Web Analytics Made Easy - Statcounter

همشهری آنلاین – حسن حسن‌زاده: هنوز خستگی کلاس از تن‌شان بیرون نرفته که تا به خانه می‌رسند دفتر و کتاب را گوشه‌ای می‌گذارند و سراغ کار می‌روند؛ اول کارهای خانه و رسیدگی به خواهر و بردارهای کوچک‌تر و بعد آماده کردن سفارش مشتری‌ها. مثل دیگر کودکان کار، از کودکی به جای بازی‌های کودکانه کار کرده‌اند تا کمک‌خرج خانه باشند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

«فاطمه کریمی» و «کامله ابراهیمی» میان انبوه مسئولیت‌هایی که روی شانه‌های‌شان سنگینی می‌کند، با هزار زحمت درس خوانده و باسواد شده‌اند. مثل وقتی که کودکی‌ خود را با کار فدای کمک به خانواده‌ کرده‌اند، حالا هم آستین بالا زده‌اند تا سواد خواندن و نوشتن را به دیگر کودکان کار یاد بدهند. آنها با کمک معلمان داوطلب انجمن روشنگران فردای کودک، یک معلم تمام عیار شده‌اند که بیش از هر معلم دیگری مشکلات و دغدغه‌های کودکان کار را درک می‌کنند. گفت‌وگوی ما را با این دو معلم نوجوان که این روزها خودشان را وقف پیشرفت تحصیلی دیگر کودکان کار کرده‌اند بخوانید.

سال‌های دور از مدرسه

مهم نیست که «رضا» چند بار کلمه «آب» را روی تخته اشتباه بنویسد؛ فاطمه هربار با حوصله از اول برایش توضیح می‌دهد. دست‌های کوچک رضا را که باید بعد از کلاس برای کار آماده باشند می‌گیرد و با هم روی تخته می‌نویسند آب، بابا... «فاطمه کریمی» هم در یکی از همین کلاس‌ها باسواد شده؛ با استعداد کم‌نظیرش در یادگیری، ۹ کلاس را در ۶ سال خوانده تا سال‌های دوری از مدرسه جبران شود. دست‌های او هم خوب با سختی و مشقت کار آشنا هستند؛ از کودکی. فاطمه هنوز هم در ۱۸ سالگی مثل کودکی‌اش کار می‌کند تا کمک خرج خانواده‌ باشد برای تامین معیشت خواهرها و بردارهای کوچک‌تر. درس خواندن و درس دادن به بقیه کودکان اما فراموشش نمی‌شود. می‌گوید: «پدرم با درس خواندن دخترها مخالف بود. می‌گفت درس خواندن فقط مال پسرهاست. چون استعداد نقاشی داشتم از پدر و مادرم اجازه گرفتم درکلاس‌های نقاشی انجمن ارفک که در زمینه سوادآموزی و آموزش رشته‌های هنری به کودکان کار فعالیت می‌کند شرکت کنم. وقتی برای نقاشی ثبت نام کردم، دیدم اینجا کلاس سوادآموزی هم دارند. راه خانه نزدیک بود و پدرم راضی شد که من هم درس بخوانم. با کمک معلمان دلسوز انجمن، حالا بعد از ۶ سال کلاس نهم هستم وعاشق پزشکی.   هر شب وقتی همه خوابیدند کتاب و دفترم را باز می‌کنم و حتی با همین رویا می‌خوابم.»

از تدریس به کودکان کار تا رویای پزشکی

 فاطمه در مسیر رسیدن به آرزویش با صبوری یکی یکی موانع را از پیش رو برداشته است. می‌گوید: «ساعت ۲ که کلاس‌ها تمام می‌شود و به خانه می‌روم، با مادرم شروع می‌کنیم به کار در خانه و آماده کردن سفارش‌های یک تولیدی صنایع دستی که معمولا تا آخر شب طول می‌کشد. با وجود اینکه هنوز هم  برای خانواده‌ام کار نسبت به تحصیل اولویت دارد، اما درس خواندن را رها نمی‌کنم. می‌خواهم پزشک شوم و برای رسیدن به این هدف کوتاه نمی‌آیم.»  فاطمه دوره‌ تدریس و سوادآموزی را هم در انجمن ارفک گذرانده و حالا خودش یک پا معلم است. او از لذت درس دادن به کودکان کار می‌گوید: «درس دادن و ایستادن جای یک معلم، هم توانایی علمی می‌خواهد و هم مهارت اداره کلاس. هر دو را از معلمان دلسوز انجمن یاد گرفته‌ام و برای تدریس آماده‌ام. وقتی به بچه‌های کوچکتر ریاضی یاد می‌دهم، یاد روزهای سخت خودم می‌افتم؛ همان روزهایی که پدرم مخالف درس خواندن من بود. به بچه‌ها یاد می‌دهم که چطور می‌توانند هم درس بخوانند و هم با کار کردن کمک حال خانواده باشند. بیرون از انجمن هم برای سوادآموزی به دخترانی که مجبورند کار کنند دغدغه دارم؛ مثل دختر همسایه که با وجود مخالفت خانواده‌اش هر روز به خانه‌شان می‌رفتم و به او درس می‌دادم. من معلمی را دوست دارم و تا جایی که بتوانم به بچه‌های کار درس می‌دهم تا به هدف‌هاشان برسند اما می‌خواهم یک روز پزشک شوم.»

درس بخوان و رویاهایت را بساز

درس دادن برای «کامله ابراهیمی» معلم جوان کودکان کار انجمن ارفک هم حکایت یک داستان عاشقانه است؛ قصه‌ای پر فراز و نشیب که حالا قهرمان آن به آموزگار مهربان بچه‌های کار تبدیل شده است. وقتی هنوز در افغانستان زندگی می‌کردند، کامله ۹ ساله بود که با وجود مخالف پدر و عموها و با حمایت مادرش به مکتب رفت اما رویای درس خواندن او خیلی زود رنگ باخت. می‌گوید: «عموها و پدرم می‌گفتند دختر که بزرگ شد نباید درس بخواند؛ باید در خانه بماند و با کار کردن کم‌خرج خانه باشد. همین شد که فقط ۳ سال توانستم درس بخوانم. ۱۰ سال پیش که به ایران آمدیم، پدرم قول داد اگر امنیت آنجا خوب بود من را به مدرسه می‌فرستد. من، خواهرها و برادرهایم در انجمن ارفک درس خواندیم و حالا کلاس هفتم هستم. مثل خیلی از دانش‌آموزان دختر انجمن، در خانه کار می‌کنم اما درس خواندن و معلم شدن رویای من است.» کامله همین حالا هم یک معلم جوان و دلسوز است. او از لذت تدریس به دیگر کودکان کار می‌گوید: «ماه رمضان امسال تدریس را با آموزش ریاضی و فارسی به بچه‌های کوچک‌تر شروع کردم. با کمک معلمان انجمن، گزارش نویسی از وضعیت تحصیلی بچه‌ها را هم یاد گرفته‌ام تا در درس‌ها پیشرفت کنند.» کامله مکثی می‌کند و ادامه می‌دهد: «چون مشکلات بچه‌های کار را با تمام وجود لمس کرده‌ام، با صبوری به آنها درس می‌دهم تا از دستفروشی فاصله بگیرند و یک روز معلم، دکتر و... شوند. حالا تنها هدفم این است که یک معلم خوب شوم تا به بچه‌ها بگویم با درس خواندن رویاهای‌شان را بسازند.»

کد خبر 672254 برچسب‌ها كودكان كار نیکوکاری معلمان همشهری محله شهر دانش آموز

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: كودكان كار نیکوکاری معلمان همشهری محله شهر دانش آموز دیگر کودکان کار درس خواندن بچه ها درس دادن یک معلم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۸۸۳۰۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کلاس این آقا معلم در مدرسه تشکیل نمی شود

به گزارش همشهری آنلاین دست شاگردانش را می‌گیرد و راهی کوچه‌ها می‌شود تا راه و رسم مراوادات اجتماعی، خرید کردن، آداب مشتری‌مداری، احترام به محیط زیست و هر مفهوم دیگری را که در کتاب می‌خوانند، تجربه کنند. برای درس جغرافیا هم راهی کوه و چشمه و غارهای اطراف شهر می‌شوند و خط به خط کتاب را از طبیعت می‌آموزند. ولدبیگی که دکترای جامعه‌شناسی سیاسی دارد، معتقد است جامعه ما شهروندان مفید می‌خواهد، نه شهروند مهم و لازم است شهروندان مفید سواد زندگی را بدانند و نه فقط سواد مدرسه‌ای را. ولدبیگی سابقه ۲۵ ساله تدریس دارد و ۱۵ سالی می‌شود که شیوه تدریسش باعث شده تا دانش‌آموزان برای حضور در کلاسش روزشماری کنند.

ساعت‌های درس مطالعات اجتماعی (مدنی، جغرافیا، تاریخ) اغلب برای بچه‌ها کسل‌کننده است، اما دانش‌آموزان پاوه دوست دارند شما معلم‌شان باشید. آوازه روش تدریس‌تان هم بین خانواده‌ها حسابی گل کرده‌است. ساعت مطالعات اجتماعی در کلاس شما چطور می‌گذرد؟
از ۱۵ سال پیش پروژه آموزشی با عنوان «از سواد مدرسه‌ای تا سواد زندگی» را شروع کردم. در این طرح سعی کردم هر درس و موضوع کتاب را که تدریس می‌کنم، بخش عملی و نمود اجتماعی را با بچه‌ها تجربه کنم تا آنان با مفاهیم مورد نیاز برای یک زندگی عملی در خانه و جامعه آشنا شوند. به عنوان مثال هفته گذشته بچه‌های روستای نوریاب در شهرستان پاوه استان کرمانشاه درسی درباره بازار، خرید، مصرف، تولید و توزیع داشتند. برای توضیح این درس یک ساعت در روستا گشت زدیم. به نانوایی سر زدیم و درباره اهمیت قرار دادن نان در کیسه پارچه‌ای از نانوای قدیمی روستا نکاتی را یاد گرفتند. بعد از آن به مغازه «کاک خدارحم» سر زدیم و درباره آداب خرید صحبت کردیم. دقایقی هم با دستفروش دوره‌گرد گذراندیم و درباره احترام به مشاغل نکاتی را گفتم و دست آخر هم به کتابخانه روستا سر زدیم و راه و روش به امانت گرفتن کتاب را مرور کردیم. قصدم از بیان این مثال این است که بگویم دانش‌آموزان نیازی جدی به فراگیری اصول اولیه در چگونگی برقراری یک ارتباط صحیح با فروشندگان، نحوه یک خرید سالم‌تر برای خانواده‌هایشان و برقراری ارتباطی صحیح با دیگر شهروندان دارند. در طول سال بچه‌ها با ۲۵ فعالیت آموزشی آشنا می‌شوند.


این روش تدریس در روستا راحت‌تر است یا در شهر؟
هر یک مزایای خود را دارد. در روستا که تعداد کلاس‌ها و شاگردها کمتر است، کلاس راحت‌تر اداره می‌شود. برای درس جغرافیا آسان‌تر به کوه‌ها و چشمه‌ها و غارهای اطراف می‌رسیم، اما در شهر هم موقعیت‌های دیگری برای کلاس عملی درس‌های اجتماعی داریم. دانش‌آموزان را به نهادهایی مثل هلال‌احمر، شهرداری و ثبت احوال می‌برم تا مثلا برای درس شناسنامه به خوبی بدانند در ثبت احوال چه می‌گذرد.

هزینه این رفت و آمدها چگونه است؟
در این سال‌ها تا به حال یک ریال نه از دانش‌آموزان و نه آموزش و پروش گرفتم. من و بچه‌های کلاس همه میسرها را با پای پیاده می‌رویم. دانش‌آموزان از نشستن چند ساعته بر روی نیمکت‌های سرد گریزانند. تدریس باید با روش خلاقانه باشد. دانش‌آموزان هم پژوهشگران کوچک هستند.


این‌طور که پیداست حسابی برای کلاس شما آمادگی دارند.
بچه‌ها با خودشان یک لقمه نان و پنیر و یک قمقمه آب دارند و کفش مناسب می‌پوشند. کلاس عملی ما حدود ۳ ساعت طول می‌کشد. تا به حال هم هیح حادثه‌ای رخ نداده، چون بچه‌ها این روش تدریس را دوست دارند.

در برف و سرمای استخوان‌سوز کرمانشاه که امکان گردش علمی وجود ندارد، تدریس چطور پیش می‌رود؟
با توجه به موضوع درس از افرادی دعوت می‌کنم به کلاس بیایند. مثلا یک فرد خیر به کلاس آمد و درباره اهمیت نیکوکاری تجربه خودش را با بچه‌ها سهیم شد. برای جذابیت درس تاریخ، آن را از خانواده بچه‌ها شروع می‌کنم و بعد به ایران و جهان می‌رسیم. مثلا بچه‌ها شجره‌نامه خودشان را تا ۷ جد مادری و پدری از خانواده می‌پرسند و درخت زندگی درست می‌کنند. در طول سال بچه‌ها با ۲۵ فعالیت آموزشی آشنا می‌شوند.

ماجرای موزه مردم‌شناسی که از سوی دانش‌آموزان برپا شد را برایمان بگویید.
در درس تاریخ کلاس هفتم موضوعی درباره موزه و میراث فرهنگی داریم. از قبل به بچه‌ها گفته بودم از خانواده و فامیل و آشنا اشیای قدیمی، پوشاک، ابزار کشاورزی، دوربین‌های قدیمی و هر وسیله‌ای که عمر بیش از ۵۰ سال دارد را به امانت برای برپایی موزه به مدرسه بیاورند و خودشان یک موزه مردم‌شناسی دایر کنند. حدود ۸۰۰ قطعه جمع‌آوری شد و اسفند سال پیش موزه‌ای در مدرسه شهدای ۲۰ خرداد به مدت ۲ هفته برپا کردیم. حدود ۱۲۰۰ دانش‌آموز از مدارس پاوه و باینگان، فرهنگیان بازنشسته و اولیای دانش‌آموزان هم از این موزه بازدید کردند. بعضی وسایل قدمتی بیش از ۳ قرن داشت. قرار است با همکاری رئیس آموزش و پرورش پاوه این موزه به شکل دائمی در یک مکان فرهنگی به نام موزه مردم‌شناسی پاوه دایر شود. فعلا وسائل موزه هم که امانت بود به دست دانش‌آموزان بازگشته‌است.

با توجه به تحصیلات‌تان چرا معلمی را به تدریس در دانشگاه ترجیح دادید؟
ساخت جامعه بهتر در دست همین دانش‌آموزان است. شهروندانی که بتوانند سالم و متعهد زندگی کنند. برای من مهم نیست کدام شاگردم دکتر یا مهندس شده، دوست دارم شاگردانم را در هر موقعیتی به عنوان یک شهروند مفید در جامعه ببینم.

خاطرات آقای معلم جمال، سال اول تدریسم در شهرستان جوانرود شاگردم بود؛ ۲۵ سال پیش. چند سال پیش با من تماس گرفت که می‌خواهم شما را ببینم. حالا هر هفته از جوانرود به پاوه می‌آید و سر کلاسم می‌نشیند و می‌گوید هنوز هم یاد می‌گیرم. من به او می‌گویم: «جمال وفادار». یکی از برنامه‌های کلاس جغرافیا این است که بچه‌های روستا یا شهر حتما اول باید تمام کوه‌ها، رودها، غارها، چشمه‌ها و پوشش گیاهی محل زندگی‌شان را بشناسند و راجع به این موضوع تحقیق کنند. چندی پیش یکی از شاگردان قدیمی به من گفت: این جغرافیای تو جان ما را نجات داد! قضیه از این قرار بود که برای چیدن گیاهان کوهی رفته‌بودند و در هوای بهاری گرفتار باران و تگرگ شدند. تجربه کلاس به کمک‌شان آمد که در نزدیکی این کوه غاری هست. پناه گرفتند و از خطر صاعقه و رگبار در امان ماندند.

بیشتر بخوانید:
دانش‌آموزان این استان چگونه به ادامه تحصیل جذب می‌شوند؟

کد خبر 848445 برچسب‌ها معلمان خبر مهم مهارت‌ها جامعه استان کرمانشاه دانش آموز

دیگر خبرها

  • کلاس این آقا معلم در مدرسه تشکیل نمی شود
  • معلمی که آموزه‌های زندگی را تدریس کند، هویت دانشجوی خودش را تقویت می‌کند
  • شیوه متفاوت تدریس آقا معلم پاوه‌ای
  • از معلمی روی صندلی چرخدار تا معلمی در برفی که هم‌قد دانش‌آموزان است
  • از تخته‌ سیاه به پرده نقره‌ای؛ بازیگرانی که معلم بودند
  • محل خانه‌های یک میلیاردی تهران لو رفت!
  • روایتی از معلمی در مناطق محروم؛ از زندگی در کانکس تا حسرت نیاموخته‌ها
  • از زندگی در کانکس تا حسرت نیاموخته‌ها / معلمان بجنوردی از سختی‌های شغل‌شان می‌گویند
  • بهترین و بدترین خاطره معلم کودکان کار
  • چگونه نوجوانان امروز را به خواندن کتاب‌های ایرانی علاقه‌مند کنیم؟/ ادبیات نوجوان در سایه غلبه ترجمه