مینو رایولا؛ از پیتزا فروشی تا حاکمیت بر فوتبال
تاریخ انتشار: ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۹۰۴۲۶۲
ظهر پنجشنبه بود که خبر مرگ مینو رایولا با اعلام رسمی برخی رسانه های ایتالیایی منتشر شد. اما بعد از چند ساعت و با تکذیبیه شرکت اینترمزوو وابسته به رایولا و دوستان وی و در نهایت اکانت شخصی او در توییتر، این هیاهو خاموش شد. شاید بتوان گفت رایولا یکی از منفورترین شخصیت های حال حاضر دنیا است که با انتقالات سرسام آور و پر سر و صدای خود، جبهه جالبی را در نزد فوتبال دوستان ندارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مینو رایولا در شهر ناچرا فلوری در 40 کیلومتری شهر ناپل ایتالیا به دنیا آمد، اما خانواده وی در سال 1968 به شهر هارلم هلند مهاجرت کردند تا رایولا در هلند بزرگ شود. رایولا کار خود را در رستوران خانوادگی شان، به نام «ناپولی» آغاز کرد و به واسطه شغل پیش خدمتی در این رستوران، روابط اجتماعی خود را به شدت تقویت بخشید. رایولا از همان ابتدا مهارت سخنوری خود را پیشرفت داد و در سن 11 سالگی به طور کامل به دو زبان هلندی و ایتالیایی (لهجه ناپلی) سخن میگفت و حتی به واسطه این ویژگی، از کودکی کارهای ادارای پدر و مذاکرات با بانک ها و شهردار شهر هارلم رو انجام میداد. رایولای جوان که مشکلات فعالیت شرکت های هلندی در ایتالیا را میدید، شرکت اینترمزو (Intermezzo) را تاسیس کرد تا گامی را در حل این مشکل بردارد. بعد از این اتفاق و موفقیت خوبی که در این زمینه داشت، در سن 19 سالگی اقدام به خرید شعبه محلی رستوران های زنجیره ای مک دونالدز کرد و با تبدیل آن به یک شرکت ساخت و ساز، خود را به جوانی با ثروت میلیون دلاری رساند. اما مهارت های رایولا به همین جا ختم نمیشود و با درایت خود، رستوران خانوادگی شان را گسترش داد و به نقل از خود او، به 11 شعبه در ایتالیا و هلند رساند!
مینو پس از ثروت هنگفتی که کسب کرد، دیگر پول برای اون معنایی نداشت و به دنبال حرفه مورد علاقه خود یعنی ایجنتی فوتبال رفت. رایولا از همان ابتدا شروع به یادگیری زبان های مختلف کرد، به حدی که امروز به هفت زبان زنده دنیا صحبت میکند و در کنار مدرک عالی وکالتی که کسب کرده است، وی را به یکی از استثنایی ترین ایجنت های دنیا تبدیل میکند. او کار خود را به عنوان سمت مدیریتی باشگاه محلی هارلم (که اکنون انحلال پیدا کرده است) آغاز کرد. رایولا در همین ابتدای کار به دنبال ترانسفر ستاره نوجوان آن زمان آژاکس یعنی دنیس برکمپ بود که با هوشیاری مدیران آژاکس این اتفاق رخ نداد. اما در نهایت به واسطه ارتباطات گسترده و مهارت سخنوری فوق العاده خود، توانست در سال 1993 برکمپ را با مبلغ 10 میلیون پوند از آژاکس به اینتر میلان منتقل کند.
اما شاید اولین انتقال مهم رایولا به زمستان 1988 برمیگردد که موفق شد، فرانک رایکارد را با مبلغ 3 میلیون پوند از اسپورتینگ لیسبون به آث میلان منتقل کند و در دنیای بزرگ فوتبال ایتالیا، نامی را برای خود دست و پا کند. اما فوتبال ایتالیا در آن مقطع آن قدر بزرگ بود که بعضی از مدیران فوتبال ایتالیا که فعالیت رایولا را خلاف منافع خود میدانستند، به مخالفت وی برخاستند و او را تهدید به اخراج از فوتبال این کشور کردند. شاید بزرگترین مدیر مخالف آن دوره، لوچانو موجی مدیر باشگاه تورینو بود که بعدها به یکی از اهرم های قدرت رایولا در فوتبال ایتالیا تبدیل شد؛ که حضور لوچانو موجی در صدر متهمان پرونده کالچوپولی، دلیل قانع کننده ای برای ارتباط با یکی از مینو رایولا است.
بعد از یورو 96 انگلستان و درخشش چشم گیر پاول ندود، باشگاه های بسیاری دنبال وی بودند اما «زدنیک زمان» سرمربی وقت لاتزیو برای جذب ندود به سراغ رایولا رفت و موفق شد با انتقالی به ارزش 5 میلیون پوند، این ستاره را به لاتزیو بیاورد. این انتقال آن قدر استثنایی بود که بسیاری از رسانه ها وی را هم رده پینی زهاوی بدانند و باشگاه های بسیاری گام در ارتباط با رایولا بردارند. اما در آن مقطع، رایولا به دنبال انتقال بازیکن های شناخته شده نبود و با مشاهده ظرفیت های چشم گیر تیم جوانان آژاکس، گام در تملک بر ستاره های این تیم برداشت که اولین بازیکنی که به رایولا گرایش پیدا کرد، زلاتان ابراهیموویچ بود. در مستند I Am Zlatan که در سال گذشته منتشر شد، زلاتان، رایولا را به عنوان یکی از بزرگترین معلمان خود خطاب میکند و اذعان میکند به واسطه رابطه دوستانه شدیدی که با رایولا داشته (نوع رابطه ای که رایولا آن را به رابطه گارسون و مشتری در رستوران تشبیه میکند) همواره از او پیروی میکرده است و او بوده است که او را از بازیکنی معمولی در فوتبال اروپا، به ستاره ای بی نظیر تبدیل کرده است!
بعد از رابطه دوستانه ای که بین لوچیانو موجی و رایولا در طی انتقال 45 میلیونی ندود از لاتزیو به یوونتوس برقرار شده بود، در سال 2004 یک انتقال بزرگ دیگر توسط رایولا نصیب یوونتوس شد که زلاتان ابراهیموویچ ستاره جوان آژاکس که در رسانه ها به عنوان ستاره آینده فوتبال اروپا قد علم کرده بود، با 16 میلیون پوند راهی تورین شد. زلاتان موفق شد در طی 92 بازی با پیراهن یوونتوس، 26 گل و 19 پاس گل به ثمر برساند تا خیال هواداران را از داشتن مهاجمی شش دانگ در خط هجومی راحت کند. اما بعد از رسوایی کالچوپولی و متهم شدن زلاتان به خیانت، وی با 25 میلیون پوند راهی اینتر میلان شد. در آن مقطع رسانه های ایتالیایی معتقد بودند که بعد از سقوط یوونتوس به دسته پایین تر، زلاتان به اینتر منتقل شده است، اما همواره رایولا روایت دیگری را شرح میدهد:
دلیل جدایی زلاتان از یوونتوس سقوط این تیم به دسته سری B نبود و من از مدت ها قبل ترتیب ترانسفر وی را به اینتر داده بودم.به عقیده من در آن مقطع زمان مناسبی برای انتقال زلاتان به اینتر بود و زلاتان به آن جا رفت و تاریخ را دوباره رقم زد. در ابتدا زلاتان علاقه ای به انتقال به اینتر نداشت؛ اما بعداً به این تیم علاقمند شد، زیرا میدانست تصمیم من درست بوده است.در نهایت او کاری را که میخواست انجام داد، زیرا هیچ بمب، سلاح یا حیوانی در دنیا نمی تواند زلاتان را از خواسته اش منصرف سازد. پس از بارسلونا من میدانستم که او باید به میلان بازگردد، اما دیگر اینتر مقصد او نبود.
تا کنون زلاتان، 9 انتقال را با رایولا تجربه کرده است و همکاری این دو به حدود دو دهه رسیده است و مبلغ کل انتقال های وی به 130 میلیون پوند میرسد که بنا بر روایاتی، سهم رایولا در حدود 25 میلیون پوند بوده است!
اما ویژگی هدایت گری رایولا همواره موافقیت آمیز نیست و یکی از بزرگترین استعداد هایی که توسط رایولا به نابودی کشیده شد، ماریو بالوتلی است که زمانی در رسانه ها به عنوان یه سوپر استار شناخته میشد، سوپر ماریوای که با شم بالای گلزنی خود نوید یک مهاجم تراز اول ایتالیایی دیگر را میداد. اما انتقال بالوتلی از منچسترسیتی به آث میلان کار را خراب کرد و از آن روز ستاره درخشانی که همواره سراغ داشتیم، رو به افول نهاد و هیچ نشانه ای از آن ماشین گلزنی قبل نداشت. موضوعی که رایولا در مصاحبه های مختلف خود با رسانه ها به این موضوع اعتراف میکند و میگوید:
اشتباه بزرگی که من در مورد دوران حرفهای بالوتلی انجام دادم این بود که اجازه دادم از منچسترسیتی به میلان برود، که این بر خلاف صلاح ماریو بود. من باید میگفتم، تو با سیتی موفق میشوی، همین. اگر من این کار را با جدیت دنبال میکردم، او مطمئنا میپذیرفت. اما شرایط شعار های نژادپرستی کار را برای وی سخت کرده بود و ادامه مسیر مشکل به نظر میرسید. ماریو از آن دسته بازیکنانی نبود که به دنبال خود فوتبال برود، او شبیه زلاتان یا پاول (ندود) نبود، او بیشتر به اوسیم بوی (دیگر استعداد نابود شده رایولا) شباهت داشت. او فهمیده بود که نصف توان خود میتواند میلیون ها دلار کاسب شود و در ذهن او این موضوع شکل گرفته بود که فوتبال گزینه دوم است.
اما شاید بزرگترین مربیِ دشمن رایولا، الکس فرگوسن است که در کتاب خود، کیا جورابچیان و رایولا را به عنوان دو تن از کثیف ترین ایجنت های فوتبال میخواند. بازیکنی که رابطه فرگوسن و رایولا را خراب کرد، پل پوگبا بود که در سال 2012 با مبلغی به ارزش 3/5 میلیون پوند راهی یوونتوس شد. در آن مقطع پوگبا تازه از تیم زیر 18 ساله های منچستر به تیم اصلی ملحق شده بود و قراردادی 3 ساله با این تیم داشت، اما با آمدن رایولا همه چیز عوض شد و این بازیکن را از مدار منچستر دور کرد تا سران باشگاه مجبور شوند 4 سال بعد، 105 میلیون پوند برای جذب دوباره پوگبا هزینه کنند. بعد از این انتقال و رابطه خوبی که رایولا با گلیزرها پیدا کرده بود، موفق شد 3 انتقالِ هنریک میختیاریان (بورسیا دورتموند - 42 میلیون پوند)، روملو لوکاکو (اورتون - 85 میلیون پوند) و انتقال آزاد زلاتان را به منچستریونایتد رقم بزند و قریب به 40 میلیون پوند درآمدزایی کند.
تابستان 2010 برای رایولا بسیار خوش یمن بود و موفق شد 3 انتقال بزرگِ ترانسفر روبینیو (از منچسترسیتی به آث میلان - 28 میلیون پوند)، زلاتان ابراهیموویچ (از بارسلونا به آث میلان - 46 میلیون پوند) و ماریو بالوتلی (از اینتر میلان به منچسترسیتی - 30 میلیون پوند) را رقم بزند و حدود 20 میلیون پوند کاسب شود. ولیکن تابستان بعدی برای رایولا اصلا خوب پیش نرفت و علیرغم تلاش های بسیار نتوانست هیچ انتقالی را به ثبت برساند. اما در سال 2012 موفق شد یک انتقال دیگر برای مارکوپولوی فوتبال به ثبت برساند و زلاتان را با 37 میلیون پوند راهی پاریسن ژرمن کند و در زمستان 2013 دو انتقالِ بالوتلی (منچسترسیتی به آث میلان - 24 میلیون پوند) و بارتوش سالامون (برشا به آث میلان - 3/5 میلیون پوند) را داشته باشد، هم چنین بعد از نیم فصل حضور بالوتلی در آث میلان، او را با 27 میلیون پوند به لیورپول فرستاد تا جانشین لوئیز سوارز در این تیم شود. بعد از مشکلاتی که رایولا با گلیزرها پیدا کرد، دوباره به سمت یوونتوس گرایش پیدا کرد و با ترانسفر بلیز ماتویدی و ماتیاس دی لیخت به مجموع ارزش 115 میلیون پوند، درآمد زایی هنگفتی را در تابستان 2017 برای خود فراهم کند. اما شرایط برای رایولا از بعد تابستان 2019 کمی سخت شد و با از دست دادن وکالت لوکاکو، درآمد حاصل از دو انتقال سنگین این بازیکن را از دست داد تا نزدیک به 30 میلیون پوند ضرر را متحمل شود.
طبق ادعای نشریه فوربز در سال 2020، ثروت رایولا چیزی در حدود 85 میلیون دلار اعلام کرده و نام وی را در جمع 100 شخصیت ثروتمند جهان قرار داده است. اما شرایط کووید برای رایولا اصلا خوب پیش نرفته است و طبق ادعای رسمی رسانه ها، ثروت رایولا در سال 2022 چیزی در حدود 50 میلیون پوند تخمین زده میشود.اما در نهایت باید گفت رایولا یکی از قدرتمندترین مردان فوتبال به شمار میرود و در ستاره های بسیاری را در اختیار دارد که همین موضوع موجب میشود تا باشگاه ها را مجبور به پذیرش رقم هنگفت کمیسیون رایولا کند و مرگ اریولا قطعاً میتواند دنیای فوتبال را به شدت دگرگون کند و تاثیر شگرفی بر بازار نقل و انتقالات بگذارد.
در حال حاضر رایولا، مسئولیت ایجنتی 76 بازیکن و دو مربی فوتبال را برعهده دارد که مهم ترین آنها به شرح ذیل میباشد:
ارلینگ هالند (دورتموند) ماتیاس دلیخت (یوونتوس) جانلوییجی دوناروما (پاریس سنت ژرمن) پل پوگبا (منچستریونایتد) مارکو وراتی (پاریس سنت ژرمن) استفان دی فرای (اینتر) رایان خرافنبرخ (آژاکس) ایروینگ لوزانو (ناپولی) مویزه کین (یوونتوس) دونیل مالن (دورتموند) السیو رومانیولی (میلان) نصیر مزروعی (آژاکس) دنزل دومفریز (اینتر) آندره آ پینامونتی (اینتر) جاستین کلایورت (نیس) میشل باکر (بایرلورکوزن) اوون وایندال (آلکمار) هنریک مخیتاریان (رم) لوکا پلگرینی (یوونتوس) کوستاس مانولاس (المپیاکوس) زلاتان ابراهیموویچ (میلان) جاکومو بوناونتورا (فیورنتینا) ژاوی سیمونز (پاری سن ژرمن) ماریو بالوتلی (آدانادمیرسپور) بلیز ماتویدی (اینترمیامی) آرنه اسلات (سرمربی فاینورد)اخبار داغ
رکنا برگشت پرتقاضاترین بلیت های مسابقات جام جهانی | استقبال شدید آرژانتینی ها سردار آزمون: اوایل به توانایی اسکوچیچ شک داشتم / وقتی مربی نتیجه می گیرد، انتقاد خنده دار است تاثیر دی بروین، لوکاکو و صلاح روی تصمیم تامی آبراهام برای ترک چلسی نقطه نظرات فردوسی پور در مورد موضوعات مختلف: از وضعیت تیم ملی و تا تمدید قرارداد کلوپمنبع: طرفداری
کلیدواژه: میلیون پوند راهی فوتبال ایتالیا میلیون پوند مینو رایولا برای رایولا آث میلان آن مقطع رسانه ها موفق شد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tarafdari.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «طرفداری» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۹۰۴۲۶۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
(ویدئو) ماجرای خدمتی که عباس کیارستمی در دهه ۷۰ به سینمای ایران کرد چه بود؟
فریدون جیرانی در آخرین گفتوگوی ویدئویی خود در «اعتمادآنلاین» روبروی ابوالحسن داوودی، کارگردان و تهیهکننده و فرهاد توحیدی، فیلمنامهنویس نشست و درباره شرایط روز سینمای ایران سخن گفتند.
در بخشی از این گفتگو فریدون جیرانی به سینمای عباس کیارستمی و تاثیر آن در دهه ۷۰ شمسی پرداخته است و با مهمانان به بررسی آن شرایط و دورههای پس از آن پرداختهاند.
به گزارش اعتمادآنلاین، در ادامه این بخش صحبتهای جیرانی و ابوالحسن داوودی را میخوانید و میبینید:
کد ویدیو دانلود فیلم اصلیدر تحلیل دولتمردان فرهنگی دهه ۷۰ خیلی از عناصر که ممکن است به تعبیر الان مزاحم به نظر بیایند، کارکردشان به نفع دولت و حاکمیت هم بود
*تفکر عباس کیارستمی با خانه دوست کجاست و کلوزآپ باعث شد روشنفکری تمام دنیا متوجه اینجور سینما شوند و تاثیر جهانی گذاشت.
داوودی: و امر مهمی که داشت اینکه در تحلیل خیلی از دولتمردان فرهنگی آن زمان خیلی از این عناصر که ممکن است به تعبیر الان عناصر مزاحم به نظر بیایند، آن زمان کارکردشان به نفع دولت و حاکمیت هم بود. یعنی یک جوری چهره جمهوری اسلامی را در دنیا یک چهره جذابتر و قابل قبولتری نشان میداد.
در عرصه فرهنگ معمولاً سیاستهایی که خیلی تند و تیز است، بیشتر از هر جایی تبدیل به شمشیر دولبه میشود
*چهره را خیلی عوض کرد.
داوودی: اشکال بزرگی که در روش و سیستمی که به نظر میآید حاکمیت بعد از این جریان در پیش گرفت، [این است که]به نظرم حاکمیت را بیشتر تبدیل کرد به یک حاکمیت ترسیده که برای اینکه از شرایط پیشگیری کند درخت را از بن برید. یعنی سعی کرد درخت را بهنوعی از ریشه دربیاورد یا خشک کند، نفت بریزد که ریشهاش هم خشک شود؛ و این توجه را نداشت که همه این عناصر حتی منتقدترینشان، حتی کسانی که به نظر اوج اپوزیسیون جریان حاکمیت میآیند، نهایتاً در این سیستم پیچیده فرهنگی و ارتباطی که در دنیا هست میتوانند منافعی را هم برای دولت بیاورند. بهخصوص در حوزه فرهنگ. در حوزه سیاست اگر این را ببینید سیاست برخوردهای خیلی سلبی و تند و تیز را ممکن است جواب بدهد، اما در عرصه فرهنگ معمولاً سیاستهایی که خیلی تند و تیز است، بیشتر از هر جایی تبدیل به شمشیر دولبه میشود. شمشیر دولبهای که بعد از یک مدتی بیشترین خسارت را برای خود آن شمشیرزن به وجود میآورد. این چیزی بود که دوستان تحلیل نکرده بودند.
جشنواره فجر به جشنواره عمار و یک جشنواره شهرستانی بیشتر شباهت دارد/ قبل از اینکه بگوییم جیرانی چه چیزی بسازد، میگوییم جیرانی چرا بسازد؟
در واقع شاید مهمترین مسالهای که وجود داشت این بود که در این دوره دوستان کاملاً بدون هرگونه تحلیلی بر اساس شرایط مدرن امروز سینما و جامعه رفتاری را پیشه کردند که از همین الان میبینیم خسارتهایش چگونه اتفاق افتاد. مثلاً جشنواره فجر تقریباً جزو دولتیترین جشنوارههای دنیا محسوب میشود. به خاطر مناسبتش، ویترینش، به خاطر اینکه سالهای سال همه درگیرش بودهایم. اینکه جشنواره فجر همواره زیر سایه سالگرد انقلاب حرکت کرده و تبدیل به ویترینش شده، با همه لطمههایی که زده، اما باعث شده خود این جامعه در دورانی تبدیل به یک چهره ملی و سبب ارتباط بین این دو هم بشود؛
یعنی بین حاکمیت و مردم و بهخصوص بخش فرهنگی و سینمایی. الان تصویر جشنواره فجر را نگاه کنید. جشنواره فجر واقعاً به جشنواره عمار و یک جشنواره شهرستانی بیشتر شباهت دارد که یک نهاد و جریان حکومتی برگزار میکند تا چهرهای که هم اهالی سینما و هم مردم آن را پذیرفته بودند که این شرایط به دلیل وضعیتی که داریم بهترین شکلی است که میتواند الان برگزار شود. اشکالاتش را هم پذیرفته بودند، اما الان اتفاقی که از سال گذشته به شکل عمده و آشکار شروع شد، تاثیرش را همین امسال چقدر در سطحی شدن و از دست دادن کیفیت گذاشته است. از دست دادن هویت بهخصوص حتی بخشی که مربوط به حاکمیت بود.
یعنی این به نظرم خسارتش بسیار عمدهتر از چیزی است که جشنواره فجر برای مردم داشت و دوستان این را در تحلیل خودشان متوجه نشدند که هر کدام از این اتفاقات، از این شمشیر از رو بستنهایی که در واقع نفی کردن یک طیفی که فکر کنند چرا برویم دنبال اینکه آقای جیرانی چه چیزی میخواهد بسازد. اصلاً آقای جیرانی چرا باید فیلم بسازد. وقتی این تفکر غالب میشود و این میشود که قبل از اینکه بگوییم جیرانی چه چیزی بسازد، میگوییم جیرانی چرا بسازد؟
سینمای ایدئولوژیک و سینمای پروپاگاندا از یک جایی به بعد خودش را مثل خوره میخورد به این دلیل که نمیتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند
این تفکر خسارتش قبل از هر چیز به خودشان برمیگردد. به این دلیل که سیستمی که در تحلیل شما و فرهاد هم بود، رشد کردن سینمایی ایدئولوژیک و سینمای پروپاگاندا از یک جایی به بعد خودش را مثل خوره میخورد. چون سینمای پروپاگاندا به دلیل اینکه نمیتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و پلهایی را که مخاطب خودش نیاز دارد با درک و سلیقه خودش کشف کند و واردش شود، نمیتواند آنها را بسازد؛ بنابراین روزبهروز چه دولت بخواهد چه نخواهد، گرانتر و غیرقابل ساختتر میشود و به جایی میرسد که دیگر سینما، حتی سینمای پروپاگاندا، امکانش از دست دولت و نهادهای سازنده هم خارج میشود. چون اینها مخاطب ندارند.
در تولیدات سال قبل، تعداد محدود محصولاتی که بنیاد فارابی به عنوان مهمترین بنیاد تقویتکننده سینما که به این دلیل شکل گرفته بود... به این دلیل که حمایت کند یکسری محصولات ساخته شود تا رابط بین فرهنگ ایدئولوژیک و حاکمیتی و مردم باشد...، اما عملاً به چه سرنوشتی دچار شده؟
محصولات امسال هیچ شانسی در ارتباط با مخاطب ندارند/ کوتوله کردن و سر بریدن کسی که سرش از میان جمع بیرون میآید جواب نمیدهد
سال گذشته و امسال تقریباً ۲۰ محصول داشتیم که از این تعداد تماماً در اختیار نهادهای مختلف بوده و سرمایههایی که بیشتر سرمایههای دولتی بودهاند و شاید به جز یکی دوتا- که احتمال دارد بر اساس آن چیزی که دیدهاند باشد، من هیچ کدام از محصولات امسال را ندیدهام-، اما کسانی که دیدهاند به جز یکی دو مورد بقیهشان هیچگونه شانسی برای اینکه کمترین اقبالی را بتوانند در ارتباط با مخاطب و مخاطب عام به وجود بیاورند [نداشتند]نه یک گروه خاص، گروه انتخابشده که پول بدهند.
کسانی که تصمیمات فرهنگی میگیرند با شرایط و کسانی روبهرو میشویم که همان مثال معروف را به یادمان میآورند که بر سر شاخ نشستهاند و بن میبرند و متوجه نیستند که این رفتار خشن، سلبی و تحریککننده که پیش گرفتهاند، فرار به جلویی که میبینیم که روزبهروز بیشتر میشود، این لجبازی از طرف تمام تصمیمگیران نسبت به اینکه همین است که هست، این سیاست حتی وقتی به جایی میرسد که دیدیم بعد از جشنواره فجر وقتی این میزان مهجوریت را مشاهده کردند، به جای اینکه این را تحلیل کنند، روزنامه معروفی که بیشتر از همه نسبت به این داستان واکنش دارد، عنوان میکند چه خوب شد که پای همه این عناصر را از سینما قطع کردید و ما همین را میخواستیم.
این کوتوله کردن و سر بریدن کسی که سرش از میان جمع بیرون میآید، به نظر میآید اولین چیزی است که ممکن است به ذهن هر آدم عامی بیاید که برای اینکه با یک مساله و بحران حاد روبهرو شود، چیزی که فکر میکند میتواند عامل بحران باشد از اول سرش را قطع کند. این فرهنگ جواب نمیدهد. این در سینما جواب نمیدهد. اتفاقی که شاید افتاده و دوستان کاملاً ندیده گرفتهاند تغییر ماهیت جریانات و نوع ارتباطات فرهنگی است که سینما جزو عمدهترینشان است.
در بین محصولاتی که تولید میشود که حتی مربوط به سینمای زیرزمینی هم نیست؛ همین فیلم آقای صناعیها فیلمی است که خیلی مشخص و قانونی پروانه ساخت گرفته و با همه اصول و نظارتهای دوستان ساخته شده، اما چرا تبدیل میشود به یک جریانی که مثل لیف خرما نمیدانند چهکارش کنند. فیلمی که همه مراحل قانونی را طی کرده و بر آن اساس ساخته شده.
اگر بخواهیم به تعبیر همان اواسط دهههای ۶۰ و ۷۰ نگاه کنیم، این فیلم باید از جانب مردم و حاکمیت افتخار سینمای ایران باشد. ممکن است حاکمیت نسبت به آن نقد هم داشته باشد هیچ ایرادی ندارد میتواند نقدش را داشته باشد، اما از یک طرف به عنوان یک تصویری [که جامعه آزاد را نشان میدهد]، جامعهای که در آن امکان حرف زدن و ابراز سلیقههای مختلف وجود دارد، بیش از هر چیزی آن فیلم میتواند به حاکمیت و جریان بینالمللی کمک کند. ۴۰ سال است که با پوست و گوشت و استخوان و تورم این را تجربه میکنیم که هیچ جور از این شرایط جهانی جدا نیست.