسلام نمود، امّا امامتش به امام سجّاد (ع) منتقل گشت.
امروز نیز اگر امر دائر باشد بین حفظ نظام اسلامی و حفظ شخص ولیّ فقیه یا حفظ شخص امام زمان (عج)، حفظ نظام اسلامی، واجب تر است. چرا که با حفظ نظام اسلامی، ولایت نیز حفظ می گردد؛ امّا نه در وجود شخص خاصّی. لذا رسول خدا(ص) از دنیا رفت و جای او را امیرمومنان (ع) گرفت و با رفتن او، اسلام نرفت و به همین ترتیب ائمه(ع) یک به یک به دیار باقی شتافتند و هیچگاه جایشان خالی نماند.

با رفتن شخص امام زمان(عج) نیز خداوند متعال، زمین را خالی از حجّت نمی گذارد. لذا طبق روایات، آنگاه که حضرتش ظهور کرده، مدّتی حکومت نموده و رحلت فرمودند، امام حسین(ع) رجعت نموده و حکومت می کنند. لذا اسلام، قائم به شخص امام نیست؛ بلکه قائم به اصل امامت است.
حقیقت امر این است که امروز و در زمان غیبت معصوم، اسلام در قالب جمهوری اسلامی ایران و نظریّه ولایت فقیه نمودار گشته و در حال به اجرا در آمدن است؛ اگر چه هنوز بسیار فاصله داریم با آن روز که موانع برطرف شوند و اسلام، تمام و کمال به اجرا درآید. ولی به هر حال، امروز اسلام با این نظام شناخته می شود لذا شکست این نظام و آسیب دیدن ولایت فقیه ـ نه شخص ولیّ فقیه ـ مساوی است با شکست اسلام. اگر خدای ناکرده این نظام برافتد، صدها سال طول می کشد تا اسلام راستین بتواند دوباره سر بلند شود. بر همین مبنا بود که امام(ره) فرمودند: «حضرات آقایان توجه داشته باشند که مصلحت نظام از امور مهمّه ای است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز می گردد»[6]

لذا حفظ نظام اسلامی در اسلام واجب است. البته حفظ نظام اسلامی در هر برهه از زمان به یک شکل بوده است.

امام على (ع) پس از پیامبر شایسته ترین فرد عالى براى اداره امور جامعه اسلامى بود و در حوزه اسلام بجز پیامبر اسلام(ص) هیچ کس از نظر فضیلت، تقوا، بینش فقهى، قضائى، جهاد و کوشش در راه خدا و سایر صفات عالى انسانى به پای امام على(ع) نمى رسید. به دلیل همین شایستگی ها، آن حضرت بارها به دستور خدا و توسط پیامبر اسلام(ص) به عنوان رهبر آینده مسلمانان معرفى شده بود که از همه آنها مهمتر جریان «غدیر» است. از این نظر انتظار مى رفت که پس از درگذشت پیامبر، بلافاصله على(ع) زمام امور را در دست گیرد و رهبرى مسلمین را ادامه دهد. اما عملا چنین نشد و مسیر خلافت اسلامى پس از پیامبر منحرف گردید و امام على(ع) از صحنه سیاسى و مرکز تصمیم گیرى در ادامه امور جامعه بدور ماند.
امام على (ع) این انحراف را تحمل نکرد و سکوت در برابر آن را ناروا شمرد و بارها با استدلال ها و احتجاج هاى متین خود، خلیفه و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار داد، ولى مرور ایام و سیر حوادث نشان داد که این گونه اعتراض ها چندان سودى ندارد و خلیفه و هوادارانش در حفظ و ادامه قدرت خود مصرند. در این هنگام على بر سر دو راهى حساس و سرنوشت سازى قرار گرفت: یا مى بایست به کمک رجال خاندان رسالت و علاقه مندان راستین خویش که حکومت جدید را مشروع و قانونى نمى دانستند، بپاخیزد و با توسل به قدرت، خلافت و حکومت را قبضه کند، و یا آنکه وضع موجود را تحمل کرده و در حدود امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظائف خود بپردازد. از آنجا که در رهبری هاى الهى، قدرت و مقام، هدف نیست بلکه هدف چیزى بالاتر از حفظ مقام و موقعیت است و وجود رهبرى براى این است که به هدف تحقق ببخشد، لذا اگر روزى رهبر بر سر دوراهى قرار گرفت و ناگزیر شد که از میان مقام و هدف، یکى را برگزیند، باید از مقام رهبرى دست بردارد و هدف را مقدم تر از حفظ مقام و موقعیت رهبرى خویش بشمارد. على(ع) که با چنین وضعى روبرو شده بود، راه دوم را برگزید. او با ارزیابى اوضاع و احوال جامعه اسلامى به این نتیجه رسید که اگر اصرار به قبضه کردن حکومت و حفظ مقام و موقعیت رهبرى خود نماید، وضعى پیش مى آید که زحمات پیامبر اسلام و خون هاى پاکى که در راه این هدف و براى آبیارى نهال اسلام ریخته شده است، به هدر مى رود.[7]
امام در خطبه«شقشقیّه» از این دوراهى دشوار و حساس و رمز انتخاب راه دوم چنین یاد مى کند:
من رداى خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن درپیچیدم (و کنار رفتم)، در حالى که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها(بدون یاور) بپاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتى که پدید آورده اند، صبر کنم؟ محیطى که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگى به رنج وامى دارد.
(عاقبت) دیدم بردبارى و صبر، به عقل و خرد نزدیکتر است لذا شکیبایى ورزیدم، ولى به کسى مى ماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مى دیدم میراثم را به غارت مى برند.[8]
امام به صبر خود در برابر انحراف خلافت اسلامى از مسیر اصلى خود به منظور حفظ اساس اسلام در موارد دیگر نیز اشاره نموده است از آن جمله در آغاز خلافت عثمان که راى شورا به نفع عثمان تمام شد و قدرت به دست وى افتاد، امام رو به دیگر اعضاى شورا کرده و فرمود:
خوب مى دانید که من از همه کس به خلافت شایسته ترم. به خداسوگند تا هنگامى که اوضاع مسلمین روبه راه باشد و در هم نریزد، و به غیر از من به دیگرى ستم نشود، همچنان مدارا خواهم کرد.[9]

لذا امیر المومنین(ع) برای بقای اسلام و حفظ نظام اسلامی و عدم هرج و مرج در جامعه اسلامی، 25 سال سکوت اختیار کرد و از حق خودش به خاطر عدم حضور و خواست مردم صرف نظر کرد. بلافاصله در دوران حکومت خودش حفظ نظام را در مقابله با معاویه و طاغوت دانست.

یکى از نخستین اقدامات امام على(ع) پس از بیعت مردم براى آغاز اصلاحات، برکنار کردن کارگزاران عثمان بود ولی سیاستمداران علاقه مند به امام(ع)، بر کنارى معاویه و ابو موسى اشعرى را به مصلحت نمى دانستند.
روی این جهت سرانجام با توضیحات بسیار و وساطت هاى مالک اشتر، امام (ع) با ابقاى ابو موسى موافقت کرد؛ امّا در مورد معاویه، هر چه براى قانع کردن على(ع) تلاش کردند، نتیجه اى نداشت و ایشان، ابقاى او بر حکومت شام را حتى براى یک لحظه روا ندانست.
حال سوال این است آیا از نظر سیاسى بهتر نبود امام على (ع) معاویه را در آغاز حکومت خود، ابقاء مى کرد تا حاکمیتش استقرار یابد و معاویه، همراه اهل شام با او بیعت کند و بعد، او را عزل مى کرد تا جنگ صفّینْ پیش نمی آمد و حکومت اسلامى به رهبرى او تداوم می یافت؟
در پاسخ به این سوال باید گفت:
اولا: امیر مومنان(ع)، شرایط آن روز را مى دانست که معاویه به هیچ وجه با وی بیعت نمى کند، گرچه او را بر حکومت شام ابقا نماید؛ چرا که معاویه، کینه هاى کهنى داشت که شتر در آن، زانو می زَد؛[10] چرا که امام على(ع) در صدر اسلام، حنظله برادر معاویه و دایى اش ولید و جدّش عتبه را به خاطر کفرشان یک جا به هلاکت رساند بود.[11]
با همه این کینه ها، از طرفی هم این احتمال می رفت که معاویه، حکم امام على (ع) بر ابقای خویش را، براى شامیان بخوانَد و موقعیت خود را نزد آنان، محکم سازد و در ذهن آنان جاى دهد که:«اگر او شایسته حکومت نبود، على (ع)  او را ابقا نمى کرد». آن گاه در بیعت با امام به مخالفت می پرداخت و از آن، سر باز می زد و آن گاه در مخالفت و سرکشى، قوى تر مى شد.

در زمان امام حسن  (ع)  هم به خاطر عدم حضور و همراهی مردم و سرداران سپاه و به خاطر حفظ و بقای اسلام و نظام اسلامی با معاویه صلح کرد. بیعت یکپارچه مردم کوفه و نمایندگان قبیله های مختلف در مسجد کوفه در روز بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم هجرت بعد از شهادت مولی الموحدین (ع)  وحشت بزرگی در دل معاویه و حاکمان شام پدید آورد. آنان احساس کردند توطئه ترور آن بزرگمرد به طرفداران اهل بیت عصمت و طهارت عزمی راسخ تر بخشیده است و آنان را در استمرار راه خویش مصمم تر ساخته است.

معاویه، با شنیدن اخبار فوق، یاران و نزدیکان خویش همچون عمروعاص، قیس بن اشعث، ولید بن عقبه و عتبة بن ابی سفیان و ... را فرا خواند، نشستی تشکیل داد و درباره چگونگی برخورد با حکومت تازه پای امام حسن (ع)  و براندازی آن با آنان به مشورت پرداخت او گفت: چنانچه اندیشه ای اساسی جهت براندازی حکومت علوی نکنید، برای همیشه با تهدید مواجه خواهیم بود. پس از سخنان معاویه شورا برگزار شد. رهاورد این نشست تصمیم های زیر بود که اقداماتی انجام بدهند لذا جاسوسانی را جهت اغتشاش و آشوب و ایجاد نا امنی فرستادند و نیروهای ارشد نظامی و لشکریان امام مجتبی (ع)  مانند عبیدالله بن عباس و قیس بن سعد را تطمیع و تهدید کردند و جنگ روانی تمام عیار علیه کارگزاران صالح و متعهد و دلسوز آن حضرت در شهرهای مختلف به راه انداختند و اقدامات دیگری هم انجام دادند.

لذا به خاطر این توطئه ها و نبود یار و یاور حضرت به خاطر بقا اسلام و حفظ اسلام مجبور به صلح با معاویه شد.

امام مجتبی (ع)  فرمود: سوگند به خدا، من حکومت و خلافت را تسلیم معاویه نکردم، مگر بدان سبب که یارانی برای نبرد با او نیافتم. چنانچه همراهانی می داشتم، شب و روز با وی(معاویه) جنگ می کردم و (آنقدر) به نبرد علیه او ادامه می دادم تا خداوند بین ما حکم کند.

امام حسن مجتبی  (ع)  می دانستند چنانچه جنگ شروع شود، معاویه همه دوستان اهل بیت (ع)  را خواهد کشت. از این رو فرمود: انی خشیت ان یجتث المسلمون عن وجه الارض فاردت ان یکون للدین ناعی. من ترسیدم ریشه مسلمانان از روی زمین کنده شود، خواستم، برای پاسداری و حفاظت از دین، نگاهبانی باقی بماند. و در جای دیگر فرمود: فصالحت بقیا علی شیعتنا خاصة من القتل، فرایت دفع هذه الحروب الی یوم ما فان الله کل یوم هو فی شان. حفاظت شیعه از نابودی و کشته شدن، مرا ناگزیر به مصالحه ساخت. پس مناسب دیدم جنگ را به روزی دیگر واگذارم. تکلیف انسان بر اساس اوامر الهی هر روز به گونه ای است و باید آن را انجام دهد.[12]

 امام حسین  (ع)  نیز در کربلا بعد از سرکار آمدن یزید برخلاف پدرش که ظاهر اسلام را حفظ کرده بود پایبند به ظاهر اسلام هم نبود برای احیای اسلام و برپایی حکومت و نظام اسلامی همه هستی خودش را فدا کرد.

امام حسین (ع)  با هدف احیاى دین خدا قیام و حرکت خویش را آغاز کرد؛ در مرحله نخست ـ اگر ممکن است ـ با تشکیل حکومت اسلامى و در غیر این صورت، با شهادت خود و یارانش به مقصود بزرگ خود برسد.

به هر حال، مى بایست دین از دست رفته و سنّت فراموش شده رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را زنده کرد و چه کسى سزاوارتر از فرزند رسول خداست که پیش گام چنین حرکتى شود.
امام حسین (ع)  نخست با این جمله: «وَ عَلَى الاِسْلامِ اَلسَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّهُ بِراع مِثْلَ یَزِیدَ»؛ زمانى که امّت اسلامى گرفتار زمامدارى مثل یزیدشود، باید فاتحه اسلام را خواند.[13] تصریح کرد که با وجود خلیفه اى همچون یزید، فاتحه اسلام خوانده است و دیگر امیدى به بقاى دین خدا در حکومت یزید نمى رود.
همچنین در نامه اى به جمعى از بزرگان بصره به بدعتهاى موجود در جامعه اشاره کرده، و هدفش را از قیام بر ضدّ حکومت یزید، احیاى سنّت و مبارزه با بدعتها معرّفى مى کند. مى فرماید:
«وَ اَنَا اَدْعُوکُمْ اِلى کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ(صلى الله علیه وآله) فَاِنَّ السُّنَّهَ قَدْ اُمِیتَتْ وَ اِنَّ الْبِدْعَهَ قَدْ اُحْیِیَتْ، وَ اِنِ اسْتَمِعُوا قَوْلی وَ تُطِیعُوا اَمْرِی، اَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ»؛ من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش فرا مى خوانم؛ چرا که (این گروه) سنّت پیامبر را از بین برده و بدعت در دین را احیا کردند. اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت مى کنم.[14]
آن گاه که در مسیر کربلا با «فرزدق» ملاقات مى کند، به روشنى از بدعتها و خلاف کارى هاى حاکمان شام و قیام براى نصرت دین خدا سخن مى گوید:
«یا فَرَزْدَقُ اِنَّ هوُلاءِ قَوْمٌ لَزِمُوا طاعَة الشَّیْطانِ، وَ تَرَکُوا طاعَة الرَّحْمانِ، وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ فِی الاَرْضِ، وَ اَبْطَلُوا الْحُدُودَ، وَ شَرِبُوا الْخُمُورَ، وَ اسْتَاْثَرُوا فِی اَمْوالِ الْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینَ، وَ اَنَا اَوْلى مَنْ قامَ بِنُصْرَهِ دِینِ اللهِ وَ اِعْزازِ شَرْعِهِ، وَ الْجِهادِ فِی سَبِیلِهِ، لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِىَ الْعُلْیا»؛ اى فرزدق! اینان گروهى اند که پیروى شیطان را پذیرفتند و اطاعت خداى رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکار ساختند و حدود الهى را از بین بردند، باده ها نوشیدند و دارایى هاى فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند و من از هر کس به یارى دین خدا و سربلندى آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم. تا آیین خدا پیروز و برتر باشد.[15]
تعبیراتى با این مضمون، در کلمات و خطابه هاى امام حسین (ع)  بسیار دیده مى شود. این مطلب را با جمله دیگرى از آن حضرت پایان مى دهیم:
امام (ع)  در خطبه اى که در مسیر کربلا در جمع لشکریان حرّ ایراد کرد، فرمود:
«اَلا تَرَوْنَ اِلَى الْحَقِّ لا یُعْمَلُ بِهِ، وَ اِلَى الْباطِلِ لا یُتَناهى عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُوْمِنُ فِی لِقاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً»؛ آیا نمى بینید به حق عمل نمى شود و از باطل جلوگیرى نمى گردد، در چنین شرایطى بر مومن لازم است مشتاق دیدار پروردگارش (شهادت) باشد.[16]
امام حسین (ع)  با این کلمات هم هدف خویش را از قیام و حرکتش بیان مى کند و هم آمادگى خویش را براى شهادت در طریق مبارزه با باطل و احیاى دین خدا اعلام مى دارد.
بنابراین، روشن است که یکى از اهداف مهمّ قیام امام حسین (ع)  احیاى دین خدا، مبارزه با بدعت ها و مفاسد دستگاه بنى امیّه و رهایى اسلام از چنگال منافقان و دشمنان خدا بود و در این راه موفّقیّت بزرگى نصیب آن حضرت شد، هر چند آن حضرت و یاران باوفایش به شهادت رسیدند، ولى تکانى به افکار خفته مسلمین دادند و لرزه بر اندام حکومت جبّاران افکندند، در نتیجه اسلام را زنده ساختند و از اضمحلال دستاوردهاى نهضت نبوى(صلى الله علیه وآله) جلوگیرى کردند و مسلمانان را از حیرت و گمراهى نجات دادند.
در زیارت معروف اربعین مى خوانیم:  «وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَة وَحَیْرَةِ الضَّلالَة»؛ او (حسین) خون پاکش را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهى نجات دهد.

[1].  صحیفه امام؛ ج‌15؛ ص: 365

[2] صحیفه نور ،ج۲۰، ص452

[3] صحیفه امام ج‌۱۹ ص ۱۵۳

[4] صحیفه امام ج‌۲۱ص ۴۰۳

[5] بحار الأنوار،ج‌۴۴،ص۳۲۶

[6] صحیفه امام ،ج۲۰،ص۱۷۶

[7]. برگرفته از سایت آیت الله مکارم شیرازی حفظه الله

[8]. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه ۳

[9]. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه ۷۴

[10]. کنایه از این که هیچ گاه با یکدیگر از درِ سازش وارد نمى شوند. 

[11] . برگرفته از سایت آیت الله مکارم شیرازی حفظه الله

[12]. مجله  فرهنگ کوثر  دی1377، شماره 22 صلح امام حسن (ع)  ضامن بقای اسلام

 

[13].ملهوف (لهوف)، ص 99؛ بحارالانوار، ج 44، ص 326

[14]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 266 و بحارالانوار، ج 44، ص 340.

[15].تذکرة الخواص، ص 217-218.

[16]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 305 و بحارالانوار، ج 44، ص 381

 

منبع: جماران

کلیدواژه: افغانستان سهام عدالت لیگ برتر لیگ قهرمانان مقدماتی جام جهانی واردات خودرو ویروس کرونا آیت الله مکارم شیرازی انقلاب بیت عصمت و طهارت جمهوری اسلامی کربلا افغانستان سهام عدالت لیگ برتر لیگ قهرمانان مقدماتی جام جهانی واردات خودرو ویروس کرونا اهمیتش بیشتر حفظ نظام اسلامی حفظ نظام اسلام جمهوری اسلامی جمهورى اسلامى حفظ یک نفر امام معصوم صحیفه امام رسول خدا ص امام على ع امام حسین حفظ اسلام امام حسن ت پیامبر ت اسلامى حفظ جان ه اسلام آن حضرت حفظ آن

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۶۸۹۶۸۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آن ها که در ایران می مانند و می خواهند آن را بسازند این مقاله را بخوانند / ۱۰۰۰ سال حکومت ایلیاتی و ۸۰۰ سال تعطیلی عقل و اندیشه و علم

هدف و محدوده گزارش

این نوشتار گزارشی است برای تشریح دیدگاه مهندس آل یاسین در مورد دلایل توسعه نیافتگی ایران و تطبیق آن با مدل رستا (روایت سه لایه توسعه نیافتگی از کتاب استراتژی توسعه ایرن) برای درک سامان سافته از چرایی عقب ماندگی ایران.

توضیح مهم: ۹۵ درصد این گزارش بر اساس محتوای کتاب سبب شناسی توسعه نیافتگی ایران تنظیم شده است. گاهی اوقات برای تفهیم و انتقال مطلب از نوشته های دیگران نیز مطالبی به آن افزوده شده است. ولی بدنه اصلی از محتوای کتاب برداشته شده است. در ضمن صورت بندی و تنظیم نمودارها و شماره گذاری دلایل و ویژگی های از تهیه کننده گزارش است اما با رعایت نسبی وفاداری به اصل نوشته ایشان.

آشنایی با نویسنده

-متولد ۱۳۱۴ (۸۸ ساله)

-دانش آموخته راه و ساختمان دانشکده فنی دانشگاه تهران ۱۳۳۹ با درجه فوق لیسانس.

-دانش آموخته دوره های پیشرفته سازه های آبی (هلند) و هیدرولیک و آزمایشگاه مکانیک خاک (آمریکا)

-مدیر اجرایی شبکه آبیاری دز به مساحت صدهزار هکتار

-قایم مقام مدیر عامل و مدیر اجرایی کشت و صنعت کارون برای تولید ۲۵۰ هزار تن شکر سالانه.

-مدیرعامل سازمان آب و برق خوزستان

-پایه گذار مهندسین مشاور پاپیلا

-مولف ۱۹ جلد کتاب

سوالی که آل یاسین می پرسد:

ایران گهواره تمدن جهان شناخته می شود و اولین امپراتوری بزرگ در ایران شکل گرفته و جامعه جهانی به میراث فرهنگی ایران می بالد. چرا پایه گذار یکی از درخشان ترین تمدن های جهان، گرفتار عقب ماندگی شده و در بیشتر حوزه های زیست انسانی و رفاهی جامعه {به اندازه کافی} پیشرفت نکرده است؟

پرسش این است که اگر ایران زودتر از کشورهای توسعه یافته؛ چین، هند، ترکیه، کره جنوبی، مالزی، سنگاپور، به فرآیند برنامه ریزی برای توسعه وارد شد، پس چرا از همه آن ها عقب‌تر مانده است؟ به سخن دیگر، چرا پس از ۷۰ سال برنامه ریزی و اجرای ۱۱ برنامه میان مدت و ۵۰ سال حضور در عرصه آمایش سرزمین، خروجی نظام برنامه ریزی چیزی نیست، جز اقتصادی تک محصولی بر پایه فروش نفت خام، رکود تولید، اقتصاد رانتی غیرمولد، قاچاق بی رویه، عدم تعادل و نابرابری های گسترده اجتماعی، فقر گسترده، غلبه انواع بحران های زیست محیطی، مهاجرت روستاییان و حاشیه نشین ها و سرانجام زوال، فرسودگی و از هم گسیختگی جامعه؟

آیا جغرافیا در توسعه نیافتگی ما موثر بوده است؟

شروع با یک واقعیت شور!

-حدود ۷۵ درصد مساحت کشور ایران کوستان و کویرهای غیرمسکون و فاقد رودخانه های دایمی است.

-تنها حدود ۱۵ درصد مساحت کشور در سواحل دریای خزر، شمال غرب و بخشی از نوار غربی کشور از اقلیم مدیترانه ای برخوردار است. حتی در این مناطق هم الگوی زراعی آبی با محدودیت هایی روبه رو است.

فیزیوگرافی ویژه ایران

-موقعیت جغرافیایی، اقلیم و بادهای نامساعد کویرهای مرکزی باعث شده تاحدود ۷۵ درصد از ۱۶۴ میلیون هکتار مساحت کشور دارای شرایط خشک و نیمه خشک باشد، به طوری که بارندگی این مناطق اندک و سالانه بین ۵۰ تا ۲۵۰ میلیمتر معادل یک سوم متوسط بارندگی جهانی و میانگین تبخیر ۱۰ درصد بیشتر از میانگین جهانی باشد.

-حدود ۳۰ درصد مساحت فلات های کم ارتفاع و دشت های کشور کم و بیش با دشواری های شوری و ماندابی خاک روبه رو است.

-در نتیجه کشاورزی در ایران، همواره با شوری منابع و خاک رو به رو بوده و سبب شده که در ادوار گذشته با وجود کوشش شبانه روزی برای جمع آوری آبها، شق نهرها، احداث قنوات، ساخت سدهای انحرافی و انجام آبیاری مصنوعی مزارع کشاورزی محدود، مردم با زندگی شبانی و معیشتی روزگار بگذرانند.

-تاریخ آبیای ایران (آبیاری مصنوعی) به بیش از ۲۵۰۰ سال پیش بر می گردد. در ایران، بیش از ۳۶ هزار رشته قنات به طول بیش از ۲۱ هزار کیلومتر با مجموع طول میله ها، بیش از ۱۵۸ هزار کیلومتر شناسایی و تعدادی از آن ها به ثبت جهانی یونسکو هم رسیده است.

-پهناوری فلات ایران؛ تداوم بی ثباتی و ناامنی کشور؛ حجم کم آب قنات ها با هزینه احداث و نگهداری، دشواری بهره برداری از آب های سطحی، محدودیت زراعت دیم به سبب کم بارندگی، شهرها و روستاهای دور از هم، نبود راه و وسیله ترابری مناسب، همواره از موانع توسعه بوده است. در نتیجه کمبود تولید محصولات کشاورزی برای تغذیه و مواد خام صنعتی ، برقراری مناسبات بازرگانی و ارتباطات اجتماعی؛ ایجاد بازار و تولید ثروت غیر ممکن می شد. ناگزیر توده مردم به حداقل زیست دهقانی و معیشتی بسنده می کردند.

آیا جغرافیا فقط به واسطه خشکی و پهناوری و پراکندگی در توسعه نیافتگی ما موثر بوده است؟

جغرافیا، سبک زندگی و ساختار سیاسی ایلیاتی را رقم زد

-جغرافیای ایران به خاطر چند ویژگی محرک زندگی کوچ نشینی بود:

۱-بارندگی اندک که عملا مانع گسترش معیشت مبتنی بر کشاورزی (یکجانشینی) می شد.

۲-تفاوت شدید دما و نوسانات زیاد بارش در نواحی مختلف که به عنوان تحمیل کننده معیشت چادرنشینی بود.

-به عبارت دیگر به خاطر شرایط ایران، تحرک اکولوژیکی معقول ترین و امکان پذیرترین راه حل جامعه بود برای پاسخگویی به عوامل نامساعد طبیعت. اما یک ویژگی دیگر نیز تاثیرگذار بود: ایران همسایه بیابان است. و بیابان، جایگاه کوچندگان مهاجمی است که پیوسته به ایران می تاختند.

-مجموع این عوامل باعث می شد که ایران سرزمین کوچندگان و ساختار اجتماعی ایران ایلیاتی (و نه یکجانشین) باشد.

زندگی ایلیاتی، تاریخ ایلیاتی (تاریخ ایران؛ تاریخ ایلات است!)

-وضعیتی که باعث پیدایش این جامعه متحرک می شد الزامات خود را بر مردمان این جامعه تحمیل می کرد. این مردمان به فراخور شرایط سخت زندگی، افرادی قوی، پرطاقت و دارای سازمان شبه نظامی سلسله مراتبی بودند که به واسطه مواجهه مستمر با دشواری های طبیعت و قبایل مهاجم زمینه های واکنش سریع برای آنان تسهیل شده بود. به جهت مبارزه دائم با این عناصر (طبیعت وحشی و مهاجمان و معارضان) به شدت جنگجو و ستیزه گر و دائما پا به رکاب، تربیت شده بودند و در واقع قدرت سیاسی ایل در قدرت نظامی آن بود.

-این زمینه ها شرایطی را برای ایلات و قبایل مهیا کرد که قادر شدند در بیش از ۸۰ درصد از کل دوره سلطنت در ایران (۷۱۲ ق.م تا ۱۹۷۹م) حاکمیت سیاسی کشور را در اختیار داشته باشند.

چهار ویژگی کلیدی زندگی ایلیاتی

(مطالب این بخش مکمل است و از کتاب سبب شناسی توسعه نیافتگی برداشت نشده است)

در واقع ۴ مولفه

۱-تحرک (عدم سکون و ثبات)

۲-خویشاوندگرایی (شعاع اعتماد محدود / قبیله گرایی)

۳-زندگی مبتنی بر ستیز و جنگاوری

۴-پذیرش رهبری سرکردگان ایلی

ویژگی ها و عناصر اصلی جهان بینی و سبک زندگی نظام ایلی است. همین ۴ ویژگی مختصات سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی ما را در طول ۱۰۰۰ سال شکل داده است.

تاثیرات سبک زندگی ایلیاتی چه بوده است؟

آن ویژگی (سبک زندگی نظام ایلی، ۶ پیامد برای نهادهای سه گانه فرهنگ، اقتصاد و سیاست ایران داشته است:

۱-ناپایداری (نهاد سیاست)

۲-ناامنی و غارتگری (نهاد اقتصاد)

۳-پاتریمونیالیسم. قبیلگی و استبدادپذیری (نهاد فرهنگ و سیاست)

۴-ضعف فرهنگ و مهارت گفت وگو و حکومت شمشیر (نهاد سیات)

۵-خلقیات فرهنگی نامطلوب (نهاد فرهنگ)

۶-عدم شکل گیری نظام مالکیت و سرمایه گذاری (نهاد اقتصاد)

پیامد اول: ناپایداری

چرا حکومت ایلات ناپایدار بود؟ ۲ دلیل را می توان از لابه لای کتاب بیرون کشید:

۱-ایلات در امور نظامی توانمند بودند اما در حوزه کشاورزی به! سازمان اجتماعی ایلات ساده بود. ممکن بود بتواند از طریق نظامی به حکومت برسد اما اداره کشور امر دیگری بود. نظام قبیلگی به دلیل ماهیت ساده و ابتدایی خود، با نیازهای اندک و محدود چندان حاجتی به ساختارهای پیچیده و پیشرفته سیاسی و اجتماعی نداشته است. دستیابی یک قبیله به قدرت، و حاکمیت، نخست با اتکا به نیروی نظامی صورت می گرفت. ولی به محص کسب قدرت، آثار ضعف در توان ایل و تبار حاکم و فعالیت و توطئه براندازی توسط قبایل و ایلات رقیب، آغاز می شد.

۲-از آن جا که درخشش نظامی یک قبیله به طور عمده، متکی به ابتکارات روسای قبیله بود، بنابراین با کهولت و یا مرگ او، درگیری های خونین و گسترده ای درون و بیرون قبیله برای پر کردن جای خالی شروع می شد. از شروع درگیری ها و منازعات تا برقراری اقتدار کامل جانشین تازه، برای سال های متمادی کشور، گرفتار هرج و مرج، بی ثباتی، ناامنی و ویرانی بود.

حدود یک هزار سال از شروع حکومت غزنویان تا سقوط قاجار، شرایط به این گونه بود:

۱-حکومت مطلقه و مستبد یک ایل و تبار بر ایران

۲-بروز نشانه های ضعف و انحطاط حکومت یا نارضایتی شدید رعیت.

۳-شورش یک ایل و جنگ های داخلی

۴-سرنگونی و روی کار آمدن یک ایل و تبار جدید.

پیامد دوم: ناامنی و غارتگری

-اغلب صحرانشینان، در خارج از مناطق مسکونی راهزنی و ناامنی می کردند و در تنگنای معیشتی، به ساکنین شهرها و روستاها شبیخون می زدند. سال هاست عشایر {...} اطراف {...}، اموال مردم شهر را به تاراج می برند و به زنان شان تجاوز می کنند و مردان را به قیمت های کلان برای بیگاری می فروشند.(کاتوزیان؛ ۱۳۸۹، ص ۵۱)

-سرجان ملکم، دیپلمات و مورخ انگلیسی که در عصر فتحعلی شاه از ۱۸۰۰ تا ۱۸۱۰ م، سه بار به ایران مسافرت کرد، در کتاب خود، از علاقه فراوان ایلات و عشایر ایران به غارتگری یاد می کند و می نویسد: جمیع قبایل صحرانشین ایران، یغماگر، و راهزنند و بدین حرفت (حرفه) مفتخر، و علی الاتصال از دزدی ها و راهزنی ها و قتل و غارت ها که کرده اند، حکایت می کنند. از سردار قبیله تا خدمتکار طویله، هر کس از خود چیزها تعریف می کند. از ایامی یاد می کنند که هر کسی اسبی و شمشیری و جگری داشته است، می توانسته است، به خوشی (ناشی از غارتگری) عمرخود را بگذراند. (راوندی؛ ۱۳۶۴، ص ۱۸۸)

پیامد سوم: پاتریمونیالیست قبیلگی و استبدادپذیری

-در طول تاریخ اتحاد، فرمانبرداری، قناعت، بردباری، کوشش و کار جمعی اعضای یک ایل یا طایفه، راز و رمز پایداری و تداوم زیست آنان بود.

-به گونه ای که همه تصمیمات سیاسی، نظامی و حتی خانوادگی با اجازه بزرگترها گرفته می شد. به سخن دیگر، ایلات، عشایر، و خاندان های بزرگ و ریشه دار ایرانی، همواره بر پایه فرهنگ و رسوم و پدرسالاری، توانسته اند اقتدار و نظم فرمانبرداری را درون ایل، عشیره و خاندان خود دوام و قوام بخشند.

-به خاطر شرایط سخت زندگی، فرهنگ اطاعت پذیر و امربری محض از بزرگترها و روسای ایلات، سبب نفوذ تدریجی و ارام استبداد در جوامع ایلی، طوایف و عشایر و خانواده های بزرگ جامعه شهری شد، و فرهنگ خان سالاری و پدر سالاری، یا به سخن دیگر فرهنگ استبداد را پایه ریزی کرد.

-بدین ترتیب، اقتدار رای روسای ایلات و قبایل، اجرای فرامین بی چون و چرای آن ها، شیوه اتخاذ تصمیمات شخصی و انجام اقدامات قائم به ذات، پس از غلبه یک ایل بر ایل و تبار دیگر و دست یافتن به حکومت به تدریج در نهادهای کشوری و لشکری نیز رخته و نبا به استمرار آن، مردم نیز به ان عادت کردند و در فرهنگ جامعه جا افتاد.

از دیگر خصوصیات این نظام این است که کارکنان دستگاه دولتی خدمه شخصی رهبری محسوب می شوند، اقتدار موجود کاملا شخصی است، و حاکم داور نیست، بلکه ارباب جامعه است. قدرت به موجب صفات شخصی به او تعلق گرفته و همه چیز در رابطه با شخص شاه (فرمان روا) اعتبار می یابد. دیوان سالاران و صاحب منصبان نوکران اویند، و ارتش نیز تنها ارتش اوست و میل و اراده او، حکم در قانون است.

-در این میان رعایا(توده های مردم) به معنای واقعی کلام حقوقی ندارند، و در صورت نیاز توسل و استمداد از مراحم ملوکانه تنها چاره آنان است. (فروند، ۲۵۲-۲۵۳، ۱۳۶۲)

پیامد چهارم: ضعف فرهنگ و مهارت گفت و گو و حکومت شمشیر

همان گونه که گفتیم، در جامعه ایلیاتی بر مبنای مناسبات عشیره ای، مردم اطالعت پذیری محض از روسای ایل داشته اند. از سویی داشتن نیروی مسلح از ضروریات زندگی ایلیاتی بوده است. لذا وجود این دو اهرم قدرت در دست سران ایلات و عشایر، سبب اقتدار کامل روسای ایلات بر سرنوشت مردم ایل و در نهایت مردم ایران می شده است. وقتی یک ایل به قدرت می رسید دو راه پیش رو داشت: ۱- گفت وگو ۲- شمشیر. وایلات به خاطر سبک زندگی که به آن خود گرفته بودند پیش خود می گفتند که تا شمشیر هست چرا گفت و گو کنیم؟

-حکومت ایلات در ایران پشتوانه مردمی نداشت. به همین خاطر گفت و گو، اجماع، رای گیری، پرسش گری و مطالبه گری جایگاهی در سپهر سیاسی ایران نداشت. کما این که یکی از پادشان رسما چنین گفته ؛ در ایران، همیشه حق با شمشیر بوده است. (فتحعلی شاه)

-امروز نیز فقر فرهنگ گفت و گو مشهود است. حتی در میان انبوه پرشمار دانشگاهیان؛ نخبگان؛ کارشناسان که به سبب نداشتن رواداری و ظرفیت گفت و گوی مستدل و مستند با آلوده شدن به جر و بحث و مجادله به قهر و خذف دیگری منجر می شود.

پیامد پنجم: عدم شکل گیری نظام مالکیت و سرمایه گذاری

-غالب این حکومت ها، بعد از قرن سوم هجری در ایران، تنها به سپاهیان و نیروهای نظامی خود متکی بودند و نه به مردم. سلاطین برای جلب حمایت و راضی کردن این نیروها، املاکی را به نام اقطاع در اختیار آنان می گذاردند. در برخی زمان ها نیز اصلا خانه و ناموس مردم نیز مباح شمرده می شد.

-با واگذاری گردآوری مال الاجاره زمین های کشاورزی به سپاهیان، ضربه به کشاورزان وارد شد. آنان خانه و زمین مردم را از چنگ‌شان به در می آوردند، و بسیاری از مردم برخلاف میل خود، ناگزیر به مهاجرت شدند.

-در طول تاریخ ایران، شاه مالک زمین بوده است. کل کشور ملک طلق پادشاه بوده است و آن را در اختیار افراد محدودی قرار می داد. آن ها نیز به خاطر ناپایداری شرایط به فکر توسعه و منافع بلندمدت نبودند. بلکه فقط به فکر بهره کشی کوتاه مدت بودند چون می دانستند که امکان دارد چنین فرصتی فردا از دست آنان ربوده شود.

پیامد ششم: خلقیات فرهنگی نامطلوب

-در حکومت های اقتدارگرا، به خاطر زراعت معیشتی و اقطاع داری، فشار مالیاتی، اخاذی، ناامنی و بی ثباتی عمومی، مردم مجبورند برای تمشیت امور زندگی خود، دور سفره حکومت بنشینند. از آن جا که برای همه جویندگان درآمد دولتی و رانت حکومتی، ظرفیت وجود نداشت، رقابت منفی برای حفظ موقعیت و نزدیکی به کانون قدرت، سبب پیدایش و توسعه انواع بی اخلاقی و ناهنچاری های رفتاری شد.

-توطئه، تبانی، ریا، تزویر، افترا، تهمت، دسیسه، نفاق، پنهان کاری؛ تملق؛ چاپلوسی و اعتراض نکردن از ویژگی های حکومت های استبدادی است. از این ویژگی ها به عنوان ابزار دفاعی و حاشیه امنیت برای حفظ موقعیت شغلی، نزدیکی به قدرت و امنیت خانواده استفاده می شود. از این طریق، رفته رفته، فرهنگ نفاق، دشمنی، و دروغ به درون خانواده ها نفوذ و سرایت می کند. استبداد مردمان را مجبور می کند تا دروغ را مباح شمارند، و همچنین تزویر و فریب و نفاق و فروتنی مزورانه را. (کواکبی؛ ۱۳۹۰، ص ۱۵۸)

۱۰۰۰ سال حکومت ایلات

-۱۰۰۰ سال حکومت ایلات: تاریخ ایران نشان می دهد که با به قدرت رسیدن غزنویان، تا پایان دوره قاجاریه، در حدود ۱۰۰۰ سال، حاکمیت بر ایران یک سره در دست قبایل صحرانشین، ایلات و عشایر بوده است.

-۸۵۰ سال حکومت چندپارچه: از شکست ساسانیان تا برآمدن صفویه و استقرار حکومت مرکزی یکپارچه در سراسر ایرانزمین، ۸۵۰ سال طول کشید؛ که بخش بزرگی از آن حکومت ایلات بود که بعد از صفویه هم ادامه داشت. در طول این سالیان نمی توان تاثیر منفی حکومت های متعدد و ریز و درست ملوک الطوایفی را که در جای جای ایران حکومت می کردند، نادیده گرفت.

-معنی این دو گزاره آن است که : مردم ایران در طول هزار سال عموما (و نه همیشه) در معرض آمد و شد سلسله های جدید (تغییر حاکمانی که چیزی از کشورداری و دیوان سالاری نمی دانستند)، ناامنی، بی آیندگی، مالیات ستانی بی رحمانه و نبود نظام مالکیت (عدم ارتباط منافع و تلاش و دارایی) بوده اند.

نتیجه چه شد؟

-تا بدین جا ۴ ویژگی نظام ایلی را بر شمردیم، و این ۴ ویژگی به ۶ پیامد منجر شد. این ۶ پیامد در طول ۱۰۰۰ شکل گرفت و ادامه پیدا کرد. حاصل این ۶ پیامد به دو اثر عمیق منجر شد.

اثر اول: عدم انباشت سرمایه

-انباشت بلند مدت سرمایه تجاری، که ممکن بود مانند اروپای غربی به انباشت سرمایه کالایی در کشاورزی و صنعت بینجامد، در ایران اتفاق نیفتاد.

-انباشت سرمایه تجاری مستلزم به تعویق افکندن مصرف است. یعنی پس انداز کردن. و پس انداز بلندمدت به حداقلی از امنیت در طول زمانی معقول نیاز دارد. دارایی در زمان حیات صاحب اش، و بعد از آن نباید در معرض دست درازی های دلبخواهی باشد. (به نقل از کاتوزیان)

اثر دوم: تخریب یا تضعیف نظام کشورداری (دیوان سالاری)

-ایران به عنوان یکی از امپراطوری های بزرگ جهان، یک نظام اداره کشور داشت. حضور سازمان دیوانی، یا اداری در ایران به قدمت تاریخ است. برای مثال در دوره هخامنشی برای اداره کشور، سه نوع شورا یا مجلس وجود داشت: ۱-شورای قضاوت سلطنتی برای رسیدگی به مسایل دولتی و حقوقی، ۲-شورایی به ریاست شاه برای تصمیم گیری های مهم کشوری و سیاسی. و ۳- شورای مربوط به بررسی و تصمیم گیری در امور نظامی بود. این نظام در دوران ساسانی نیز وجود داشت. اما بعد از آ« به واسطه ۱- تغییر پیاپی حکومت ها و حکومت ملوک الطوایفی ۲- تکیه ایلات بر قدرت نظامی و نه بر قدرت اداری و ۳- خویشاوندگرایی ایلی* ۴- رخنه فرهنگ پاتریمونیالیست قبیلگی عملا این نظام از هم پاشید. یا اگر در دورانی شکل می گرفت دچار زوال می شد.

*خویشاوند گرایی ایلی: حکومت های ایلیاتی، به محض رسیدن به حکومت از سوی سرکردگان ایل و طایفه قدرت، به تقسیم حکومت میان معتمدین می پرداختند و به همین سبب بسیاری از صلاحیت ها و شایستگی ها نادیده گرفته می شد.


آیا فقط جغرافیا موثر بوده است؟

یک عامل مهم دیگر: تعطیلی ۸۰۰ ساله اندیشه

-چراغ فروزان علم و تفکر که در سده چهارم هجری (دهم میلادی) در اوج درخشندگی بود، و دوران زرین بعد از اسلام خوانده می شد، از قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) رو به خاموشی گذاشت. این توقف اندیشه و تولید فکر تا انقلاب مشروطیت، نزدیک به ۸۰۰ سال به طول انجامید. چرا؟

تعطیل و تعلیق اندیشه

-پرسش این است که چگونه عقل و علم در ایران رو به افول نهاد؟ ۴ دلیل را می توان برشمرد:

۱-دلایل سیاسی: برخی این افول را به آغاز خلافت متوکل نسبت می دهند. آن زمان بحث و استدلال محدود و در مقابل، تسنن و تشرع، تسلیم، تعبد، و تقید اغاز شد. معتزله (عقل گراها) و منسوبین آن ها تحت فشار فقیهان وابسته به حکومت های استبدادی قرار گرفتند. ترکان غزنوی و سلجوقی در تعصب مذهبی نه تنها دست کمی از متشرعین و سنتگرایان نداشتند، بلکه در تاریک اندیشی، گوی سبقت را ربودند.

۲-رواج آیین مدرسی: آنچه که در تاریخ علم به نام آیین مدرسی خوانده شده، گرایش و اعتقاد به اولویت الهیات بر سایر علوم است. یعنی علوم عقلی باید در خدمت الهیات قرار گیرد. به سخن دیگر، در آیین مدرسی تفکر آزاد و پرسش های بنیادی در باب مسایل دینی مطرود است. فیلسوفان، ریاضی دانان، دانشمندان همه مورد طعن و تهدید قرار می گرفتند.

۳-هجوم بیگانگان: به عنوان نمونه مغولان به گونه ای کشتار عمومی کردند که هزاران دانشور، عالم، و شاعر تلف شدند، کتابخانه ها و گنجینه هایی که طی قرن ها فراهم آمده بود، در یک هفته ویران یا غارت شد، صدها هزار جلد کتاب سوخت.

۴- علمای درباری: سوء عملکرد فقیهان وابسته به حکومت های استبدادی سرکوبگر و جلوگیری از نوآوری های فکری و عملی.


جمع بندی نظرات مهندس آل یاسین

ترکیبی از شرایط نامناسب جغرافیایی و اقلیمی، پهناوری کشور کویری کوهستان، در تضاد با توزیع نامتناسب منابع آب محدود و پراکنده، دوری شهرها و روستااز هم، نبود راه های دسترسی، تحمیل اقتصاد معیشتی حداقلی، ستم حاکمان جبار سرکوبگر همراه با بی ثباتی، ناامنی؛ قتل عام، اجحاف، هراسی، دلواپسی، ناامیدی، به علاوه جلوگیری از شکوفایی اندیشه و تولید فکر تازه از طریق تعطیلی و تعلیق تفکر، مردم را در چرخه ای از شرایط تنگ و بدزیستی قرار داد تا در آن ها خلق و خوی ناهنجار، ویرانگر، و منفی واپسگرانه نهادینه و پیوسته باز تولید شود تا به به آغاز چرخه ویرانگر خود بازگردد. حکومت های جبار سرکوبگر زندگی روزمره مردم را تبدیل به زندگی در هراس، ناامنی، ریا، دروغ و سکوت کردند.

آیا روایت مهندس آل یاسین با رستا همخوانی دارد؟
به نظر می رسد که مهندس آل یاسین معتقد است که جغرافیای عریض و تاریخ بلند ما (لایه ۱ رستا) خود را در نظام باورها، خلقیات فرهنگی، نهادهای اقتصادی و سیاسی ما نشان داده است. (لایه ۲ رستا) و این نهادهای ناکارآمد از یک طرف و توقف ۸۰۰ ساله علم و عقل از طرف دیگر باعث شده است که در طول زمان، ما (یعنی حاکمان و مردمان) ناتوان باشیم از پیشرفت، بهبود و به زبان امروزی توسعه. به عبارت دیگر نظام حکمرانی ما در طول تاریخ اگر نگویی ناتوان، باید بگوییم کم توان بوده است برای حل مساله های ملی مانند تامین امنیت، گسترش تجارت، تضمین حقوق مالکیت و برقراری ارتباط موثر با جهان (لایه ۳ رستا).

در تصویر بعدی، مولفه های اصلی نظام فکری مهندس آل یاسین را در قالب رستا آورده ایم.

جمع بندی و نتیجه گیری

برداشت شخصی من از نگاه مهندس آل یاسین این است که موقعیت جغرافیایی ما (کم آبی و پراکندگی) اقتصاد معیشتی را رقم زده است. و موید زیست کوچ نشینی است. این منجر شد به حکومت هزارساله ایلات که ختم شد به:

۱-ناپایداری نهاد سیاست

۲-ناامنی و غارتگری در نهاد اقتصاد

۳-پاتریمونیالیسم قبیلگی و استبدادپذیری در فرهنگ/سیاست

۴-غربت گفت وگو و حکومت شمشیر در نهاد سیاست

۵-ایجاد خلقیات فرهنگی نامطلوب همچون دروغ، تبانی، ریا، تزویر، دسیسه و نفاق به عنوان ابزار دفاعی در نهاد فرهنگ.

۶-عدم شکل گیری نظام مالکیت و سرمایه گذاری در نهاد اقتصاد

و این باعث شده است که زوال نظم کشورداری (دیوانسالاری) و عدم انباشت سرمایه رخ دهد و کشور نتواند مسایل خود را به سرعت و با کیفیت حل کند و در نهایت توسعه پذیری خود را از دست داده است.

برای مطالعه بیشتر:

۲۱۶۲۱۶

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901283

دیگر خبرها

  • انیس: آمریکا در قضیه فلسطین خصومت خود را با اسلام نشان داد
  • آن ها که در ایران می مانند و می خواهند آن را بسازند این مقاله را بخوانند / ۱۰۰۰ سال حکومت ایلیاتی و ۸۰۰ سال تعطیلی عقل و اندیشه و علم
  • بیداری ملت های آزاده جهان به برکت انقلاب اسلامی است
  • بیداری ملت های آزاده جهان به برکت انقلاب اسلامی است
  • سپاه و ارتش بازوان قدرتمند نظام جمهوری اسلامی اند 
  • ظهور تحول در دانشگاه های جهان را باید نتیجه خون‌های ریخته شده در غزه دانست
  • گسترش همکاری‌های مذهبی - فرهنگی در دستور کار ایران و ازبکستان
  • مطهری امام
  • طرحی برای رسانه‌های فردای ایران
  • کارگران رزمندگان حقیقی نظام جمهوری‌ اسلامی هستند