گره کوری پرونده «هاشمی» به دست آیتالله ریشهری باز شد
تاریخ انتشار: ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۹۱۹۰۲۹
خبرگزاری مهر؛ گروه سیاست- زینب رجایی: ماجرای انتخاب «حسینعلی منتظری» به عنوان قائم مقام رهبری در سالهای ابتدایی انقلاب و عزل او از این جایگاه، یکی از پرفراز و نشیبترین وقایع سیاست داخلی کشور بعد از پیروزی نهضت امام خمینی (ره) به شمار میرود. ماجرایی که در زمان وقوع آن، مرحوم آیتالله محمدی ریشهری مسئولیت وزارت اطلاعات را بر عهده داشت و در کتاب خاطرات خود از آن دوران به عنوان «قصه پرغصه» یاد میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سرمنزل قصه پر غصه امام و انقلاب
بنا بر شواهد متعدد تاریخی، امام خمینی (ره) از همان ابتدای امر، با قائم مقامی منتظری مخالفت داشت. آنچنانکه وقتی «آیتالله محمدی گیلانی» از اعضای خبرگان رهبری به امام میگوید که منتظری عابد و زاهد است اما امام خطاب به منتظری میگویند: «والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم. والله قسم من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. والله قسم من رأی به ریاستجمهوری بنی صدر ندادم و در تمام این موارد نظر دوستان را پذیرفتم.»مناسب این مسئولیت نیست، امام نیز ضمن اعلام مخالفت خود، از منتظری گلایههایی میکنند، از این رو مقرر میشود عدم صلاحیت او را به آیتالله هاشمی رفسنجانی منتقل کنند تا او، مانع مطرح شدن قائم مقامی منتظری در جلسه خبرگان رهبری شود؛ اما از آنجا که این مسئله پیشتر در مجلس خبرگان رهبری مطرح شده بود به امام میگویند: «دیگر نمیشود کاری کرد» بنابراین منتظری به عنوان قائم مقام رهبری معرفی و شناخته میشود.
ریشهری درباره این ماجرا میگوید: «بیتردید اگر خبرگان پیش از آنکه اقدام کنند، نظر امام را میدانستند منتظری را به عنوان جانشین رهبری معرفی نمیکردند».
پس از آنکه خبرگان، قائم مقامی منتظری را اعلام کرد، امام نه تنها مخالفت نکردند، بلکه این عمل را مورد تأیید قرار دادند. با این تفاسیر این سوال به ذهن متبادر میشود که چرا امام واکنش نشان ندادند و همان موقع مخالفت خود را اعلام نکردند؟ ریشهری، پاسخ به این سوال را در نامه ۶۸/۱/۶ که امام برای منتظری نوشتند، میداند و به قسمتی از این نامه اشاره میکند که امام خطاب به منتظری میگویند: «والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم. والله قسم من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم اما او را هم آدم خوبی میدانستم. والله قسم من رأی به ریاستجمهوری بنی صدر ندادم و در تمام این موارد نظر دوستان را پذیرفتم.»
علت شکاف میان منتظری و انقلاب چه بود؟
این نامه نشان میدهد سیره حکیمانه امام به گونهای بود که نظر مسئولان و مشاورانی که به آنان اطمینان داشته را بر نظر خود مقدم میدانسته است، مگر در مواردی که مصالح نظام به خطر افتاده یا احساس تکلیف قطعی در میان باشد، درست مثل مسئله قائم مقام رهبری منتظری که پس از جمعبندی، او را از این جایگاه عزل کردند.
سادهلوحی، مدیر و مدبر نبودن و اطرافیان ناصالح، نقاط ضعفی است که امام در منتظری میدیدند. ریشهری در این باره میگوید: «امام سالها تلاش کرد که آقای منتظری حساب خود را از اطرافیان ناصالح جدا سازد و آنان را از خود طرد کند؛ اما موفق نشد و همین امر نیز مبنای برکناری او از قائم مقام رهبری شد.»
یکی از ناصالحانی که حضور او اطراف منتظری، امام را نگران کرده بود «مهدی هاشمی» بود، گرچه امام از سال ۶۱ اقداماتی را جهت دور کردن هاشمی از بیت منتظری انجام داد اما افاقه نکرد، بنابراین معمار انقلاب به این نتیجه رسید که منتظری نهتنها فاقد شایستگی رهبری است، بلکه به دلیل نفوذ جریانهای سیاسی منحرف، درآینده کشور را با خطرات جدی مواجه خواهد کرد.
مرحوم ریشهری در خاطرات خود یادآوری میکند که امام تنها کسی نبود که از حضور هاشمی اطراف منتظری احساس خطر کرد. آیتالله مشکینی رئیس مجلس خبرگان وقت نیز در نامهای به منتظری، به او میگوید که نمایندگان مجلس خبرگان درباره اطرافیان او نگرانیهایی دارند.
با وجود همه تلاشهای امام و مسئولان و علیرغم آنکه هاشمی از مسئولیت خود در سپاه برکنار شده بود، اما به واسطه حمایتهای منتظری هنوز جایگاه بسیار مستحکمی داشت و به کارهای تشکیلاتی خود ادامه میداد. اندکی بعد، پس از اوجگیری فعالیتهای هاشمی، امام توطئه شدیدی از سوی جریان او احساس کردند. بنابراین فعالیتهای غیرمجاز او به شدت در دست پیگیری قرار گرفت.
پرونده «مهدی هاشمی» در دستان «ریشهری»
ریشهری میگوید: «به آقای منتظری گفتم ارتباط هاشمی با شما در شرایطی که همه وفاداران انقلاب مخالفند، ممکن است به مصلحت شما نباشد... بسیار محکم گفت همه آنان بیخود میگویند! من به او اطمینان دارم و به اینها کمک میکنم سلاح بخرند!»همزمانی مراحل اصلی پیگیری پرونده مهدی هاشمی و آغاز به کار ریشهری به عنوان وزیر اطلاعات، تسلط و حساسیت او به این مسئله حساس را بیشتر کرد. ریشهری به تدریج و با پیگیریهای اطلاعاتی متعدد متوجه شد شبنامههای ایام چهارمین دوره انتخابات مجلس، توسط گروه مهدی هاشمی و با هدف تخریب آیتالله خامنهای توزیع میشد.
سال ۶۴ در شرایطی که هیچ چیز جلودار حمایت منتظری از گروه و شخص مهدی هاشمی نمیشد، ریشهری به عنوان وزیر اطلاعات وقت به منزل منتظری رفت تا در این باره با او گفتگو کند، بلکه او را از خطرات اطرافش آگاه سازد. او در کتاب خاطرات خود خلاصه این دیدار را اینطور نوشته است: «به آقای منتظری گفتم ارتباط مهدی هاشمی و همکاران او با بیت شما در شرایطی که همه مسئولان و خطوط سیاسی وفادار به انقلاب با آنان مخالفت میکنند، ممکن است چندان به مصلحت شما نباشد. جناحهای سیاسی، دفتر تبلیغات، جامعه مدرسین و حتی آقای هاشمی رفسنجانی نیز به این رابطه خوشبین نیستند. او(منتظری) بسیار محکم گفت همه آنان بیخود میگویند! من به او اطمینان دارم و از شما چه پنهان که من به اینها کمک میکنم که سلاح بخرند!»
این اعتراف تکاندهنده منتظری در تهیه سلاح برای گروه هاشمی، ریشهری را متعجب و ناامید میکند و او به امید آنکه گذر زمان و آشکار شدن حقایق، منتظری را آگاه خواهد ساخت، از این ماجرا میگذرد؛ اما سال بعد با بررسی مجدد پرونده هاشمی به نقاط تاریکتری در پرونده او پی میبرد.
تلاش دوباره ریشهری برای نجات منتظری
اولین وزیر اطلاعات در خاطرات خود روایت میکند: «تحقیقات انجام شده نشان داد که مهدی هاشمی پیش از پیروزی انقلاب گزارشهایی بر ضد یکی از نمایندگان مجلس به ساواک داده است. در بررسی این موضوع به مطالب مهمتری رسیدم، اول آنکه نقش هاشمی در پرونده قتل مرحوم شمس آبادی قطعی بوده و دوم اینکه او با ساواک همکاری داشته است.»
پس از آنکه روشن شد، هاشمی در پرونده قتل دست داشته و با ساواک همکاری کرده است، ریشهری با اذن امام خمینی به دیدار با منتظری رفت تا شاید این بار با ارائه اسناد تخلفات هاشمی، قائم مقام رهبری را از ادامه این رابطه بازدارد اما با کمال تعجب، با توجیههای منتظری درباره همکاری هاشمی با ساواک مواجه میشود.
با پیچیدهتر شدن ابعاد این ماجرا، رسیدگی به پرونده هاشمی توسط امام به شخص ریشهری واگذار شد، اما او که مطمئن بود منتظری مانع روند قانونی میشود، موقتاً پیگیری پرونده را متوقف کرد.
آغاز عزل منتظری
وزارت اطلاعات علیرغم تماسهای مکرر منتظری، خانه تیمی را تخلیه کرد. ریشهری ضبط این خانه را نقطه آغاز برکناری منتظری از قائم مقام رهبری و بزرگترین رویداد رهبری ایران میشناسد.اندکی بعد یعنی شهریور سال ۶۵ مدیر کل اداره ضد جاسوسی با وزیر اطلاعات تماس میگیرد و میگوید که در جریان بازرسی یک خانه ضمن مواجهه با وسایل جعل اسناد، مواد منفجره، اسناد محرمانه، سلاح و مهمات، به ارتباط این خانه تیمی با مهدی هاشمی پی برده شده است.
ریشهری درباره این ماجرا نقل میکند: «در بنبست عجیبی گیر کرده بودم. ضرورت تخلیه خانه تیمی از یک سو و گره خوردن این اقدام به شخص قائم مقام رهبری از سوی دیگر …» او در نهایت تصمیم میگیرد از امام کسب تکلیف کند. امام قاطعانه در پاسخ میگویند: «بروید و کلیه موارد غیرقانونی را از آن خانه بیاورید» و اینگونه، مأموران وزارت اطلاعات به رغم تماسهای مکرر منتظری، به سرعت خانه مذکور را تخلیه کردند.
ریشهری ضبط این خانه تیمی را نقطه آغاز برکناری منتظری از قائم مقام رهبری و همچنین بزرگترین رویداد رهبری تاریخ ایران میشناسد.
منتظری بر دوستی خود با هاشمی اصرار داشت
منتظری در خلال رسیدگی به پرونده «عربزاده» متهم دستگیر شده از خانه تیمی، میکوشد تا با ریشهری ارتباط برقرار کند؛ اما وزیر اطلاعات وقت، این دیدار را تا پایان بازجوییهای متهم عقب میاندازد. وقتی بالاخره زمان دیدار مقرر شد، منتظری که در جایگاه قائم مقام رهبری بوده از ریشهری میخواهد که متهم را نیز با خود به دیدار او بیاورد اما وزیر اطلاعات قاطعانه این شرط را نمیپذیرد.
وی درباره این دیدار در خاطرات خود نوشته است: «موارد غیر قانونی ضبط شده از خانه تیمی را به تفصیل برای آقای منتظری توضیح دادم و انتظار داشتم با شنیدن اینکه این تیم با پول و حمایتهای او، پودر سرطان زا، مواد منفجره، تریاک و سلاح تهیه میکنند متأثر شود؛ اما او نه تنها متأثر نشد و تشکر هم نکرد، حتی شدیداً ما را توبیخ کرد که چرا بدون اجازه صاحب خانه وارد شدهاید.»
ریشهری نقل میکند: «آقای منتظری همچنان بر دوستی با مهدی هاشمی و خطا بودن اقدامات وزارت اطلاعات در تخلیه خانه تیمی اصرار داشت و این دیدار متأسفانه با تلخی بسیار پایان یافت». وزیر اطلاعات پس از دیدار با منتظری، در نامهای کلیات این گفتگو را به اطلاع امام میرساند و با توجه به التهاب شرایط و مقام حساس منتظری به امام پیشنهاد میدهد در صورت صلاحدید، پرونده خانه تیمی و مهدی هاشمی مختومه و عربزاده نیز آزاد شود.
قاطعیت همهجانبه امام در ماجرای «هاشمی»
امام اما در پاسخی قاطعانه پیشنهاد ریشهری را رد میکند و میگوید: «این پیشنهادها درست نیست. او مجرم است و باید مجازات شود بلکه همه کسانی که در این مورد مرتکب خلاف شدهاند مثل مهدی هاشمی باید دستگیر به امام گفته شد اگر اینها خلاف کارند، آقای منتظری هم خلاف کرده و اگر اینها باید دستگیر شوند، آقای منتظری هم باید دستگیر شود. امام بدون آنکه از قاطعیت کلام خود بکاهد پاسخ میدهد اگر او هم خلاف کرده او هم دستگیر شود.شوند». علیرغم آنکه مسئولان وقت با توجه به جایگاه منتظری، موافق دستگیری مهدی هاشمی نبودند اما امام (ره) قاطعانه تأکید داشتند او باید دستگیر شود.
ریشهری درباره قاطعیت امام، به یکی از گفتگوهای خصوصیاش با آیتالله خامنهای، رئیسجمهور وقت اشاره میکند و میگوید: «آیتالله خامنهای فرمود برای آنکه امام در دستور خود نسبت به دستگیری مهدی هاشمی تجدیدنظر کند، به ایشان گفته شد اگر اینها خلاف کارند، آقای منتظری هم خلاف کرده و اگر اینها باید دستگیر شوند، آقای منتظری هم باید دستگیر شود. امام بدون آنکه از قاطعیت کلام خود بکاهد پاسخ میدهد اگر او هم خلاف کرده او هم دستگیر شود.»
اگرچه منتظری امام را تهدید کرده بود که اگر تحت فشار قرار بگیرد، حساب خود را از نظام جدا خواهد کرد، اما با قاطعیت رهبر انقلاب قرار شد هاشمی به عنوان متهم دستگیر شود که پس از آن، منتظری ملاقاتهای خود را با تمام مسئولان قطع کرد.
رسیدگی به پرونده مهدی هاشمی به جهت قرابت او با منتظری، وزیر اطلاعات را با حواشی و تنشهای متفاوتی روبرو کرد. ریشهری برای به خطر افتادن جایگاه قائم مقام رهبری و موقعیت اجتماعی منتظری نگران بود بنابراین برای جلوگیری از لطمه خوردن به این دو، بار دیگر نظر امام را پرسید: «اگر حفظ موقعیت آقای منتظری به عنوان قائم مقام رهبری ضروری است، آیا نباید پیگیری این ماجرا هر چه زودتر رها شود؟» امام باز هم در پاسخ به ریشهری قاطعانه میگویند: «این تکلیف شرعی توست که باید انجام دهی! به هرجا که میخواهد برسد؛ مسئله مسئله نظام است.»
کار دشوار وزیر اطلاعات در اجرای قانون
ریشهری در خاطرات خود نوشته است: «تردیدی ندارم که اگر به مصلحتاندیشیها گوش میدادم یا مصلحت شخصی خود را بر انجام تکلیف الهی ترجیح میدادم امروز جمهوری اسلامی در جریان منحرف مهدی هاشمی فرورفته بود.»ریشهری که اولین تجربه وزارت خود را در وزارت اطلاعات و در روزهایی پرتلاطم تجربه کرد، در خاطرات خود آورده است: «در فضای سیاسی آن روزها، غربت وزارت اطلاعات کاملاً مشهود بود…در مواجهه با پروندههایی همچون مهدی هاشمی در دوراهی مصلحتاندیشی مسئولان و اقتدار و قاطعیت امام (ره) قرار میگرفتم.» با همه اینها نهایتاً آنچه ریشهری انجام داد، فرمان رهبری و حکم شرع بود.
رو در رویی با منتظری در برخوردها و نامههای متعدد به عنوان کسی که رهبری او در آینده قطعی بود، کار را برای ریشهری دشوارتر ساخته بود. او در شرایطی امام را همراهی کرد که اغلب مسئولان به جهت جایگاه آینده منتظری، مایل نبودند در این راه که یک جراحی عمیق و سرنوشت ساز به شمار میرفت، مشارکت داشته باشند.
ریشهری در خاطرات خود نوشته است: «تردیدی ندارم که اگر به مصلحتاندیشیها گوش میدادم یا مصلحت شخصی خود را بر انجام تکلیف الهی ترجیح میدادم امروز جمهوری اسلامی در جریان منحرف مهدی هاشمی فرورفته بود.»
گره کوری که به دست ریشهری باز شد
یک ماه از دستگیری مهدی هاشمی گذشت اما او به جزئیات آنچه مرتکب شده بود، اعتراف نمیکرد و این امر گرهها و بنبستهایی را ایجاد کرد که اجازه تکمیل پرونده و پاسخ به اذهان عمومی را نمیداد.
بازجوهای متعددی در جلسات پی در پی تلاش کردند تکههای گمشده پازل اقدامات مهدی هاشمی را از لابلای حرفهایش پیدا کنند و بیرون بکشند؛ اما بی فایده بود. نهایتاً ریشهری در اوج بحران تصمیم گرفت خودش شخصاً با متهم گفتگو کند. اثر این گفتگو که شامل نصایح و عتابهای ریشهری نیز میشد، به گونهای بود که متهم را مجاب کرد تمام جزئیاتی که تا آن لحظه پنهان کرده بود را بازگو کند.
بدین سان گره کور پروندهای خطیر و حساس در رده امنیتی و سیاسی کشور به دست اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی یعنی آیتالله محمدی ریشهری باز شد. پس از تلاشهای او، مراحل تکمیل پرونده مهدی هاشمی سپری و محاکمه این متهم در دادگاه ویژه روحانیت انجام گرفت و شد آنچه شد...
کد خبر 5477135منبع: مهر
کلیدواژه: آیت الله محمدی ری شهری آیت الله محمدی گیلانی ساواک وزارت اطلاعات آیت الله منتظری روز قدس 1401 مجلس شورای اسلامی فلسطین رژیم صهیونیستی راهپیمایی روز قدس روز جهانی قدس سیدابراهیم رئیسی ایران حسین امیرعبداللهیان ماه مبارك رمضان محمد باقر قالیباف نادر طالب زاده صحن مجلس انقلاب اسلامی ایران قائم مقام رهبری آقای منتظری هم وزارت اطلاعات خاطرات خود وزیر اطلاعات هم خلاف کرده مهدی هاشمی باید دستگیر مخالف بودم دستگیر شود ری شهری ری شهری هم دستگیر اگر اینها خانه تیمی آیت الله اما او
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۹۱۹۰۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مطهری امام
دوازدهم اردیبهشت 1358 ش درحالی که تنها دو_ سه ماهی از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی می گذشت ، یکی از تلخ ترین و خسارت بار ترین حوادث نا گوار برای رهبر انقلاب وآینده نظام جمهوری اسلامی به دست اشقیای از جنس خوارج رقم خورد و «متفکر و فیلسوف و فقیه عالیمقام » حضرت آیت الله مرتضی مطهری (أعلی الله مقامه ) با تیر جهالت و عداوت به شهادت رسید .
مقامی که برای آن عالم ربانی غایت آمال بوده ولی برای رهبر واستاد بزرگ او مصیبتی بسیار سنگین و برای ایران و نظام نوپای آن خسارتی غیر قابل جبران بوده است.
درباره شخصیت ذو ابعاد و جان پاک و افکار و اندیشه متقن و روشنگر استاد شهید بسیار گفته شده و نوشته شده و البته همچنان جامعه و جوانان و همگان نیازمند اندیشه زلال اسلامی او می باشند . اما در این مجال و مقال به نسبت و ارتباط و ارادت و علاقه و اعتماد آن اسلام شناس بزرگ و امام خمینی پرداخته می شود.
استاد شهید سیزدهم بهمن 1298ش متولد شده و در دامن مادر و پدری مؤمن و پاک سرشت و اهل عبادت و خدمت بالید. او در سنین کودکی به مکتب خانه رفت و مراحل اولیه آموزش را آغاز کرد و در حدود سیزده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت کرد و حدود دو سال در آن محیط تحصیلات مقدماتی علوم اسلامی را فرا گرفت .
وضعیت حوزه های علمیه در آن دوران گرفتار دیکتاتوری مذهب ستیز رضا خانی بود و سرو سامان مناسبه نداشت و به همین خاطر مرتضای جوان و تشنه ی معارف و حقایق به فریمان برگشتو حدود دو سال با بهره گیری از کتابخانه پدر به تأمل و تفکر واندوختن اطلاعات مذهبی و به ویژه مطالعه تاریخ اسلام اشتغال داشت.
«اغلب کتاب دستش بود و فقط مطالعه می کرد. بعد ها در قم می گفت من هرچه مایه مطالعات تاریخی دارم، مربوط به همان دو سالی است که از مشهد به فریمان برگشتم» (پاره ای از خورشید،صفحه76)
در همان دوران سخت و سیاه که ترکیب دیکتاتوری رضا خان و تحولات سلطه جویانه و زیاده خواهانه جهانی ، جنگ جهانی دوم را رقم زد و ایران به اشتغال متجاوزین در آمد و ملت ایران نمی دانست از فرار شاه ظالم خوشحال باشد و یا از اشغال کشور و قحطی عمومی ناراحت باشد؛ مرتضای جوان در جستجوی دست یابی یا بی گوهری بود که فطرت او بدان سو هدایتش می کرد. یکای از برادران استاد می گوید:« ایشان شش- هفت ماه بعد از فوت مرحوم آیت الله حائری به قم رفت .» (همان، صفحه 76 )
رحلت آیت الله حائری دهم بهمن 1315 بوده و با این حساب آیت الله مطهری در پاییز 1316 به همرا دایی خود مرحوم شیخ علی روانه قم شد و از اینجا بود که عنصر کلیدی اساتید و مربیان بزرگ در شکل دهی به شخصیت این جوان جویای حقیقت و طالب کمال و سعادت به ایفای نقش پرداخت .
سه عنصر والدین - ژنتیک، معلمان و مربیان و محیط که سازنده شخصیت آدمی هستند، برای استاد مطهری به بهترین نحو مهیا گردید و او از پدر و مادری مؤمن و وارسته برخوردار بود که همانها محیطی ایمانی و معنوی برای زندگی این کودک و نوجوان فراهم کردند و به رغم نامناسب بودن محیط عمومی کشور، محیط خانه وخانواده برای مرتضای جویای حقیقت مطلوب و سازنده بود تا اینکه «هجرت» سازنده او به قم رقم خورد و او از پاییز 1316 تا پاییز 1331 به مدت پانزده سال مراحل تحصیل و تهذیب را سپری کرد و از برترین و بهترین الهی مردان در طبقه اساتید کسب فیض کرد. وی گرچه از بزرگانی چون آیت الله حجت و آیت الله محقق داماد هم استفاده علمی کرده است ؛ ولی اثر گذاران اصلی بر شخصیت علمی و معنوی استاد شهید مطهری حضرات آیات: بروجردی، امام خمینی، علامه طباطبایی و میرزا علی آقا شیرازی بوده اند.
آوازه فقاهت آیت الله بروجردی چنان انتشار یافته بود که بعضی از جویندگان فقاهت از حوزه علمیه قم به بروجرد و محضر آن فقیه محقق می رفتند که یکی از آنها استاد مطهری بود که تابستان 1322 از قم به بروجرد رفت و تحصیلات حوزه علمیه قم را به تحصیل در بروجرد بدل کرد، چنانچه پس از هجرت آیت الله بروجردی به قم از سال 1323تا سال 1331 که در قم اقامت داشته در درس های فقه و اصول آن استاد شاگرد پرور شرکت می کرد و از برجستگان محضر آن فقیه بزرگ بوده است .
استاد مطهری گرچه به صورت رسمی از سال 1329تا1331 و تنها فلسفه مشاء - بخشی از الهیات شفاء بوعلی – را در کلاس درس علامه طباطبائی شاگردی کرد و در جلسات مخصوص «اصول فلسفه و روش رئالیسم» حضور می یافت ، ولی از همان زمان تا پایان عمر خود ارتباط علمی با ایشان و بهره گیری از محضرشان داشت شرح و تبیین کتاب اثر گذار اصول فلسفه و روش رئالیسم و نیز بهره گیری از تفسیر عظیم المیزان در بیانات و تألیفات ایشان مشهود است.
آشنائی و ارتباط و ارادت طرفینی او با آیت الله میرزا علی آقا شیرازی هم اتفاق غریبی است . او خود می نویسد :
« تابستان سال 1320 پس از پنج سال که در قم اقامت داشتم، برای فرار از گرمای قم به اصفهان رفتم . تصادف کوچکی مرا با فردی آشنا با «نهج البلاغه» آشنا کرد . او دست مرا گرفت و اندکی وارد «نهج البلاغه» کرد... از آن پس چهرۀ « نهج البلاغه» در نظرم عوض شد ، مورد علاقه ام قرار گرفت و محبوبم شد. گویی کتاب دیگری است غیر آن کتابی که از دوران کودکی آن را می شناختم ... به خود جرئت می دهم و می گویم او به حقیقت « عالم ربانی» بود... او هم فقیه بود و هم حکیم و هم ادیب و هم طبیب .
فقه و فلسفه و ادبیات عربی و فارسی و طب قدیم را کاملاً می شناخت و در برخی متخصص درجه اول به شمار می رفت... او با « نهج البلاغه» می زیست،با «نهج البلاغه» تنفس می کرد، روحش با این کتاب همدم بود، نبضش با این کتاب می زد و قلبش با این می تپید ... راستی مرد حق و حقیقت بود.» (سیری در نهج البلاغه، صفحه12-7).
اما استاد شهید آیت الله مطهری که باید کل دوران تحصیلات بسیار مؤفق و با برکت او را در حوزه علمیه مشهد و قم بیست سال دانست، طولانی ترین مدت شاگردی و نیز تنوّع دروسی که استفاده کرده بود، شاگردی در محضر امام خمینی بوده است. او که از همان مشهد شیفته حکمت الهی و حکمای ربانی شده بود، آغاز آشنایی و ارتباط خود با حضرت امام را چنین روایت کرده است :
«پس از مهاجرت به قم، گمشدۀ خود را در شخصیتی دیگر یافتم . فکر کردم که روح تشنه ام از سرچشمۀ زلال این شخصیت سیراب خواهد .
اگر چه در آغاز مهاجرت به قم، هنوز از مقدمات فارغ نشده بودم و شایستگی ورود به معقولات را نداشتم اما درس اخلاقی که به وسیلۀ شخصیت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته می شد و در حقیقت درس معارف و سیر سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سرمست می کرد.
بدون هیچ اغراق و مبالغه ای، این درس مرا آنچنان به وجد می آورد که تا دوشنبه و سه شنبۀ هفتۀ بعد، خودم را شدیداً تحت تأثیر آن می یافتم.
بخش مهمی از شخصیت من در آن درس و سپس در درس های دیگری که در طی دوازده سال از اسناد الهی فرا گرفتم، انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می دانم . راستی که او «روح قدس الهی » بود.» (علل گرایش به ما دیگری،صفحه9-8).
متفکر شهید در طول این دوازده سالی که گفته، درس های اخلاق که توصیفش نمود و حکمت متعالیه و اصول فقه و فقه را از محضر این اسناد الهی تحصیل کرد و علاوه بر تسلط و تخصّص فوق العاده در این رشته های اصلی علوم اسلامی، جان و روح خود را صیقل داده و همانند این اساتید بزرگ و سازنده خود، بی مبالغه از علمای ربانی گردید و با همین سرمایه علم و دانش والا و روح و جان تهذیب شد،مؤفق به آن همه خدمت فکری و تربیتی طی دهها سال وآثار ماندگار او همچنان منشأ روشنگری و هدایت می باشند.
درس اخلاق معروف حضرت امام از سال 1315تا سال1323 به مدت هشت سال در حوزه علمیه قم مجمع مشتاقان کمال بوده و البته معلوم نیست شهید مطهری از چه سالی در آن درس حضور می یافته ولی شاید قید دوازده سال دلالت کند که از حدود سال 1318 یا 1319 این توفیق را داشته که یکی از شاگردان آن درس باشد واما درس دیگری که او از محضر امام خمینی فرا گرفته بود، حکمت متعالیه بوده است . اهل این رشته می دانند که طالبان فلسفه اسلامی در حکمت متعالیه دو کتاب محوری را تحصیل می کنند؛ شرح منظومه ملا هادی سبزواری و اسفار صدر المتألهین.
استاد مطهری آخرین دوره تدریس شرح منظومه امام خمینی را درک کرد و در واقع خلاصه و عصاره حکمت متعالیه را بر محور این کتاب از ایشان که بیش از دو دهه استاد برجسته و شناخته شده حکمت صدرائی و عرفان نظری و عملی بوده، استفاده کرده است .
حضرت امام به موازات درس شرح منظومه و دروس دیگری که داشت، اسفار را نیز برای شاگردان سطح بالاتر تدریس می کرد و آیت الله مطهری و تعدادی از شاگردان درس شرح منظومه پس از اتمام آن کتاب از استاد اجازه گرفته و در درس اسفار شرکت کردند و کتاب نفس اسفار را از محضر او بهره بردند و به گفته هم مباحثه یازده ساله او مرحوم آیت الله منتظری دیگر بخش های اسفار را با توجه به آشنائی و تسلط بر حکمت متعالیه، مباحثه کردند و بدین صورت استاد حکمت صدرائی آنها تنها امام خمینی بوده است.
آنان همچنین در دهه بیست علاوه بر شرکت در درس فقه و اصول آیت الله بروجردی، از استاد فلسفه و اخلاق خود – امام خمینی – در خواست کردند درس اصولی برای آنها داشته باشد و به مدت هفت سال مباحث أمارات و و اصول علمیه دانش اصول را به صورت بسیار تحقیقی فرا گرفتند، درسی که هم استاد و هم شاگردان اصلی، آن را بسیار جدّی گرفته بودند و محصول آن درس هفت ساله به قلم امام دو جلد انوار الهدایه، یک جلد استصحاب و یک جلد تعادل و ترجیح و اجتهاد و تقلید و نیزرساله لا ضرر شده است.
در درس فقه نیز مدت چند ماه مقداری از «کتاب الزکاه» را فرا گرفتند .
دوران دیگر از ارتباط و همراهی این استاد و شاگرد در آغاز نهضت امام خمینی بوده که منجر به دستگیری و زندانی شدن این دست پرورده حضرت امام شده بود،اما مهم تر اینکه این ثمره فاخر اساتید برجسته حوزه علمیه قم در دهه های سی،چهل و پنجاه در تهران و محیط دانشگاه و حلقه های فکری اهل فکر اسلامی، با قلم توانا و بیان رسای خود سخنگوی اسلام قرآن و نهج البلاغه کرده بود و در این عرصه علاوه بر محدودیت ها و مزاحمت های حکومت ضد اسلامی و دیکتاتوری، با «تحجر» و «التفاط» مواجه بود که به مثابه دو لبه یک قیچی آن اسلام شناس بزرگ را مورد آزار و اذیت و مزاحمت قرار می دادند .
عده ای با افکار متحجرانه و قیافه مقدس مآ بانه تحمل دیدن کتاب «مسئله حجاب» و «نظام حقوق زن در اسلام » را نداشتند و حتی به شکوه پیش امام در نجف گفتند آقای مطهری با نوشتن کتاب «مسئله حجاب»موجب بی حجابی زنان شده است و از طرف دیگر اهل التقاط پندارها و یافته های خود را به نام اسلام عرضه می کردند که مقدمه کتاب « علل گرایش به ما دیگری» استاد شهید شکوه از این طیف است.
آیت الله مطهری در اوج غربت پدید آمده از این طیف ها و هجمه های آنان ، در سال 1356 نامه ای تاریخی به استاد و مربی خود می نویسد و در این نامه حتی لب به شکوه می گشاید :
« استاد و مقتدای بزرگوارم ! حوادث ناگوار پی در پی برای اسلام از یک طرف و روشن بینی ها و اقدامات مثبت و منفی به موقع و صحیح آن استاد بزرگواراز طرف دیگر، موجب شده که روز به روز جدّی تر و با خلوص و صمیمیت بیشتر آرزو کنم از خداوند متعال مسألت نمایم که وجود مبارک آن رهبر عظیم الشأن را برای همه مسلمانان مستدام بدارد... خدا را گواه می گیرم که کمتر اتفاق می افتد که در حال یا مقام و موقف دعایی این وظیفه را فراموش کنم و امیدوارم که مشمول دعوات خیریه شما بوده باشیم .»(سیری در زندگانی استاد مطهری، ص219).
استاد شهید در این نامه از جریان های : مارکسیستی ، مجاهدین، مخالفین روحانیت جریان شریعتی نام برده و به معرفی آنها پرداخته و به رهبر خود می گوید:
« گروه های چهار گانه فوق با من به حساب اینکه تا اندازه ای اهل فکر ونظر وبیان و قلم هستم به شدت مبارزه می کنند؛ شایعه برایم می سازند، جعل و افترا می بندند به طوری که خود را مصداق آن شعر فارسی می بینم که محقق اعظم خواجه نصیرالدین طوسی در آخر شرح اشارات به عنوان زبان حال خود آورده است :
به گردا گرد خود چندان که بینم بلا انگشتری ومن نگینم
ولی به لطف و عنایت پروردگار و توجهات اولیاء دین هراسی به خود راه نخواهم داد.این مقدار بثّ شکوی را جز به مثل حضر تعالی که استاد عالیقدرم و به جای پدرم هستید نمی کنم. من الان مرکز ثقل حملات این گروه ها هستم ... بار دیگر تکرار می کنم من جداً از خداوند متعال طول عمر برای شما می خواهم و فوق العاده نگرانم که اگر خدای ناخواسته پای حضرت عالی که تنها شخصیتی هستید که همه این گروه ها از او حساب می برند از میان برود اوضاع فوق العاده ناراحت کننده خواهد بود .»
به موازات افزایش دیکتاتوری رژیم پهلوی و وابسته تر شدنش به آمریکای سلطه گر، آگاهی های ملت ایران با رهبری امام خمینی ارتقاء یافت و موج انقلاب اسلامی آغاز گردید و توطئه شاه و صدام، حضرت امام را وادار به هجرتی سرنوشت ساز نمود و همان چهار ماه سرنوشت ساز اقامت ایشان در پاریس به مثابه شب قدر مبارزات ملت ایران، به پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم دیکتاتوری و تأسیس نظام مردمی – اسلامی جمهوری اسلامی منجر شد. در مدت اقامت رهبر مبارزات در پاریس استاد مطهری جزء اولین شخصیت هایی بود که به دیدار و زیارت امام شتافت و او خود می گوید :
«من که قریب به دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده ام باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من، بلکه بر ایمانم نیز اضافه شد.» (پیرامون انقلاب اسلامی، صفحه 21)
در همین دوران استاد شهید با بیان رسا و تبیین های گویای خود به مثابه سخنگو و ترجمان فکر و اندیشه امام خمینی عمل می کرد و در تلاش شبانه روزی در کنار دوستان و همرزمان دیگر خود مانند شهیدان بهشتی و با هنر و مرحومان هاشمی رفسنجانی و مولوی اردبیلی در کنار چند تن از رجال مذهبی – سیاسی غیر روحانی هسته اولیه شورای انقلاب را طبق نظر و مأموریت امام خمینی شکل دادند و تظاهرات های عظیم میلیون ها تن از ملت را هدایت و مدیریت کردند و به خصوص او اندیشه پیشنهادی امام خمینی درباره نظام جایگزین نظام سلطنتی؛ یعنی «جمهوری اسلامی» را تشریح می کرد، به اینکه این نظام سیاسی جایگزین به معنای مدیریت و گزینش مدیران نظام جدید با رأی و نظر و انتخاب واقعی و نه نمایشی ملت ایران خواهد بود و در چنان نظامی احکام و موازین اسلام به مثابه « مواد» این «صورت» خواهد بود تا از ترکیب این دو به تباهی ها و عقب ماندگی ها و وابستگی ها خاتمه داده شود چرا که تحلیل عمیق خودشان از تحولات دوران معاصر ایران چنین بوده است :
« ملت ایران در طول تاریخ خود، به استثنای فترتهای کوچک و محدود، در زیر چکمه استبداد به سر برده و از این رو با اینکه به اعتراف اهل بصیرت یکی از باهوش ترین و با استعداد ترین ملل جهان است نتوانسته است در عرصه بین المللی استعداد های خود را بروز دهد .
در هفتاد و اندی سال پیش که از استبداد به ستوه آمده بود به رهبری روحانیونی آگاه و مجاهد و پایمردی مجاهدینی مسلمان کوشش کرد رژیم آزادی و دموکراسی را در ایران برقرار سازد، ولی این دولت مستعجل نپایید و کودتای 1299که با کودتای 1332 تأکید شد بساط آزادی و دموکراسی را برچید و حکومت فردی و استبدادی را بار دیگر برقرار کرد.» ( نامه ها و ناگفته ها، صفحه 199 )
به اعتقاد استاد متفکر، « اگر آزادی و دموکراسی محفوظ می ماند ملت ایران امروز در ردیف مترقی ترین کشور های جهان بود، در صورتی که پس از سه ربع قرن هنوز از نظر فقر و بی سوادی و فرهنگ و تمدن در ردیف عقب مانده ترین کشور های جهان است .
اختناق سیاسی و اجتماعی و محرومیت از آزادی و مشارکت در تعیین سرنوشت خود یکی از موجبات خشم و نفرت این مرد است.» (همان)
البته هدفی که آن استوانه و رکن فکری انقلاب اسلامی برای مبارزات در نظر داشت و جامعه ای را که انتظاری می کشید چنین بوده است :
« برچیده شدن حکومت استبدادی و برقراری نظام دموکراسی بر طبق موازین اسلامی و رسیدن به آزادی که شرط اصلی رشد و تکامل انسانی و اجتماعی است، اعم از آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی اجتماعات همراه با امنیت وواقعی قضایی و اجتماعی و بدون دخالت و مزاحمت های رنگارنگ دستگاه های انتظامی .» (همان،صفحه 202).
در نگاه استاد شهید بُعد اسلامی جمهوری « با الهام از روحانیون طراز اول آشنا به مقتضیات زمان» قابل اجرا می باشد. دو وصف « طراز اول » و «آشنابه مقتضیات زمان» بسیار جای تأمل و تفکر دارد و باید دید آیا در این زمینه طبق این معیار ها عمل شده و یا عمل می شود و برترین عالمان دینی و آگاه ترین آنها به زمان و اقتضائات و نیاز های زمان و زمانه نقش دارند و یا تنزل سطح، تنها به مؤید ها میدان داده می شود ؟!
استاد شهید از حیث اقتصادی جامعه ساخته شده در جمهوری اسلامی را چنین جامعه ای می داند : « اجرای برنامه اقتصادی نوین بر اساس مبارزه صادقانه با فواصل طبقاتی و بالا ترین سطح تولیدات کشاورزی و صنعتی کردن کشور با برنامه صحیح و جلوگیری از اسراف وتبذیر بودجه عمومی به عناوین مختلف.»(همان،صفحه203 )
باید پس از گذشت چهار دهه از عمر نظام جمهوری اسلامی صادقانه ومنصفانه به کارنامه اقتصادی آن با چنین هدفی که ترسیم شده بود نمره داد که چه وضعیتی داریم و معاش ملت چه جایگاهی دارد؟!
استاد شهید در پایان این مکتوب خود که در سال 1357 نوشته بود تصریح می کند که :« بار دیگر تأکید می کنم که اجرای همه این خواسته ها فرع بر این است که اولین خواسته اجرا شود [ یعنی برچیده شدن حکومت استبدادی و بر قراری نظام دموکراسی بر طبق موازین اسلامی و رسیدن به آزادی که شرط اصلی تکامل انسانی و اجتماعی است] بدون آن هیچ چیز دیگر عملی نیست و اگر عملی شود مانند همیشه جز صورت سازی و اغفال نخواهد بود.» (همان)
این مطهری بود که داغ شهادت او امام خمینی را داغدار و گریان کرد و آن مربی بزرگ و مقتدای او آن گونه از او سخن گفته که برای هیچ یک از بزرگان بزرگوار دیگر نگفته است :
« ضایعه أسف انگیز شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالیمقام مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی مطهری قدس سره را تسلیت و تبریک عرض می کنم ؛ تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کج روی ها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد؛ تسلیت در شهادت مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود. من فرزند بسیار عزیزی را از دست داده ام و در سوگ او نشستم که از شخصیت هایی بود که حاصل عمرم محسوب می شد . در اسلام عزیز به شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه ای وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست .» (صحیفه امام، ج،ص؟ )
حضرت امام مطهری عزیز خود را چنین وصف می کند :
« مطهری که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود.»
و او از شخصیت هایی می داند که با فداکاری « در زندگی و پس از آن با جلوه خود نور افشا نمی کرده و می کنند.» و « با شعاع فروزان خود مردگان را حیات می بخشند و به ظلمت ها نور می افشانند.» چنین بود که امام او را «فرزند عزیز» و « پاره تن» خود می نامد و در اولین سالگرد شهادت او پیام می دهد، کاری که برای دیگر شهیدان و الاقدر تکرار نشد و نوشت :
« مطهری فرزندی عزیز برای من و پشتوانه ای محکم برای حوزه های دینی و علمی و خدمتگزاری سودمند برای ملت و کشور بود .... من به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعهد توصیه می کنم که کتاب های این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه های غیر اسلامی فراموش شود.»(صحیفه امام ،ج،ص )؟
امام خمینی این متفکر بزرگ را « اسلام شناس عظیم الشأن » می نامد و همینجا است که باید از حوزه های علمیه و حکومت جمهوری اسلامی می پرسید که با تفکر و اندیشه والا و روشنگر این « اسلام شناس عظیم الشأن » در حوزه ها و ارکان حکومت چگونه برخوردی شده و می شود ؟!
آیا در این چهار دهه حوزه های علمیه سعی کردند محصولات آنها اسلام شناسانی از سنخ و جنس مطهری باشند یا وضعیت به گونه ای دیگر رقم خورده وپیش می رود ؟!
آیا در ارکان حکومت و بخش های مختلف تقنینی و اجرائی و قضائی و در دانشگاه ها و مراکز علمی و پژوهش نظام جمهوری اسلامی دغدغه ها و اهدافی که آن مغز متفکر ترسیم کرده بود پیگیری می شود و یا اینکه افکار دیگری از سر غفلت و یا با اهدافی خاص جایگزین شده است؟!
آنچه در این مختصر آمده ترسیمی شتاب زده از شخصیتی بزرگ و اسلام شناسی عظیم الشأن بوده که اسلام را در مکتب اهل بیت با دو ویژگی و فصل مقوّم « عقلانیت » و « عدالت » شناخته بود و به همان صورت معرفی می کرد و تفکر شیعی در اندیشه استاد شهید مطهری حول دو عنصر « عقل » و «عدل» می چرخید و اینجاست که باید وضعیت و کارنامه نظام جمهوری اسلامی را با این دو معیار سنجید و آسیب شناسی کرد و انحرافات و اشتباهات را اصلاح کرد و تمام سعی و تلاش معطوف به این باشد که این ثمره مجاهدات و وعده های امام خمینی و بزرگانی چون استاد شهید مطهری واقعاً مایه افتخار و الگو قرار گرفتن باشد و مبادا که عبرت آیندگان گردیم.