این چهار شهید بهزیستی نور چشم صاحبخانه بودند | چرا مؤذنزاده در مراسم تشییع شهید مداحی کرد؟
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۸۳۲۴۱۹
همشهری آنلاین ـ مریم قاسمی: پیدا کردن محل زندگی ۴ شهید تحت پوشش بهزیستی پس از ۴۰ سال، به دلیل اینکه سالها در کنار اهالی جوادیه زندگی کردهاند، کار آسانی است. بنابراین، به کمک اهالی رد و نشانی از خانوادهای پیدا کردیم که شهدای بهزیستی از جمله احمد حیدرپور، افشین غفوری، حمیدرضا صدیقی صدر و سعید جمالیخصال سالها در کنارشان زندگی کردهاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
علیرضا مردی، فرزند بزرگ مرحوم حاج محمد است که آن سالها یکی از اتاقهای طبقه بالای خانهاش را به این جوانها اجاره میدهد تا از بیپناهی درآیند. علیرضا که در نوجوانی با این شهدا آشنا شده، درباره ماجرای ساکن شدن بچههای بهزیستی در خانه پدری میگوید: «زمانی که پدرم خانه قبلی را فروخت تا اینجا را بخرد، میدانست اینجا مستأجرهایی هم دارد که باید تا زمان قرارداد بمانند و بعد بروند. وقتی پدرم متوجه شد اینها تحت پوشش بهزیستیاند و خانوادهای ندارند، به هیچوجه راضی نشد از این خانه بروند. تازه برایشان شرط گذاشته بود زمانی میتوانند از اینجا بروند که ازدواج کنند و درس و دانشگاهشان تمام شده باشد. یادم است آن اوایل وضعیت مالی خوبی نداشتیم، اما به برکت وجود همین بچهها، کسب و کار پدرم در مغازه رونق گرفت؛ او این نکته را همیشه به زبان میآورد.»
حس و رابطه صمیمانهای بین پدرم و این بچهها برقرار شده بود و ما بهعنوان فرزندان خانواده و به چشم برادر خودمان به این جوانها نگاه میکردیم و خیر و برکت حضورشان هم در خانه و زندگی ما مشهود بود.علیرضا مردی درباره تعداد نفراتی که بهعنوان مستأجر بهزیستی در خانهشان زندگی کردند و اتفاقهایی که در دوران جنگ برایشان افتاد، اضافه میکند: «این جوانها اول ۷ نفر با سنوسالهای مختلف بودند. درس میخواندند و کنارش کار هم میکردند و در برنامههای مسجد امام زمان(عج) جوادیه پای ثابت بودند. آنها در دوران دفاع مقدس، مثل خیلی از جوانان، به فرمان امام(ره) به جبهه رفتند و ۴ نفرشان در سالهای مختلف شهید شدند. بقیه بچهها طبق سفارش پدرم تا زمانی که ازدواج کنند و سر و سامان بگیرند، مثل اعضای خانواده، درخانهمان ماندند. یادم میآید زمانی که خبر شهادت این بچهها میرسید، پدر و مادرم جزو نخستین نفرهایی بودند که برایشان اشک میریختند و احساس دلتنگی میکردند؛ آنها درست مثل فرزندانشان این بچهها را دوست داشتند.»
بعد از شهادت شناخته شدندخیلی از شهروندان قدیمی محله جوادیه تا قبل از شهادت این جوانها از راز و رمز زندگی آنها باخبر نشدند و نمیدانستند که آنها تحت پوشش بهزیستیاند؛ تصور میکردند اینها دانشجویان شهرستانیاند که برای تحصیل به تهران آمدهاند و به اصطلاح از این خانه اجارهای بهعنوان خوابگاه دانشجویی استفاده میکنند.
حاج مهدی هوشیار، متولی مسجد امام زمان(عج)، از نحوه آشنایی با ۴ شهید بهزیستی صحبت میکند و میگوید: «اوایل دهه شصت بود که برای نخستینبار بهطور اتفاقی با این بچهها روبهرو شدم. آن زمان مسئول کمیته بودم و همراه با اهالی در مسجد امام زمان(عج) فعالیتهای انقلابی داشتیم. روزی ۴ نفر به کمیته آمدند؛ مودبانه حرف میزدند. مثلاً شهید احمد حیدرپور با چهرهای آرام گفت: "آقا ما میتوانیم در کمیته کار کنیم؟ " در جواب گفتم: " چراکه نه، ما به جوانهایی مثل شما احتیاج داریم. " و از همان موقع در امور کمیته و مسجد امام زمان(عج) شرکت داشتند تا زمان شهادت.»
۴ رفیق به آرزویشان رسیدندهوشیار در مورد اعزام ۴ شهید بهزیستی محله جوادیه توضیح میدهد: «آن زمان اجباری برای رفتن به جبهه نبود و این جوانها که ۱۸ تا ۲۰ساله بودند، میتوانستند درس بخوانند و ادامه تحصیل دهند، اما خودشان راه دیگری را انتخاب کردند. آنها بهعنوان داوطلب بسیجی از پایگاه بسیج مسجد امام زمان(عج) چند مرتبه به جبهه رفتند و در نهایت به شهادت رسیدند. سال ۶۴ بود که خبر شهادت افشین غفوری و سعید جمالیخصال، تقریباً همزمان و در فاصله کوتاهی، به محله رسید. به دلیل اینکه دیگر دوستانشان در جبهه بودند، مراسم تشییع و خاکسپاریشان غریبانه و با حضور اهالی جوادیه برگزار شد.»
او از خواسته و وصیت عجیب یکی از شهدا هم میگوید: «احمد حیدرپور زخمی شده بود و چند روزی در بیمارستان بستری بود و بعد به خانه آمد. وقتی او را دیدم، حرف عجیبی به من زد؛ گفت: "حاجی! این بار که بروم جبهه، حتماً شهید میشوم. فقط یک خواهش دارم؛ برای من مراسم ختم بگیرید و مؤذنزاده را هم دعوت کنید."»
شاید باورش سخت باشد؛ این آخرینبار بود که با احمد صحبت کردم. هنوز چند روزی نگذشته بود که خبر شهادتش را آوردند و مراسم درست همانطور پیش رفت که شهید وصیت کرده بود؛ جمعیت زیادی برای تشییع جنازه او آمدند و جالب اینکه مؤذنزاده اردبیلی هم در این مراسم مداحی کرد.»
اطلاعات خصوصی و خانوادگیفاطمه مردی، سالهاست در حوزه داستاننویسی فعالیت میکند و برای نگارش داستان کوتاه در مورد سبک زندگی شهدا از جمله شهدای بهزیستی جوادیه تحقیق کرده است. به گفته او، شهید احمد حیدرپور خانوادهاش را در دوران کودکی، در زلزله طبس، از دست داده بود. شهید سعید جمالیخصال، معلولیت مادرزادی داشت و خانوادهاش در بیمارستان رهایش کرده بودند، شهید حمیدرضا صدیقی صدر، از دوران کودکی خانوادهاش را گم کرده بود و از شهید افشین غفوری بهجز یک عکس چیزی دیگری در دست نیست.
او درباره زمان شهادت ۴ شهید بهزیستی محله جوادیه میگوید: «افشین غفوری و سعید جمالیخصال همان سالهای اولیه جنگ، سال ۱۳۶۲، احمد حیدرپور در سال ۱۳۶۴ در عمیات والفجر ۸ و حمیدرضا صدیقی نیز در ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسیدند.»
کد خبر 670723 برچسبها محله سازمان بهزیستی منطقه ۱۶ تهرانمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: بهزیستی محله سازمان بهزیستی منطقه ۱۶ تهران مسجد امام زمان عج شهید بهزیستی افشین غفوری جوان ها بچه ها ۴ شهید سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۸۳۲۴۱۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نیم نگاهی به زندگی شهید محمد سهرابیثانی
به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای کهگیلویه و بویراحمد، شهید محمد سهرابی ثانی ۳۰ شهریور ۱۳۶۳ در خانوادهای مومن و متدین در روستای مله آبگاوان از توابع بخش موگرمون شهرستان لنده در استان کهگیلویه وبویراحمد دیده به جهان گشود.خانوادهای کاملاً مذهبی که از راه کشاورزی و دامداری امرار معاش میکردند پدر و مادر سعی میکردند با کسب روزی حلال فرزندشان را بزرگ کنند تا سختیهای روزگار هیچ گاه از ذهن فرزندانشان پاک نشود و خود ساخته و با اراده قوی و بردبار بزرگ شوند. یارو یاور پدر محمد از همان کودکی یار و یاور پدر بود و در کارهای کشاورزی و دامداری پدر را یاری میکرد، از همان کودکی علاقه شدیدی به درس و تحصیل داشت و دوران ابتدایی را در مدرسه مله آبگاوان گذارند و بنا به ضرورت جهت امر تحصیل به شهرک سرآسیاب لنده مهاجرت کردند. شهید محمد سهرابی ثانی دوران راهنمایی را در مدرسه شهید ثانی لنده با موفقیت به پایان برد و همزمان با پایان امتحانات خردادماه به واسطه فقر مادی حاکم برخانواده به شهرستان بوشهر میرفت تا با کار در گرمای طاقت فرسا و هوای شرجی این شهر درآمدی برای خود و خانواده اش از طریق کارگری به دست آورد و خانواده رنج و سختی کمتری متحمل شوند. شهید باتوجه به عشق و علاقهای که به رشته میکانیک داشت راهی دبیرستان کارو دانش خوارزمی شد تا دیپلم خود را در این رشته بگیرد. ورود به سپاه وی پس از سالها فعالیت در بسیج و عضویت فعال این نهادانقلابی با توجه به فعالیتها و حضور مداومش در برنامههای فرهنگی و مذهبی در مسجد در تاریخ ۳۰ شهریورماه ۱۳۸۴ با شرکت در آزمون ورودی سپاه پاسداران به عضویت تیپ ۴۸ فتح درآمد تا در نهادی منسجمتر و مقدستر به میهن خود خدمت کند. درس در کنار جنگ این شهید والامقام پس از حضور در سپاه پاسداران راهی دانشگاه آزاد اسلامی یاسوج در رشته کارشناسی حسابداری شد تا شوق و ذوق به علم را بنا به تاکید رهبرش در خود بارور کند. وی سالهای زیادی را با مشقت و سختی تحمل کرد تا سرپناهی برای خانواده اش بسازد که بعد از تکمیل منزل پدر با خاطری آسوده زندگی خود را ادامه دهد. شهید عاشق سپاه و بسیج بود وهمیشه میگفت: بسیج و سپاه دو بدنه تفکیک ناپذیرند و عزت و اقتدار ما را این دو و نیروهای مسلح ما به ارمغان میآورند. علاقه به خانواده او علاقه شدیدی به خانواده داشت و مرتب همه اعضای خانواده را به دیدار از آشنایان و انجام صلهی رحم دعوت و ترغیب میکرد وی همیشه عاشق کارش بود به طوری که وقتی میخواست به یاسوج برود طوری برنامه ریزی میکرد که تا قبل از ساعت هفت صبح درمحل کارش حاضر شود. نحوه شهادت شهید محمد سهرابی ثانی و سایر همرزمانش در تیپ ۴۸ فتح باتوجه به ماموریتی که داشتند عازم جبهه شمالغرب ایران اسلامی با هدف مبارزه با گروهک تروریستی پژاک در منطقه جاسوسان شدند. در تاریخ ۱۳ شهریور ۱۳۹۰ پس از وارد کردن ضربات سنگین به کوملهها و گروهک تروریستی پژاک در کمین نیروهای دشمن قرارگرفتند. ساعت ۶ صبح همان روز جاسوسان از ناحیه سینه و پهلو وی را مورد اصابت تیر قرار دادند و او به فیض عظیم شهادت نایل آمد. دقایقی بعد نیز دوست و همسنگرش شهید آیت صدیقی نژاد نیز به فیض عظیم شهادت نایل آمد و هر دو دست در دست هم به سوی معبود خویش شتافتند. سخن هم رزم: قاسمی از همرزمان شهید سهرابی ثانی میگوید: شب عملیات شروع شده بود محمد در میانه راه که داشت میرفت پیامکی برای من و چندنفر دیگر از دوستانمان فرستاد که به این شرح بود: (ضمن خسته نباشید از همه شما دوستانم طلب حلالیت میکنم) صبح روز بعد وقتی خبرشهادتش را شنیدیم فهمیدیم که شب هنگام فرشتگان به وی و سایر شهدای این عملیات نظر و توجه خاص داشته اند. از زبان برادر شهید: شهیدعلاقه زیادی به ورزش فوتبال و فوتسال داشت و در کنار این دو علاقهای زیادی نیز به ورزشهای رزمی به خصوص کاراته و تکواندو داشت و دارنده چندمدرک در این دو رشته رزمی بود. به هرحال اگر فداکاریهای شهید محمد سهرابی ثانی و سایر شهدای حریم امنیت ایران اسلامی نبود امروز ما طعم امنیت و آرامش را به این راحتی نمیچشیدیم و خدا میداند چه سرنوشت تخلی در انتظار ما بود. این شهید بزرگوار ۱۳ شهریورماه ۱۳۹۰ بر روی دستان مردم مومن و ولایتمدار شهرستان لنده تشییع و در گلزار شهدای شهرک سرآسیاب لنده در جوار سردار رشید سپاه اسلام شهید جان محمد کریمی آرمید تا مقبره اش زیارتگاهی باشد برای دلدادگان شهید و شهادت.