رژیمی که رویای نیل تا فرات را داشت اطراف خود دیوار بتنی میکشد
تاریخ انتشار: ۹ اردیبهشت ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۸۹۸۹۲۱
فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران گفت: رژیمی که رویای نیل تا فرات را داشته امروز در اطراف خود و روی زمین دیوارهای بتنی با ارتفاع بیش از شش متر میکشد که مبادا کسی به داخل این رژیم نفوذ نکند.
به گزارش خبرنگار ایمنا، سردار سرتیپ اسماعیل قاآنی در صفحه توئیتر شخصی خود نوشت:
«رژیمی که رؤیای نیل تا فرات را داشته امروز در اطراف خود و روی زمین دیوارهای بتنی با ارتفاع بیش از شش متر میکشد که مبادا کسی به داخل این رژیم نفوذ نکند و در برخی نقاط تا سی متر ستونهای فولادی در درون زمین فرو میکند که کسی از زیرزمین به آنها نفوذ نکند!»
کد خبر 571725.بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
منبع: ایمنا
کلیدواژه: سردار سرتیپ پاسدار اسماعیل قاآنی سردار قاآنی نيروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فرمانده نیروی قدس سپاه نیروی قدس روز قدس اهمیت روز قدس روز قدس 1401 شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۸۹۸۹۲۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
این شعر جعلی است!
ایسنا نوشت: انجمن مبارزه با جعلیات همزمان با روز معلم این متن را که درباره معلم است بازنشر کرده و نوشته است: از فریدون مشیری نیست.
«من معلّم هستم» / زندگی، پشت نگاهم جاریست/ سرزمین کلمات، تحت فرمان منست/ قاصدکهای لبانم هر روز سبزهی نام خدا را به جهان میبخشد
«من معلّم هستم» / گرچه بر گونه من سرخی سیلی صد درد، درخشش دارد/ آخرین دغدغههایم اینست:/ نکند حرف مرا هیچ کس امروز نفهمید اصلاً؟ / نکند حرفی ماند؟ / نکند مجهولی روی رخسارهی تن سوختهی تخته سیاه جا ماندهست؟
«من معلم هستم» / هرشب از آینهها میپرسم:/ به کدامین شیوه؟ / وسعتِ یادِ خدا را بکشانم به کلاس؟ / بچهها را ببرم تا لبِ دریاچهی عشق؟ / غرقِ دریای تفکّر بکنم؟ / با تبسّم یا اخم؟ / با یکی بود و نبود، زیر یک طاق کبود؟ / یا کلاغی که به خانه نرسید؟ / قصّهگویی بکنیم؟ / تکبهتک یا با جمع؟ / بدوم یا آرام؟
«من معلّم هستم» / دردِ فهمیدن و فهماندن و مفهوم شدن/ همگی مال من است.