چرا عروسکهای ایرج طهماسب به سرعت وارد زندگی روزمره میشوند؟
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردین ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۸۲۶۳۱۸
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فرهیختگان، در این بخش به معرفی چند شخصیتی در کارهای ایرج طهماسب پرداختیم که فارغ از عروسک بودن ایدهای را بر خود داشتهاند که این ایده به آنها شخصیتی دوستداشتنی و زنده میدهد. ایدهای که از ذهن طهماسب میآید و بر عروسک مینشیند و او را دارای شخصیتی میکند که میتواند حتی فراتر از یک شخصیت باشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پسرخاله شخصیت اصلی مجموعههای اولیه کلاه قرمزی بعد از کلاه قرمزی بود و برای اولین بار در سال ۱۳۷۰ در برنامه صندوق پست همراه با کلاه قرمزی ظاهر شد. پسرخاله نمونه متضاد کلاه قرمزی است. برخلاف کلاهقرمزی که پسری بازیگوش، شیطان، حاضرجواب و تنبل است و طبقه اقتصادی روشنی هم ندارد، پسرخاله لوطیمنش و کمحرف است و حاضر است خودش را برای کمک به دیگران به آب و آتش بزند. او کودکی است که انگار کودکی نکرده و زود بزرگ شده است. او به نوعی کودک کار هم هست. در فیلم سینمایی کلاه قرمزی و پسرخاله او به جای تحصیل، در یک نانوایی کار میکند. پسرخاله برخلاف باقی شخصیتهای مجموعه معمولا آیتم و ماجراهای مخصوص به خود را دارد و داستانش معمولا نقل فداکاریهایی است که انجام داده تا رسیده است به آن آیتم.
بیشتر عروسکهای برنامه کلاه قرمزی شبیه خود او هستند اما پسرخاله شبیه آنها نیست. پسرخاله صورتی گرد دارد، سری کاملا طاس، با یک خال کنار بینی، کلاهی پشمی به سر که تا نیمه چشمانش پایینش میکشد و کُتی مشکی به تن و یک شالگردن به گردن. مرضیه محبوب، عروسکساز و عروسکگردان این شخصیت عروسکی دلیل این تفاوت را این میداند که پسرخاله، پسرخاله کلاه قرمزی نیست؛ اسمش این است و شاید اگر اقوام پسرخاله هم به برنامه بیایند، ببینیم که همه آنها شبیه پسرخالهاند.
فامیل دورفامیل دور اولین بار در اولین قسمت از کلاه قرمزی ۹۰ هنگام خانهتکانی شخصیتهای اصلی برنامه و آقای مجری، از زیر فرش پیدایش شد که درحال استراحت بود و فرش را به روی خود کشیده بود درحالی که کلاه فرم سبزرنگ نگهبانی بر سر داشت. معرف او در این صحنه پسرعمهزا بود و این پسرعمهزا بود که او را به منزل آقای مجری دعوت کرده بود. او که بهتازگی از شهری به نام دور آمده بود اینطور توضیح داد که در شهر دور فرش را بهعنوان لحاف به روی خود میکشند.
بهادر مالکی که شخصیت فامیل دور را صداپیشگی کرده است درمورد آن میگوید: «شخصیت «فامیل دور» در این حد بود که آقای ایرج طهماسب گفتند «فامیل دور» آدمی است که یک لباس نگهبانی تنش است، یعنی مراقب درهاست. کمکم در تمرینات و بداههپردازیهایی که میکردم این شخصیت شکل گرفت و پخته شد. اغلب چیزها بداهه آمدند. براساس موقعیتهایی که آقای جبلی و طهماسب میگفتند بداهه کار میکردیم تا به یک کلیت برسیم. در همین تمرینات بود که شکل خنده و گریه شخصیت و تمامی خصوصیات او درآمد.»
آقای همسادهآقای همساده نام انسان عروسکی است که نماد یک همسایه خوشقلب ولی بدشانس را در این مجموعه تلویزیونی برعهده دارد که به اتفاقات بد زندگیاش میخندد. درحالیکه اتفاقاتی که تعریف میکند بسیار دور از باور هستند و احتمال وقوع آنها غیرممکن است. به نظر او این اتفاقات خیلی ساده است و ممکن است برای هرکسی پیش بیاید. این شخصیت خیلی صحبت میکند. شخصیت همساده یک هفته قبل از شروع ضبط به گروه عروسکها اضافه شد و در جلسات تمرین پیش از ضبط کلاه قرمزی ۹۱، ایرج طهماسب، صدای محمد بحرانی را با همان لهجه شیرازی برای این شخصیت پسندید.
از همان روز اول ایرج طهماسب در توصیف این شخصیت به عوامل تولید میگوید: «همساده شخصیتی است که با بدبختیهایش میخندد.» محمد بحرانی هم با استفاده از این ایده اولیه و با مشاوره با ایرج طهماسب و با یکسری خاطرهسازی و پرداخت به گذشته این شخصیت، او را شکل میدهد. خاطرات «همساده» در لحظه توسط صداپیشه این شخصیت، شکل میگیرد. خودش میگوید هیچوقت پیش از ضبط به اینکه او چه بگوید فکر نمیکرد چون میخواست هنگام ضبط این خاطرات تازگی داشته باشند و برای خود وی هم خندهدار باشند تا موقع تعریف خاطره خندههایش واقعی باشند.
دیبیدیبی در سال ۱۳۹۳ به مجموعه کلاه قرمزی اضافه شد و عیدی بیبی به کلاه قرمزی بود. درواقع دیوبچهای است که همراه با والدینش در زیر زمین زندگی میکرد ولی چون آبهای زیرزمین تمام شدند همراه والدینش به سطح زمین آمد و بعد هم که بهعنوان عیدی به کلاه قرمزی رسید.
در قسمتهای پایانی کلاه قرمزی ۹۳، آقای مجری به پیشنهاد فامیل دور او را بهعنوان فرزندخوانده به خانمجان و شوهرش آقای باغبان میسپارد که هم ازدواجشان را از شکست نجات دهد و هم خودشان از دردسرهای نگهداری از دیو رها شوند. دیبی هنوز کودک است و بسیار ملتمسانه از دیگران میخواهد که ببوسندش. او که همهچیز را وارونه میفهمد، وارونه نیز عمل میکند، بهعنوان مثال اگر بگویی بنشین میایستد و اگر بگویی بایست، مینشیند. همینطور هر کاری که بگویی نکند را میکند و بالعکس. یکی از مشهورترین جملههای او «ازت متنفرم» است که با احساسی عمیق میگوید و منظورش این است که «دوستت دارم.» آنطور که در شاهنامه آمده، دیو موجودی است که کارها را برعکس انجام میدهد. مثلا برعکس حرف میزنند و همین دلیل باعث الهام این شخصیت شد و شکل گرفت.
جیگریکی از عروسکهای محبوبی که در سال ۱۳۹۱ توسط گروه ایرج طهماسب و حمید جبلی ساخته شد و به جمع شخصیتهای کلاه قرمزی ۹۱ پیوست شخصیت «جیگر» است؛ عروسک خری که با نام «جیگر» خیلی زود توانست بهعنوان یکی از کاراکترهای محبوب در نوروز سال ۹۱ معرفی شود. محبوبیت این کاراکتر به حدی رسید که در ایام پخش این مجموعه توانست سر از جلد مجلات مختلف درآورد و از محبوبترین عروسکهای این مجموعه قلمداد شود.
جیگر خودش را اسب میداند و به اینکه او را خر بنامند حساس است و دوست ندارد با این نام صدا شود. کاراکتر «جیگر» وجه تهاجمی دارد اما این حالت تهاجمی با کاراکتر پسرخاله متفاوت است. عروسک جیگر با تکیه بر برخی کلمات و تکرار آن جایگاه قابلاعتنایی بین طرفداران برنامه کلاه قرمزی ۹۱ پیدا کرده است. این شخصیت با تکرار کلمه «جیگرم» در سه مرتبه و با صدای بلند معنای متفاوتی به این کلمه در زبان فارسی داده بود. جیگر نیز همانند دیگر شخصیتهای عروسکی مجموعه کلاه قرمزی آقای مجری را جدی نمیگیرد و کارهایی از قبیل کندن کف خانه و وارد کردن اجسام بزرگ و سنگین به داخل خانه را در حضور آقای مجری انجام میدهد. او همچنین به وسایلش حساس است و دوست ندارد کسی وسایلش را تخریب کند. این عروسک عاشق سُس است و در زمان نبود آقای مجری تعداد زیادی سس از داخل یخچال برمیدارد و میخورد. شخصیت جیگر شاید جنجالیترین شخصیت در عروسکهای طهماسب باشد که حتی برای مدتی گفتند این شخصیت به دلیل حرفهایی که میزند، ممنوعالتصویر هم شده است.
عزیزم ببخشیدعزیزم ببخشید که توسط فامیل دور به آقای مجری معرفی شد، بهعنوان میهماندار و آشپز، خانه آقای مجری استخدام شد. عزیزم که به دقت و جزئینگری و انجام کارها، درست با همان جزئیات و سلیقه کارفرما معروف است با این جزئینگری مفرطش و سوال پرسیدنهای بیپایانش، عموما کارفرمایش را چنان کلافه میکند که شخص از خواستهاش پشیمان میشود. او هنرمند است و علاوهبر خدمتکاری، به سینینوازی هم میپردازد. سینی او سینی فلزیای است که ساز ضربیِ اوست که از پدرش، «لطفا»، به او به ارث رسیده است و آن را از خود جدا نمیکند بهطوری که همانطور که آن را به زیر بغل زده به رختخواب میرود و میخوابد. به مرور در طول حضور عزیزم در کلاه قرمزی ۹۳ او بیشتر روی سینینوازیاش متمرکز میشود و حتی آهنگهایی هم میسازد و پیشنهاد اجرای برنامه سینینوازی در خارج از کشور میگیرد.
این شخصیت با اینکه بسیار دیرتر از باقی شخصیتها در کلاه قرمزی ۹۳ به جمعشان پیوست ولی خیلی زود جایش را میان مخاطبان پیدا کرد. منتقدان دلیل موفقیت او را درک عمیقی میدانند که حمید جبلی و ایرج طهماسب از طنز دارند. به باور این منتقدان استفاده آنها از شگردهای ساخت طنز بهجا و قدرتمند است. آنها میدانند که استفاده بهجا از «تکرار» میتواند باعث خنده مخاطب شود. تکرار مداوم سوالهای «عزیزم ببخشید» نیز به همین دلیل مورد استقبال قرار گرفت.
بچهبچه کار است، برای همین شاید خیلی رفتار مناسبی نداشته باشد، رفتارهایی که از شخصیت بچه سر میزند، در جامعه ما بین بچههای کار یا کسانی که از لحاظ فرهنگی در سطح پایینتری قرار دارند و کمتر مورد توجه خانواده قرار گرفتهاند، دیده میشود. حضور چنین شخصیتی در برنامه ایده خوبی برای آموزش بچههاست. بارها در برنامه واژههای بهتری توسط ایرج طهماسب جایگزین واژههای آن بچه میشود که کار بسیار جالبی است. ایرج طهماسب با این کار به کودکان میآموزد که میتوانند از واژههایی بهتر از آنچه میشناسند، بهره ببرند.
اگر یادتان باشد چالشهایی که آقای مجری با کلاه قرمزی داشت دقیقا مثل همین بود اما خب کمی هم فرق داشت، «دهانت را ببند»، «هل دادن کار خوبی نیست»، «نگو آهان، بگو بله»، «نیا توی صورت من»، «وسط حرف من نپر» و... میشنیدیم. درواقع ایرج طهماسب برای اینکه مخاطبان کودکش را با آداب و معاشرت آشنا کند، جور دیگری عمل میکرد. دقیقا همین اتفاق الان برای شخصیت بچه افتاده است، بچه در برنامه «مهمونی» انگار در امتداد همان شخصیت «کلاه قرمزی» است. با این تفاوت که بچه، کودکی قانونگریز و بیاعتنا به آداب و معاشرتی است که در سال ۱۴۰۱ زندگی میکند. طبیعتا بیادبیها و فحشها و رفتارهایش شکل جدیدی به خود گرفته و کلماتی از دهانش بیرون میآید که شنیدنش از زبان کودکان امروزی زیاد هم بعید نیست. بچه با وجود همه اینها، لطافتی کودکانه دارد، شیطنت میکند، احساساتی است و از اینکه طهماسب به دلش راه میآید و او را پیش خودش نگه میدارد لذت میبرد. برای همین است که مدام قول میدهد با ادب شود.
پشهپشه یکی از همان شخصیتهای جذابی است که طهماسب خلق کرده است، شخصیتی که شاید همینطور که به آن نگاه کنیم، نمیتواند جذابیت داشته باشد اما با هوشمندی طهماسب این شخصیت ساده به یکی از عروسکهای دوستداشتنی این تیم تبدیل میشود. طهماسب توانسته است حشرهای موذی و مزاحم را به شخصیتی دوستداشتنی برای مردم تبدیل کند. اینجاست که ارزش و تاثیر متن و اجرای خوب در یک اثر نمایشی مشخص میشود.
به گفته همراهان طهماسب یکی از رمزهای موفقیت طهماسب، سادگی کارهای اوست. عروسکهای جدید او ازجمله پشه، طراحی سادهای دارند. البته این سادگی با دقت در جزئیات همراه بوده است. طراحی نیش عروسک پشه به شکل برجسته و کراواتی که به گردن دارد و زیر شلواری راهراهش، در عین سادگی برای مخاطب جذاب و بامزه است. بخش دیگر ساختن ادبیات کلامی مناسب برای این عروسک است. تکه کلام «بده بزنیم» که گویای خصوصیت ذاتی این حشره است انتخابی هوشمندانه بوده که تبدیل به یکی از جملههای پرکاربرد در بین مردم شده است. در کنار همه اینها، یکی از جذابیتهای این کاراکتر زمانی است که دیگران را نیش میزند و بعد شخصیت آن فردی که نیش زده است را به خودش میگیرد. شاید زیباترین قسمت در این مدتی که این برنامه پخش میشود، همان قسمتی بود که پشه یک عاشق را نیش زد و حالش دگرگون شد.
مطمئنا نگاهی که طهماسب به عروسکها دارد و برای همهشان ایده و طرح دارد، باعث میشود تا این عروسکها آنقدر بر دل مخاطب بنشینند و دوستشان داشته باشند.
کد خبر 670927 برچسبها ایرج طهماسب نمايش خانگيمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: ایرج طهماسب نمايش خانگي ایرج طهماسب کلاه قرمزی فامیل دور آقای مجری عروسک ها شخصیت ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۸۲۶۳۱۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زنی که کودکان بازمانده از تحصیل را نجات میدهد
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: از سال ۸۶ در کلاسهای درس با بچهها سر و کله میزند. روزهای اول در مدارس غیردولتی بوده و سال ۹۰ بعد از آزمون استخدامی کار رسمی خودش رو شروع میکند. بعد از قبولی به روستاها میرود تا دوره طرح خود در مناطق محروم تدریس کند. میگوید: «این روزها معلمها انتظار دارند بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه بلافاصله در مدارس شهری ساماندهی شوند؛ اما آن موقع این امکان فراهم نبود. با همکاران با یک مینیبوس قدیمی به مناطق کوهستانی و صعبالعبور به اسم نوبران میرفتیم. یادم میآید آن قدر سرد بود که باید با خودمان پتو میبردیم. همه همکارانم آنجا برای بچههای روستا خیلی زحمت کشیدند.»
بعد یاد معلمهای خودش میافتد: «آن سالها در ساوه خیلی برف میآمد. معلمهایی که آن روزها در آن شرایط سخت به ما درس میدادند عشق به این کار را در وجود ما کاشتند.». «سمیه نعمتی» ساکن ساوه است و بهترین خاطراتش به همان دوران تدریس در روستاهای محروم برمیگردد.
یک معلم با سابقه که در کنار تدریس، حالا چند سالی است فعالیت جهادی را هم دنبال میکند. میگوید علاقهاش به کارهای جهادی و فعالیتهای خیرخواهانه به آنچه در پدر و پدربزرگ و مادربزرگش دیده برمیگردد: «خانواده ما نسبت به اطرافیان بیتفاوت نبود و هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد.» سمیه هم از همان اوایل خدمت، گروهی با همکاران خود تشکیل داده بود و در هر سال تحصیلی دانشآموزانی که به زیارت امام رضا نرفته بودند را پیدا میکرد. بعد هم چند نفری پول روی هم میگذاشتند تا تعدادی از آنها را به همراه خانواده به مشهد بفرستند. اگر میدید کسی بین بچهها رنگ و رویش پریده یا خبردار میشد یکی از دانشآموزهایش شرایط خوبی در خانه ندارد، سراغش میرفت و تا آنجا که میتوانست کمکش میکرد.
تا اینکه سر و کله کرونا پیدا میشود و مشکلات مردم و دغدغههای این معلم اهل ساوه بیشتر. سال ۹۸ که آخرین سال تدریس برایش بود، کلاسهای مدرسه را آنلاین برگزار میکرد و همانطور که از خانه به بچهها آموزش میداد، بستههای معیشتی آماده میکرد تا برای توزیع بفرستد. کرونا بهانهای شد که فعالیت جهادیاش جدیتر شود. وارد گروههای بزرگتری میشود و حالا غیر از معلم بودن، روش دیگری برای محبت کردن پیدا کرده است.
وقتی کوچه هم دریغ شده بود...
تفریح بچههای خانوادههای کمبضاعت، فقط و فقط کوچه است. اما ویروس این را هم از خیلیهایشان گرفته بود. سمیه به پیشنهاد دخترش و همراه جمعی از فعالان جهادی یک پویش راه میاندازند به نام «لبخند عروسکها». از خانوادههایی که اسباببازیهای کودکان خود را نیاز نداشتند، عروسک و ماشین و توپها را جمع میکردند، بستهبندی میکردند و بعد میبردند برای بچههایی که دلخوشی کوچه را هم از دست داده بودند.
«خانهمان شده بود پایگاه ارسال عروسکها؛ این پویش در فضای مجازی هم سر و صدا کرده بود و از کل کشور برایمان عروسک میفرستادند. عروسکها را تعمیر میکردیم، میشستیم، ضدعفونی میکردیم و بعد برای خانوادههایی که شناسایی کرده بودیم میفرستادیم.»
تا اینکه از گروههای جهادی فعال در جنوب تهران با فعالان پویش لبخند عروسکها تماس میگیرند: «به ما گفتند عروسکهایتان را بیاورید به یک منطقه در نزدیکی بندرعباس. جایی که محرومیت بیداد میکند.» بخشی از عروسکها را با خود به «بشاگرد» میبرند؛ آنجا به سمیه میگویند: «شما اولین گروهی بودید که برای بچههای ما اسباببازی آوردید.»
این معلم که تشنه محبت کردن است میگوید: «برای بچهها خوراکی برده بودیم. یک دختربچه آبنباتچوبی دستش بود. مادرش پرسید که این دارو است؟ گفتم نه، یک خوراکی شیرین است. این بچهها که هیچ؛ حتی پدر و مادرهایشان هم آبنبات چوبی ندیده بودند.»
دو فرزند محبت
سمیه در فعالیتهای جهادی برای منطقه بشاگرد عمیق و عمیقتر میشود: «در یک روستای خاص و صعبالعبور از منطقهای به نام گافر که در بشاگرد قرار دارد، شرایط باورکردنی نبود. این منطقه حتی سرویس بهداشتی هم نداشت. هرچند به لطف فعالان جهادی اوضاع منطقه بشاگرد بهتر شده اما این منطقه هنوز با مشکلات زیادی روبرو بود.»
این معلم جهادی با دیدن شرایط «گافر» فعالیت خود را روی این منطقه متمرکز میکند. «کمکهای مردمی را جمعآوری کردیم و تا این لحظه بیش از ده سرویس بهداشتی و حمام در گافر ساختهایم.» به غیر از بشاگرد، در جنوب کرمان و خراسان جنوبی هم با گروههای جهادی همکاری کرده است. میگوید هرگز مجبور نشده بین تدریس و فعالیت جهادی، یکی را انتخاب کند و اگر بخواهد هم نمیتواند: «هم معلمی، هم کار جهادی برایم مثل فرزندانم هستند.»
ا گر معلم نباشم...
سالها فعالیت حقالتدریس داشته و با درآمد ناچیزی معلمی را ادامه داده است. درباره شرایط معلمهای غیررسمی در مناطق محروم میگوید: «مشکلات معلمان غیر رسمی فقط مربوط به مناطق محروم نیست. معلمهای غیررسمی بسیار زحمت میکشند حتی بنا بر آنچه خودم دیدهام گاهی خیلی بیشتر از معلمهای رسمی. اما خیلیهایشان در شهرها هستند و هزینهها و مشکلاتشان خیلی بیشتر از کسانی است که شاید در روستا و شهرهای کوچک زندگی میکنند.»
خیلیها را میشناسد و نام میبرد که علیرغم چند سال سابقه تدریس و درآمد ناچیز، هنوز حقالتدریس هستند اما عشق به کلاس درس و بچهها نمیگذارد این شغل را رها کنند. یک کلمه «عشق» را که میگوید چند بار دربارهاش توضیح میدهد: «نمیخواهم بگویم عشق به تدریس کافی است؛ نمیخواهم بگویم معلم به حقوق نیازی ندارد؛ اینها حتماً درست نیست. اما از نظر من این شغلی است که که نمیشود با پول اندازهاش گرفت.»
یادآوری میکند که بالاخره تدریس هم یک شغل است و درآمد خودش را نیاز دارد؛ انگار به خودش تذکر میدهد که معلم هم مطالباتی دارد و باید به آنها رسیدگی شود؛ اما باز آنچه در هر خطش کلمه عشق از زبانش نمیافتد. «من کسی را میشناسم که ده دوازده سال است تدریس میکند، نمیدانم چرا آزمون را قبول نمیشود و درآمدش حسابی کم است. میگوئیم خرج رفت و آمدت در نمیآید، بیخیال معلمی شو! اما قبول نمیکند و میگوید اگر سر کلاس نروم و با بچهها نباشم دیوانه میشوم! واقعیت این است که با حقوق ناچیز حقالتدریسی نمیشود زندگی را چرخاند باید تا آخر عمر زیر قسط و قرض دست پا زد.» میگوید با رتبهبندی معلمان اوضاع کمی بهتر شده اما معتقد است با توجه به شرایط اقتصادی معلمها نسبت به سایر مشاغل باز هم در وضعیت نامساعدی هستند.
جمع بامحبتها
دختری را شناسایی کرده که شرایط خانوادگی سختی دارد. مادرش زن تنهایی است که با چهار فرزندش از زنجان به ساوه آمده و در نانوایی کار میکند. خمیر ورز میداد و کارها را برای پخت نان آماده میکند. این دختر به خاطر شرایط مادر باید از بقیه خواهر و بردارها مراقبت کند و برای همین از تحصیل مانده اما خیلی آرزو دارد درس بخواند. حالا دچار «کِبَر سنی» شده است و بر اساس قانون نمیتواند در شهر درس بخواند و باید برای ادامه تحصیل به روستا برود. نعمتی توضیح میدهد: «این قانون عجیبی است که به نظرم باید در آن بازنگری شود. این بچه چون سیزده سالش تمام شده بود دیگر نمیتواند در مدارس شهری درس بخواند و باید به روستا برود. رفت و آمد برای خیلی از این بچهها تقریباً غیرممکن است و ناخودآگاه از تحصیل میمانند. برای این مورد شرایط را مهیا کردیم که با ماشین به روستا برود و درسش را ادامه بدهد.»
نعمتی این روزها خیریهای در ساوه راه انداخته که در آن به صورت ماهانه برای حدود ۳۰۰ خانواده بستههای معیشتی میفرستند. او علاوه بر اینها، در مجمعی به عنوان «محبت» هم فعالیت میکند؛ مجمعی در تهران که روی شناسایی کودکان بازمانده از تحصیل تمرکز دارد. میگوید: «این مجمع هنوز در ساوه فعالیت خود را آغاز نکرده اما ما به عنوان زیر مجموعه آن، برای شناسایی کودکان و نوجوانانی که در سن تحصیل هستند اما بازمانده از آن، فعالیت میکنیم. تا کنون به بیش از ۲۰۰ کودک بازمانده از تحصیل رسیدهایم. برخی از آنها مشکل خانوادگی داشتند و برخی دیگر دچار معضلات اقتصادی بودند. تعدادی هم برای رفت و آمد به مدرسه با مانع مواجه بودند. از میان این تعداد تا این لحظه موفق شدیم حدود ۵۰ نفر را به تحصیل بازگردانیم.»
این مجمع علاوه بر این، در زمینه تهیه لباس، وسایل و ملزومات تحصیلی و حتی ارزاق هم به دانشآموزان شناسایی شده کمک میکند. حالا کم کم به یک بانک اطلاعاتی رسیدهاند از کودکان نیازمند تحصیل و البته جمعی از معلمان که علاقمند شدهاند که در فعالیتهای جهادی مشارکت داشته باشند: «کار ما این شده که دانشآموزان بازمانده و نیازمند به تحصیل را به معلمان خیرخواه وصل میکردیم و شرایطی را مهیا میکردیم که بچهها درس بخوانند.»
حمایت اقتصادی از معلمان، خشونتها را کاهش میدهد
مهارت شغلی معلمها در سالها کنونی افزایش پیدا کرده و به نظرم توأم با این پیشرفت، خشونتها بسیار کاهش پیدا کرده است.» او اعتقاد دارد معلمها باید تا جای ممکن با زبان مهربانی و محبت با بچهها ارتباط بگیرند و باعث عزت نفس آنها شوند و میگوید: «این زبان مهربانی است که میتواند جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را.»
نعمتی یادآوری میکند که وقتی از خشونت حرف میزنیم موضوع فقط خشونت جسمانی نیست و متأسفانه برخی از معلمان با خشونت روانی با دانشآموزان خود رفتار میکنند و با آزار کلامی روحیه آنها را مورد تهدید قرار میدهند. این معلم با تجربه باور دارد افزایش مهارت شغلی معلمان این آسیب را کاهش میدهد.
او میگوید شرایط مادی و اقتصادی معلمان ارتباط مستقیم با نحوه ارتباطگیری آنها با دانشآموزان دارد: «معلمی که جیبش خالی باشد و دغدغه اجاره خانه و قسط و قرض داشت باشد حتماً حوصله شیطنتها و فشارهای روانی تدریس را ندارد. باید از معلمها نهایت حمایت صورت بگیرد تا بتوانند بالاترین آستانه صبر خود را نشان دهند. البته باز هم میگویم عشق در تدریس حرف اول را میزند.»
کد خبر 6094484