Web Analytics Made Easy - Statcounter

گروه استان‌ها ـ شهید رضا حاجی‌زاده شهیدی که برای رضای خدا رفت و فراقش با دوست شهیدش روح اله صحرایی با شهادتش به وصال شیرین ختم شد. - اخبار استانها -

به گزارش خبرگزاری تسنیم از آمل، خبر کوتاه بود اما خیلی ناراحت کننده برای مردم خطه سرسبز مازندران. مازندرانی که در هر عرصه‌ای از ایثار و مقاومت از خود گذشتگی جوانان سرزمینش را به خود دیده بود، از دوران انقلاب و حضور در تظاهرات، از خلق حماسه ششم بهمن آمل، از تشکیل لشکر 25 کربلا و رشادت‌های فرماندهان سرافرازی چون سرداران شهید طوسی، هاشم نژاد، تیموریان، بصیر تا به دوران مدافعان حرم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بهار آمده بود و با خود طراوت و شادابی به ارمغان آورد اما در سال 95، دقیق تر در پانزدهمین روز از ماه دوم این فصل خجسته بهاری دیگر با رنگ و بوی متفاوت برای سرزمین سرسبز شمال ایران آورد.

خبر ناراحت‌کننده بود اما خانواده‌های آنها هر لحظه و ساعت می‌دانستند فرزندشان وقتی کوله‌پشتی خود را در منزل بسته و بر دوش گذاشته و قدم‌های استوار برداشته و با قلبی سرشار از خرسندی پلک‌های خداحافظی را به سمت آنها بر روی هم قرار داده، مطمئنا بازگشتی نبود.

خبری که 11 شب به 13 خانواده مازندران داده شد اما جمعیت 3 میلیون نفری این استان را در غم بزرگ و شوک ناگهانی قرار داد.

بر سر زبان‌ها قرار گرفتند آن 13 شهیدی که در سرزمینی از سوریه، بله سوریه خاکی که حرم الله نامیده شد تا جوانان دهه شصتی و هفتادی ایران اسلامی به دفاع از ناموس اهل البیت(ع)، شیرزن صبور کربلا، بی بی زینب کبری(س) بروند و به عنوان "مدافعان حرم" قرار گیرند.

سوریه تنها کشوری که در زمان جنگ تحمیلی ایران و عراق و طی دوران هشت ساله، توانایی خرید سیم خاردار نبودیم، حامی کشورمان شود و در تجهیزات نظامی توانایی خود را جهت مساعدت به رزمندگان اسلام نشان دهند پس جایز نبود این کشور دوست و همراه را گروهکی ادعا بر مسلمان بودن می‌کردند اما با قصی القلب به جنایت در آن سرزمین می‌پرداخت را تنها می‌گذاشتیم آن سرزمینی که حرمت خاک دو بانوی بزرگوار اسلام برای مسلمانان واجب بود.

در آن اردیبهشت 95 آنها راهی را انتخاب کردند که به گفته: " شهید رضا حاجی‌زاده برای رضای خدا بود" و اکنون این رضای خدا باعث ایجاد امنیت و آسایش برای مردم ایران اسلامی شده است چرا که اگر آنها داعش ملعون سوریه را نابود نمی‌کردند الان در داخل خاک خودمان بایستی به مبارزه با این گروه افراطی و تکفیری می‌پرداختیم که معلوم نبود چه تعداد باز برای حفظ خاک و ناموس مان، خون نثار می‌کردیم.

و امسال در ششمین سالگرد این 13 شهید معروف خان طومانی مازندران که پس از آزادسازی آن منطقه و تفحص به غیر از پیکر شهید کابلی، 12 نفرشان طی دو و سه سال گذشته به این استان بازگردانده شده، می‌گذرد و طی مراسمی از سوی گروه جهادی چهارشنبه‌های زهرایی و فعالان همیشه استوار طلیعه شهرستان آمل از تنها شهید خانطومان این شهرستان گرامی داشتند.

در این مراسم مادر شهید حاجی‌زاده و سه نفر از همرزمانش دعوت شده بود از ایشان گفتند.

مادر شهید رضا حاجی‌زاده در این مراسم گفت: مردم آمل از زمان تولدش تا در آستانه قرار گرفتن ششمین سالگرد شهادت رضا، به وی لطف داشته و دارند.

وی با بیان اینکه شهید در دهم شهریورماه 66 و در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و از بچگی صبور بوده است، افزود: حرف شنوی در ذاتش بود؛ رضا به نوعی نذر کرده و پسندیده خداوند متعال بوده است و نام شهید بر یک رسم نام‌گذاری از بزرگ خانواده توسط پدربزرگش گرفته شد و رضا در شناسنامه‌اش به ثبت رسید.

مادر شهید حاجی‌زاده عنوان کرد: شهید احترام داری به پدر و مادر را مهم‌ترین الگوی زندگی‌اش قرار داده بود به طوری که اگر ما اشتباهی در مواردی می‌کردیم مستقیم به ما نمی‌گفت و آرام آرام آن اشتباه را با احترام به ما گوشزد می‌کرد.

وی ادامه داد: معتقدم آنچه در حق رضا بود ادا نکردیم اگرچه همه تربیت حلال و حرام را رعایت می‌کردیم اما با وجود آن همه چیز را ادا نکردیم.

مادر شهید با بیان اینکه سال 92 پس از آوردن پیکر شهید اسماعیل حیدری به آمل، رضا زمزمه رفتن به مناطق برون مرزی را سر دادند و با آماده‌سازی بر رفتنش اصرار به حضور در ماموریت برون مرزی داشتند، گفت: تا اینکه در سال 94 اجازه بر رفتن به سوریه آن هم بدون مقدمه خواست که مستقیم بر مخالفت رفتنش کردم، رضا هم جانم قسم داد که بدون رضایتت نمی‌روم اما جواب بی بی فاطمه الزهرا س را خودتان باید بدهید.

وی بیان کرد: صبح جمعه همان سال پس از خرید نان گرم و رفتن به منزل رضا، شهید را دیدم که با نوزاد سه ماهه‌اش به استقبالم آمد و در آن روز اعلام رضایت بر رفتنش کردم و این رضایتم باعث تعجب رضا شد اما به وی گفتم رفتنت به یک شرطی است که شهید هم هر شرطی را قبول کرد؛ گفتم پس از رفتن به سوریه و حضورت در حرم بی بی زینب س به ایشان می‌گویید که مادرم گفته رضایم سالم آمد سالم برگردان که ایشان هم قبول کرد و با این شرط رفت.

مادر شهید افزود: 15 روز قبل از ماموریت دومش دوست‌شان روح اله صحرایی شهید شدند که از دوستان صمیمی رضا بودند و در آن زمان رضا هم مجروح شد؛ یادم هست که مجروحیت خودش را حتی بهم نگفته بود و برای اینکه نفهمم، لباس آستین بلند می‌پوشید و از مادرخانم و همسرش پی به زخمی شدن رضا شدم.

مادر تنها شهید آملی در خانطومان گفت: آخرین بار قبل از رفتنش به سوریه ساعت 12 نیمه شب اول به گوشیم تک زنگ و بعد به گوشی پدرش زنگ زد و اجازه رفتن خواست و با اعلام رضایتمان و خداحافظی از من، با پدرش طولانی صحبت کرد و هر آنچه خواسته‌اش بود به صورت وصیت به پدرش گفت.

وی یادآور شد: هر روز عادت به تماس روزانه‌اش پس از رفتن به سوریه بودیم تا اینکه در روز عید مبعث سال 95 هیچ تماسی از رضا صورت نگرفت و آن روز همان روز شهادتش بود و در آن روز حس شهادت بهم الهام شده بود که در همان آخرشب شهادت رضا در منطقه خانطومان ‌به ما خانواده‌ها داده شد.

مادر شهید حاجی‌زاده از حال و هوای روزی که پیکر رضایش بعد از چهار سال به وطن آمد می‌گوید: پس از چهار سال پیکر پنج شهید خان طومان به خانواده‌های آنها داده شد و برای دیدن پیکر آنها عازم ساری شدیم و در آن روز برای دیدن پیکر رضا تنها بودم؛ هیچوقت آن صحنه از خاطرم نمی‌رود آن روز دو مادر ابتدا داخل رفتند و پیکر فرزندان‌شان را دیدند و وقتی برگشتند که با حالتی بسیار ناراحت‌کننده خارج شده بودند حتی مادر شهید رادمهر که آن طور معروف به مادر مقاوم و صبور بود پس از دیدن پیکر فرزندش و بیرون آمدن از آن مکان چهره‌ای داشت که وصف ناشدنی بود، واقعا در شرایط دشواری ما مادرهای شهدا قرار گرفته بودیم.

وی با بغض بر گلو ادامه داد: پیکری که دیدم از گردن به بالا هیچی نبود و تمام استخوان‌هایش تکه تکه بود و برام جای سوال بود که این تکه‌های استخوان برای کدام قسمت بدنش هست و در آن ساعت واقعا سخت بود که پیکر فرزند نه بلکه استخوان‌های تکه تکه‌اش تحویل به مادرش بدهند.

مادر شهید خاطرنشان کرد: طی دوران رفتن رضا به سوریه ازش هیچ یادگاری نداشتم اما در برنامه‌ ساری و پایان مراسم لباس رضا را به من یادگار دادند.

کبوتران مدافع حرم از خان‌طومان آمدند /17 اردیبهشت یادآور رشادت مدافعان حرم در محور مقاومت است + فیلمشهید قاسم سلیمانی پرورش یافته مکتب امام خمینی(ره) بودوزیر کشور به مقام شامخ شهید سلیمانی ادای احترام کردیکی از همرزمان شهید حاجی زاده نیز در این مراسم گفت: از رشادت‌های این جوانان حماسه آفرین می‌شود حرف زد اما از شهید و شهادت حرف زدن کار ما نیست.

وی افزود: رضا حتی نامش در منزل بر سر زبان می‌آید آن نزاکت، نظم، ادب ایشان را به یادم می‌اندازد چرا که نظم رضا زبانزد همه بچه‌ها بود یعنی قبل و بعد از عملیات همیشه موهای تمیز و محاسن مرتبط بر چهره داشت.

همرزم شهید عنوان کرد: هنگام برگشت از یک عملیاتی در سوریه بودیم که بسیار سنگین بود و سرمای آن زمان خیلی شدید بود، آن عملیات رضا و روح اله صحرایی مثل جاهای دیگر کنار هم بودند که در آن عملیات نیز با هم بودند؛ دم غروبی همه نشسته بودیم و صدای بی سیم آهسته به گوش می‌رسید فقط برای لحظه‌ای دستم را حرکت و رو به سمت بی سیم کردم تا بگویند صدایش را کمی بالا ببر تا بشنویم چی می‌گویند چنان سوز سرمایی به دستم هجوم آورد که با واکنش سریع مجبور به برگشت دستم سر جای اولش شد و این یعنی جوانان در آن شرایط مقاومت کردند.

جانباز مدافع حرم یادآور شد: یادم هست در همان عملیات زمان برگشتش که لباس همه رزمندگان گلی و چسبیده به تن بود در آن جمع رضا را دیدم که لباسی تمیز و مرتبط تنش بود و تعجب کرده بودم که کی رفت لباسش را عوض کرد و آن‌قدر تمیز به ما ملحق شد.

یکی دیگر از همرزم شهید حاجی زاده گفت: در عملیاتی تک تیراندازی بود که بچه‌ها را هدف قرار می‌داد که در آن عملیات رضا از ناحیه دست مجروح شد و از روح اله صحرایی خبری نداشتیم تا غروب هنگام برگشت به ما گفتند روح اله به شهادت رسید.

وی خاطرنشان کرد: مادر از مجروحیت فرزندش گفتند که باید بگویم رضا به خاطر شهادت روح اله روی برگشت نداشت و به بهانه مجروح شدن 15 روز در آنجا ماندند و به جای استراحت کمک حال رزمندگان در آنجا بودند و برای آسایش و رفاه آنها هر کاری می‌کرد.

انتهای پیام/ش

منبع: تسنیم

کلیدواژه: شهید حاجی زاده رضا حاجی زاده مادر شهید رضای خدا آن روز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۹۵۷۶۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

غیرتی که در خون غلتید

اردیبهشت که می‌آید با خودش عطر بهارنارنج می‌آورد و اقاقیا، تا کوچه و خیابان را پُر کند از عطر سحرانگیز بهار، اما از ساعت ۹ شب ۸ اردیبشهت سال گذشته دیگر گل‌های اقاقیای خیابان عظیمیان سبزوار بوی خون می‌دهند، بوی خون غیرت که بر اثر اصابت ضربات چاقو از سینه حمیدرضا الداغی بر سنگفرش خیابان ریخت تا از دختری در برابر مزاحمت چند مرد جوان دفاع کند.

هنوز یک ساعتی به شروع مراسم بزرگداشت اولین سالگرد شهید غیرت، حمیدرضا الداغی مانده که به گلزار شهدای سبزوار می‌رسم. با خودم می‌گویم تا گلزار شلوغ نشده به مزار شهید الداغی بروم. فاتحه‌خوان از کنار مزار شهدا می‌گذرم و همزمان با مادر شهید الداغی سر مزار می‌رسم. قطر‌ه‌های گرم اشک‌های مادر شهید الداغی، روی سنگ قبر سرد پسرش می‌چکد.

دلتنگتم عزیز مادر...
پیرزن دیگری آن طرف نشسته و با سوز دل، پسرش را صدا می‌زند؛ حمیدرضا پسرم، دلتنگتم عزیز دل مادر. سیل اشک، دیگر نمی‌گذارد قربان صدقه پسرش برود. چند نفری سعی می‌کنند تا مادر شهید را آرام کنند، اما پیرزنی رنجور و نحیف همان طور که با انگشتان چروکیده و لاغرش تصویر شهید الداغی را نوازش می‌کند گویی با خودش زمزمه می‌کند: مادر که باشی دلت آتش می‌گیرد وقتی جگر گوشه‌ات را زیر خروار‌ها خاک می‌ببینی. هنوز بعد گذشت ۴۰ سال، داغ شهیدم تازه است.

شهیدغیرت پسر همه مادران است
پیرزن، چادر را روی سرش مرتب می‌کند و در حالیکه سعی می‌کند با کمک عصا از جایش بلند شود، پوستری که تصویر شهید الداغی روی آن نقش بسته را با احتیاط روی سینه‌اش می‌گذارد. دست یخ‌زده پیرزن را در میان دستانم می‌گیرم و می‌پرسم شما مادر شهید هستید، اما چرا به جای عکس پسر شهیدتان عکس شهید الداغی را در آغوش گرفتید؟ پیرزن در حالی که آرام آرام از مزار دور می‌شود می‌گوید: شهیدغیرت پسر همه مادران سبزوار است.

خیلی نمی‌گذرد که به یکباره گلزار پر می‌شود از جمعیتی که مقصدشان مزار شهید الداغی است. همزمان صدای نوحه‌سرایی مداح از بلندگو‌ها می‌آید که می‌خواند: کوچه به حرف آمده، چند نفر یه یک نفر!

مرگش انتخاب بود، اتفاق نبود

وقتی مداح می‌خواند: مرگش انتخاب بود، اتفاق نبود، تکان‌های شانه‌های مردانه چند جوان از میان جمعیت توجهم را جلب می‌کند. 

نزدیک‌شان می‌شوم. کمی که آرام می‌گیرند با چشمانی اشکبار نگاهم می‌کنند و یکی از آنها پُربغض می‌گوید این که ببینی آن وقت شب در خیابانی خلوت ۲ پسر می‌خواهند ۲ دختر را با خودشان ببرند، بایستی و باغیرت از ناموس دفاع کنی، این که با خوردن اولین ضربه چاقو به قلبت پا پس نکشی، این که تا آخرین لحظه پای غیرتت بایستی، این واقعا انتخاب است نه اتفاق! 

سوز نوحه مداح دوباره سیل اشک را به چشمان جوان‌ها می‌آورد. پیرمردی با مهربانی دست بر روی شانه یکی از جوانان می‌گذارد و گوید: شما جوانید، دلتان پاک است. امن یجیب بخوانید خون‌های شهدا پایمال نشود و اتفاقی که برای شهید الداِغی افتاد دوباره تکرار نشود.

الگوی سربداران
پیرمرد همچنان پدرانه سعی در آرام کردن جوانان دارد که خانمی محجبه نزدیکم می‌شود و بعد از اینکه مطمئن می‌شود خبرنگارم می‌گوید: شهید غیرت، کم حرفی نیست. 
حفظ ناموس، حفظ امنیت خانواده، شهید الداغی جهانی شده، روحش شاد. 

یک سال گذشت، اما یکسال با افتخار گذشت، با سربلندی سبزواری‌ها گذشت که چنین جوان‌هایی را تقدیم کردند که برای ناموس شان بدون فکر کردن به مادیات و زندگی از جان می‌گذرند.

سبزوار شهر سربداران است سربداران جوانان ما را اینگونه بار آورده‌اند. همه جوان‌ها باید اینطور باشند و از غربگرایی دوری کنند. حجاب، حرمتِ حریم خانواده است. اگر آن دو دختر‌ها حجاب‌شان را رعایت می‌کردند، اگر آن موقع شب تنها بیرون نمی‌آمدند، اگر قانون خانواده را رعایت می‌کردند و اگر حرف بزرگتر خانواده را گوش می‌کردند آن اتفاق برای این شهید عزیز نمی‌افتاد. شهید الداغی جوان خوبی بود. ورزشکار و الگو بود و الگو ماند.

خیابان خلوتی که جهانی شد
میان شلوغی جمعیت، چشمم به مرد میان سالی می‌خورد که از جایش بلند می‌شود و صندلی‌اش را به خانمی با کودکی در آغوش می‌دهد. 

وقتی از او می‌خواهم از شهید الداغی بگوید: خیره به تصویر شهید می‌گوید: شهید الداغی که رستگار شد، اما یک سال است که ما سبزواری‌ها هر وقت به محل شهادت حمیدرضا الداغی، آن خیابان و آن پارک نزدیک می‌شویم غم سنگینی روی دل همه ما می‌نشیند. 

خیابان عظیمیان و پارک بعثت که حالا به نام پارک شهید الداغی است یادآور رشادت جوانی است که با دست خالی برای دفاع از ناموس، مقابل دو نانجیب ایستاد و به نامردی شهید شد. 

اما چه خوب فروشگاهی که به تازگی دوربین نصب کرده بود فیلم جنایت آن شب شوم را ضبط کرد تا حق شهید پایمال نشود؛ کار خدا بود که حماسه شهید در آن شب تعطیل و آن خیابان خلوت، جهانی شود. 

شهید الداغی با نثار خونش حماسه آفرید همه شهیدان ما با نثار خونشان به ما زندگی دادند، اما شهید الداغی همه چیز به ما داد که رهبر معظم ما در وصفش می‌فرماید؛ دنیا را تکان داد. 

همین حین مردی دیگری می‌گوید شهید الداغی نه شهید سبزوار که، شهید وطن است من و همسرم از رامسر برای سالگرد شهادت شهید حمیدرضا الداغی به سبزوار آمدیم تا تسلای دل مادرش باشیم که چنین پسر باغیرتی را تربیت کرد.

منبع: فارس

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • پخش «در مرز غبار آلود» از سیما/ روایتی متفاوت از نادر طالب‌زاده
  • جدیدترین شماره مجله «خیمه» منتشر شد
  • مستند جوانمرد؛ روایتی از زندگی شهید غیرت حمیدرضا الداغی
  • روایتی از شهید لشکر فاطمیون + فیلم
  • نیم نگاهی به زندگی شهید محمد سهرابی‌ثانی
  • سرلشکر سلامی با خانواده شهید حاجی‌رحیمی دیدار و گفت‌وگو کرد +عکس
  • سرلشکر سلامی با خانواده شهید حاجی‌رحیمی دیدار و گفت‌وگو کرد
  • غیرتی که در خون غلتید
  • پیکر مادر شهید «حسن محمدی» به خاک سپرده شد
  • (ویدئو) روایتی عجیب از زندگی طراحان سوالات کنکور