Web Analytics Made Easy - Statcounter

ایسنا نوشت: نواده امامزاده سید تاج‌الدین حسن اصفهانی که از نبوغ بالایی در رشته مهندسی برق برخوردار بود به طرز فجیعی به دست دوستانش در گروهک تروریستی منافقین ترور شد اما چهار سال بعد نامش جایگزین «آریامهر» شد و دانشگاه صنعتی شریف به نامش خورد.

مروز ۱۶ اردیبهشت ماه چهل و هفتمین سالروز شهادت سید مجید شریف واقفی از اعضای سازمان منافقین در سال ۱۳۵۴ است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سازمان منافقین که در ابتدا خود را سازمان مجاهدین خلق ایران می‌‏نامید همزمان با تاسیس دانشگاه صنعتی آریامهر در سال ۱۳۴۴ برای مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی تأسیس شد. اما کارکرد این سازمان به دلیل غلبه افکار مارکسیستی بر آن به تدریج از مبارزه علیه رژیم به حذف فیزیکی اعضای بریده از خود، مردم عامی و مسوولان و شخصیتهای سیاسی و مذهبی طراز اول انقلاب اسلامی تغییر ریل داد.

سازمان به این نتیجه رسید که آنچه در گذشته به آن اعتقاد داشت، نمی‏‌تواند مبنای حکومت باشد از این رو از اواخر سال ۱۳۵۳ تا اوایل سال ۱۳۵۴ در دیدگاه‏‌ها و مواضع ایدئولوژیکی خود تجدید نظر کرد و این مسئله موجب شعله‏ ور شدن جنگ قدرت در داخل سازمان و تسویه حساب‏‌های سیاسی شد.

با غلبه تفکرات مارکسیستی – لنیستی بر گرایش‏های اسلامی، تصفیه حساب اعضای مسلمان سازمان شروع شد. سید مجید شریف واقفی و مرتضی لبافی‏‌نژاد از مطرح‏‌ترین آنان بودند که پس از این تغییر مواضع سازمان، تصفیه شده و به طرز فجیعی به شهادت رسیدند.

سید مجید

سید مجید چهارمین فرزند سید حبیب‏ الله و سیده بتول در اواخر مهر ۱۳۲۷ در خانواده‌ای نطنزی به دنیا آمد.

سید تاج‌الدین حسن جد خاندان شریف واقفی است که مزارش در شهرستان فلاورجان استان اصفهان محل زیارت مردم منطقه است. ایشان فرزند شرف‏ الدین محمد مشهور به ملا تاج مردی دانشمند و فاضل بود. او پدر شیخ بهاءالدین اصفهانی ملقب به فاضل اصفهانی از علمای مطرح قرن یازدهم و دوازدهم قمری است. سید تاج‌الدین به دلیل موقوفات بسیار و وقف کردن‌های فراوان بین مردم اصفهان به واقفی شهرت یافت. نسب خاندان شریف واقفی با چند واسطه به امام سجاد(ع) می‏‌رسد. مزار این سید بزرگوار با بیش از ۶۰۰ سال سابقه زیارتگاه مردم فلاورجان و استان اصفهان است.

مادر مجید شریف درباره نحوه انتخاب نام مجید در خاطره‏‌ای تعریف کرد: «مدتی قبل از تولد مجید شبی در عالم رویا به مجلس سوگواری سیدالشهدا وارد شدم. در آن جا سیدی بزرگوار در کسوت روحانیت بر فراز منبری قرار داشت. من در گوشه‏‌ای نشستم و نوزاد را به دامن گرفتم. سید مرا خطاب کرد که کودک را نزد او ببرم. بلافاصله به سمت ایشان رفتم و مجید را به ایشان دادم و ایشان نیز مجید را روی دست‏هایش بلند کرد و سه مرتبه پیاپی فرمودند: «مجید خوب می‏‌شود، مجید خوب می‏‌شود، مجید خوب می‏‌شود.» بعد مجید را به من داد.

در موقع گرفتن نوزاد ناگهان چشمم بر گلوی آن حضرت افتاد مشاهده کردم خط سرخی گلوی ایشان را بریده دریافتم که ایشان سیدالشهدا است. با شتاب به سوی او برگشتم که ناگهان از خواب پریدم.»

سید حبیب، پدر سید مجید کارمند اداره فرهنگ و هنر نطنز بود که ۱۲ روز بعد از به دنیا آمدن فرزند چهارم به هنرستان هنرهای زیبای اصفهان منتقل شد و در آنجا به آموزش کارآموزان رشته زری‏بافی مشغول شد.

مجید قبل از رفتن به مدرسه خواندن و نوشتن زبان فارسی و خواندن قرآن را از پدر و مادرش آموخت و مدرسه را از کلاس دوم و در دبستان پرورش شروع کرد و دوره دوم متوسطه را در دبیرستان صائب اصفهان ادامه داد و در رشته ریاضی با معدل ۹۷ / ۱۹ دیپلم گرفت. هوش و نبوغ فوق‏العاده سید مجید را جزو شاگردان ممتاز مدرسه قرار داد. او در پایان تحصیلات در مسابقات معلومات عمومی کشور شرکت کرد و رتبه سوم را کسب کرد.

مجید در تعطیلات تابستان نزد پدر به هنرستان زری‌بافی رفت و تحت آموزش‏های استاد حاج مصورالملکی از مینیارتوریست‏های معروف دهه ۱۳۴۰ قرار گرفت. سید مجید در همانجا به شاگردان خارجی پدرش که برای دیدن آثار تاریخی به اصفهان سفر می‌کردند، زبان فارسی آموزش می‏‌داد.

مذهب و سیاست

دوستان سید مجید در جلسات قرآن در منزل پدرش شرکت می‌کردند و همین رابطه دوستانه سبب شد او و هم‌کلاسی‌هایش در دوره دبیرستان، انجمن اسلامی مدرسه را راه بیندازند. سید مجید به عنوان عضو فعال انجمن اسلامی در برگزاری نماز ظهر و عصر مدرسه فعال بود. اذان می‌گفت و قرآن می‌خواند و دعاهای مفاتیح‌الجنان را با صدای زیبا و دلنشینش برای دوستانش قرائت می‌کرد.

او علاوه بر امور انجمن اسلامی مدرسه در کتابخانه دبیرستان هم فعال بود و همین مسئله موجب علاقمندیش به کتاب‌های غیردرسی و سیاسی شد.

سید مجید نوجوان در سال ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل در دانشگاه در آزمون سه دانشکده فنی دانشگاه تهران، دانشگاه صنعتی تهران و دانشکده نفت دانشگاه آبادان شرکت کرد و در هر سه دانشگاه رتبه اول و دوم به دست آورد. اگرچه تمایل بالایی به درس خواندن در دانشکده نفت آبادان را داشت اما به دلیل رد شدن در آزمون مصاحبه شفاهی از رفتن به این دانشگاه باز ماند. او برای ادامه تحصیل دانشگاه صنعتی آریامهر را انتخاب کرد و در تیر ۱۳۴۹ در رشته مهندسی برق فارغ‌التحصیل شد.

درخشش سید مجید در دوره دانشجوی موجب تقدیر اسدالله عَلَم، نخست‌وزیر و وزیر دربار محمدرضا شاه و محمد باهری، معاون وزارت دربار از وی شد.

سید مجید جوان پس از پذیرفته شدن در دانشگاه صنعتی آریامهر به فعالیت‏‌های سیاسی و مذهبی خود افزود. او در این دانشگاه هم از دانشجویان فعال انجمن اسلامی بود. جلسات قرائت و تفسیر قرآن را با حضور اساتیدی چون خلیفه سلطانی، چیت ساز و مهندس ذوالعلم در خوابگاه دانشگاه برگزار می‌کرد همچنین از اساتیدی هچون دکتر علی شریعتی برای افتتاح کتابخانه دانشگاه دعوت کرد.

او در برگزاری گردش ‏های ورزشی، علمی – دانشجویی و برپایی جلسات مباحثه و ارشاد دانشجویان و تاسیس فروشگاه تعاونی دانشگاه صنعتی آریامهر نقش موثری داشت.

ماجرای سرباز فراری

سید مجید در تیر ۱۳۴۹ در رشته مهندسی برق فارغ‌التحصیل شد و به خدمت سربازی رفت و پس از انجام دوره آموزشی و گذشت چند ماه از آغاز خدمت برای انجام بقیه خدمت سربازی در سال ۱۳۵۰ به اداره برق منطقه فارابی تهران منتقل شد اما دوره سربازیش را با فرار از اداره برق، ناتمام گذاشت.

ماجرا از این قرار بود که سید مجید پس از ورود به دانشگاه صنعتی آریامهر و تاسیس انجمن اسلامی دانشگاه، با دانشجویان عضو سازمان مجاهدین خلق (سازمان منافقین) آشنا شد و به زودی به آنان پیوست و با ارتقاء در سلسله مراتب سازمانی به یکی از رهبران میانی این سازمان تبدیل شد.

او بعد از عضویت در گروهک تروریستی منافقین برای اعتصاب در شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه برنامه‌ریزی کرد، همچنین در اعتراضات اجتماعی علیه شرکت هواپیمایی اسرائیلی ال عال در سال ۱۳۴۸ شرکت داشت و با این کار موجب باز شدن پای دانشگاه صنعتی آریامهر به مسئله ضدامنیت ملی شاهنشاهی شد. مسئله‌ای که موجب ناخرسندی موسسان دانشگاه و سازمان اطلاعات و امنیت کشور – ساواک – شد.

چند ماه بعد از شروع سربازی سید مجید در ساختمان اداره برق فارابی تهران، یکی از خانه‏ های تیمی سازمان منافقین توسط ساواک شناسایی شد و سید مجید لو رفت و ماموران ساواک به دنبال دستگیریش برآمدند.

ماموران ساواک به این منظور به اداره برق واقع در خیابان امیریه تهران رفتند اما سید مجید را که آن روز به دلیل غیبت رییس اداره به جای او نشسته بود، نشناختند و با او به تصور این که رییس اداره است، صحبت کردند و خواستار بازداشت سید مجید شدند، او هم که متوجه مسئله شده بود خود را معرفی نکرد و با فریب ماموران، از محل کار فرار کرد و به سرعت به دانشگاه رفت و تعدادی از دوستانش را که احتمال می‌داد اسامی آنها هم لو رفته باشد با خبر کرد و مانع دستگیری آنان شد.

حساسیت ساواک به سازمان منافقین پس از انجام سه عملیات تروریستی بیشتر و بیشتر شد. بمب‌گذاری در کارخانه صنایع الکترونیکی تهران، ربودن یک فروند هواپیمای مربوط به شرکت ایران ایر و عملیات شهریور ۱۳۵۰ از جمله عملیات‌هایی بود که منافقین برای مبارزه بر ضد رژیم پهلوی در دهه اواخر دهه ۱۳۴۰ و اوایل دهه ۱۳۵۰ ترتیب دادند.

در عملیات ضدپاتکی که ساواک علیه منافقین انجام داد هسته اولیه سازمان و بسیاری از کادرهای اصلی آن از جمله ۵۲ مدیر ارشد این سازمان در اوائل دهه ۱۳۵۰ دستگیر و اعدام شدند. بعد از آن مدیریت سازمان در اختیار سه خط فکری متفاوت قرار گرفت.

جناح مذهبی به رهبری سید مجید شریف واقفی، جناح سیاسی به ریاست محمدتقی شهرام و جناح نظامی به رهبری بهرام آرام قرار داشت.


سید مجید شریف واقفی و لیلی زمردیان

ازدواج سازمانی

سیده مریم و سید مرتضی شریف واقفی خواهر و برادر سید مجید از ازدواج برادرشان اظهار بی‌اطلاعی کردند اما براساس اعترافات وحید افراخته، مسوول بخش مارکسیست سازمان منافقین، مجید اوایل دهه ۱۳۵۰ با لیلا زمردیان دختر عباسعلی و نرگس و خواهر کوچکتر یکی از دوستان مارکسیستش که در دانشگاه با او آشنا شده بود و یک سال از خودش کوچکتر بود، ازدواج کرد.


وحید افراخته - قاتل سید مجید

وحید افراخته پس از قتل فجیع مجید و دستگیری توسط ماموران ساواک، در اعترافاتش در دادگاه پهلوی گفت: «لیلا زمردیان قبل از شهریور ۱۳۵۰ از طریق پوران بازرگان و زری عاملی با مجاهدین تماس‏‌هایی برقرار کرد. مدتی مسلح به سلاح ۳۵ / ۶ میلی‌متر بود و بعدا اسلحه از او گرفته شد. مخفی شدن او زمانی بود که رضا رضایی مخفی شده بود و در منزل منیره اشرف زاده سکونت داشت و بیرون نمی‌آمد.

رضا به بهرامِ آرام گفته بود که احتیاج به زن دارد و آرام، لیلا زمردیان را به همین منظور به این منزل آورده و او را مخفی کرده بود. او رضا را پذیرفت و به اصطلاح زن او شد. لیلا که فردی مغرور و جاه طلب است، با استفاده از حربه‏ های زنانه در این مدت اطلاعات زیادی نسبت به مسائل گروهی و تشکیلاتی به دست آورد. ماموریت نوشتن اطلاعات و عکس‌برداری از آنها به وسیله مینوکس به او سپرده شد.

او مدتی بعد به همراه شریف واقفی به کارگری فرستاده شد و شریف واقفی که به صورت پنهانی شروع به جمع‌آوری افراد مذهبی کرده بود، این مساله را با لیلا زمردیان در میان گذاشت. لیلا وحشت کرده بود و با نوشتن نامه‌ای جریان را به اطلاع گروه رساند سپس به گروه پیوست و تحت مسؤولیت دختری به نام N قرار گرفت و N تحت مسؤولیت شهرام قرار داشت. البته معلوم نیست لیلا این دختر را به چه نام می‌شناسد ولی به شدت از او ناراضی بود و می‌گفت: «من نمی‌خواهم تحت مسؤولیت او باشم.»


لیلی زمردیان

لیلا زمردیان در پایان توسط مامورین عملیاتی کمیته مشترک ضد خرابکاری که به منظور شناسایی و دستگیری اعضای گروه‏های تروریستی مشغول به کار بودند، کشته شد. مامورانِ خیابان ری به هنگام گشت در حوالی میدان شاه به یک زن چادری جوان ظنین شده و چون قصد تعیین هویت او را داشتند. وی با استفاده از ازدحام جمعیت و ترافیک سنگین فرار کرد و به اخطارهای ماموران توجهی نکرد و علاوه بر آن تظاهر به داشتن اسلحه کرد. او در کوچه شترداران از ناحیه لگن خاصره و پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت و چون از فرار ناامید شده بود با جویدن قرص سیانور خودکشی کرد و در راه بیمارستان فوت کرد.

در بازرسی بدنی از او یک قطعه کارت شرکت لرد الکترونیک با مشخصات صدیقه خلقی، ملحق به عکس لیلا زمردیان، یک یادداشت حاوی تعدای قرار ملاقات گروهی، یک نشانی منزل، یک عدد قرص سمی، مبلغ ۲۶ هزار و ۹۰۰ ریال وجه نقد، سه حلقه انگشتری، یک رشته گردنبند و یک عدد ساعت اراتور زنانه مستعمل متعلق به گروه، نزد او بود.»

جاسوسی از همسر

سازمان در اسفند ۱۳۵۳ از طریق لیلا زمردیان که رابط سید مجید شریف واقفی با سازمان بود، متوجه مسلح بودن سید مجید شد. این مسئله از سوی سازمان قابل تحمل نبود چون او به دلیل مخالفت با تغییر ایدئولوژی از سازمان تصفیه شده بود. زمردیان در نامه‌ای اعتراف کرد از آذر ۱۳۵۳ در جریان مسلح بودن شوهرش بود اما به سازمان گزارش نداده بود.

مرتضی صمدیه‌لباف از دیگر اعضای بریده از سازمان و از دوستان شریف واقفی یکی، دو بار به وحید افراخته گفته بود که دیگر به‌دلایل اعتقادی نمی‌خواهد با سازمان کار کند. این مسئله نیز شائبه ارتباط منظم مخالفان را برای هسته مرکزی سازمان تقویت کرد و بنابراین تصمیم به مذاکره اولیه با مخالفان گرفتند.

در چند تماس که در فروردین ۱۳۵۴ بین وحید افراخته، به نمایندگی از سازمان با سید مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه‌لباف گرفته شد آنان صراحتا از قطع همکاری و جدایی‌شان از سازمان سخن گفتند. سازمان نیز تصمیم به تصفیه فیزیکی شریف‌واقفی، صمدیه‌لباف و سعید شاهسوندی گرفت. سازمان تاکید داشت بعد از ترور هر سه نفر با سیف‌الله کاظمیان، سمپات صمدیه و انباردار آنان تماس گرفته شود که «انبارک» محل نگهداری اسناد و مدارک آنان را تخلیه کنند و تحویل دهند.

شهادت هولناک

طبق قراری که از طریق لیلا زمردیان به شریف‌واقفی ابلاغ شد، وحید افراخته و او در ساعت چهار بعدازظهر روز ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۴ در سه‌راه بوذرجمهری نو یکدیگر را ملاقات می‌کردند. قبلا محسن سید خاموشی و حسین سیاه‌کلاه در یکی از کوچه‌های خیابان ادیب‌الممالک مستقر شدند و منتظر ورود شریف‌واقفی بودند که قرار بود علامت آن را منیژه اشرف‌زاده کرمانی بدهد. طبق برنامه، لیلا بی‌آنکه از جریان ترور مطلع باشد، سید مجید را تا محل ملاقاتش با وحید همراهی کرد و از او جدا شد. قرار بود در این ملاقات آخرین حرف‌ها زده شود و وحید به‌لحاظ تاکتیکی برای انحراف اذهان موافقت سازمان را به سید مجید شریف‌واقفی اعلام کند.


همدستان وحید افراخته در ترور سیدمجید شریف واقفی

محسن سیدخاموشی، از عوامل اصلی ترور شریف‌واقفی، در دادگاه اعترافات هولناکی کرد.

محسن در جلسه دادگاه که با حضور والدین سیدمجید برگزار شد و تلویزیون شاهنشاهی آن را به صورت مستقیم پخش کرد، گفت: «در محل قرار، علی و بعد حیدر و حسن هم آمدند. شش ماشین قهوه‌ای را هم با خود آورده بودند. ... وسایل ضروری از جمله کلرات، بنزین، برزنت، ابر، نایلون، هر کدام یک دست لباس اضافی برای خود آورده بودیم، میخ پنجری و لُنگ را داخل ماشین گذاشتم و صندوق عقب را مرتب کردیم.

اول یک ورقه نایلون زیر انداختیم. بعد برزنت را روی آن کشیدیم، بعدا ابر را روی برزنت کشیدیم. حدود سه کیلو کلرات در بسته‌های یک کیلویی در داخل ماشین گذاشتیم. یک پیت هم خریدیم و آن را پر از آب کرده داخل ماشین گذاشتیم. طرح بدین شکل بود که روبه‌روی کوچه ادیب الممالک یک همشیره بایستد، بعد وقتی سید مجید شریف‌واقفی وارد کوچه شد، همشیره برود و عباس وارد کوچه شود و سید مجید را بکشد، بعد جسد را دو نفری (عباس و حیدر) با هم حمل کنند، در صندوق عقب بگذارند و بعد سوار شده بروند. ... حیدر سر قرار سید مجید شریف‌واقفی رفت. من و عباس هم ماشین قهوه‌ای را به کوچه‌ای برده نمره‌ها را باز کرده و نمره‌های جعلی را پشت شیشه‌های آن گذاشتیم و به محل عمل رفتیم؛ ماشین را دم کوچه باریک گذاشتیم و ایستادیم.

چند لحظه بعد، علی با ناراحتی آمد و گفت: همشیره سر قرار خود نیامده چه کار کنیم؟ عباس گفت: مهم نیست؛ من طوری می‌ایستم که نیمی از کوچه را ببینم. ما ایستاده بودیم که دیدیم همشیره با چادر آمد و روبه‌روی کوچه ایستاد. حدود یک ربع گذشت که همشیره رفت. عباس از من خداحافظی کرد و داخل کوچه شد لحظه‌ای بعد صدای شلیک گلوله بلند شد. من لنگ را برداشته و داخل کوچه شدم که دیدم سید مجید شریف‌واقفی با صورت روی زمین افتاده. لنگ را روی صورت او گذاشتم و برگشتم؛ ماشین را روشن کرده دستمالی، تر کردم. وقتی عباس و حیدر جسد را داخل ماشین گذاشتند، من خون‌های روی سپر را پاک کردم و با هم سوار شدیم و رفتیم.

عباس از جلو یک تیر به صورت او شلیک کرد و حیدر هم یک تیر به پشت سرش شلیک کرد بعد دو نفری جسد را داخل ماشین آوردند. چند زن از دیدن صحنه داد و فریاد کردند که حیدر سر آنها داد کشید: «ما پلیسیم، دور شوید.» کسی که کشته شد خرابکار بود. ازطریق کوچه آب منگل و شهباز رفته و از آنجا به خیابان عارف، نزدیک میدان خراسان رفتیم. حیدر پیاده شد و من و عباس وارد جاده مسگرآباد شدیم. همان موقع که سید مجید شریف‌واقفی روی زمین افتاده بود، اسلحه‌اش را از کمرش برمی‌دارند،‌ همان اسلحه‌ای که از انبار تخلیه کردند، ‌ولی نارنجکش را برنمی‌دارند و نارنجک از کمرش می‌افتد و عباس و حیدر نفهمیده بودند در نتیجه نارنجک در کوچه ماند. من و عباس در جاده مسگرآباد، همان جایی که وحید افراخته علامت داده بود، رفتیم ولی جایی برای سوزاندن جسد نبود زیرا همان لحظه‌ای که ماشین را پارک کردیم، یک گله گوسفند و چند مرد نزدیک ما شدند.

در هر صورت ما از منطقه دور شدیم و در امتداد جاده قدیم پیش رفتیم. بالاخره جایی یافتیم در ۱۸کیلومتری جاده‌ مسگرآباد که چاله‌های زیادی داشت. بعد از مدتی معطلی، بالاخره جسد را از ماشین پایین انداختیم و کلرات را روی جسد ریختیم، مخصوصا روی صورتش، بعد بنزین ریختیم، بعد دست‌های خود را و ماشین را تمیز کردیم؛ بعد مقداری هم بنزین روی دست و پای عباس ریخته شد. در همان حال فندک را زد: از جسد شعله طولانی بلند شد و از دست و پای عباس هم شعله بلند شد مقداری عقب رفته، من روی او پریدم و او را زمین زده و شعله را خفه کردم. وقتی بلند شدیم، متوجه شدیم که شعله به درِ صندلی عقب ماشین گرفته به سرعت داخل ماشین پریده و ماشین را از شعله‌ها دور کردم.

در گودالی جسد را انداخته و کلرات و بنزین روی آن ریختیم. جیب‌های آن را تخلیه کردیم، ۲۰عدد قرص سیانور داشت و مقداری نوشته که آیه قرآن در آن بود و حدود ۴۰۰ تومان پول.»

بدین ترتیب رحمان افراخته مشهور به وحید افراخته، جوان ۲۵ ساله‌ای که مسؤول بخش مارکسیست سازمان منافقین بود به دلیل اختلافات داخلی سازمان، سید مجید شریف واقفی رهبر شاخه مذهبی سازمان را که گرایش‌های اسلامی داشت و درصدد ایجاد شاخه اسلامی سازمان بود در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۴ به طرز فجیعی به شهادت رساند و برای رد گم کردن، جسدش را آتش زد و در محل دفن زباله‌ها در حاشیه شهر انداخت.

اما جسد سید مجید شریف واقفی در یک اقدام اطلاعاتی توسط ساواک شناسایی و به پزشکی قانونی منتقل شد و محسن سید خاموشی و بقیه عوامل موثر در قتل شریف واقعی دستگیر شدند.

دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر)

این واقعه تلخ باعث شد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نام «دانشگاه آریامهر» در آبان ۱۳۵۸ به «دانشگاه صنعتی شریف» تغییر کند و نام چند خیابان در شهرهای اصفهان، سمنان و نطنز نیز به اسم سید مجید شریف واقفی نامگذاری شود.

منابع:

-ماهنامه شاهد یاران، شماره ۱۲۹

-تقی شهرام، جزوه سبز، انتشارات سازمان مجاهدین خلق، بی‌جا، ۱۳۵۴، ص۴۶

-رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران، تهران، نشر علم،ص۳۹۲ و ص۵۴۷

-حسین احمدی روحانی، سازمان مجاهدین خلق، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،۱۳۹۰، ص۴۳

-احمدرضا کریمی، شرح تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴، ص۹۶

-مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۹، ص۲۹۵

-سید حجت میراسماعیلی، خداوندان اشرف ( نگاهی بر روند فرقه‌گرایی سازمان مجاهدین خلق)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۹۶، ص۱۰۱

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: سازمان مجاهدین خلق سازمان منافقین انقلاب اسلامی انجمن اسلامی وحید افراخته سید مجید سید مجید داخل ماشین اداره برق قرار گرفت بلند شد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۹۴۲۷۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تصاویری گویاتر از صدها مقاله : فرمانده انتظامی از طرح "کاملاً فرهنگی و اجتماعی" می گوید و روحانیون "لباس چریکی" پوشیده اند!

 عصر ایران - سردار احمد رضا رادان، فرمانده نیروی انتظامی کشور در تجمع حامیان طرح نور (گشت ارشاد سابق) که در حرم حضرت معصومه (س) برگزار شد با بیان این که عده‌ای قصد دارند عفاف و حجاب را یک مسئله امنیتی جا بیندازند، گغته است: بنده رسماً اعلام می‌کنم، رسماً بدانید ما موضوع حجاب و عفاف را یک موضوع کاملاً فرهنگی و کاملاً اجتماعی می‌بینیم، اصلاً انتظامی و امنیتی نمی‌بینیم.

حرف او درباره این که موضوع حجاب و عفاف، کاملاً "فرهنگی" و "اجتماعی" است، کاملاً درست است؛ حال این که چقدر در عمل، فرهنگی و اجتماعی و نه انتظامی و امنیتی برخورد می شود، امری علیحده است.


سردار رادان، یکی از چند فرمانده ارشد نیروهای مسلح کشور و فرمانده یکی از قوای مسلح، یعنی نیروی انتظامی است. درجه ژنرالی دارد و یک نظامی تمام عیار و حرفه است. با این حال، او می گوید که طرح نور که توسط نیروی انتظامی اجرا می شود، " کاملاً فرهنگی و اجتماعی" است.

اما پای سخنرانی وی، تعداد زیادی روحانی معمم نشسته اند که اقتضای کارشان "کاملاً فرهنگی و اجتماعی" است و اساساً به حوزه رفته اند تا دین خدا را بیاموزند و آن گاه به تعبیر قرآن با زبان "لیّن" (نرم) دین را به مردم یاد دهند.  اما دست بر قضا، درست در زمانی که فرمانده نیروی انتظامی می گوید طرح برخورد با بی حجابی، کاملاً فرهنگی و اجتماعی است، کسانی که باید کاملاً فرهنگی و اجتماعی باشند، لباس نظامی می پوشند، تازه از نوع چریکی اش! گو این گه قرار است برای جنگ با تیپ گولانی اسرائیل به غزه اعزام شوند!


همین تصاویر، به اندازه صدها مقاله حرف دارند. هر بار که درباره حجاب سخن گفته می شود می گویند بقیه نهادها به وظیفه خود عمل نکرده اند و بار آنها بر دوش پلیس افتاده است. بی تردید مهم ترین نهادی که به وظیفه خود، یعنی تبلیغ دین رحمانی اسلام عمل نکرده و همین نهاد حوزه است که خروجی هایش به جای آن که علامه طباطبایی، بهشتی و طالقانی و مطهری و موسی صدر و ... باشند، همین هایی هستند که برای مواجهه با فرهنگی ترین و اجتماعی ترین موضوع روز، لباس نظامی پوشیده اند و بعد، انتظار دارند، مردم و خاصه جوانان دهه های 70 و 80 که دین را با اینان شناحته اند، متدین بار بیایند و به الزامات دینی از  جمله حجاب، مقید باشند.

زیاده عرضی نیست!

کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: رادان : دشمن می خواهد از خاکریز عفاف و حجاب بگذرد ؛ اگر موفق شود دیگر چیزی برای ما نخواهد ماند علم الهدی : در بحث حجاب ، نمی شود مردم تماشاچی باشند و بگویند آقای نیروی انتظامی، شما بیا این ناهنجاری را درست کن

دیگر خبرها

  • اعتراض دانشجویان شریف به روند کند تعمیر مسجد دانشگاه
  • گردهمایی بزرگ تاریخ علم
  • میزبانی استان کرمان از ۴ شهید گمنام در سالروز شهادت امام ششم
  • ۱۶۰ میلیون نفر سالانه قربانی بیماری‌های ناشی از کار می‌شوند | راهکارهای ارتقاء فرهنگ ایمنی در محل کار
  • قتل مادر با ضربه‌های هولناک دمبل و دستگیری عامل تیراندازی در فرحزاد تهران
  • لزوم تسریع در رسیدگی به پرونده‌های مخلان امنیت
  • بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!
  • آمار هولناک از وضعیت فقر مطلق /پرداختی‌ها چقدر از هزینه پایین‌ترین‌دهک‌ها را پوشش می‌دهد؟
  • چگونه شریف در محله تاریخی طرشت ستاره خاورمیانه شد؟
  • تصاویری گویاتر از صدها مقاله : فرمانده انتظامی از طرح "کاملاً فرهنگی و اجتماعی" می گوید و روحانیون "لباس چریکی" پوشیده اند!