Web Analytics Made Easy - Statcounter

رهبر معظم انقلاب اسلامی در بخشی از سخنان خود در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام ماجرایی مربوط به احتمال دستگیری صدام توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بیان کردند.

در بخشی از بیانات ایشان می‌خوانیم: "آن اوایل انقلاب، صدّام حسین وقتی که حمله کرد به ایران، یک مصاحبه‌ای کرد در نزدیک مرز‌های ما، طرف نزدیک ایلام و آنجا یک مصاحبه‌ای کرد، گفت «مصاحبه بعدی هفته آینده در تهران!»، این جوری گفت، وعده داد به خودش و به مستمعینش که هفته بعد بیایند تهران، تهران را فتح کنند و مصاحبه بعدی را بکنند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دیدید به چه سرنوشتی دچار شد در جنگ و در بعد از جنگ. در جنگ در یکی از عملیّات‌ها وضع صدّام حسین به جایی رسید که نزدیک بود به‌وسیله بچّه‌های سپاه دستگیر بشود؛ یعنی در فتح‌المبین واقعاً اگر چنانچه بچّه‌ها نیم ساعت زودتر می‌رسیدند، صدّام را دستگیر می‌کردند؛ در رفت، شانس آورد. "

روایت ترس و دلهره صدام از اینکه مبادا توسط نیرو‌های سپاه اسیر شود، از زبان نزدیکان او در کتاب «همپای صاعقه» روایت شده است. در آن کتاب داماد صدام، رئیس دفتر او و وزیر دفاعش ماجرای لحظاتی عجیب و غریب را بیان کرده‌اند، دقایقی که حتی صدام به مرگش نیز راضی شده بود.

در زیر بخشی از فصل هفتم این کتاب و ماجرای مذکور را می‌خوانید:

وقایع‌نگار حاضر در جمع رزمندگان گردان حبیب، در آخرین صفحه از یادداشت‌های خود می‌نویسد:

«به‌یاری خداوند، ما آخرین گام را برای خاتمه موفقیت‌آمیز طرح عظیم فتح مبین برداشتیم و بدین ترتیب، مرحله چهارم نبرد هم به پایان رسید، تا بدین لحظه، گردان حبیب‌بن مظاهر با اراده الهی و یاری دیگر واحد‌ها و گردان‌ها، توانسته بود در محور خود پنجاه و هشت کیلومتر پیشروی کند و در تمام این مسافت پنجاه و هشت کیلومتری پیشروی، این گردان با عنایت خداوند فقط پنج شهید داد.

هوا داشت نم‌نمک رو به تاریکی می‌رفت و روز به‌یادماندنی یکشنبه هشتم فروردین ۱۳۶۱، به‌آرامی در حال پوشانیدن چادر سیاه شب بر فراز ارتفاعات فتح شده بود. رزمندگان تیپ ۲۷ به عهد الهی خود با امام، شهدا و مردم رنج‌کشیده ایران وفا کرده بودند. اینک نوبت به‌جای آوردن سجده شکر بر این‌همه الطاف و عنایات الهی بود. همگی آستین‌ها را بالا زدیم، وضو گرفتیم تا پس از اقامه نماز جماعت مغرب در پیشگاه حضرت ناصر المجاهدین، نماز شکر به‌جای آوریم.

رسیدن رزمندگان گردان حبیب‌بن مظاهر به "تپه‌های برقازه" که محل استقرار قرارگاه تاکتیکی سپاه چهارم ارتش عراق و دیگر مواضع ستادی این سپاه بود. هرچند در ابتدای امر، بعید به‌نظر می‌رسید، اما چنان که خواندید، واقعیتی بود که به وقوع پیوست؛ ولی این تمام ماجرا نبود!»

عمران پستی می‌گوید:

«در مرحله چهارم عملیات فتح مبین، با دادن فقط یک شهید، تپه‌های برقازه را فتح کردیم. داخل یکی از سنگر‌های برقازه، اجساد دو نظامی عراقی را که مشخص بود تیرباران شده‌اند، پیدا کردیم. از اسیر‌های عراقی پرسیدیم؛ "این‌ها چه‌کسانی هستند؟ چرا تیربارانشان کرده‌اند؟ "، آن‌ها گفتند؛ "صدام از دیروز شخصاً اینجا آمده بود و عملیات را خودش رهبری می‌کرد، وقتی متوجه شکست سنگین نیرو‌ها شد، دستور داد که این دو سرباز را که شیعه بودند، اعدام کنند. "»

وقایع‌نگار حاضر در صفوف رزمندگان گردان حبیب، در فراز پایانی گزارش میدانی خود می‌نویسد:

«.. وقتی به ارتفاعات برقازه رسیدیم، صحنه عجیبی را مشاهده کردیم، در خاکریز مجاور سنگر‌های مجهز فرماندهی دشمن که به‌دست برادران گردان حبیب‌بن مظاهر فتح شده بود، با جسد بی‌جان چند عراقی مواجه شدیم. اسیران عراقی همان جا سر مطلب را برای ما فاش کردند. آن‌ها گفتند؛ "اگر شما اندکی زودتر رسیده بودید، صدام را هم می‌توانستید دستگیر کنید. ما خودمان دیدیم، صدام اینجا بود. او وقتی فهمید به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند جلوی حمله ایرانی‌ها را بگیرد، دستور داد تعدادی از افراد را تیرباران کنند! "، از اسرای عراقی پرسیدیم؛ "علت این تصمیم صدام چه بود؟ "، گفتند؛ "در بین نفرات حاضر در اینجا، چند نفر شیعه از اهالی نجف و کربلا بودند. صدام آن‌ها را به‌جرم این که شیعه هستند و با ایرانی‌ها همدستی کرده‌اند، تیرباران کرد. بعد هم با همراهانش از اینجا فرار کرد. "»

ناگفته نماند که مسئله امکان اسارت صدام در مرحله چهارم عملیات فتح مبین، خبری است که از جهت کثرت راویان در عراق، از حد تواتر نیز فراتر رفته است؛ به‌گونه‌ای که بعد‌ها از طریق نزدیک‌ترین عناصر رژیم بعث به صدام نیز این ماجرا با اندک تفاوتی در بیان جزئیات واقعه بازگو شد. حال بهتر است تعدادی از این روایات را ـ البته با رعایت مراتب نزدیکی و دوری راویان عراقی به شخص صدام ـ مورد مطالعه قرار دهیم.

ژنرال «حسین کامل مجید»، وزیر صنعت و صنایع نظامی سابق رژیم بعث و داماد معدوم صدام حسین، پس از فرار به اردن در زمستان سال ۱۳۷۴، طی مصاحبه‌ای مفصل با نشریه «السفیر» چاپ بیروت گفته است:

«.. در عملیات «شوش ـ دزفول» [فتح مبین]، هنگامی که نیرو‌های ایران در منطقه سپاه چهارم عراق پیشروی کردند، واحد‌های پشتیبانی این سپاه رزمی نیز از بین رفت و چیزی نمانده بود که صدام و همراهان او، که من هم جزء آن‌ها بودم، به اسارت نیرو‌های ایرانی درآیند. در آن لحظات، رنگ از چهره صدام پریده و بسیار نگران بود. صدام به ما نگاه کرد و گفت: "از شما می‌خواهم در صورتی که اسیر شدیم، من و خودتان را بکشید. "

کاخ صدام، جنگ، دفاع مقدس، مناطق عملیاتی دفاع مقدس.

سرلشکر ستاد، «عبد حمید محمودالخطاب» رئیس دفتر ریاست‌جمهوری عراق و از همراهان دائمی صدام طی دوران جنگ با ایران، در خصوص چندوچون این ماجرا می‌گوید؛ «در عملیاتی که ایرانی‌ها نام فتح مبین را روی آن گذاشته بودند، نیرو‌های ایرانی به استقرار سپاه چهارم و مواضع ستادی این سپاه رسیدند. آقای رئیس جمهور [صدام]هم در همین منطقه بود. سپهبد خلبان «عدنان خیرالله طلفاح» وزیر دفاع ـ هم بود، فهمیدیم که نیرو‌های ایرانی ما را دور زده‌اند، احساس همه ما این بود که به اسارت نیرو‌های ایرانی در خواهیم آمد.

آقای رئیس جمهور، مضطرب از عدنان خیرالله پرسید:

ـ عدنان، بگو چه باید بکنیم؟

عدنان خیرالله جواب داد:

ـ سرورم، جای دیگری برای فرار و پنهان شدن پیدا می‌کنم.

دوباره آقای رئیس جمهور پرسید:

ـ سلاح و مهماتی هم به‌همراه دارید؟

من جواب دادم: فقط یک قبضه تفنگ داریم.

ایشان با خشم و غضب گفت: اگر ایرانی‌ها مرا پیدا کنند، می‌دانید چه می‌شود؟

افراد همراه همگی سعی می‌کردند آقای رئیس جمهور را آرام کنند. او در حالی که به تانک‌های ما که در آتش می‌سوخت، نگاه می‌کرد، دائم زیر لب می‌گفت:

"لعنت بر آنها؛ ما را در ورطه جنگ گرفتار کردند". او اسم کسی را نمی‌آورد، فقط به لعنت کردن اکتفا می‌کرد؛ اما من می‌دانستم که منظورش آمریکا، رهبران عربستان و کویت هستند.

آن روز ما برای چند ساعتی در محاصره بودیم؛ اما ناگهان یک دستگاه خودرو را که افراد مجروح بود، پیدا کردیم. افراد زخمی را بیرون کشیده، خودمان سوار شدیم. رئیس جمهور وقتی سر جایش نشست، گفت:

ـ زخمی‌ها مداوا خواهند شد؛ اما اگر ما اسیر ایرانی‌ها بشویم، چه باید بکنیم؟!»

آخرین روایت در مورد این واقعه، از آنِ خالد حسین نقیب، افسر ستاد سابق وزارت دفاع رژیم بعث است. وی که در جریان نبرد فتح، فرماندهی یکی از واحد‌های زرهی را در حوزه استحفاظی سپاه چهارم به‌عهده داشته است، در کتاب خود می‌نویسد:

... هنگامی که صدام به‌اتفاق همراهان خود و فرمانده سپاه ۴ عراق [سرلشکر ستاد هشام صباح فخری]در منطقه برقازه نزدیک به جاده عمومی فکه مشغول قدم زدن بود، فرمانده سپاه ۴ به وی اطمینان داد که نیرو‌های ما هنوز در حال مبارزه هستند و خطری آن‌ها را تهدید نمی‌کند. در آن لحظه، یک گردان توپخانه از جاده موصوف در حال عقب‌نشینی بود. صدام، فرمانده این گردان را احضار کرد و گفت:

ـ چرا شما عقب‌نشینی می‌کنید؟ چه‌کسی به شما دستور عقب‌نشینی داده است؟

او پاسخ داد:

ـ تمامی نیرو‌های مستقر در جبهه، در حال عقب‌نشینی هستند. قربان، نیرو‌های ایرانی با موضع شما چند کیلومتر بیشتر فاصله ندارند. توصیه می‌کنم شما هم عقب‌نشینی کنید، در غیر این صورت، به اسارت در خواهید آمد.

صدام و همراهانش بلافاصله از آن منطقه گریختند به این ترتیب، این افسر، صدام را از خطر به اسارت در آمدن نجات داد؛ اما بعد‌ها صدام این واقعه را به گونه‌ای دیگر با ملت در میان گذاشت.

منبع: تسنیم

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: صدام هشت سال دفاع مقدس آقای رئیس جمهور نیرو های ایرانی نیرو های ایران سپاه چهارم گردان حبیب ایرانی ها عقب نشینی فتح مبین نیرو ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۸۱۰۷۱۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت یک دلداگی به همسر؛ مرد ایرانی ۲۵ سال در دریا سرگردان بود! +تصویر

کاجامه‌ خوس... او ۲۵ سال تمام است ک در اتاقکی در گوشه‌ی قایق فرسوده خود، یکه و تنها در دریا زندگی می‌کند. او ۲۵ سال پیش لیلا (همسر زیبایش) را در دریا از دست داد و با مرگ همسرش زادگاه خود خشکبیجار را ترک گفت... دو اسلحه‌ی روسی به مبلغ هفت قران از دو ملوان روسی که آن روزگار در کشتی‌های تجارتی کار می‌کردند خرید و با قایق ماهی‌گیری خود، زندگی در دریا و مرداب‌های دوردست و خالی از سکنه را آغاز کرد...

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عبدالله یک جوان عادی گیلک بود که در سال ۱۳۲۸ لیلا همسر عزیزش را در از دست داد. از آن پس اما او دیگر عادی نبود و هرگز هم آن آدم سابق نشد. به قایقی کوچک نشست، سر به دریا گذاشت، و در اتاقک محقر روی قایقش به زندگی ادامه داد. با ادامه پیدا کردن این وضعیت کم‌کم در میان محلی‌ها به «کاجامه خوس» معروف شد یعنی فردی که در کجامه [اتاقک کوچکی که در قایقش ساخته بود] می‌خوابد و شد قهرمان بسیاری از شعرهای گیلکی عاشقانه. در اردیبهشت ۱۳۵۳ گروهی از صیادان محلی کاجامه خوس را پس از مدت‌ها بی‌خبری در قایق فرسوده‌اش دیدند. این ماجرا این‌قدر عجیب بود که بلافاصله گزارشش در روزنامه‌ی اطلاعات (۲ اردیبهشت ۵۳) به این شرح منتشر شد:

«کاجامه‌ خوس» پیر افسانه‌ای گیلان که زندگی حیرت‌انگیز او در اشعار محلی گیلک و فولکلور این قسمت از کشور ما اثر فراوان داشته زنده است!

دیروز [چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳] جمعی از صیادان محلی، پس از سال‌ها بی‌خبری از این مرد افسانه‌ای، بار دیگر او را در قایق کهنه و فرسوده‌اش که از ۲۵ سال پیش تنها خانه‌ی اوست، یافتند.

خبر زنده بودن «کاجامه ‌خوس» به‌سرعت در گیلان دهان به دهان گشت و یک بار دیگر جمعی از شعرا و محققین فولکلور گیلان به سراغ او رفتند تا مردی را که یک ربع قرن، به امید دیدار «لیلا» همسر از دست‌رفته‌اش، در دریا سرگردان است، از نزدیک ببینید.

پیر کاجامه‌ خوس در سراسر جهان تنها کسی است که چنین زندگی حیرت‌آوری دارد: او ۲۵ سال تمام است ک در اتاقکی در گوشه‌ی قایق فرسوده خود، یکه و تنها در دریا زندگی می‌کند. در تمام این مدت یک بار پایش را به میان مردم نگذاشته، نه نام خود را به یاد می‌آورد و نه از گذشت روزگار خبری دارد.

آن‌ها که از گذشته «کاجامه‌ خوس» خبر دارند می‌گویند:

سرنوشت او این است که یکه و تنها در دریا بمیرد و قصه‌ای به قصه‌های شورانگیز دل‌دادگی زمان ما افزوده شود.

او ۲۵ سال پیش لیلا (همسر زیبایش) را در دریا از دست داد و با مرگ همسرش زادگاه خود خشکبیجار را ترک گفت... دو اسلحه‌ی روسی به مبلغ هفت قران از دو ملوان روسی که آن روزگار در کشتی‌های تجارتی کار می‌کردند خرید و با قایق ماهی‌گیری خود، زندگی در دریا و مرداب‌های دوردست و خالی از سکنه را آغاز کرد...

حالا پس از سال‌ها او در ساحل مرداب نیلی‌رنگ بندر پهلوی جایی که جز صدای مرغان وحشی و نجوای باد در دل برگ‌های درختان صدایی نیست، اقامت گزیده است...

خبرنگاران ما در رشت و بندر پهلوی که دیروز [چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳] ساعتی را با «کاجامه خوس» گذرانده‌اند، می‌نویسند: با گذشت هر بهار یک خط به بدنه‌ی قایق خود و یک خط به درخت قطوری که با آن الفتی دیرینه دارد، می‌کشد تا به حال ۲۵ خط به نشانه‌ی ۲۵ سال سرگردانی در دریا به تنه‌ی درخت و قایق او کشیده شده است... خوراک او ماهی و مرغان دریایی است... شب‌های جمعه، چند فانوس در اتاقک داخل قایق خود برمی‌افروزد و چشم به راه لیلا می‌ماند. تا سپیده‌دم در خیال، با همسر از دست‌رفته‌اش گفت‌وگوها دارد...

مردم می‌گویند: نام اصلی کاجامه خوس عبدالله است... و ده‌ها شعر محلی و ترانه‌های فولکلوریک و بومی که با زندگی گیلانی‌ها عجین شده، یادآور خاطرات اوست.

ترجمه‌ی یکی از این اشعار چنین است:

عبدو، بیا که دیگر کلبه‌ی تو سوخت...

و تنها پاروهای نیم‌سوخته‌ات به جا مانده...

بیا عبدو، ای پیر دریا که قایق خانه‌ی توست

بیا که فانوس است هم خاموش است

مبادا... که اسیر توفان شده باشی

باد می‌وزد...

موج‌ها را می‌لرزاند...

و عبدو سرگردان در دریاست...

دیگر خبرها

  • پورخاقان: ۱۳ موشک سپاه به دو پایگاه مهم اسرائیل اثابت کرد
  • به سردار سلیمانی گفتم اسارت شما هزینه زاست، به‌دست دشمن بیفتید چه؟
  • سرلشکر موسوی: ایران پاسخ هر تجاوزی را کوبنده‌تر از قبل خواهد داد
  • دست مریزاد فرمانده ارتش به سپاه
  • روایت یک دلداگی به همسر؛ مرد ایرانی ۲۵ سال در دریا سرگردان بود! +تصویر
  • جمهوری اسلامی ایران پاسخ هر تجاوزی را کوبنده‌تر از قبل خواهد داد
  • فرماندهی که در تمامی مسئولیت‌ها موفق بود
  • روایت سرهنگ آمریکایی‌ از پهپادهای ایرانی در جنگ اوکراین
  • کمک‌های نیرو زمینی سپاه به شهرستان سیل‌زده دشتیاری رسید
  • تاکید سخنگوی گردان‌های طولکرم بر ادامه مقاومت