دخترک گلفروش
تاریخ انتشار: ۱۷ فروردین ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۷۲۸۶۹۲
دوشنبه، ۱۶ اسفند
نمیدانم چرا برخی رانندهها هم فقط بوق میزدند. انگار با دیدن عددهای قرمز روی چراغ راهنمایی، قاتیپاتی میکردند و برای تخلیه، زورشان تنها به بوق ماشین میرسید.
البته برای من بدک هم نبود. کتاب «مومو» به جاهای حساسش رسیده بود و بدون تکانهای معمول ماشین و در نهایت آرامش، میتوانستم با مومو همراه شوم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فهمیدم چرا فکر کرده عجله دارم. لااقل ۵۰بار به ساعت نوی مچیام نگاه کرده بودم؛ به عقربههای طلاییاش که برایم باارزش بودند و عددهای دیجیتال سیاهرنگش که هی عوضبدل میشدند! خندیدم و دوباره کاری را کردم که امروز، صدبار توی کلاس هم کرده بودم؛ مچم را بالا گرفتم تا ساعت را توی آینه ببیند: «عیدی امساله. پدرم زودتر دادن تا اگه ایرادی داشت، قبل از تعطیلات معلوم بشه.»
- مبارکه.... مبارک... انشاءالله چرخش برات بچرخه.
فکرم، چند لحظه درگیر چرخ ساعت و چرخدندههایش شد و اینکه اگر نچرخند، چه میشوند و آیا فروشنده، ساعت را پس میگیرد یا نمیگیرد و یا میگیرد و یانمیگیرد و...
و دوباره محو صفحههای کتاب شدم. انگار آدمها در دنیای مومو هم درگیر زمان شده بودند. اما فکر پسانداز و صرفهجویی در وقت، از آدمها موجوداتی اخمو و بیحوصله درست کرده بود. تنها چیزی که در خیابان توجه مرا به خود جلب میکرد، دخترک گلفروشی بود که هی دور ماشین ما میچرخید و میگفت: «گل نمیخواین؟... گل... گل خوشبو دارم... گل...»
رفتارش کمی مشکوک بود. بهخصوص که گاهی نگاهش به دستهای من هم میافتاد. آستینم را روی ساعتم کشیدم و خودم را به کتاب خواندن زدم؛ اما فکرم درگیر شده بود. بهخصوص که جمعهی گذشته، خانهی متین را هم دزد زده بود. او هم لااقل، ۱۰۰ بار به شکل کاملاً تصویری، نحوهی آمدن دزدها و رفتنشان را برای همه تعریف کرده بود؛ آنقدر دقیق که یاور به خنده گفت: «غلط نکنم نقشهی دزدی رو خودت به دزدها دادی پسر!» و همه زدند زیر خنده.
انگار آقای راننده هم به دخترک مشکوک شده بود. دوبار به شکلی غیر ارادی، دکمهی بالابر شیشهی ماشین را تکان دادم که روی دستگیرهها جاخوش کرده بودند. آنقدر تابلو که راننده گفت: «نگران نباش پسرم! شیشهها بالا هستن.» و وقتی اصرار دختر را در چرخش پروانهای دور ماشین دید، دستش را تکان داد و از پشت شیشههای بسته، رو به دختر کرد و گفت: «ما گل نمیخوایم بابا! برو بابا...!»
اما انگار وضع بدتر شد. دخترک خیال کرد آقای راننده خریدار است و او هم فروشنده. بدو آمد به طرف شیشهی کمکراننده و هی زد به شیشه. اما نگاهش بیشتر از اینکه به راننده باشد، به من بود... به ساعت مچیام.
نفسم بند آمده بود. دخترک را عین اژدهایی تصور میکردم که شیشههای ماشین را با آتش دهانش آب کرده بود و در چشمبرهمزدنی، ساعت مچی دوستداشتنیام، عیدی گرانقیمت دوران نوجوانیام را از کفم قاپیده بود. وقتی به خودم آمدم، به شیشهی کنار من چسبیده بود و به ساعت خیره شده بود. کتاب را روی دستگیرهی در ماشین گذاشتم که ساعتم را از مچم باز کنم و آن را توی کیفم بگذارم تا هم خیال خودم و هم دخترک را راحت کنم که آنچه نباید بشود؛ شد! شیشهی برقی پنجرهی در عقب، همان تنها شیشهای که به من امنیت داده بود، پایین آمد و...
وقتی به خودم آمدم، دخترک را دیدم که هر پنجشاخه گل رُز را جلوی صورت من گرفته بود و میگفت: «یه شاخه گل رو انتخاب کن مال خودت! فقط یه شب کتابت رو بده به من... شنیدم قصهی مومو خیلی قشنگه... قول میدم فردا همین ساعتها همینجا باشم و پس بدم...»
دفترم! باورم نمیشد. بوی کتاب، دخترک گلفروش را دیوانه کرده بود. کلی از خودم خجالت کشیدم. از فکر بد، از ساعتم... از عیدی.... دلم میخواست ساعتم را باز کنم و دودستی به دخترک هدیه بدهم. اما او کتاب را میخواست... کتاب!
دفترم! حالا که دارم خاطرهی امروز را برای تو تعریف میکنم، بوی گل رز، همهی اتاقم را پر کرده و اصلاً برایم مهم نیست مومو، چه سرانجامی پیدا خواهد کرد. تصمیم دارم توی این چند روز مانده تا عید، هر روز کتاب به دست، پشت ترافیک گیر کنم و کتابهایم را دانه به دانه به دخترک گلفروش ببخشم!
کد خبر 664813 برچسبها نوجوان داستان و داستان نویسی داستانک همشهری دوچرخهمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: نوجوان داستان و داستان نویسی داستانک همشهری دوچرخه ی راننده دخترک گل شیشه ی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۷۲۸۶۹۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فروش ۲.۹ تن طلا در ۲۱ حراج در ایران
به گزارش تابناک به نقل از تسنیم، بیست و یکمین حراج شمش طلا در مرکز مبادله ارز و طلای ایران با معامله 180 قطعه شمش یک کیلوگرمی به پایان رسید. بنابراین طی 21 جلسه حراج حضوری شمش طلای استاندارد در مرکز مبادله ایران 2,9 تن شمش مورد معامله قرار گرفته است.
طی جلسه معاملاتی امروز یک شنبه 9 اردیبهشت ماه 1403و در دو حراج عمده و خرد، مجموعا 250 قطعه شمش طلای استاندارد از سوی صادرکنندگان عرضه شد. میانگین قیمت شمش های طلای معامله شده در این روز، 4 میلیارد و 388 میلیون تومان به ثبت رسید.
بیست و دومین حراج شمش طلا در مرکز مبادله ایران از ساعت 12 روز سهشنبه 11 اردیبهشت ماه برگزارمی شود.
زمان جلسه حراج از ساعت 12 تا 16 است و وجهالضمان مبلغ 3 میلیارد و 500 میلیون ریال (3،500،000،000 ریال) بهازای هر قطعه شمش طلای استاندارد است. متقاضی خرید میتواند تا ساعت 24 روز دوشنبه دهم اردیبهشت سال 1403 مبلغ وجهالضمان را پرداخت کند. طبق اعلام مرکز مبادله، مبلغ وجهالضمان باید به حساب واسط مرکز مبادله ارز و طلای ایران، مشروط به تأیید واریز وجه از سوی این مرکز واریز شود.