آيا حصر رفع خواهد شد؟
تاریخ انتشار: ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۹۱۰۲۸۱
نزديك به دوازده سال است كه ميرحسين موسوي، مهدي كروبي و زهرا رهنورد، در حصر خانگي به سر ميبرند. در همه اين سالها، قسمت قريب به اتفاق بدنه اصلاحطلبان، در تجمعات دانشجويي و انتخاباتي، پايان حصر را به عنوان يكي از مهمترين مطالبات خود مطرح كردهاند. حتي در رقابتهاي انتخابات رياستجمهوري سال 92، موضوع رفع حصر به شعار حسن روحاني، كانديداي مورد حمايت اصلاحطلبان تبديل شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در همه اين سالها، شايعه احتمال رفع حصر بارها شنيده شده است مثلا سال 97 سايت تابناك كه به محسن رضايي نزديك است در خبري نوشت «ششنيده شده در صورتي كه كار طبق پيشبيني و برنامهريزي صورت گرفته دنبال شود، به منظور نمايش وحدت ملي در كشور و رفع برخي دلخوريها بين سياسيون، تا عيد قربان اقدامات لازم در خصوص رفع حصر «ميرحسين موسوي و مهدي كروبي» انجام خواهد شد و «سيدمحمد خاتمي» نيز در جلسه بزرگان نظام رسما حضور پيدا خواهد كرد.»
حسين كروبي، فرزند مهدي كروبي نيز در گفتوگويي با وبسايت انصاف نيوز گفته بود: «من از يك منبع موثقي پرسيدم كه صحبتهاي اخير آقاي جهانگيري به چه علت بوده است، گفتند كه در آخرين جلسه شوراي عالي امنيت، مصوب شده است كه رفع حصر انجام شود و آن را تمام كنند. اين مصوبه تصويب و خدمت رهبري هم فرستاده شده است.» اسحاق جهانگيري معاون اول رييسجمهوري گفته بود كه در تلاش براي در كنار هم قرار گرفتن شخصيتهاي برجسته نمادين كشور و شكلگيري وحدت در كشور در روزهاي آتي است.
شعار رفع حصر، به طور خاص، در انتخابات رياستجمهوري سال 92 از سوي حاميان اصلاحات مطرح شد. در آن زمان حسن روحاني كه كانديداي مورد حمايت جريان اصلاحات بود نيز اين شعار را بر سر دست گرفت و وعدههايي در اين خصوص مطرح كرد. پس از پيروزي روحاني در انتخابات اين مطالبه همچنان از او مطرح بود تا اينكه سايت جهان نيز در دي ماه سال 92 از تحركاتي در جريان اصلاحات در اين رابطه خبر داد. اين وبسايت نوشت كه برخي اصلاحطلبان در حركتي جديد قصد دارند درخواست رفع حصر از ميرحسين موسوي و مهدي كروبي را به امضاي بيش از هزار نفر چهره شناخته شده فرهنگي و دانشگاهي كشور رسانده و با ارايه آن به رييسجمهور وي را براي اقدام در اين راستا تحت فشار قرار دهند.
اما چند روز بعد از آن دادستان كل وقت كشور در ديدار با طلاب همداني در پاسخ به سوالي درخصوص تلاش برخي به منظور رفع حصر بيان داشت: افرادي براي رفع حصر بيجهت تلاش ميكنند به نتيجه هم نميرسند. وي تصريح كرد: سران فتنه كشور را به تلاطم انداختند، اموال مردم تخريب و افرادي كشته و به اموال عمومي و دولتي تعرض شد.
در همان زمان بود كه ميرحسين موسوي براي برداشن يك توده خوشخيم در بدن خود در بيمارستان بستري شد. يك روز پس از انتشار خبر بستري شدن ميرحسين موسوي در بيمارستان، سخنگوي دولت روحاني اعلام كرد كه دولت براي رفع حصر تلاش ميكند اما رسانهاي كردن آن، شايد به هدفي كه داريم كمك نكند.
محمدباقر نوبخت در پاسخ به پرسشي درباره نتايج تلاش دولت براي رفع حصر گفت: دولت و شخص رييسجمهور جهت حمايت و حقوق شهروندي همه افراد چه افرادي كه آزادانه در جامعه حركت ميكنند و چه كساني كه در زندان هستند تلاش خواهند كرد. وي افزود: «در مورد مساله رفع حصر نگاه دولت براي مردم و اصحاب رسانه پوشيده نيست اما پيگيري اين مساله در بخشي از موارد خارج از اختيار دولت است با اين حال اين موضوع در حال انجام است اما اگر لزوما بخواهيم اين مساله را در مصاحبههاي مختلف اطلاعرساني كنيم، شايد به هدفي كه داريم كمك نكرده باشيم.»
موضوع رفع حصر در طول چند سال بعد از آن همچنان از مطالبات اصلي بدنه راي اصلاحطلبان بود و تلاشهاي جسته و گريختهاي نيز در اين خصوص صورت گرفت كه به نتيجه رسيد. تا اينكه در جريان انتخابات مجلس در اسفند 94 بار ديگر مساله رفع حصر به يكي از موضوعات محوري اين انتخابات تبديل شد. نتيجه اين انتخابات نيز حداقل در ظاهر امر به نفع جبهه اصلاحات رقم خورد و ليستهاي اميد در سراسر كشور به مجلس راه يافتند و فراكسيون اميد به فراكسيون اكثريت مجلس تبديل شد. پس از اين انتخابات اينطور تصور ميشد كه با حضور اطلاحطلبان در دو قوه مجريه و مقننه، روند رفع حصر سرعت بيشتري به خود بگيرد. در فراكسيون اميد نيز كميتهاي به نام كميته رفع حصر تشكيل شد، اما باز هم تلاشها به نتيجه نرسيد.
انتظار افكار عمومي بدنه راي اصلاحطلبان اين بود حالا كه اصلاحطلبان در مجلس و دولت قدرت را در دست دارند، طبيعتا بايد از ابزار چانهزني قدرتمندتري براي پيشبرد رفع حصر برخوردار باشند. اما دولت نخست روحاني دولت مذاكرات هستهاي بود و روحاني بخش اعظم انرژي و وقت خود را براي مقابله با مخالفخوانيهاي اصولگرايان درخصوص مذاكرات هستهاي صرف كرد.
اما در سال 96 و بعد از امضا شدن و اجرا شدن توافق هستهاي روحاني پا در انتخابات ديگري گذاشت و اينبار انتظار اين بود كه حل بحران هستهاي ايران و بهبود وضعيت اقتصاد و حالا كه دولت و مجلس در اختيار اصلاحطلبان است، بحث رفع حصر پيشرفت داشته باشد. شعار رفع حصر در انتخابات رياستجمهوري خرداد 96 به مطالبهاي محوري تبديل شد و حتي روحاني نيز وعده داد كه با راي به او، اين توان را خواهد داشت كه اين بحث را پيش ببرد.
محمدرضا خاتمي، از چهرههاي شاخص اصلاحطلبان نيز در تاريخ هفتم خرداد 96 در گفتوگويي با خبرگزاري ايلنا، به دفاع از عملكرد روحاني در پيشبرد رفع حصر پرداخته و گفت: «آقاي روحاني با صداقت منويات خودشان را بيان كردند و اين ايدهها در حقيقت نظر جامعه را نسبت به ايشان مشخص كرد، روحاني در دوران قبل تلاش بسياري كرد و حتما در دور دوم تلاش خود را براي اين مساله بيشتر خواهد كرد. ولي معتقدم بيشتر از روحاني نهادهاي ديگر هم بايد توجه كنند كه در اين گردهماييها چه گذشت. بايد آنها به شعارها و مطالبات مردم نگاه كنند. اگر تلاش آقاي روحاني را در برآورده كردن درخواست مردم ناكام بگذاريم اين آقاي روحاني نيست كه ضرر ميكند بلكه كل نظام ضرر خواهد كرد.»
نامه الياس حضرتي به روحاني
در فروردين ماه سال 97 نيز، الياس حضرتي، دبيركل حزب اعتماد ملي در نامهاي به حسن روحاني، تلاش او براي رفع حصر را خواستار شد. حضرتي در نامه خود نوشت: «همانگونه كه مستحضريد، مطابق اصل ۱۱۳ قانون اساسي «پس از مقام رهبري، رييسجمهور عاليترين مقام رسمي كشور است و مسووليت اجراي قانون اساسي و رياست قوه مجريه را جز در اموري كه مستقيما به رهبري مربوط ميشود، برعهده دارد.» از سوي ديگر مطابق اصل ۱۷۶ قانون اساسي، رييسجمهوري به عنوان رييس شوراي عالي امنيت ملي، مسووليت نهادي را برعهده دارد كه در تعيين سياستهاي دفاعي- امنيتي و هماهنگي فعاليتهاي سياسي، اطلاعاتي و... كشور، نهاد اصلي به حساب ميآيد. اشاره به اين موارد به اين دليل است كه بعد از ذكر مقدمهاي تحليلي، از شما بخواهم تا در يكي از مهمترين مسائل جاري كشور، نقش برجستهتري را برعهده بگيريد و در جهت اجراي قانون اساسي و در راستاي تامين امنيت ملي، اقدام به اتخاذ يك تصميم تاريخي كنيد.»
حضرتي در نامه خود تاكيد كرد: «جناب رييسجمهور، براساس تحليل وضعيت دروني كشور و با توجه به اينكه تداوم وضع موجود نه ممكن است و نه مطلوب و با عنايت با اين واقعيت كه جنابعالي مسوول اجرا شدن قانون اساسي هستيد، بدين وسيله تاكيد ميكنم به وظيفه قانوني خود در قضيه رفع حصر از حجتالاسلام والمسلمين مهدي كروبي و مهندس ميرحسين موسوي و سركار خانم زهرا رهنورد عمل كنيد و مطالبه قانوني اكثريت ملت ايران در اين زمينه را مورد توجه قرار دهيد. طبيعي است بازگشت سريع و صريح به قانون اساسي و اجراي اصول معطلمانده آن، يك گام ضروري براي همگرايي ملي و كاهش شكافهاي اجتماعي و سياسي و تقويت جايگاه حاكميت نزد مردم است و به سود تامين منافع ملي كشور تمام خواهد شد.»
در حالي كه حسن روحاني در سفرهاي انتخاباتي خود مدام وعده رفع حصر را مطرح ميكرد، صادق آملي لاريجاني، رييس وقت قوه قضاييه، در تاريخ هشتم خرداد 96، در جسله عالي مسوولان قضايي كشور به روحاني تاخت و گفت: «طرح برخي مباحث نظير رفع حصر خارج از حدود اختيارات نامزدهاي انتخابات است. موضوع رفع حصر مسير خاص خود را دارد و به فرض عدول شوراي عالي امنيت ملي از مصوبه خود، كار قوه قضاييه براي رسيدگي قضايي آغاز ميشود.» رفع حصر نيز مانند ساير مصوبات شوراي عالي امنيت ملي براي معتبر بودن پروسه خاص خود را دارد و اينكه بخواهيم عواطف مردم را براي ايستادگي مقابل اين قبيل تصميمات قانوني تحريك كنيم همان روح و باطن فتنه ۸۸ است.»
او با هشدار تند خطاب به «رسانهها و افرادي» كه «تلاش ميكنند به صورت زنجيرهاي و همنوا چنين مسائلي را دايما تكرار كنند و از اين طريق فشار وارد آورند» گفت: «هشدار ميدهيم كه اين بساط را جمع كنند وگرنه قوه قضاييه با اقتدار، خود اين بساط را جمع خواهد كرد.» آملي لاريجاني در بخش ديگري از سخنانش به تلاش براي «جريانسازي پوپوليستي» براي ايستادن در مقابل «تصميمات قانوني نهادهاي قانوني» حمله كرد و با هشدار نسبت به تداوم اينگونه اقدامات گفت: «از اتاقهاي فكر آنان خبر ميرسد كه ميگويند تا التهابات انتخاباتي باقي است و فضا داغ است، باقي منويات خود را دنبال كنيم و سخنان خود را به كرسي بنشانيم. بنده از چنين فضايي بوي فتنه استشمام ميكنم.»
البته اين سخنان مانع از تلاشها براي رفع حصر نشد. سيدحسن خميني، نوه امام خميني(ره) در مردادماه سال 96 در سخناني اعلام كرد كه «تلاشهايي براي رفع حصر وجود دارد» و او اميدوار است كه اين تلاشها «انشاءالله به نتيجه برسد.» او كه در كنگره مجمع حزب ايثارگران سخن ميگفت با اشاره به بستري شدن مهدي كروبي در بيمارستان گفت: «نسبت به وضعيت يكي از تاثيرگذاران عرصه انقلاب برادر و سرور معظم خودمان جناب كروبي ابراز نگراني ميكنم و از خدا ميخواهم سلامت و صحت ايشان را به ما مژده بدهند كه البته اميدهايي هم براي اين مساله (رفع حصر) وجود دارد كه انشاءالله تلاشها در اين زمينه به نتيجه برسد.» بعد از آن گرفتاريهاي دولت درخصوص خروج امريكا از برجام ماجراي حصر را به حاشيه برد. پس از آن نيز شيوع ويروس كرونا دولت روحاني را در عرصهاي ديگر مشغول كرد.
بيانيه حزب اعتماد ملي
تا اينكه در 24 بهمن سال 1400 حزب اعتماد ملي در بيانيهاي رفع حصر را خواستار شد. حزب اعتماد ملي در بيانيهاي با اشاره به چهارهزارمين روز حصر آقايان حجتالاسلام و المسلمين شيخ مهدي كروبي، مهندس ميرحسين موسوي و سركار خانم زهرا رهنورد خواستار پايان حصر شد.
در متن اين بيانيه آمده است: «در آستانه چهارهزارمين روز حصر آقايان حجتالاسلام و المسلمين شيخ مهدي كروبي، مهندس ميرحسين موسوي و سركار خانم زهرا رهنورد قرار داريم و متاسفيم كه تلاش دلسوزان نظام و مردم و كشور براي رفع اين حصر غيرقانوني تاكنون به ثمر ننشسته است و همچنان شاهد اعمال محدوديتهاي غيرقانوني براي فعاليتهاي اين چهرههاي خدوم و دلسوز و باسابقه انقلابي هستيم. انتخابات سال ۸۸ ميتوانست فرصتي براي آشتي همه اقشار مردم با حكومت و مشاركت حداكثري آنان در يك انتخابات خوب و سالم و قانوني باشد، اما متاسفانه اصرار بخشي از حاكميت به راي آوردن نامزدي خاص، منجر به برگزاري انتخاباتي شد كه در آن بسياري از نهادهاي حاكميتي و نظامي و نظارتي با نقض بيطرفي وارد عرصه رقابت انتخاباتي شدند و همين امر منجر به اعتراضات وسيع مردمي شد.
نوع برخورد حاكميت با معترضان نيز بر حجم نارضايتي افزود و شكاف ميان مردم با حاكميت عميقتر شد و در نهايت كار به اين تصميم غيرقانوني كشيد كه چند تن از برجستگان انقلاب و ياران و مسوولان سابق را در حصر و جمع بزرگتري را به زندان ببرند تا دامنه اعتراضات فروكش كند. تصميمي كه نتيجه آن عميقتر شدن نارضايتيها و افزايش بياعتمادي به حاكميت شد كه پيامد آن تا به امروز گريبانگير كشور شده است.
مشكل و ايراد بزرگ اين تصميم اين است كه هيچ حكم قضايي براي اعمال حصر وجود ندارد و تصميم شوراي عالي امنيت ملي در آن ايام توجيهگر تداوم حصر غيرقانوني نيست. مطابق قانون اساسي هيچ كسي را نميتوان مجازات كرد مگر با ترتيباتي كه قانون معين كرده است. حصر به مثابه يك مجازات، نيازمند صدور حكم قضايي از مراجع ذيصلاح و با طي تشريفات قانوني است و در غير اين صورت بايد آن را مجازات غيرقانوني قلمداد كرد. ايجاد گشايشهاي محدود درباره محصوران در يكي، دو سال اخير را به فال نيك ميگيريم اما مجازات بدون حكم قضايي هميشه مورد اعتراض ماست و خواستار رفع اين جفاي آشكار هستيم.»
به هر حال تا به امروز و پس از گذشت بيش از چهار هزار و صد روز از حصر و بهرغم برخي گشايشهاي ايجاد شده در اين مساله و امكان براي ديدارهاي فعالان سياسي با محصورين، اصل رفع حصر هنوز برداشته نشده است. هرچند تحول اخير در برداشته شدن موانع فيزيكي از مقابل خانه مهندس موسوي اميدهايي ايجاد كرده است.
اعتماد
منبع: بیتوته
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.beytoote.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بیتوته» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۹۱۰۲۸۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
حرفهای جالب عروس بزرگ امام: نمیخواستم ازدواج کنم اما.. /آقا مصطفی، روحانیِ مدرنی بود و در حجاب سختگیری نداشت
معصومه حائری عروس امام خمینی و همسر شهید آیت الله سیدمصطفی خمینی صبح امروز پس از یک دوره بیماری دار فانی را وداع گفت.
سایت جماران به همین مناسبت بخشهایی از گفتگو با عروس بزرگ امام را منتشر کرده است، که بدون دخل و تصرف در آن، در ادامه میآید.
عروس ارشد امام خمینی، بانوی فاضله سرکار خانم معصومه حائری فرزند مرحوم آیتالله شیخ مرتضی حائری و همسر شهید آیتالله سید مصطفی خمینی علیرغم رنجها، سختیها و مشکلات فراوانی که در دورههای مختلف زندگی مخصوصا در روزگار تبعید حضرت امام که از غربت سر در میآورد و پس از آن با شهادت همسر و چشیدن مصائب این فقدان غمبار روبرو میشود، اما همچنان مادر بودن و ستون خانه بودن در فقدان همسر را تجربه میکند و هیچ حادثهای در صراط مستقیم زندگی اخلاقی، فکری و اجتماعی او خللی ایجاد نمیکند و همچنان بر عشق خود نسبت به «مصطفی» و «امامِ مصطفی» استوار است و طعم شیرین روزهای با ایشان بودن را زمزمه میکند.
مشروح گفتگوی حریم امام با معصومه حائری را میخوانید.
اگر درباره ازدواجتان با مرحوم حاج آقا مصطفی، خاطرات و نکاتی دارید بفرمایید.
در واقع من نمیخواستم ازدواج کنم و قصد داشتم به درسم ادامه بدهم و به کشورهای خارجی سفر کنم؛ اما طبق رویه و روال خانوادههای سنتی، پدرم نظرش این بود که من ازدواج کنم و من هم قبول کردم و مرحوم حاج آقا مصطفی هم، چون به پدرم علاقه داشت، از من خواستگاری کرد و پدرم نیز به جهت اعتمادی که به امام و حاج آقا مصطفی داشت جواب مثبت داد؛ اما مادرم گفت موافقت شما کافی نیست و خود دختر هم باید قبول کند و شما با این که این دختر هنوز آقا مصطفی را ندیده است، چطور با ازدواج اینها موافقت کردید؟! پدرم آدرس محل مباحثه حاج آقا مصطفی را به ما داد و گفت فردا با هم به محل بحث حاج آقا مصطفی بروید و پس از مباحثه ایشان را ببینید.
روز بعد من و مادرم به محلی که پدرم آدرس داده بود رفتیم و حاج آقا مصطفی را که در میان بقیه طلبهها مشخص بود و قد بلند و قیافه خیلی خوبی داشت و به نظرم مدرن و امروزی میآمد دیدیم و با این که روحانی و ملبس بود، اما معلوم بود که با سایر روحانیون و طلاب تفاوت دارد.
من رضایت خودم را اعلام کردم و عقد خوانده شد و پس از یک سال ازدواج کردیم. حاج آقا مصطفی انسان خوب و فهمیدهای بود و ما با هم جور بودیم و افکار و عقایدمان با هم هماهنگ بود. با پیش آمدن وقایع انقلاب و تبعید امام و حاج آقا مصطفی به ترکیه و سپس عراق، من هم به همراه همسر امام به نجف رفتم و من نزدیک سه سال پدر و مادرم را ندیدم و در این مدت، امکان تماس تلفنی و حتی نامهنگاری وجود نداشت و من هیچ خبری از پدر و مادرم نداشتم و نمیدانستم در چه وضعیتی هستند، آیا زنده هستند یا نیستند و این وضعیت برای من که در اول جوانی بودم خیلی سخت بود...
شما در زمان تبعید امام و حاج آقا مصطفی در ترکیه به آنجا نرفتید؟
حاج آقا مصطفی خیلی دوست داشت من و بچهها هم به ترکیه برویم و در کنارشان باشیم، اما امام مخالفت کرده و گفته بود شرایط برای آمدن آنها مناسب نیست. این نکته نیز جالب و گفتنی است که مرحوم حاج آقا مصطفی از حضور در نجف و در کنار برخی از روحانیونی که افکار متحجرانهای داشتند ناراحت بود.
شما در نجف، منزل مستقل داشتید یا در منزل امام بودید؟
در اوایل با امام زندگی میکردیم و امام هم خیلی به من علاقه داشت و یادم هست هر هفته که میخواست سر و صورتش را اصلاح کند، به من میگفت بیا رو به روی من بنشین تا در کنار اصلاح کردن با هم حرف بزنیم. آقا در آن زمان خودش سر و صورتش را اصلاح میکرد و علاوه بر کوتاه کردن موهای سر و صورت، موهای پرپشت ابروهایش را که روی چشمش را میگرفت کوتاه میکرد. مژههای امام هم خیلی بلند بود و من به شوخی میگفتم مژههاتان را هم کوتاه کنید. آقا خیلی تمیز و اهل رعایت بهداشت بود، به طوری که ما سر سفره برای ایشان دو تا چنگال میگذاشتیم تا اگر دو نوع غذا در سفره بود، هر کدام را با چنگال جداگانهای بردارد. ایشان این قدر تمیز و اهل مراعات بود که میگفتم من خانوادههای روحانی زیادی را دیدهام، اما شما از همه مدرنتر و امروزیتر هستید.
یادم هست یک بار مرحوم حاج احمد آقا پیش ایشان میخواست با دست غذا بخورد که فرمود احمد، اگر میخواهی با دست غذا بخوری، برو بیرون بخور! باز به یاد دارم که خانم در بشقابی که پلو خورده بود و میخواست خربزه بگذارد و بخورد، باز آقا به ایشان تذکر داد. آقا خیلی مرتب و تمیز بود و به عنوان نمونه دیگر، یک میز جلوی درب خانه بود که آقا وقتی وارد منزل میشد، کفشهایش را در میآورد و داخل آن میگذاشت و یک جفت دمپایی برمیداشت و میپوشید.
حاج مصطفی هم مثل امام، مرتب و تمیز و اهل مراعات بود؟
ایشان هم خیلی مراعات میکرد؛ منتها در این زمینه به غیر از من به کس دیگری چیزی نمیگفت و تذکر نمیداد. به هر تقدیر به سؤال قبلی شما برگردم که ما پس از مدتی، در نزدیکی منزل آقا منزلی را گرفتیم و به آنجا رفتیم؛ اما مرتب به خانه آقا و پیش خانم میرفتم و رفت و آمد میکردم و برخی از کارهای منزل امام از جمله اتوکردن لباسهای امام و خانم را انجام میدادم و آقا مقید بود که لباس تمیز و اتوکشیده بپوشد؛ چون هوا گرم بود و قبای تابستانی را زود، زود میشستند و من هم اتو میکردم. امام در ایران هم این رویه را داشت؛ منتها در اینجا اتوکش داشتند و اتو کردن به عهده من نبود.
همانطور که همه میدانند حاج آقا مصطفی در بیرون و با رفقا و دوستانش خیلی شوخی میکرد و اهل مزاح بود؛ آیا در خانه هم همینطور بود؟
همانطور که گفتم آقا مصطفی مثل بقیه آخوندها و روحانیون نبود و خیلی مدرن و امروزی بود و مثل برخی از روحانیون در خیلی از مسائل و موضوعات از جمله حجاب، سختگیری نمیکرد و به من نمیگفت این جوری رو بگیر و یا آنگونه که در میان زنان نجف، بهخصوص زنهای روحانیون متداول و متعارف بود، از من نمیخواست مثل آنها پوشیه بزنم؛ ولی دیگران در این زمینه سختگیری میکردند و اگر بدون پوشیه بیرون میآمدیم، به امام خبر و گزارش میدادند.
یادم هست یک روز که پوشیهام را روی صورتم نینداخته بودم، یک روحانی دنبالم آمد و گفت پوشیهات را روی صورتت بینداز، اما من اعتنا نکردم و به راهم ادامه دادم، ولی او دست بردار نبود و تا درب منزل مرا تعقیب کرد و به دنبالم آمد و خانه را شناسایی کرد و بعداً قضیه را به حاج آقا مصطفی گفت، اما حاج آقا مصطفی که اصلاً به این چیزها اعتقاد نداشت، به جای این که دل به دل او بدهد، چند تا بد و بیراه به او گفت. آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و میگفت اگر به خاطر امام نبود، در اینجا نمیماندم و به ایران برمیگشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران میآمد دستگیر میشد.
اگر ممکن است ماجرای رحلت مشکوک حاج آقا مصطفی را برای ما شرح بدهید.
ما یک خدمتکار خانم داشتیم که اصالتاً یزدی بود و وقتی که من ازدواج کردم، پدرم این خانم را برای کمک به من آورد و در نجف هم پیش من بود تا این که وفات کرد و از دنیا رفت.
من قضایای شب رحلت حاج آقا مصطفی را از زبان این خدمتکار که به او ننه میگفتیم و زن خیلی فهمیدهای بود و علیرغم بیسوادی، خیلی دانا بود و به همین جهت امام هم به او احترام میگذاشت، نقل میکنم؛ چون خودم مریض بودم و در طبقه پایین منزل پیش بچهها خوابیده بودم.
ننه میگفت آن شب وقتی حاج آقا مصطفی به خانه آمد، به من گفت درب خانه را ببند، ولی قفل نکن؛ چون قرار است کسی به ملاقات من بیاید؛ شما هم برو بخواب. ننه میگفت من به اتاقم رفتم، اما نخوابیدم. اتاق ننه رو به روی در خانه بود و میتوانست ببیند چه کسی وارد منزل و یا خارج میشود. حاج آقا مصطفی هم طبق معمول برای مطالعه به کتابخانه خودش در طبقه بالا رفت تا مطالعه کند. عادت حاج آقا مصطفی این بود که از سر شب تا اذان صبح مطالعه میکرد و پس از اذان، نماز صبح را میخواند و میخوابید.
آن شب ننه دیده بود چه کسانی پیش آقا مصطفی رفته بودند و همه آنها را شناخته بود و ما هرچه اصرار کردیم اسم از آنها را به ما نگفت. ننه صبح خیلی زود صبحانه حاج آقا مصطفی را برده بود و ایشان را برای خوردن صبحانه صدا زده بود، اما دیده بود ایشان بیدار نمیشود و به همین علت پیش من آمد و گفت هرچه حاج آقا مصطفی را صدا میزنم بیدار نمیشود.
من به طبقه بالا رفتم و دیدم حاج آقا مصطفی در حالت نشسته، به روی میز کوچکی که جلویش بود افتاده و خم شده است. من جلو رفتم و آقا مصطفی را از روی میز بلند کردم و روی زمین خواباندم و دیدم بدنش خیلی گرم و از عرق بسیار زیاد، کاملاً خیس و نقاطی از بدنش کبود است.
ننه فوری از خانه بیرون رفت تا همسایهها را صدا بزند و کمک بگیرد که دیده بود آقای دعایی در همسایگی ما بود، ننه قضیه را به آقای دعایی گفت و ایشان به همراه چند تن از همسایهها آمدند و حاج آقا مصطفی را به بیمارستان بردند، ولی دیگر کار از کار گذشته و حاج آقا مصطفی از دنیا رفته بود.
واکنش حضرت امام و خانم ایشان نسبت به رحلت حاج آقا مصطفی را توضیح بفرمایید؟
ما از آقا هیچ نوع گریه و زاری و اظهار ناراحتی ندیدیم؛ آقا مردی فوقالعاده و بسیار جدی بود و من کسی مثل ایشان ندیده بودم؛ اما خانم اگرچه در انظار عموم گریه نمیکرد، ولی دور از چشم دیگران در طبقه دوم منزل گریه میکرد و یک شمدی که حاج آقا مصطفی هنگام نماز روی دوشش میانداخت، برمیداشت و روی سینهاش میگذاشت و اشک میریخت و گریه و زاری میکرد. به حسین هم فوقالعاده علاقه داشت و عاشقانه به حسین علاقه و محبت میورزید و حسین در بچگی مدتها پیش ایشان بود و محبت خانم به حسین را من نمیتوانم بیان و توصیف کنم.
خازنالملوک، مادر خانم که آن زمان سالانه، هشت، نه ماه به نجف میآمد و پیش ما میماند، به من میگفت حسین را پیش خودت ببر و نگذار اینجا بماند، چون خانم از شدت علاقهای که به حسین دارد، نمیتواند به او امر و نهی کند و به تربیتش برسد و حسین هم لوس و ننر میشود و نمیتواند به خوبی درس بخواند؛ چون خانم به حسین میگفت اگر دوست نداری، مدرسه نرو! به همین جهت خازنالملوک به من کمک کرد تا حسین را پیش خودم ببرم و به درس و تکالیف و امور مدرسهاش برسم؛ البته تحمل دوری حسین برای خانم خیلی سخت و مشکل بود.
ناگفته نماند که خود آقا هم به حسین و دخترم مریم خیلی علاقه داشت و من یادم هست یکی از دخترهای آقا و عمه بچهها به امام اعتراض کرد که چرا به بچههای من اینقدر علاقه و توجه نشان نمیدهید؟ آقا هم فرمود حسین بچه من و قلب من است. علاقه و محبت امام به بچههای من هم خیلی زیاد و غیرقابل توصیف است. برخورد و التفاتی که امام با بچههای من داشت و با هیچ کس دیگر نداشت و وقتی حسین پیش ایشان میرفت، میگفت بنشین و یک میوه و مثلاً پرتقال بخور تا ببینم که تو خوردی. با مریم هم مثل حسین رفتاری بسیار مهربانانه و ملاطفتآمیز داشت. این علاقه به قدری زیاد بود که خود حاج آقا مصطفی گفت من از علاقه فوقالعاده شما به این بچهها تعجب میکنم. امام هم فرمود اگر نوهدار بشوی، احساس مرا درک میکنی.
یادم هست مریم وقتی به سن مدرسه رفتن رسید، حاج آقا مصطفی او را به جای مدرسه رسمی، به آموزشگاه زبان عربی و قرآن که خواهر مرحوم شهید صدر تأسیس کرده بود فرستاد و مریم به خوبی زبان عربی و قرآن را فراگرفت، به طوری که خود خانم صدر آمد و گفت مریم مثل بلبل عربی حرف میزند، چرا شما نمیگذارید به مدرسه برود و درس بخواند؟ قرآن را نیز در همان سن کم خیلی خوب یاد گرفته بود و گاهی پیش آقا میرفت و در حالی روسری ژرژت سفید به سر کرده بود، با لهجه عربی قرآن میخواند که آقا خیلی ذوق میکرد و خوشش میآمد و لذت میبرد. پس از این که مریم زبان عربی را یاد گرفت، برخلاف دخترهای سایر علما و روحانیون به مدرسه رفت و، چون از هوش خیلی بالایی برخوردار بود، در درس هم پیشرفت بسیار خوبی داشت.
حاصل ازدواج شما با حاج آقا مصطفی چند تا فرزند است؟
خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آنها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی ماندهاند.
علت وفات آن دو تا بچه چه بود و کجا از دنیا رفتند؟
هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما شدند و هول و هراس ایجاد کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.
دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من میگفتند که این فرزندم، پسر بوده و اطرافیانم برای این که من بیش از اندازه ناراحت نشوم، گفتند دختر بوده است.
شخصیت حاج آقا مصطفی چطور بود؟
حاج آقا مصطفی خیلی مدرن و امروزی بود و شباهتی به آخوندهای دیگر نداشت و مثل آخوندها نعلین نمیپوشید و کفشهایش از خارج میآمد و با این اوصاف زندگی کردن در نجف برای او خیلی سخت بود. آقا و حاج آقا مصطفی هر دو عجیب و غریب بودند؛ مثلاً آقا خیلی منظم و دقیق بود و همیشه دقیقاً سر وقت غذا میخورد و در این زمینه این خاطره شنیدنی است که در زمان تبعید آقا در نجف، گاهی من و خانم به ایران میآمدیم و امام تنها بود و حاج آقا مصطفی برای این که ایشان تنها نباشد، پیش امام میرفت و با ایشان غذا میخورد.
یک روز حاج آقا مصطفی کمی دیرتر رفت و دید امام غذایش را سر وقت و مطابق معمول خورده و منتظر ایشان نمانده است. بعد از آن، هر روز حاج آقا مصطفی میرفت و موقع غذا خوردن، کنار امام مینشست و فقط نگاه میکرد و لب به غذا نمیزد و امام هم انگار نه انگار، به غذا خوردن ادامه میداد و اصلاً به حاج آقا مصطفی تعارف نمیکرد تا غذا بخورد. پدر و پسر کار خود را بلد بودند.
به هر حال آقا و خانم خیلی مرتب و منظم و دقیق بودند؛ چون خانم که اصالتاً تهرانی و امروزی و از یک خانواده اصیل بود و خود آقای خمینی هم اصالت خانوادگی بالایی داشت و برادر ایشان، مرحوم آقای پسندیده هم یک آدم حسابی به تمام معنا بود.
حسین آقا میگفت بعد از رحلت حاج آقا مصطفی اگر جریان انقلاب و مبارزه پیش نمیآمد و فکر و ذهن امام معطوف به این مسائل نمیشد، امام از غصه مرگ حاج آقا مصطفی دق میکرد و از دنیا میرفت.
بله، همینطور است و واقعاً آقا علاقه زیادی به حاج آقا مصطفی داشت، ولی سیستم و شخصیت ایشان طوری بود که ناراحتی و غم و غصه خود را بروز نمیداد.
شخصیت و رفتار امام چطور بود؟
آقا هم جزو بهترین شخصیتهایی بود که من دیده بودم. آقا، هم مهربان واقعی بود و هم خیلی امروزی و مدرن بود و یادم هست شبها که برای نماز شب بلند میشد، مقداری سیب و پرتقال توی بشقاب میگذاشتم و میبردم و کنار سجاده ایشان میگذاشتم تا میل کند. من با آقا زندگی کردم و از همه حرکات و سکنات آقا خوشم میآمد و هیچ وقت کاری نکرد که من ناراحت بشوم و خیلی به من علاقه داشت و همانطور که گفتم خیلی تمیز و مرتب بود و یادم هست یک بار گوشه قبایش به ظرف غذا یا چنین چیزی مثل آن خورد که فوری گوشه قبا را بالا زد و به طرف دستشویی رفت و قبا را درآورد و گوشه قبا را شست و برگشت.
یک بار به ایشان گفتم شما که در خمین بزرگ شدی، چرا این قدر مدرن و امروزی و تمیز و مرتب هستی؟! ایشان هم میخندید.
من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان میرفتم و حاج آقا مصطفی به من میگفت چرا با چادر پیش آقا میروی؟! من هم در جواب میگفتم ما در خانواده خودمان اینجوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمد آقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام میآمد.
حاج آقا مصطفی هم اهل تهجد و شب زندهداری و مناجات بود؟
بله و در کنار این تقیدات، خیلی مدرن و امروزی هم بود؛ بهطوری که وقتی مسافرت میرفتیم، به من میگفت عبا یا همان چادر عربی را از روی سرت بردار! من گمان میکردم قصد شوخی دارد و سر به سر من میگذارد؛ اما دیدم خیلی جدی میگوید وقتی بیرون میآییم، چادر را بردار و روسری به سر کن و خوب و محکم ببند و لباس مناسب بپوش تا راحت باشی و بهراحتی تردد کنی. خودش هم چندان در بند تقیداتی که آخوندها دارند نبود.
در باره ارتباط امام موسی صدر با حاج آقا مصطفی هم خاطره دارید؟
امام موسی صدر خیلی با حاج آقا مصطفی دوست بود و در نجف به منزل ما میآمد و گاهی در منزل ما میخوابید و یادم هست که، چون قد بلندی داشت، پاهایش از پتو بیرون میزد. ناگفته نماند که امام موسی صدر عاشق پدرم بود و برای نزدیکتر شدن به پدرم، از خواهرم که آن زمان حدود یازده سال داشت و کوچک بود خواستگاری کرد که پدرم گفت اولاً این دختر هنوز بچه است و ثانیاً با این قد بلند و سر به فلک کشیده تو، شما از نظر ظاهری هم تناسبی با هم ندارید. خواهرم ده سال از من کوچکتر است و درسخوانده است و تحصیلات عالیه دارد و در قم زندگی میکند و الان که من زمینگیر شدهام، تلفنی با هم ارتباط داریم.
اگر زمان به عقب برگردد و خانم معصومه حائری یزدی جوان شود و حاج آقامصطفی دوباره از ایشان خواستگاری کند، آیا جواب ایشان مثبت است؟
حتماً؛ چون حاج آقا مصطفی را خیلی دوست داشتم.
tags # امام خمینی سایر اخبار آیا قدرتهای فوقبشری واقعیت دارند؟ چطور انسان به این قدرت میرسد؟ بعد از فضا چه چیزی وجود دارد، جهان کجا تمام میشود؟! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟ فضانوردان چگونه در فضا دستشویی میکنند؟ | سرنوشت مدفوع انسان در فضا چه میشود؟